محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829139465
ادب - «گندالف» هميشه زنده خواهد ماند
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ادب - «گندالف» هميشه زنده خواهد ماند
ادب - «گندالف» هميشه زنده خواهد ماند
سميرا قرائي: چندي پيش دومين نسخه از مجموعه «وقايعنگاري نارنيا» با نام «وقايعنگاري نارنيا: شاهزاده كاسپين» بر پرده سينماهاي جهان رفت و اين شايد بهترين فرصت باشد تا نگاهي به اثر هفت جلدي «سي. اس. لوئيس» بيندازيم و البته با نگاهي به گذشته و آن سه سال متمادي كه سهگانه «ارباب حلقهها» يكهتاز گيشههاي سينما بود، نقبي بزنيم به جهان داستاني خالق اين دو اثر عظيم: جي. آر. آر تالكين و سي اس لوئيس كه هر دو از بسياري جهات چه در آثار و چه در زندگي شخصي اشتراكات فراواني با هم داشتند و البته اين دو اثر آنها آغازگر جرياني موسوم به «فانتزي پيشرفته» بود. آثاري كه بيش از 50 سال از نوشته شدنشان ميگذرد و جهان سينما توانست با احياي آنها در قالب فيلمهايي با توليد انبوه در هشت سال گذشته از طرفي مخاطبان ميليوني جذب كند (سهگانه ارباب حلقهها نزديك به سه بيليون دلار نصيب كمپاني «نيولاين سينما» كرد) و از طرف ديگر به فروش كتابها و مطرح شدن دوباره اين دو غول فانتزي كمك كند.
دوستي ديرينه لوئيس و تالكين، بازمسيحي شدن لوئيس به كمك تالكين و خواندن نوشتههايشان براي هم تاثير ژرفي بر زندگي و آثار آنها گذاشت كه حتي پس از پايان رابطهشان نيز ادامه داشت و اين عناصر ميتواند در يافتن تشابهات كاري آنها به ما كمك بسيار كند.
فرزندان جنگي بزرگ
ادبيات پيش از جنگ جهاني اول يا مملو است از مهمانيهاي مجلل، شكار و تعطيلات آنچناني يا داستانهاي نوستالژيك و ايدئاليستي از زندگيهايي ساده و روستايي، آنچنان كه در آثار تامس هاردي يا ويليام موريس ميخوانيم. و آنگونه كه در تاريخ ادبياتها خواندهايم نويسندگان و عامه مردم در آن زمان به شدت تحت تاثير فيلسوف انگليسي «جورج ادوارد مور» بودهاند و اين جهانبيني كه مهمترين مشغله در زندگي را تجربيات هنري و برقراري روابط با انسانهاي ديگر و آسودگي خيال و لذت محض ميداند، بيشك از دل نوشتههاي مور به زندگي انديشمندان آن زمان نفوذ كرده است. انديشه مور سبب شد تركيب متناقضي از عشرتخواهي و در عين حال پاكديني در دهه نخست قرن بيستم در اذهان عامه مردم انگلستان شكل بگيرد و البته همين انديشه خاستگاه يك جنبش ادبي برجسته در انگلستان نيز بود: حلقه بلومزبري؛ اما جنگ جهاني اول اين انديشه را چنان بيرحمانه لگدمال كرد كه مردم انگلستان با آن تمايلات عشرتطلبانه هرگز نتوانستند تاثيرات مخرب آن را كامل پاك كنند و جدا شدن از آن گذشته به واسطه پديدهاي چون جنگ جهاني و توقف زمان و پيشرفت همراه با آن، تاثيرات شديدي بر فرهنگ اروپاييگذارد. اين تجربه در طول جنگ برخي از شاعران را به سمت شعرهاي پاستورال كشاند، اما با تمام شدن آن مدرنيستهاي اروپايي دستبه كار شدند تا در حقيقت جهان مدرنشان غور كنند و اتفاقا سراغ همان جنبههاي كثيف و ناخوشايند زندگي پس از جنگ بروند. تخريبهاي ناشي از جنگ جهاني اول آنقدر گسترده و عيني بود كه نسل زمانهاش را به واسطه اضطراب و عدماطمينان به زندگي مدرن در مقام عاملي براي پيشرفت بلعيد و همين شد مبناي ادبيات مدرن، ادبياتي كه امكان خوشبختي و شادماني در جهان مدرن را انكار ميكرد. و در اين زمان بود كه بنا به تئوري «نورثرپ فري» (تئوريسين مطرح ادبي) داستاننويسان مدرنيست اروپايي به سراغ سنتهاي اصلي روايت غربي يعني اسطوره، رمانس، طنز (آيروني) و مِمِسيس و درهمآميزي آنها رفتند. چيزي كه در آثار كافكا و جويس به وضوح به چشم ميخورد. لوئيس و تالكين نيز مانند هر مدرنيست ديگري اين تجربيات را پشت سر گذاشتند و چون اليوت يا پاند و ساير مدرنيستها در نگارش شاهكارشان به اسطوره و طنز و رمانس و تركيب آنها پناه بردند.
