محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830623494
نويسنده: غلامرضا جلالي فلسفه غيبت در منابع كلام شيعي (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: غلامرضا جلالي فلسفه غيبت در منابع كلام شيعي (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: در يك كلمه، (مهدي)، در ضمير تشيّع، انسان كاملي است كه به جامعه آرماني اسلام جامه عمل ميپوشاند و از اين راه، به همه آرمانهاي مردان خدا تحققّ مي بخشد.
شيخ مفيد در رد اين اشكال كه اماميه از سوئي امامت را واجب مي دانند و از سوي ديگر غيبت امام را مصلحت مي دانند58, مي نويسد: (مصالح بر حسب اختلاف احوال, فرق مي كنند و بر حسب نياز و تشخيص مصلحان و افعال و اغراض آنان, دگرگون مي شوند. مثلاً اگر نياز جامعه فراهم ساختن زمينه هاي تلاش و كوشش باشد, مصلحان بايد امكان كار و كوشش را براي آحاد جامعه فراهم سازنده و موانع را از سر راه آنان بردارند, ولي اگر افراد جامعه, به سمت لهو و لعب گرايش يابند, مصلحان نبايد در خدمت آنان باشند, بايد بر آنان سخت گيري كنند و راه آنان را ببندند. تدبير الهي بر, نظير همين رابطه است. خدا انسانها را مي آفريند, عقل آنان را تكميل مي كند و اعمال صالح را بر آنها تكليف مي كند, تا با انجام كارهاي شايسته به كمال برسند. آنان اگر چنين كردند, خدا راه خود را براي حركت آنان هموار مي كند و اگر مخالفت كردند, اوضاع و احوال دگرگون مي شود و تدبير ديگري را در پيش مي گيرد.)
(اگر شناخت امام ضرورت دارد, چگونه مي توان امام غايبي را كه ناپيدا است شناخت؟)
آيا اين نقض غرض نيست؟)
جواب مي دهد:
(آنچه ضرورت دارد, وجود امام و معرفت اوست, ولي كسي وجوب ظهور امام و عدم غيبت او را مطرح نكرده است, بنابراين, غيبت با مدلول خبري كه در ضرورت شناخت امام از پيامبر داريم, منافات ندارد; چون شناخت, امري غير از مشاهده است. ما به چيزهاي زيادي باور داريم كه يا در پرده غيب هستند و يا پيشتر ظهور داشته اند و امروزه ظهور مادي ندارند. امّتهاي پيشين, نيز نسبت به امور غيبي و غيرقابل دسترس, مكلف به كسب معرفت بوده اند: (النبي الامي الذي يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة والانجيل59 ) آنان موظف بودند كه تا به ظهور پيامبر اسلام ايمان آورند. ما خود به بعث و نشور و حساب و كتاب ايمان داريم و همه آنها از تيررس حواس ما به دور هستند.)
در ثمره اين نوع شناخت مي نويسد:
(نفس شناخت وجود امام و عصمت و فضل و كمال او در كسب ثواب و اجر كفايت مي كند; چون ما به اين ترتيب, به دستور الهي عمل كرده ايم و عقاب جهل از ما برداشته شده است حلّ و فصل كشمكشها و بيان احكام شرعي مكلفان و امور ديگر, از مصالح دين و دنيا, وقتي بر عهده امام است كه تمكّن و قدرت و اختيار وجود داشته باشد, امامي كه استطاعت ندارد, تكليف ندارد و مكلفان براي كشف احكام و وظايف شرعي, بايد به فقهاي شيعه مراجعه كنند و با نبود حكم شرعي و يا عدم دسترسي به آن, بايد به حكم عقل تمسّك جويند.)
شيخ در جواب اين سؤال كه اگر انسان مي تواند در مقام عمل, از نصوص ديني, اجتهاد و اصول عمليّه و احكام عقلي بهره جويد, چه نيازي به امام دارد؟ مي نويسد:
(نياز به امام, استمرار دارد. دسترسي نداشتن به امام, انسان را از وجود او بي نياز نمي كند, چنانكه دسترسي نداشتن به دوا, مريض را از آن بي نياز نمي كند. انسان سرگردان, هر چند راهنما نيابد, از آن بي نياز نمي شود. اگر غيبت, سبب بي نيازي از امام مي شد, لازم مي آمد كه مردم در غيبت پيامبر كه در شعب ابي طالب پيش آمد و يا غيبت او در غار و نيز غيبت موسي در ميقات و غيبت يونس در شكم ماهي, از پيامبر بي نياز شوند, امّا چنين نبوده است60.)
