واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: ناهيد طباطبايي:زن فقط يك فرشته خانگى نيست
فرهنگ و هنر - ستاره سينما عنوان مجموعه داستانى از ناهيد طباطبايى است كه به تازگى مجوز نشر گرفته است و قرار است به وسيله نشر خجسته به بازار كتاب عرضه شود. با اين نويسنده درباره مفهومى به نام ادبيات زنان به گفتوگو نشستهايم كه در پى مىآيد.
- در نسل نخست نويسندگان زن كه شامل«سيمين دانشور»، «گلى ترقي» و «مهشيد امير شاهي» مىشود به نوعى گرايش به مضامين اجتماعى ديده مىشود و اصلاً وجود خودشان هم از بارقههاى حركتهاى جنبش زنان در ايران است. اما در سالهاى اخير، حضور اجتماع در ادبيات ما كمرنگ شده است.
اين نكته به جايگاهى كه نويسنده در آن ايستاده بازمىگردد. به نظر من اصلاً نبايد كارهاى «گلى ترقي» را با وجود اينكه يك زن نوشته است، جزو ادبيات زنانه پس از انقلاب قرار داد. اصلا قابل مقايسه نيست.
- چرا؟
براى اينكه كارهاى «گلى ترقي» در وهله اول، كار يك نويسنده و سپس يك زن است. يا «سيمين دانشور» و... همين طور. به نظر من بررسى كار ادبي، بدون در نظر گرفتن شرايطى كه در آن زمان حاكم بوده، كار اشتباهى است. از سوى ديگر طى سالهاى گذشته مقولهاى به نام «ادبيات زنان» درست شد كه در اينجا افراد ابتدا زن هستند و بعد، نويسنده. اين تقسيم بندى فقط در يك دوران خاص مىتوانست جوابگو باشد كه همان آدمها هم مخاطب قرار مىگرفتند، ولى پس از مدتي، ديگر آدم حوصلهاش سر مىرود. ديگر مسئله اين نيست كه ببينيم به عنوان زن كجاى جهان ايستاده ايم. يا پيدا كرده ايم يا فهميده ايم كه نمىتوانيم پيدا كنيم. بايد به سراغ خود ادبيات برويم و اين مرزبندىها را كنار بگذاريم و به نظر من، مرزبندى وجود ندارد كما اينكه در بسيارى از آثار نويسندگان مرد ديده مىشود كه اگر نام نويسنده را از روى كتاب برداريد، فكر مىكنيد يك زن آن را نوشته است. اين نقطه ديد است كه جايگاه نويسنده را مشخص مىكند.
- فكر مىكنم هنوز هم سايه زن اثيري، حتى در آثار نويسندگان زن ما وجود دارد. نگاه شما چيست؟
من خيلى به اين حرف معتقد نيستم و فكر مىكنم اگر چنين باشد كه شما مىگوييد با عدم آگاهى همراه است. يعنى هر آدمى در قرن بيست و يكم، چهار تا كتاب هم خوانده باشد مىفهمد كه آدمها سياه و سفيد نيستند. زنها همه اثيرى نيستند. امكان دارد زنى براى خانواده و منافع خودش خيلى هم فرشته خو باشد ولى بيرون، چهره ديگرى داشته باشد. فكر مىكنم اين نكته را بايد موردى بررسى كرد. اما اگر اين ادبيات خانگى بخواهد به همين ترتيب ادامه پيدا كند، ضربه خيلى بزرگى به نويسندگان زن ما مىزند. براى اينكه نويسندگان زن ما بايد ياد بگيرند كه خودشان را به جاى آدمهاى ديگر هم بگذارند. زندگى كنند، بيرون بروند و با چهار نفر ديگر هم صحبت كنند. دور خودمان نبايد پيله ببنديم و فقط با نويسندگان معاشرت داشته باشيم. ما بايد قاطى جامعه شويم. اتفاقا چهار داستان آخر من درباره مكر زنان است كه به خاطر ضعفى كه دارند، با كلك زندگى شان را رو به راه مىكنند. اين اتفاق در سرزمين ما ريشه تاريخى دارد. از بيرون هر كس نگاه مىكند، مردسالارى است. ولى وقتى در خانوادهها قرار مىگيريد، متوجه مىشويد بسيارى از تصميمگيرىها مطابق خواسته خانمها پيش مىرود. به قولويرجينيا وولف «زن فقط يك فرشته خانگى نيست.» كمكم در ادبيات ما هم بايد اين نكته ديده شود كه ما هم تصميم مىگيريم و حضور داريم كمااينكه در واقعيت اين اتفاق مىافتد و ما حالا بايد شهادت بدهيم بر زندگى واقعى زن در جامعه امروز ايران.
