واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: تهران 2008 (يادداشت روز)
9 سال پيش، ژوئيه 1999 ميلادي(تيرماه 1378) جهان تابستان داغي را سپري مي كرد. هزاره دوم رو به پايان بود و طليعه قرن و هزاره جديد به تدريج رخ مي نمود. ابرقدرت بزرگ، شوروي، با تكاپوي موفقيت آميز دستگاه هاي اطلاعاتي- تبليغاتي آمريكا و ناتوي فرهنگي غرب از درون فرو ريخته بود و اكنون بر ويرانه بلوك شرق مي شد زايش نظم و نظام جديد جهاني را قابلگي كرد. اين بار به جاي هيتلر، آمريكا به دروازه هاي مسكو دست يافته و مانند هر جهانگشاي فاتحي آواي «انا ربكم الاعلي» سرمي داد. اجراي پروژه بزرگ قرن جديد آمريكايي(PNAC) كه در سال 1997 تدوين شده بود، در آغاز راه بود. سرمستي ناشي از پروژه انهدام دروني اتحاد جماهير شوروي و بلوك شرق، سبب شده بود حل موضوعات خاورميانه و ايران، آسان به نظر آيد.آمريكايي ها 9 سال پيش(تيرماه 78) مرحله نهايي پروژه اي را كه از يك دهه پيش از آن در ايران آغاز كرده و طي 2 سال گذشته به بار نشانده بودند، آغاز كردند؛ آشوب در قلب پايتخت و ام القراي جهان اسلام با مدد گرفتن بخشي از حاكميت و بازسازي مدل فروپاشي گورباچف- يلتسين. مستي استراتژيست ها و سياستمداران پايه گذار پروژه فزوني گرفت. موفقيت بالاتر از اين؟! 46 سال پس از عمليات آژاكس عليه نهضت نفت، اكنون عملياتي پيچيده تر با ظاهري موفقيت آميز در حال اجرا بود. اين موفقيت را مي شد از انفعال برخي عناصر باسابقه در تهران و جولان بي مهار كودتاچيان مخملين ديد كه حالا ديگر جامه مخملين از تن كنده و قداره به كف گرفته بودند و بي خيال آداب جامعه مدني عربده مي كشيدند و هل من مبارز مي خواستند. اما ناگهان طوفان شد و چيده ها را به هم پيچيد. به اشارتي از رهبري ايران كه گويي جز شجاعت و جديت از جرقه كلام نجيبش نمي باريد، جاري بسيج مردم در خيابان ها جوشيد و چون سيلابي، خس و خاشاك دام چيده شده را روبيد. آن روزها نه اينكه شيرازه كودتايي شبه مخملين در ايران از هم بپاشد بلكه بي اغراق، شيرازه طرح قرن جديد آمريكايي و خاورميانه جديد از هم گشوده شد.درپس اين 9سال اتفاقات پرفراز و نشيبي بر ما و خاورميانه و جهان گذشت. آن روز ملت نجيب و مظلوم اما ستم ناپذير ما مجبور بود در عمق شهر و پايتخت خود در برابر قدرت هاي مهاجم دفاع كند. ولي امروز اين آمريكا و اسرائيل هستند كه بايد در عمق خاك فلسطين و عراق اشغال شده از قدرت يابي خيره كننده فرزندان مقاومت در هراس باشند و كابوس ايران را در جاي جاي خاورميانه بزرگ به جان بخرند. به يقين خفتي كه بلوك آمريكا- اسرائيل در ماه ها و ساليان اخير به آن تن داده بي سابقه است.