اسطوره، رمانس و حماسه
در سهگانه «ارباب حلقهها» ما مشخصا با يك روايت اصلي طرفيم و به كمك همين يك روايت است كه خواننده در طول سفر شخصيتهايش به مكانها و فضاهاي مختلفي كشانده ميشود. اما در «نارنيا»، از آنجا كه لوئيس به ارتباطات زماني و مكاني بسيار علاقهمند است، چندين روايت را به هم پيوند ميدهد، مثلا انتقال روايت از خانه پرفسور و آن كمد لباس به سرزمين نارنيا و پس از آن، كودكان كه نقش مفسران سرزمين جديد را بر عهده ميگيرند و شگفتيهاي آن سرزمين را براي خواننده «روايت ميكنند».
هم كتاب تالكين و هم اثر سي اس لوئيس سرشار از شاخصهاي سنت رمانس هستند. بسياري از وقايع بدون داشتن توجيهي مشخص اتفاق ميافتند، مثلا اتفاقاتي كه بعد از خارج شدن بچهها (در نارنيا) يا هابيتها (در ارباب حلقهها) از خانه يا جهان آشنايشان رخ ميدهد: درست زماني كه «بيدبن پير» ميخواست دخل هابيتها را بياورد «تام بامباديل» از راه ميرسد (ارباب حلقهها) و درست زماني كه ادموند پايش را به نارنيا ميگذارد «جادوگر سفيد» با كالسكهاش از راه ميرسد. در اين دو رمان نيز درست مثل رمانهاي قرون وسطايي ما با عناصري بصري مواجهايم كه به تنهايي شكلدهنده معنا و مفهوم صحنه هستند، مثل مجسمه تخريب شده شاه كه هابيتها در ايتيلين آن را ميبينند و گلها و طبيعت انگار براي آن تاجي از گل درست كردهاند، يا آن سكوي سنگي شكسته بعد از احياي شير در «نارنيا».
«ارباب حلقهها» و «نارنيا» رمانهايي حماسياند. در ارباب حلقهها «سرزمين ميانه» در آستانه پايان دوران سوم است و وقايع كتاب در دو سال اتفاق ميافتد، اما متن تمامي وقايع مهم تاريخي و آنچه از هزاران سال تاريخ «سرزمين ميانه» به جا مانده را به طور خلاصه و با شيريني روايت ميكند، اينگونه تلخيص به شدت يادآور آثار حماسي كهن چون «انهائيد» و «اديسه» است، البته لازم به توضيح نيست كه نمونه امروزين آنهاست. در «نارنيا» نيز وقتي بچهها وارد سرزمين ميشوند سالهاست زمستان است و با ورود آنها و انجام عمل حماسي و قهرمانانهشان بهار به نارنيا باز ميگردد.