به نظر شيخ:
(ما و اهل سنّت, هر دو, اجتهاد را قبول داريم, تفاوت ما در اين است كه آنان از زمان رحلت پيامبر اسلام, به اجتهاد عمل كرده اند و ما در دوره غيبت. بنابراين, آنان نمي توانند بر ما خرده بگيرند, چون در عصر غيبت, حال هر دوي ما يكي است.)
به نظر او, ظهور امام واجب نيست. بلي, اگر امام مي دانست كه با ظهور او دين اصلاح خواهد شد, يك لحظه درنگ نمي كرد61. ظهور نكردن او, به اين جهت است كه امامان پيشين مي توانستند تقيّه كنند و اين عمل آنان مباح بوده است, ولي مهدي(ع) به منظور احياي دين, قيام خواهد كرد و تقيه در عصر او جايز نيست و اين, براي دشمنان دين, قابل تحمّل نيست; از اين روي همه در كمين او خواهند بود, تا بتوانند او را از ميان بردارند. او در نهان خواهد بود, تا يارانش پا به عرصه حيات بگذارند. ياراني كه داراي درستي عقل و درستي عقد هستند62. بنابراين, منشأ عدم قيام مهدي چيزي جز وجود مصلحت نيست63.
معتزليان بيش از هر گروه ديگري با شيخ مفيد برخورد فكري داشتند. آنان هر چند همانند شيعيان وجود امام را ضروري مي دانستند, اما مسأله غيبت را نفي مي كردند و از نقطه نظر عقلي, در فلسفه غيبت ترديد مي كردند64.
شيخ, مفيد, ضمن اشاره به برخورد معارضه جويانه آنان, گوشزد مي كند:
(اين همه اشكال, در شرايطي بر عقايد اماميه وارد مي شود كه خود معتزله بر خلاف باور به ضرورت وجود امام, به اقرار خود, پس از امام علي(ع) تا اين زمان, هرگز امام ديگري نداشته اند. بنابراين عذر اماميه در باور به امام غايب پذيرفته تر از عذر معتزله است كه با همه اعتقادشان به وجوب امام, در طول زمان, پس از شهادت حضرت علي(ع) پيشوايي نداشته اند. و اين در شرايطي بوده كه آنان بر حسب عقيده خود مي توانستند از اهل حل و عقد بهره مند گردند و اسامي را در نظر بگيرند65.)
عصر شيخ مفيد, مقارن زماني بود كه همه نايبان خاص از ميان رفته بودند و خود به خود, اين سؤال به ذهنها تداعي مي شد كه فرق شيعه و اهل سنت در چيست و چگونه مي توان حدود را اجرا كرد يا احكام الهي را برپاداشت؟
شيخ مفيد در رفع اين ابهام مي نويسد:
(لازم نيست امام همه وظايف خود را شخصاً به عهده گيرد. او, مي تواند نايبي را برگزيند و در صورت لزوم, خود وارد عمل شود. و اگر شرّ و فسادي از غيبت امام ناشي شود بايد كساني را سرزنش كرد كه با اعمال ناپسند خود موجب غيبت او شده اند66.)
رويارويي اماميه و معتزله در فلسفه غيبت
در عصر سيد مرتضي(355 ـ 436هـ.ق.) كه يكي از برجسته ترين شاگردان شيخ مفيد بود. تعارض انديشه هاي كلامي شيعه و معتزله, نمود بيشتري يافت. بخصوص سيد مرتضي در عقل گرايي, تمحّض بيشتري داشت. او, حتي آراي شيخ مفيد را در امامت و مباحث عقيدتي ديگر, به نقد كشيد. قطب الدين راوندي, به نقل سيد بن طاووس, اثري را در رابطه با موارد اختلاف آراي شيخ مفيد و سيد مرتضي تدوين كرده كه به 95 مسأله مي رسد.
به ادعاي راوندي موارد اختلاف بيش از اين مقدار بوده است67.
سيد مرتضي, با قاضي عبدالجبار همداني معتزلي (م: 415هـ.ق.) معاصر بود و مدتي نزد وي تلمّذ كرده بود و با انديشه هاي او آشنائي كامل داشت و عبدالجبار, در آن زمان قاضي القضات ركن الدوله ديلمي بود و كتاب (المغني في ابواب التوحيد والعدل) را نوشت.
