واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: نوآورىهاى سياسى انقلاب اسلامى
حبيب ساساني
قسمت اول
وقوع انقلابهاى بزرگ جهان را مىتوان از جمله حوادث مهم و تاثيرگذار در تاريخ معاصر به شمار آورد. بدون شك انقلاب اسلامى ايران به عنوان بزرگترين انقلاب فكرى و معنوى عصر حاضر و از پديدههاى مهم و سرنوشت ساز قرن بيستم مىباشد كه در مقايسه با انقلابهاى دو سده اخير داراى خصوصيات منحصر به فرد بوده و از جايگاه ويژهاى برخوردار است. از وجوه بارز تمايز اين انقلاب نوآورىهايى است كه در ذات خويش به همراه داشت. به تعبير رهبر فرزانه و انديشمند انقلاب بروز و ظهور انقلاب اسلامى در ايران خود يك نوع نوآورى به حساب مىآمد. از اينرو وجود اين خصيصه باعث گرديد تا همواره مورد تحليل صاحبنظران سياسى قرار گيرد و هر يك از منظرى خاص به موشكافى و تدقيق در آن بپردازند. آنچه كه در اين ميان از اهميت در خور شايانى برخوردار بوده نوآورىهاى انقلاب ايران به لحاظ سياسى است كه از منظر عمق و دامنه تاثيرگذارى از مرزهاى جغرافيايى نيز فراتر رفته است. با طليعه دهه چهارم انقلاب به نام دهه عدالت و پيشرفت (كه پيشرو خواهيم داشت) به نظر مىرسد بازخوانى نوآورىهاى انقلاب اسلامى از اين بعد به لحاظ كنونى حاكم بر نظام بينالملل و سيطره خواهى نظام ليبرال دموكراسى به رهبرى آمريكا ضرورى به نظر مىرسد.
-1 ارائه الگوى معرفتي
نظامهاى سياسى موجود در جهان برپايه نظام معرفتىاى شكل گرفتهاند كه انسان محورى )humanism( اساس آن را تشكيل مىدهد. بنيانهاى فلسفى و شناختى اين نظامها نيز بر درك نادرست از ماهيت انسان و نيازهاى او در جهان هستى استوار گرديدهاند. بدين معنا كه انسان غربى يعنى انسان مادى و اگر در ميان آثار انديشمندان سياسى از فضيلتهايى چون عدالت، آزادى و برابرى سخن به ميان آمده است در راستاى برآوردن نيازهاى اين جهانى انسان است. در واقع گفتمان نظامهاى سياسى موجود گفتمان انسان سالارى فارغ از نيازهاى معنوى انسان است. چنين برداشتى در جهت گيرىهاى سياسى نظامهاى موجود نيز تاثيرگذار بوده به گونهاى كه در يك برداشت واقع گرايانه مىتوان چالشهاى قديم و جديد سياستمداران در عرصه جهانى را در برداشت نادرست از انسان و نيازهاى واقعى او در جهان دانست.
تصور موجود از انسان در نقطه مقابل تصور دينداران قرار دارد كه خداوند متعال را محور و كانون خلقت مىدانند و بر اين اعتقادند كه همه چيز را بايد با آن مبدا متعال معنا كرد. حتى نحوه معيشت و طرز زندگى و اينكه از طبيعت چه اندازه بهرهبردارى كند و نحوه ارتباط و طرز سلوكش چگونه بايد باشد و به تعبير بهتر اين خداى متعال است كه حدود زندگى و نحوه معيشت و ... او را معين مىكند. از اينكه تا چه اندازهاى براى دنيا سرمايهگذارى كند و چه اندازه براى آخرت و از بين زندگى دنيا و آخرت كدام اصل و كدام يك هدف نهايى و غايى و كدام يك هدف مقدمى و اصالتى است و در اين بين پرستش خداى متعال چه جايگاهى دارد و ... (1.)
براساس نگرش اومانيستى و انكار مبدا و معاد تصوير انسان از خود و جهان به كلى عوض مىشود چرا كه اولا اين خداى متعال نيست كه بايد مشخص كند حدود روابط زندگى چگونه بايد باشد و انسان رابطه با خود و طبيعت و رابطه با ديگر انسانها را چگونه تنظيم كند، بلكه اين خود انسان است كه بايد همه اينها را مشخص كرده و معين كند و از نو تعريف كند و بازسازى نمايد. ديگر اخلاق را بايد از نو تعريف كرد و همه آداب و رسوم مربوط به مبدا و معاد را بايد كنار گذاشت و كليه دستورالعملهاى مربوط به زندگى اجتماعى را كه رنگ و بوى آسمانى و الهى دارد نيز كنار گذاشته و با تكيه بر فهم و درك خود انسان آنها را كشف نمود و ارائه كرد.