اگر تمام موجودات فراواقعي را با قدرتهاي فراطبيعي كه گاهي با جهان حقيقي نيز در رفت و آمدند، اسطوره بخوانيم و داستان اسطورهاي را داستاني بدانيم كه در يك زمان تاريخي و مكاني غيرواقعي رخ ميدهد، آن وقت اين دو كتاب را بايد يكسره آثاري اسطورهاي بدانيم. اما آنچه اين دو استاد دانشگاه آكسفورد را از صرف اسطورهاينويس بودن درميآورد، همان آثار مخرب ناشي از جنگ است كه به اين شكل در آثار آنها نمود پيدا كرده. آنچه دركتابها ميبينيم تغيير افراطي نگاه به جهان است. يافتن نگاهي تازه، بيآنكه به گذشته سياه و تاريك چشم دوخته باشند. آنها نويسندگان پس از جنگ بودند و مانند همتايان مدرنيست خود به سنتهاي كهن مثل اسطورهنويسي پناه برده بودند، اما كاري كه آنها در آن زمان با اين شكل نگارش كردند، بينظير بود. تالكين و لوئيس چندان علاقهاي به ادبيات سياه و نااميد زمانه خود نداشتند، چراكه آن ادبيات سعي ميكرد جنبههاي منفي مدرنيته را به خوانندهاش بقبولاند و در زمانهاي كه اشكال مختلف توتاليتاريسم جامعه را تهديد ميكرد، به جاي فروكاستن از سردرگمي و نااميدي، به آن دامن بزند. آنها ميخواستند براي خوانندهشان و انساني كه تروماي جنگ را پشت سر گذاشته پيامي از اميد داشته باشند (كه بخشي از آن به عميقا مسيحي بودنشان، به ويژه تالكين، مربوط ميشد. ) (همچنان كه در جريانهاي دانشجويي 68 در متروها عبارت «گندالف هنوز زنده است» نوشته ميشد) مورد ديگري كه تالكين و لوئيس از آن بيزار بودند ارجاعات روشنفكرانه بيشمار مدرنيستها و تجربياتشان در عرصه نثر و نظم بود كه خواندن آثارشان را براي عموم مردم مشكل ميكرد.
علاقه وافر لوئيس و تالكين در نوشتار اسطورهاي بيشك مرهون مطالعات آنها در اسطورههاي نورس بود. تمامي شخصيتهاي تالكين ريشه در اسطورههاي ژرمن دارند و داستانهايي كه از كودكي با آنها بزرگشده بود در خلق «الفها»، «دورفها» و «هابيتها» بسيار به او كمك كردند.
الحاد و مسيحيت
تالكين تحت آموزههاي مذهبي خانوادهاش يك كاتوليك به شدت وفادار ماند، اما لوئيس از 15 سالگي تا 33 سالگي ملحد بود و سپس تحت تاثير «جورج مكدانلد» (كه نويسنده محبوباش بود) و صحبت بسيار با تالكين دوباره به مسيحيت روي آورد، البته كاتوليك نشد و به كليساي انگلستان ايمان آورد و تا آخر عمر پروتستان باقي ماند و همين امر باعث بروز اختلافات بسياري بين آثار اين دو نويسنده شد.
تالكين براي به تصوير كشيدن مواضع اخلاقي خود اغلب اين اخلاقيات را با عناصري چون نااميدي و تلخي پيوند ميزد، يعني عناصري كه درست در تقابل كامل با مفهوم اميد در نظام اخلاقي مسيحي، اما كاملا موافق با اسطورهها و شيوههاي رفتاري نورس بودند. رفتارهاي قهرمانان نورسي بر پايه تقابل لجوجانه و شجاعانه با دشمن بهرغم قطعي بودن شكست بودند و تالكين اين رفتار را با عنصر مذهبي ديگري پيوند زد: تواضع مسيحي و حسي مبهم و خالي از قطعيت به اميد و همين تركيبهاي التقاطي سرمنشاء تنش و كشمكشهاي دروني فراواني در بسياري از شخصيتهاي كتاب شد. بهترين مورد در اين زمينه شخصيت «گندالف» است، شخصيتي كه اغلب مانند يك قهرمان و مراد براي ياران حلقه و ديگر نمايندگان «مردمان آزاد» عمل ميكند. يعني گندالف را ميتوان بانفوذترين الگوي اخلاقي حاضر در كتاب به شمار آورد و اين امر آنجا جالب ميشود كه ببينيم مواضع مسيحي و الحادي در شخصيت او بهگونهاي غريب و نامحسوس به هم آميخته شدهاند. نمونهاي از اين تركيب هنگامي است كه جادوگر پير بعد از مرگ «برومير» به شكلي رمزآلود به همراهانش دلگرمي ميدهد كه برومير پيش از مرگاش «رها شده» گندالف ميگويد «گالادريل گفت كه او در خطر بود. اما دست آخر توانست فرار كند. خوشحالم. حتي اگر به خاطر برومير هم كه باشد، آمدن هابيتهاي جوان با ما بيهوده نبوده» (ص 184، دو برج) (گندالف به وسوسه برومير براي تصاحب حلقه، هشدار بانو گالادريل و سرانجام مبارزه شجاعانه برومير براي نجات هابيتها اشاره ميكند) تنها تفسير ميسر از رهايي برومير به همان انگيزههايي مربوط ميشود كه آراگورن تحت تاثير آنها او را پس از خيانتاش بخشيد، يعني همان تركيب التقاطي از اخلاقيات قهرماني مسيحي و الحادي. روح برومير به خاطر توبهاش نجات يافت و هابيتها تنها اين امكان را به او دادند كه به يك رستگاري قهرمانانه در ميدان نبرد دست پيدا كند.
