واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: محمد مهدي كاظمي، فرزند ارشد شهيد احمد كاظمي متولد دي 65 (بچههاي كربلاي5) در كربلاي پنج به دنيا آمده، دانشجوي ليسانس در رشته IT تهران جنوب است. به نوشته «تهران امروز»، او در گفتوگويي با خبرگزاري برنا گفته است: شهداي ما از ابتداي جنگ اسمشان وارد بنياد شهيد شده، ولي خانوادههايي مثل ما كه ارتباطي با اين مجموعه نداشتيم، تازه بايد 10 نفر بيايند نظر بدهند؛ اصلا شما كي هستيد؟ چي هستيد؟ بيايند خانه ما را ببينند و... البته براي خانواده ما نه، ولي براي جمع شهدايي كه با پدرم بودند اين مشكلات ايجاد شد. مثلا فرزند صغير داشتند. بنياد ميآمد پرس و جو ميكرد، مثلا چه مقدار دارايي داريد و... به نظرم اين جالب نيست. ولي خوب همه اينها قبلا در سپاه تعريف شده بود و اين اطلاعات را داشت. الان بزرگترين مشكل يك خانواده تازه وارد به بنياد كه قبلا زيرمجموعه سپاه بوده، بحث بيمه است. من با خانوادهاي مرتبط هستم كه پدرشان جانباز بوده و شهيد شده. گاهي حتي بنياد شهيد آنها را به زور قبول ميكند. الان مشكل خدمات درماني دارند... بنياد شهيد كارهاي اشتباهي كرد. شايد اصل كار درست بود و شيوه آن ايراد داشت. الان اگر كسي از دور يك خانواده و يا فرزند شهيد را ببيند، فكر ميكند چه خبر است. در فكر مردم زمينه بدي جا افتاده. بچه شهيد مساوي سهميه، بچه شهيد مساوي رسيدگي (پسر شهيد اسدي سه ساله بود كه پدرش شهيد شد، اگر يك روز دانشگاه برود، همه ميگويند از سهميه استفاده كرد، ولي هيچ كس نميداند كه چهها كشيده تا به دانشگاه رسيده، هيچ كس نميداند كلاس اول كه بود، وقتي ميخواستند درس خانواده را بدهند، و ياد بدهند بنويسد بابا، دو روز تب كرد). فرزند شهيدي در جمع همين دوستاني كه با پدرم شهيد شدند، ميگفت: بياييد برويم كاري كنيم تا همه متوجه بشوند، اگر من بابام را دادم و به من سهميهاي دادند، چه دلم بخواهد و چه نخواهد، چه استفاده كنم يا نكنم؛ آقا جان من بابام را دادم! كساني كه دائم ميزنند تو سر بچه شهيد كه اينها سهميه دارند و هزار چيز ديگر، حاضرند پدر را از آنها بگيريم و بگوييم بفرما اين سهميه. پدر همه چيز يك خانواده است. كسي كه دارد داد ميزند به فرزندان شهدا دارند ميرسند، (كه بايد هم برسند) حاضر است پدر خود را در قبال اين مزايا بدهد؟ بنياد شهيد ميتوانست كاري كند تا اين جو حاصل شده، پشت سر فرزند شهيد نباشد. اكثر فرزندان شهدا خودشان را در جامعه مخفي ميكنند تا كسي نداند فرزند شهيد هستند. علت اين مسئله چيست؟ واقعا كسي هست بيايد بررسي كند چرا فرزند شهيد اينطور رفتار ميكند؟ سمت ستاد شهدا نرود تا دوستان او نفهمند، پدرش شهيد شده است. حقيقتا تابهحال به اين نكته فكر نكرده ام تا بفهمم چه شده اين تفكر به وجود آمده است. ولي الان قابل حل است، يك مسئولي بيايد وارد صحنه شود، مرد و مردانه، كاري هم به ريشه اين مسائل نداشته باشد. فقط مردم را نسبت به كار بنياد شفاف كند. بنياد شهيد تابهحال، غير از پرداخت آن حقوقي كه حق ما و خانواده بوده، كاري نكرده. يك مثال بزنم؛ اگر برويد بيمارستان بقيه الله ميبينيد كه گوشه گوشه آن نوشتهاند خانواده معظم شهدا بدون نوبت ويزيت ميشوند، اين را همه ميبينند، در دلشان چه ميگويند؟ خدا ميداند. ولي هيچ كس نميداند كه اين بيمارستان اصلا بيمه بنياد شهيد را قبول ندارد و خانواده شهيد را با بيمه شان ويزيت نميكند. تقريبا 90 درصد خدمات به خانواده شهدا به همين صورت است. فقط سر و صداست...اتفاقي كه الان در بنياد اتفاق ميافتد و چيزي كه مردم ميبينند، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. خودم را نميگويم، ولي كساني كه با آنها در ارتباطم را ميبينم. بنياد شهيد كاري براي كسي نميكند. هيچ كاري. به زور بتواند حقوقي به خانواده شهدا بدهد. يكي از كساني كه الان با بنياد در ارتباطات است بيايد بگويد بنياد شهيد چه كاري براي فرزندان شهدا كرده. نه اينكه هيچ كاري نكرده. براي مديران و مسئولان آن احترام قائلم، ولي در مقابل تصوراتي كه در جامعه به وجود آورده اند، بنياد كار شاقي نكرده. فرزند شهيد كاظمي كه پارتي بازي يا امتياز حاصله از ناحيه پدر شهيدش را خواندن خطبه عقد ازدواجش توسط رهبر معظم انقلاب دانست، گفت: امتياز يا پارتي بازي كه بابا برايم كرد و هميشه قدردان اويم و حتما به خاطر خود ايشان، حضرت آقا قبول كردند. در ديداري كه با حضرت آقا داشتيم ايشان از رفاقت خود با پدرم گفتند. البته اين نكته را متذكر بشوم، چون اگر نگويم ممكن است تبعات داشته باشد. عقدي كه مقام معظم رهبري براي ما خواندند به صورت غيرحضوري بود. ما رفتيم سر مزار پدر و ايشان با تلفن صيغه را جاري فرمودند، چون عهد كردهاند ديگر حضوري براي كسي عقد نخوانند. چند ماه بعد از عقد موقعيتي پيش آمد و خدمت ايشان رسيديم.... اگر منظورتان پست و مقام پدر است كه به قول خود ايشان همه كشك است. بابا دو هفته قبل از شهادت آمد وسط اتاق، يك كاغذ A 4 گذاشت و رفت روي آن ايستاد. گفت: محمد، سعيد نگاه كنيد، اگر به هر دليلي از سمتي كه دارم (آن موقع فرمانده نيروي زميني سپاه بود) اخراجم كنند، بازنشسته شوم يا هر چيزي ديگر، از فردا صبح يا همين الان بگويند تو هيچ كارهاي و اينجا نيا، مثل اين است كه انگار همين كاغذ A 4 را از زير پاي من كشيده باشند بيرون. سعي كنيد شما هم همينطور باشيد. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]