ماه گذشته هفته نامه آمريكايي نيوزويك با اشاره به اظهارات جرج بوش در مجمع عمومي اقتصاد جهان در شرم الشيخ، به تمسخر اظهارات وي را «10فرمان رئيس جمهوري سرگردان» خواند كه «راه كشورش را با خوش خيالي به سمت جهنم همواره كرده است.» دو هفته بعد (14خرداد 87) نيويورك تايمز ديگر نشريه معروف آمريكايي گزارش داد «آمريكا موقعيت خود را در خاورميانه از دست داده و كشورهاي منطقه و حتي متحدان ما ديگر براي رفع مشكلاتشان در انتظار موافقت آمريكا باقي نمي مانند، نه درباره لبنان و فلسطين و نه هيچ جاي ديگري. آنها به صورت خصوصي آمريكا را مقصر مي دانند و ديگر منتظر دولت بوش نمي مانند كه پس از افتضاحات عراق و فلسطين و لبنان، راهي در اختيارشان قرار دهد. اعتبار آمريكا سقوط كرده و متحدان ما دلسرد شده اند. قرار بود دشمنان خود را منزوي كنيم اما در نهايت باعث انزواي خود شديم... هيچ شكي نيست كه در شرايطي حياتي، آمريكا ناپيداست.»مقارن اين تحليل ها دنيس راس فرستاده سابق كاخ سفيد به خاورميانه به الحيات گفت «توافقنامه دوحه ميان جريان حاكم 14مارس لبنان و حزب الله، فاجعه اي براي واشنگتن است.» و نشريه آلماني دي سايت در تفسيري به قلم يوشكا فيشر وزير خارجه سابق اذعان كرد «امروز در لبنان فقط ايران و سوريه خود را قوي حس مي كنند. به ويژه ايران به واسطه حزب الله، فرمانروايي مي كند. ديگر در خاور نزديك و ميانه، هيچ چيزي بدون ايران يا عليه ايران پيش نمي رود. نه در عراق، نه در افغانستان، نه لبنان، نه فلسطين و خاصه نه در خليج فارس. نقش رهبري كننده آمريكا دچار زوال شده است. اروپا بايد در خلأ آمريكا، بيشتر درگير مسائل خاورميانه شود و حضوري موثر داشته باشد.» كار به جايي رسيد كه واشنگتن تايمز نوشت «حزب الله لبنان، نقشه خاورميانه را دوباره ترسيم مي كند.» حزب اللهي كه آسان ترين پازل در جابجايي و باز ترسيم نقشه خاورميانه جديد به نظر مي آمد، حالا به نيابت از ايران، سيلي ادب بر گوش بدمستان آمريكايي- اسرائيلي مي نواخت.اينجا- ايران- شهركوران نيست و شعبده بازان جنگ رواني دشمن با دسته كوران طرف نيستند كه بتوانند در مختصات منطقه اي چنين آشكار و در ديدرس، به ملت ايران چنين تلقين كنند كه در گوشه رينگ به دام افتاده اند و هر لحظه بايد منتظر تير دركردن و ترقه تركاندن مهاجمان اسرائيلي و آمريكايي باشند. معلوم است كه گروگان، كدام طرف است و كدام طرف اين بازي شطرنجي پيچيده در تيررس قرار گرفته است. مي توان تيري در كرد و هيجاني برانگيخت اما اين بار بعيد است مثل 9 سال پيش بتوان زد و در رفت. چالش هسته اي و جنگ رواني هاي حاشيه هاي آن درباره تحريم و جنگ و فشار و مضيقه و مضايقه را- با همه اهميتش- بايد در جغرافيايي چنين پهناور ديد و اساسا چرايي پديدآمدن آن را با مرور روند تحولات دهه اخير تحليل كرد. در غير اين صورت تحليل هاي انتزاعي آن هم در ذهني ايزوله و جغرافيايي مجعول و مجهول كه دشمن تعريف مي كند، گمراه كننده و نارسا خواهد بود.3 گزينه مي تواند پيش روي ما باشد 1-بستن باب مذاكره و القاي بن بست آن گونه كه آمريكا مايل است 2- پي روي در راه مذاكره طبق نقشه اي كه آمريكا و برخي همقطارانش پس از ارعاب و تهديد پيش پاي ما مي گشايند تا آنجا كه به تدريج در ذهن و عمل ايزوله و منجمد يا اصطلاحا «آب پز» شويم اما به اعتبار تدريجي بودن روند نتوانيم فرآيند سقوط را بفهميم و در دام بيفتيم 3-ادامه مسير پيچيده و باريكي كه در ميانه دو بيراهه قبلي از سوي رهبر فرزانه انقلاب- با همراهي تدبير و اراده جميع دستگاه هاي مسئول و جبهه بزرگ اصحاب انقلاب- ترسيم و پيموده شده و تا به امروز آمريكا و قدرت هاي همسو را آچمز و ايزوله كرده است.