سي اس لوئيس نيز به نوبه خود از مصالح مسيحي و الحادي در داستاناش استفاده كرده، اما بر خلاف تالكين با اين مصالح بهگونهاي نمادين برخورد و توجه خواننده را مستقيما به برداشتي مسيحي جلب ميكند كه بر اساس آن اميد بيترديد پيروز است و به همين خاطر است كه اثر لوئيس براي بسياري از خوانندگانش «زيادي مسيحي» است. لوئيس معتقد بود داستانهاي پريان و مذهب ارتباط نزديكي به هم دارند، از نظر او اسطوره و افسانهها پلههايي در راه دستيابي نوع بشر به ايمان بودند. به همين خاطر است كه در كتاب لوئيس عناصر الحادي بهگونهاي سطحي حضور دارند و اغلب تنها جامهاي براي همان دگمها و تعصبات مسيحي هستند. به اين ترتيب شخصيتهاي لوئيس از تنشهاي دروني بسيار كمتري ميان نااميدي و ايمان برخوردارند.
مهمترين شخصيت اخلاقي رمان لوئيس «اَزلان» است كه در قياس با گندالف به مسيح شبيهتر است و البته قرار بوده چنين نيز باشد. چه نشانهاي بهتر از قرباني كردن خود براي آنكه ديگري نجات يابد؟ همان كاري كه اَزلان با خفت و خواري براي نجات جان ادموند ميكند. عمل قهرمانانه او هر موجودي را كه در نارنيا زندگي ميكرده، ميكند و خواهد كرد، تحت تاثير قرار ميدهد، چراكه ازلان از زمان ازل خبر دارد، زماني كه جادوگر سفيد چيزي از آن نميداند و اگر ميدانست ميفهميد كه سكوي سنگي هيچ بيگناهي را هلاك نخواهد كرد. صبح روز بعد نيز لوسي و سوزان يعني «دو زن معصوم» سكوي سنگي شكسته را ميبينند و بعد اَزلان احيا شده كه به جنگ جادوگر ميرود، اين همان داستان آشناي تصليب مسيح است. از اينجا اميد براي پيروزي قطعي است، حال آنكه در داستان ارباب حلقهها اميد تا لحظه آخر و با خيانت فرودو دور از دسترس مينمايد.
تفاوت عمدهاي كه به لحاظ مذهبي در كار اين دو نويسنده ديده ميشود، بيترديد به شرايطي زيستيشان مربوط ميشود. تالكين كاتوليك بزرگ شد و كاتوليك ماند اما همواره در رنج بود و به ندرت اميدوار (به گواهي دفترهاي روزانهاي كه از او به جا مانده. ) تالكين ميدانست كه نبايد در اثر خود به تعصبات مسيحي اشارهاي مستقيم كند و اينگونه به سراغ اسطورههايي يكسر متفاوت رفت كه ريشه در سنتهاي اروپاي شمالي داشتند و پيروزي در آنها هرگز و هرگز چيزي تضمين شده نبود، درست همانطور كه خود در زندگي تجربه كرده بود. اما براي لوئيس همه چيز سياه و سفيد است، اميد و خوشحالي درست همانگونه كه او بعد از مسيحي شدناش احساس كرده بود، يا سياهي همانگونه كه در دوران ملحد بودناش تجربه كرده بود. اما تالكين از جنگي حتمي و صلحي هميشگي ميگويد و راز و تناقضاش نيز در همين مسئله است.