در فرهنگ غربى اومانيسم يعنى مبنا و محور قرار گرفتن انسان در جهان و ابزار و وسيله بودن انسان و غير انسان جهت رسيدن انسان به اوج نعمت و بهرهبردارى از نعمات و امكانات و مواهب جهان و برداشته شدن هر گونه مانعى از سر راه انسان كه موجب دست نيافتن انسان به مطلق خواهشها و خواستهاى او مىشود.
نگرش اومانيستى در نقطه مقابل نگرش خدا محورى قرار دارد كه دين اسلام به آن توجه دارد. از منظر دين اسلام انسان و نيازهاى انسان در تمامى ابعاد در رابطه با خدا و دستورهاى خداوند بايد تعريف شود. به عبارت ديگر نگاه اسلام بر خلاف نگاه اومانيستى اين جهانى صرف نيست بلكه رويكرد اين جهانى و آن جهانى داردبر اين اساس نظامهاى سياسى معاصر در مواجهه با دو رويكرد اومانيستى و خدا محورى راه اولى را انتخاب كرده و جهتگيرىها و برنامهريزىهايشان را نيز بر پايه نگرش انسان محورى قرار دادهاند. اما با شكلگيرى انقلاب اسلامي، نظامهاى موجود با نظامى جديد و ادعاى جديد كه در آن خدا محورى و حاكميت ارزشهاى الهى و دينى را مبناى برنامهريزىها و جهتگيرىهاى سياسىشان قرار داده است مواجه گرديدهاند و به نوعى در مسير راهى كه قرار دارند با چالش جدى مواجه شده كه ريشه در همان مبانى معرفت شناسانه از انسان و تاثير آن در تصميمگيرىهاى سياسى دارد.
در انقلاب اسلامى ايران نه به بهانه حاكميت ارزشهاى الهى و دينى “انسان” و به تعبيرى ديگر مردم به فراموشى سپرده شدهاند و نه با هدف تحقق شعار همه چيز براى انسان و نيازهاى او دستورات الهى و دينى به كنار گذاشته شدهاند . اسلام براى انسان اصالت قائل است اما نه آن اصالتى كه مكاتب غربى برايش قائل هستند كه نتيجه آن گرفتار شدن در دام اومانيستى است، بلكه انسان از منظر اسلام يعنى انسان اسلامى كه خواستههايش در رابطه با اسلام تعريف مىشود و الا انسان منهاى اسلام يعنى انسان غير توحيدي. مبناى نظامهاى سياسى غرب براساس تعريف انسان غير توحيدى است. از اينرو شاهد نتايج وحشتناكى هستيم كه به تبع تصميمات نادرست سياستمداران و با همان نگرش اومانيستى در طى چند سده اخير گريبانگير بشر گرديده است. نتايجى مانند شكلگيرى جنگهاى جهاني، بى بند و بارى اخلاقي، ابزار قرار گرفتن مصنوعات دست بشرى از سوى عدهاى خاص و با هدف ارضاى تمايلات نفسانى و توزيع و ترويج بىعدالتى و فقر جهانى و ... .
انقلاب اسلامى ايران توانست بدعت خطرناكى كه از سوى نظامهاى سياسى جهان براى بشريت به وديعه نهاده شده بود را به زير سوال برده و با الگوى نوين از نظام سياسىاى كه مبناى معرفت شناسانه آن با مبانى معرفت شناسى نظامهاى سياسى موجود در جهان تفاوت دارد، سياستمداران امروزى را به باز تعريفى دوباره از انسان و نيازهاى او فرا خواند تا شايد انسان قرن بيست و يكم به واسطه برنامهريزىهاى نادرست سياستمدارانشان در ورطه جنگ و جدالهاى بيهوده گرفتار نشوند و در سايه ايجاد صلح جهانى زمينه را براى ظهور و حاكميت مصلح جهانى آماده سازند. مسلما الگوى انقلاب اسلامى ايران براى ملتها و الگوهاى جهان الگويى بىبديل است و اطلاق عنوان “مردمسالارى ديني” دليل بر بىبديل بودن آن در جهان است.
پىنوشت:
-1 جامعه ايدهآل اسلامى و مبانى تمدن غرب، جمعى از نويسندگان، نشر دبيرخانه دائمى اجلاس دو سالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عج)، چاپ اول، پاييز 77، صص 110 -111ادامه در صفحه3
پنجشنبه 20 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]