عبدالجبار, كوشيد انديشه پيشوايان خود: جاحظ و جباني را در مسأله امامت, به كرسي نشاند و پيش از او, ابوالحسن خياط با نوشتن الانتصار به دفاع از جاحظ برخاسته بود و آراي جاحظ را كه پيش از آن در دو كتاب العثمانيه و فضيلة المعتزله نشر يافته بود, به وسيله ابن راوندي كه از معتزله كناره گيري كرده بود و افكار شيعي داشت, در كتاب: فضيحة المعتزله, به نقد كشيده بوده.
قاضي عبدالجبار, كتاب مغني را در بيست جلد در مسجد رامهرمز املا كرد و آخرين جلد آن, به امامت اختصاص يافت.
او, در بيشتر موارد, منقولات خود را به شيوخ خود, يعني پيشوايان معتزله نسبت مي دهد و از ميان آنان, جاحظ و ابوعبدالله جعل و ابوعلي جبائي و ابوهاشم جبائي و ابوالقاسم بلخي, بيشتر به چشم مي خورند و در نقد فرقه هاي شيعي از گفته ابومحمد حسن بن موسي نوبختي بهره مي گيرد.
با رواج انديشه هاي قاضي عبدالجبار, متفكران فرقه هاي گوناگوني, به نقد آن برخاستند.
از زيديه, محمدبن احمدبن علي بن الوليد, كتاب: الجواب الحاسم المغني لتشبه المغني را در رد آراي عبدالجبار نوشت از شيعه, سيد مرتضي علم الهدي, كتاب: الشّافي في الامة را در نقد قاضي به رشته تحرير درآورد.
سيدمرتضي, در جاهايي از كتاب خود, به كتاب الامامة, ابن راوندي استشهاد مي كند و از او در برابر معتزله دفاع مي كند. بر خورد محكم و منطقي سيد مرتضي, سبب شد پيشوايان معتزله, در انديشه دفاع از عبدالجبار باشند ابوالحسن بصري, شاگرد قاضي نقض نقض الشافي الامامة و ابي يعلي سالاربن عبدالعزيز ديلمي, به دفاع از سيد مرتضي نقض الشافي را نوشت68.
ما چون در تشريح افكار شيخ الطايفه طوسي, شاگرد برجسته سيد مرتضي, از (تلخيص الشافي) كه شكل ويراسته شده همان الشّافي است, به تفصيل سخن خواهيم گفت, تبيين بخشهايي از نظريات ايشان و مناقشاني كه با معتزليان دارد و در اين كتاب آمده است, به همان جا وا مي نهيم و در اين جا, از نوشته ديگر او, در باب غيبت و فلسفه آن: المقنع في الغيبة, بهره مي گيريم.
اين كتاب, كه بخشهايي از آن در رسالة في غيبة الحجة, شريف مرتضي نيز تكرار شده, پس از الشافي في الامامة و نيز تنزيه الانبيا و الائمه, آمده, آخرين نظريات سيد مرتضي در آن منعكس شده است.
شريف مرتضي, فلسفه غيبت را در المقنع, بر دو اصل: ضرورت امامت در همه روزگارها و ضرورت عصمت امام, مبتني مي كند. دو اصل اساسي كه بدون درك صحيح آن دو, نمي توان به راز غيبت پي برد و يا از آن بحثي به ميان آورد. به همين دليل, ابتدا, دلايلي براي اثبات اين دو اصل مي آورد, بعد غيبت را بر روي آن استوار مي كند با استدلال, امامت امت اسلامي را در امام غايب منحصر مي كند. او, در طليعه بحث, غيبت را از گونه آيات متشابه مي داند كه راز آن را بايد در حكمت الهي جست, حكمتي كه ما فقط مي توانيم به آن علم اجمالي پيدا كنيم و علم تفصيلي آن نه ممكن است و نه ضرورت دارد.
سيد مرتضي, پس از بحثهاي بسيار دقيق در بيان علت غيبت, به نظريه خود اشاره مي كند كه همان نظر شيخ مفيد است. او مي نويسد:
(سبب غيبت, مي تواند بيمي باشد كه بر جان امام مي رود و همين طور ممانعت او از تصرف در امور جامعه.)