نارنيا حلقهاي گمشده در «سرزمين ميانه»
برخي منتقدان ادبي «ارباب حلقهها» و نارنيا را در حوزه ادبيات كودك و نوجوان قرار دادهاند. تشخيص درستي يا نادرستي اين تصميم كار همان منتقدان ادبي است، اما با يك نگاه اجمالي به «ارباب حلقهها» به راحتي ميتوان دريافت كه اين كتاب هيچ ربطي به كودكان و حتي نوجوانان ندارد. اما ماجرا در مورد نارنيا كمي فرق ميكند، كافي است به وبلاگهاي خارجي سري بزنيد تا ببينيد چند كودك از ديدن فيلمهاي نارنيا ذوقزده شدهاند و چند بزرگسال به ياد كودكيهاي شان افتادهاند، كساني كه در كودكي ارباب حلقهها را به خاطر سخت بودناش و اشتباه گرفتن نام «سائورون» با «سارومان» نخواندهاند. (مسئله بر سر قرار گرفتن اين آثار در حوزه كودك و نوجوان است، بعيد است كمتر كسي در ايران ارباب حلقهها را در كودكي خوانده باشد، چون ترجمهاي موجود نبوده) خواندن نثر روان لوئيس كار را براي كودكان آسان ميكند (كه مسلما از ويژگيهاي مثبت اين كتاب است) و چه چيزي بهتر از اينكه چهار كودك انگليسي و البته «سفيدپوست» به سرزميني رويايي بروند، قهرمان شوند، تا جراحتي برميدارند شربتي جادويي بنوشند و در نهايت پادشاه شوند؟
در ارباب حلقهها آنچه هابيتها را از خانهشان دور ميكند تا قدم در سفري عجيب بگذارند، سواران سياهي هستند كه حضورشان تهديدآميز است و در نارنيا آنچه «لوسي» را براي نخستينبار راهي نارنيا ميكند، بازي قائم باشك است و سرانجام شكستن يك پنجره و فرار از دست خدمتكار خانه، كودكان را راهي سفرشان ميكند. عامل وسوسه خيانت در نارنيا يك جور شيريني است و در ارباب حلقهها حلقه قدرت. تجسد نداشتن عامل شر در ارباب حلقهها در مقابل «جادوگر» سفيد نارنيا، وارد نشدناش در هيچ جنگي بهطوري كه هيچ خشونتي از جانب او نميبينيم جز تاثير افكار شيطانياش در قياس با شمشير جادوگر سفيد كه موجودات را به تودهاي يخ بدل ميكند و آنكه هيچ موجودي توانايي نابود كردن او را ندارد مگر حلقه قدرت در قياس با مرگ عجيب و راحت جادوگر سفيد نارنيا؛ گرفتن هداياي جادويي از دست گالادريل در ارباب حلقهها در قياس با گرفتن هداياي جادويي از پاپا نوئل در نارنيا، نارنيا را در جايگاهي بسيار دور از «ارباب حلقهها» قرار ميدهد. نارنيا در خلق فضاي داستاني، شخصيتپردازي، ساختن جهاني يگانه با مردماني كه آداب و رسوم و زبان خود را دارند، برانگيختن همدلي خواننده، پيرنگ جذاب و پرتعليق و در نهايت بيدار كردن روح خيرخواه انسان در هيچ جايي در نزديكي ارباب حلقهها جاي نميگيرد. نارنيا كتابي نوستالژيك است كه دوران كودكي و باور به سرزمينهاي بهتر و پيروزي هميشگي اميد را زنده ميكند. اما ارباب حلقهها آنقدر تلخ است كه حتي در بازخوانيهاي مكرر نيز ترس پيروز نشدن اميد همچنان خواننده را عذاب ميدهد.
پنجشنبه 20 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 251]
-
گوناگون
پربازدیدترینها