مذاكره مي كنيم و تمام ظرفيت هاي ديپلماتيك را براي رفع اين چالش مصنوعي به كار مي گيريم اما با دستاني پر از برگ هاي برنده و با آگاهي كامل از دارايي ها، نيازها، نداري ها و ضرورت هاي رقيب. هرگز- همان گونه كه در اين 5 ساله نشان داده ايم- ميز مذاكره را با ميدان رزم و ميدان رزم و قدرت را با هنرنمايي ظريف سياسي- ديپلماتيك اشتباه نمي گيريم و به اشتباه نمي افتيم. زور پاسخ خود را خواهد داشت، زورنمايي جواب درخور، عمليات ايذايي واكنشي مناسب، بر طبل كوفتن و تبليغات و همهمه پاسخي توام با لبخند و طبّالي، و عكس العمل هاي معطوف به عمل سازنده يا فرصت سوز.آمريكا اكنون قصد دارد منافع آن 5 كشور ديگر را در ديپلماسي خود به گروگان بگيرد و آنها را تبديل به كيسه بوكس خود در برابر ضرباتي كه در حال به جان خريدن است، كند. اين را خيلي ها به خصوص در اروپا مي فهمند. خيلي ها حتي در دولت هاي انگليس و فرانسه و آلمان مي فهمند كه رنج گره انداختن با دست و آنگاه جان كندن براي گشودن همان گره با دندان كمتر از خودزني و خودآزاري نيست. مي توان به ايران قدرتمند به چشم شريكي امنيت ساز و مشكل گشا نگريست يا با او بي دليل يا با بي تدبيري گلاويز شد. مي توان به جاي «1+5»، الگوي «1-6» را با همه دشواري هايي كه در بادي امر به نظر مي رسد، تعريف كرد. اين بيش از ما نياز اروپا و منفعت چين و روسيه است. همچنان كه نشريه آمريكايي هرالدتريبيون يك ماه پيش با طرح اين پرسش كه «غرب تا چه حد عليه ايران متحد مي ماند؟» مورد اشاره قرار داد «در بسته پيشنهادي چماق بزرگي وجود ندارد يعني جدي شدن اروپا در مورد تحريم ها عليه ايران. همزمان با تهديدهاي ساركوزي و مركل، شركت هاي فرانسوي و آلماني مشغول سرمايه گذاري و همكاري با ايرانند... اروپايي ها براي ممانعت از فشار آمريكا از تحريم ها حمايت مي كنند اما نه به آن اندازه كه روابط يا تجارت با ايران را از مسير خود خارج كند. آنها طوري عمل مي كنند كه به نظر مي رسد در حال اقدام هستند ولي وقت كشي مي كنند تا تغييرات احتمالي در آمريكا رخ دهد. اروپايي ها مي ترسند، چون احساس مي كنند به دام افتاده و گروگان گرفته شده اند. آنها مي ترسند ايران به روسيه نزديك تر شود. آنها از ايران هسته اي لذت نمي برند اما فكر مي كنند چنين ايراني بدتر از پاكستان مجهز به سلاح اتمي نيست و شايد مجبور به پذيرش آن باشند. سران اروپا شايد زياد سروصدا كنند ولي وقتي موضوع ايران در ميان باشد، يا چماقي كوچك به دست مي گيرند يا اصلا چماقي در دست نمي گيرند.»محمد ايماني
چهارشنبه 19 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]