به اين ترتيب, نوك پيكان نقد را متوجه نظامهاي جور حاكم بر سرنوشت مسلمانان مي كند. در توضيح بيان خود مي نويسد:
(وقتي از وجود امام نفع برده مي شود كه امام از تمكن و اقتدار برخوردار باشد و دستورهاي وي اعمال گردد, تا بتواند سپاهيان را تجهيز كند و با اهل بغي بجنگد و اقامه حدود كند و مرزها را پاس دارد و در حق ستم ديدگان انصاف پيشه كند و هيچ يك از اين امور, جز با تمكن, ممكن نيست. بنابراين, وقتي بين او و هدفهايش, چيزي حايل شد, ضرورت قيام از ايشان سلب مي شود و هر گاه بر جان خود بيمناك باشد, غيبت براي او واجب مي گردد. چون پرهيز از اموري كه به انسان زيان مي رسانند, عقلا و نقلا واجب است و پيامبر نيز در شعب و غار, خود را از انظار پنهان داشت. و اين امر, دليلي جز ترس و دوري از ضررها نداشته است69.)
سيد مرتضي, پرسشهاي زيادي را پيش مي كشد و به آنها پاسخ مي دهد. فرق ميان غيبت نبي و امام, مدت دوري از انظار, دلايل پنهان نشدن ائمه پيشين شيعه, فرق غيبت و نبود امام, امكان ظهور بي زيان امام و چگونگي اقامه حدود در زمان غيبت از جمله پرسشهايي است كه در اين كتاب به آنها پاسخ داده شده است. به نظر او, در طول غيبت, نياز به امام بر طرف نمي شود, چون نياز به امام معصوم, نياز ثابتي است و دسترسي به دلايل شرعي و عقلي در رسيدن به حق, برطرف كننده اين نياز نيست.
سيد مرتضي, دليل كساني را كه ظاهر نشدن امام را براي اوليا, ناشي از بيم نشر خبر مي دانند, كافي نمي داند, چون از نظر ايشان, عقلاي شيعه, آثار زيانبار نشر خبر ظهور را به خوبي مي دانند; بنابراين ممكن نيست كه چنين خبر مهمي را نشر دهند. بخصوص آنان مي توانند اين نكته را بفهمند كه نشر خبر ظهور, سبب مي شود كه خود نيز نتوانند از وجود مبارك امام بهره ببرند.
برخي از صاحب نظران شيعي, اصولا, ظاهر شدن امام را براي برخي از اوليا, مفيد فايده نمي دانند آنان منشأ غيبت را دشمنان دين تلقي مي كنند, ولي سيد اين نظريه را نيز رد مي كند و مي نويسد:
(چگونه مي توان منكر فايده ظهور امام بر اوليا شد؟ چون در اين صورت, ظهور هيچ يك از امامان شيعه نمي توانست مفيد فايده اي باشد.)
او, ضمن اين كه ظهور امام را براي برخي از اوليا, نفي نمي كند, در رابطه با بقيّه اوليا, علت غيبت را تكليفي مي داند كه بايد براي دفع آن كوشيد, تا در پروسه اين تلاش, ظهور ميسّر شود و فرد به كمالات خود دست يابد70 و دست از قصور و تقصير بردارد.
سيد مرتضي, در اين رساله برخورداري اوليا را از وجود امام در عصر غيبت, يادآور شده است. او, به اين سؤال نيز پاسخ داده است كه آيا غيبت مي تواند مانع فعاليت امام باشد؟ مي نويسد:
(اولياي امام, هر چند شخص او را نمي شناسند, ولي در سايه باور به وجود او, از انجام امور ناپسند پرهيز مي كنند. چون او را ميان خود احساس مي كنند كه از كوشش شيعيان باخبر است و آلودگي شيعيان او را افسرده مي كند.)
شريف مرتضي امكان وجود جانشينان امام كه در حال غيبت خود آنان را معين كرده باشد و از اين راه از اوضاع مردمان با خبر گردد, نفي نمي كند و از اين حيث فرقي ميان غيبت و ظهور امام نمي بيند.
پيوند غيبت و قاعده لطف:
شاگرد سيد مرتضي, شيخ طوسي (460 ـ 385هـ.ق.) پيش از آن كه از طرف خليفه, القائم بامراللّه, بر كرسي كلام تكيه بزند, پس از ورود به بغداد, در محضر شيخ مفيد به كسب دانش پرداخت و پس از مرگ شيخ مفيد, در سال 413 شاگردي سيد مرتضي را اختيار كرد و در مجموع, 28 سال از عمر خود را با اين نابغه بزرگ سپري كرد و در علوم اسلامي جايگاهي ويژه يافت و در محيط علمي آن روز بغداد, توانست فلسفه غيبت را با اسلوبي بسيار قويم و منطقي, براي مخالفان قابل فهم سازد. بخصوص در بخش اعظم عصر وي, سياست دولت عباسي كه از بدو تأسيس به دست افرادي غير نژاد عرب تشكيل شده بود, اقتضا مي كرد تا همه فرقه ها آزاد باشند و هر كسي بتواند به طور آزاد, عقايد خود را به بحث بگذارد.
شيخ طوسي, پيش از تاليف الغيبه, كتاب الشافي في الامامة سيد مرتضي را تلخيص كرد و آن را تلخيص الشافي ناميد71. در دو جا, از فلسفه و علت غيبت بحث كرد: يكي اوايل جلد اول و ديگري آخرين فصل جلد چهارم عمده بحثهاي تلخيص الشافي, همان مباحثي است كه در المقنع في الغيبه آورده شده است72.
شيخ طوسي, علت پنهان شدن امام را, با استفاده از قاعده لطف و در نظر گرفتن آمادگي نداشتن مردمان, يا بخشي از آن بررسي مي كند.
او, دو فرض براي مساله در نظر مي گيرد:
(1. علت پنهان شدن در همه مكلّفان وجود دارد و اختصاص به فرد مشخصي ندارد. با اين تفاوت يك سطح و يك نوع نيست. انگيزه پنهان شدن از دشمنان غير از انگيزه پنهان شدن از اولياي آن است. دليل ظاهر نشدن امام براي دشمنان, چيزي جز ستمكاري و عزم آنان در از ميان بردن امام نيست و سبب پنهان شدن از اولياء نياز به برهان ندارد; زيرا فرض اين است كه امام, براي همه مكلّفان لطف است, و هرگاه لطف, به وسيله علّتي, خارج از اختيار مكلف, برداشته شد, تكليف از او ساقط است, هر چند اين تكليف برگردن ساير مكلفان باقي است.
شيخ طوسي, امكان ظاهر شدن امام به برخي از اوليا را نفي نمي كند و به ديگران سفارش مي كند تا در رفع علت غيبت تمكّن يابند, تا امام براي آنان ظاهر گردد و در يك كلمه, مكلف بايد تقصير خود را تلافي كند. و اين تكليف به مالايطاق نيست, زيرا مكلف, بايد قدرت تميز امور را داشته باشد. او, وقتي به اين قدرت دست يافت و ديد كه امام بر او ظاهر نمي شود, مي فهمد كه بايد سراغ سببي برود كه مانع ظهور اوست و در اين جست وجو خواهد فهميد كوتاهي از سوي خودش است. بنابراين, از وقتي با تمام قدرت اجتهاد كرد, به تميز حق و باطل توانمند مي شود و در برابر حق تسليم مي گردد و كسي كه مي گويد من همه تلاش خود را كرده ام, ولي به علم و اجتهاد دست نيافته ام, پذيرفتنني نيست.
2. و اگر علت پنهان شدن دشمنان باشند, اين امر سبب اسقاط تكليف نخواهد شد, چون اگر لطف به فعل مكلّف, يا فعل غير او تعلق يابد و مكلف, بداند حاصل نشده, تكليف ساقط نخواهد شد و اسقاط تكليف واجب است73.)
لطف چيزي است كه مكلّف را براي انجام واجب, برمي انگيزد و از قبح دورش مي كند74.
شيخ طوسي, مردم را به دليل مهيا نكردن خود براي ديدار مهدي, نكوهش مي كند75.
و عمل آنان را مانع اصلي در بهره گيري از لطف مي داند:
(وجود امام, لطف است و تصرف او در امور, لطف ديگر. خدا با ايجاد امام به لطف خود جامعه عمل پوشيد و فردي را كه براي اداره جامعه لازم است آفريد و حجت را بر مردم تمام كرد, تا اگر شايسته بودند, از وجودش بهره ببرند و بسط يد امام لطف ديگري است كه به كوشش ما مربوط مي شود. تقويت قدرت امام در مواردي, در توان ماست. بنابراين, مامكلّف به آن هستيم و قدرت نداشتن امام را بايد از چشم خود ببينيم76.)
او, سه مرحله را براي بسط يد امام لازم مي داند:
1. ايجاد امام از سوي خدا.
2. قيام امام براي امامت و رهبري جامعه.
3. عزم مردمان بر تقويت او.
و نتيجه مي گيرد كه انجام مرحله سوم از مراحل بسط يد امام, بر عهده ماست. ما بايد زمينه اقتدار او را فراهم سازيم77, چون خدا خواسته, تا تقويت او, به وسيله بشر صورت گيرد, نه فرشتگان78.
فلسفه غيبت در آثار كلامي پس از شيخ طوسي
پس از عصر شيخ طوسي, با كرسي نشستن باور به امام غايب و جا افتادن فلسفه غيبت, بحث از غيبت و فلسفه آن, فروكش كرد و به عنوان يك تفكر قابل دفاع در ضمير شيعه باقي ماند و مخالفان فكري شيعه نيز, كمتر به آن پرداختند. به همين دليل, در آثار كلامي پس از شيخ طوسي, كمتر به نكات تازه اي برمي خوريم.
امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي, از اعلام قرن ششم, نويسنده كتاب اعلام الوري باعلام الهدي و كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني (636 ـ 699هـ.ق.) صاحب قواعد المرام في علم الكلام, در فلسفه غيبت همان نظريات سازمان يافته شيخ مفيد, سيد مرتضي و شيخ طوسي را به گونه خلاصه, در آثار خود آوردند79.
خواجه نصيرالدين طوسي, سرآمد متكلمان و متفكران شيعي قرن هفتم, اشاره اي به اين موضوع كرده است.
او, مي نويسد:
(غيبت نمي تواند ناشي از اراده خدا, يا اراده امام زمان باشد, بلكه بايد سبب غيبت امام را در اعمال مكلفان, كه سبب ترس و پيروي نكردن است, جست و ظهور وقتي واجب خواهد شد كه سبب غيبت از بين برود80.)
خواجه نصيرالدين طوسي, در آثار ديگر خود, از جمله تلخيص المحصل و تجريد العقايد, به فلسفه غيبت نپرداخته است.
او, كه در آغاز جواني در نيشابور به تكميل تحصيلات خود اشتغال داشت, شاهد هجوم لشكريان چنگيز به خاك خراسان بود, تا 57 سالگي, ناگزير با اسماعيليان الموت همكاري مي كرد و پس از آن, به دربار هلاكو انتقال يافت و در رأس مخروط تصميم گيرنده مسائل سياسي و فرهنگي امپراتوري وسيع هلاكوخان قرار گرفت. علاقه ايشان به تحكيم حساب شده موقعيت تشيع و رونق عقايد اماميه, موجب گرديد, تا كمتر به اين امر روي آورد. حتي علامه حلّي (648 ـ 726هـ.ق) شارح خواجه نيز, به پيروي از وي, در كشف المراد, به اين مسأله اشاره نكرده است. هر چند مقدادبن عبدالله سيوري معروف به فاضل مقداد (م:836هـ.ق.) در كتاب خود: النافع يوم الحشر في شرح باب الحادي عشر و ابوالفتح بن مخدوم الحسين العربشاهي (م:976هـ.ق.) از احفاد مير سيد شريف جرجاني, صاحب مفتاح الباب, در شرح باب حادي عشر و از معاصران علامه, حاجي ميرزا محمد علي حسيني شهرستاني, در كتاب الجامع في ترجمة النافع في شرح باب حادي عشر, به عنوان شارحان آثار خواجه, فلسفه غيبت را به اختصار, مورد بحث قرار داده اند و سخنان آنان همان چيزهايي است كه در سده هاي سوّم و چهارم و پنجم, بارها و بارها در مناب
ع عمده كلام شيعي و مجموعه هاي روايي آمده است81.
نتيجه:
مسأله مهدويت و غيبت امام دوازدهم, بر خلاف پيشينه اي كه در اسلام داشته, بيشتر در دامن شيعه پرورش يافت و حكمت الهي اهل سنت, اجازه نداده است چنين عقيده اي رسميت بيابد. هر چند كم نيستند معاريف و مشاهير سنّي كه آن را بخشي از عقيده خود قرار داده. و كتابهايي در اين باب, نوشته اند.
به عقيده شيعيان, غيبت امام, مانع از آن نيست كه وي قائد حقيقي جهان باشد. چون او در غيبت نيز, مددكار مومنان است و با حضور خود در جامعه, سبب قوت دل ارباب معرفت مي شود و آنان براي اين كه گامي به سوي ظهور مهدي برداشته باشند, خود را به انجام كارهاي نيك موظف مي دانند و همين پروسه عمل است كه شيعيان مؤمن را براي درك حقيقت عمل صالح و دسترسي به جامعه آرماني آماده مي كند و به آنان اميد ماندن و حركت مي بخشد. در واقع, فلسفه سياسي شيعه را در فلسفه غيبت مهدي مي توان, جست.
متفكران شيعه, در ردّ اين ادعا كه وجود امام غايب نمي تواند براي جامعه بشري سودي داشته باشد, از ديرباز, پاسخهايي داده اند كه در يك دسته بندي كلّي آنها را مي توان در اين چند پاسخ خلاصه كرد:
1. اين امر مسلم نيست كه امام از ديد همه غايب باشد, چه بسا اوليايي كه به دليل عمل به وظايف خود توانايي درك محضر او را دارند و از اين نعمت بزرگ الهي, برخوردار مي شوند.
2. اعتقاد به ظهور امام, نوع بشر, بخصوص مؤمنان را از انجام گناهان باز مي دارد.
3. وجود امام, لطف است و اگر چهره پنهان داشته, به اين جهت است كه در ميان مردم دشمناني دارد و شرايط براي ظهور او, كه چون پيشوايان ديگر تقيه نخواهند كرد, فراهم نشده است.
4. اماميه تا آمدن موعود, مجاز و گاه مجبورند تقيّه كنند. عمل به تقيه, با پيروي از روش خود امام غايب, كه براي حفظ حيات شخصي,تا روز ظهور تقيه مي كند, تاييد مي شود.
فرزانگان شيعي, چون ابن ابي زينب نعماني (م:360) شيخ مفيد (413 ـ 385هـ.ق.) سيد مرتضي (355 ـ 366هـ.ق.) و شيخ طوسي (460 ـ 385هـ.ق.) با پديد آوردن آثاري تحت عنوان غيبت و طرح مباحث كلامي و استدلالي درباره مساله غيبت و فلسفه آن, كوشيدند از يك طرف حضور امام را با بهره گيري از آموزه هاي پيشوايان معصوم در باطن ثابت كنند و از طرف ديگر, تلاش كردند كه حكومت ظالمان و غاصبان را نامشروع قلمداد كنند و مردم را در انتظار فرج, جدّي و استوار سازند و اين اطمينان را به وجود آورند كه سرانجام امام خواهد آمد و حكومت عدل الهي و علوي را در سطح جهان تشكيل خواهد داد و با اين كوششها, كه تا عصر خواجه نصيرالدين طوسي و علامه حلّي دوام آورد, مسأله انتظار جا افتاد و در انتظار مهدي بودن يك عمل ديني شمرده شده و اين امر, عملا توانست شيعه را در دوره رويكرد به سلطان عادل (329 ـ 905هـ.ق.) و دوره مشروعيت دادن به سلطان عادل (905 ـ 1324هـ.ق.) و دوره رويكرد به حكومت مردمي و عرفي (1324 ـ 1358هـ.ق.) در برابر همه ناسازگاريهاي زمان متّحد گرداند و با تاسيس حكومت ديني و آغاز رويكرد به ولايت فقيه, بخشي از تمايل رمز آلود سياسي شيعه را تحقق عيني ببخشد.
--------------------------------------------------------------------------------
پاورقيها
1. (كمال الدين و تمام النعمه) شيخ صدوق, 403/1. موسسه نشر اسلامي; (فتوحات مكيه) محي الدين عربي, ج/3 باب 366/, نشر دار صادر, بيروت; (قواعد الايمان), خواجه نصيرالدين طوسي) 461/.
2. (چهارمقاله), نظامي عروضي, باب شرح حال فردوسي, اشرافي.
3. (سفرنامه), ابن بطوطه, ترجمه محمد علي موحد, ج239/1. انتشارات علمي و فرهنگي.
4. (معجم البلدان, ياقوت حموي, ج15/4.
5. (روضة الصفا) ميرخواند 1588/ چاپ لكهنو.
6. (غيبت نعماني) ترجمه جواد غفاري 202/, صدوق, تهران.
7. (همان مدرك) 203/.
8. (كمال الدين), ج158/2.
9. (غيبت نعماني) 243/.
10. (كمال الدين) 59/.
11. (كافي) كليني, ج43/1, دارالتعارف للمطبوعات, بيروت.
12. (همان مدرك), ج337/1. دارالتعارف للمطبوعات, بيروت.
13. (همان مدرك) 338/.
14. (همان مدرك).
15. (همان مدرك).
16. (همان مدرك)333/.
17. (همان مدرك).
18. (همبستگي ميان تصوف و تشيع), كامل مصطفي شبيبي, ترجمه دكتر علي اكبر شهابي.237/. دانشگاه تهران.
19. (فضل بن شاذان و نبرد انديشه ها در ايران پس از اسلام), فريدون جنيدي 50/, انتشارات بلخ, تهران.
20. (رجال نجاشي)193/.
21. (كمال الدين) ج101/1. (الارشاد) شيخ مفيد ج9/2. چاپ شده در مصنّفات شيخ 12.
22. (الغيبة), شيخ طوسي 167 و 275.
23. (كمال الدين), 25, 26, 34, 47, 261, 262; (فرق الشيعه نوبختي) 79/, علمي, فرهنگي.
24. (غيبت نعماني) 31/.
25. (كمال الدين) ج203/1.
26. (المغني) ج176/2.
27. (كمال الدين) ج122/1, 126.
28. (نصرت مذهب الزيديه), ابن عباد211/.
29. (كمال الدين) ج2/1, 3, 16.
30. (غيبت نعماني), ترجمه جواد غفاري80/.
31. (همان مدرك) 101/; (كمال الدين) 303/, 485.
32. (كافي) ج247/8.
33. (فهرست ابن نديم), ابن نديم, ترجمه محمد رضا تجدد 330/, اميركيبير.
34. (كمال الدين 53/, 55.
35. (خاندان نوبختي) عباس اقبال آشتياني 116/.
36. (رجال نجاشي) 266/. دفتر نشر اسلامي.
37. (كمال الدين) ج20/1.
38. (همان مدرك) 22/.
39. (همان مدرك).
40. (سوره زمر) آيه 30.
41. (كمال الدين) ج31/1.
42. (همان مدرك) 32/.
43. (همان مدرك) 45/, 47.
44. (همان مدرك) 54/.
45. (همان مدرك) 112/.
46. (همان مدرك) 87/.
47. (همان مدرك) 93/.
48. (الفهرست) ابن نديم 178/چاپ فلوگل, بيروت.
49. (المسائل العشره) شيخ مفيد 83/. چاپ شده در مصنّفات شيخ مفيد ج3 كنگره هزاره شيخ مفيد.
50. سوره (كهف) آيه 65, 82.
51. (المسائل العشرة) 85/.
52. (سوره كهف).
53. سوره (بقره) آيه 259.
54. (المسائل العشرة) 105/.
55. (همان مدرك) 106/.
56. (همان مدرك) 107/.
57. (الرسالة الاولي في الغيبه) شيخ مفيد 14/. چاپ شده در مصنّفات شيخ مفيد ج7.
58. (المسائل العشره) 113/.
59. سوره (اعراف) آيه 157.
60. (الرسالة الاولي في الغيبة) 12, 13, 14, 16. چاپ شده در مصنّفات شيخ مفيد, ج7.
61. (الرسالة الثالثة في الغيبه) شيخ مفيد 14/ چاپ شده در مصنّفات شيخ ج7.
62. (همان مدرك) 12 و 13.
63. (الرسالة الرابعة في الغيبة) شيخ مفيد 15/. مصنّفات شيخ ج7.
64. (همان مدرك) .
65. (همان مدرك) 15/.
66. (الفصول العشرة في اثبات الحجة), شيخ مفيد 17/ و 25, چاپ شده مصنّفات ج7.
67. (كشف المحجه), سيدبن طاووس 20/.
68. فهرست منتجب الدين) 85/.
69. (المقنع في الغيبة) شيخ طوسي. اين اثر به اهتمام سيد محمد علي حكيم در شماره 27 مجله تراثنا 200/ براي اولين بار به چاپ رسيده است.
70. (همان مدرك) 213/.
71. (الغيبة) شيخ طوسي 14/.
72. (تلخيص الشافي), شيخ طوسي, ج3 و 211/4. نشر عزيزي, قم.
73. (همان مدرك) ج1 و 90/2, 91.
74. (التبيان) شيخ طوسي, ج199/6.
75. (تلخيص الشافي) ج1و 95/2.
76. (الغيبة), شيخ طوسي 11/.
77. (همان مدرك) 12/ و 13.
78. (همان مدرك) 92/.
79. ر . ك. به كتابهاي (اعلام الوري باعلام الهدي) شيخ طبرسي 446/, 447, نجف ; (قواعد المرام في علم الكلام 190/, 191. چاپ شده همراه تلخيص المحصل.
80. (رسالة الامامه) شيخ طوسي 433/. چاپ شده به همراه تلخيص المحصل.
81. ر . ك: (شرح باب حادي عشر) علامه ميرزا محمد علي شهرستاني, مركز نشر كتاب; (باب حادي عشر) علامه حلي, تحقيق دكتر مهدي محقق.
.................................................................................
منبع: فصلنامه حوزه، شماره 70 و 71
سه شنبه 18 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]
-
گوناگون
پربازدیدترینها