- با توجه به كتابى كه از داستانهاى زنان نويسنده انگليسى ارائه دادهايد و در پيشگفتار به تاثير زنان در شكلگيرى داستان كوتاه و رمان انگلستان در قرن نوزدهم پرداخته ايد، آيا اين نقش تاثيرگذار را براى زنان نويسنده ايرانى هم در نظر داريد يا هنوز براى چنين بررسى در ادبيات ما زود است؟
متاسفانه چنين اتفاقى هنوز در ادبيات ما نيفتاده است. براى اينكه آنجا تحولى صورت مىگيرد كه به دنبالش، جنبش آزادى زنان را به همراه دارد. در آنجا بسيارى از نويسندگان زن، براى امرار معاش داستان مىنوشتند. اغلب داستانهاى كوتاه، به خاطر پول نوشته مىشدند و انتشار داستان كوتاه در روزنامهها هم مد بود. يكى از همين نويسندهها كه شوهرش هم وضع مالى خوبى داشته، درآمد حاصل از داستان نوشتنش را به مسافرت اختصاص مىداده است و جايى خواندم كه آخرين بار كه به سفر مىرود و هنگام خروج از هتل، پول نداشته كه هزينههايش را پرداخت كند، دو روز مىنشيند يك داستان مىنويسد و داستانش را مىفروشد و پول هتل را مىدهد و بيرون مىآيد. گاهى اوقات فكر مىكنم داستانى كه براى امرار معاش نوشته مىشود، خلاقيت نويسنده را هم بيشتر به كار مىاندازد چون او مجبور است بنويسد تا پول درآورد و خود به خود، گاهى اين فشارها باعث مىشود خلاقيتهايى در آدمها شكفته شود كمااينكه بسيارى از آثار داستايوفسكى هم به اين شكل نوشته شده است. اين را من بارها امتحان كردهام. هر دفعه كه يك كار سفارشى به من دادهاند و گفتهاند كه داستانى را براى فلان مجله و تا فلان تاريخ برسان، اتفاقا كار خيلى هم خوب درآمده است. اما در كشورى مثل انگلستان داستان نوشتن زنها با تحولاتى نظير دادن حق راى به زنها همراه مىشود. در جايى «ويرجينيا وولف» مىگويد: «حق راى هم به ما دادند. ولى پولى كه از ارثيه خاله ام به من مىرسد، خيلى بيشتر از اين حق راى براى من ارزش دارد كه باز هم منافعش به مردها بر مىگردد و با عنوان دفاع از ما جيب شان را پر از پول مىكنند.» يعنى داستان نوشتن براى آنها خيلى ريشه اقتصادى داشت. در صورتى كه در كشور ما هنوز يك نويسنده نمىتواند از قبل حرفه اش زندگى كند. يا بايد كار ديگرى انجام دهد يا تحت حمايت كسى باشد، در غير اين صورت از گرسنگى مىميرد. البته اين داستانهاى نويسندگان زن انگليسى مىتواند براى نويسندگان ما هم خيلى آموزنده باشد و يك وجه خيلى مهمى كه اين نويسندگان رويش تاكيد دارند، وجه سرگرم كننده داستانها ست. كه بتوانى به ارائه هر مضمونى به عنوان يك روايت جذاب نگاه كني. بسيارى از كتابها، خيلى روشنفكرانه نوشته مىشوند و پس از پنج صفحه كه مىخواني، ديگر حوصلهات نمىآيد كه آن را ادامه دهي.
- «روشنفكرانه» يعنى چي؟
كتابهايى از اين دست كه انگار نويسندهاى براى نويسنده ديگرى مىنويسد.
- اين ويژگى شامل تكنيكهاى آن مىشود يا مضمون و انديشه آن؟
به نظر من بيش از هر چيزى ادا است. يك جور ادا كه از يك جايى ياد گرفتهاند وگرنه اگر صادقانه باشد و از زندگى صحبت كند، امكان دارد درباره چيزهاى عجيب و غريب هم باشد اما باز هم مىتواند ارتباط برقرار كند و طرف كتاب را زمين نمىگذارد. اما بعضى از كتابها را من هم كه خواننده حرفهاى هستم و سى سال است كه دائم كتاب مىخوانم، حوصله ام نمىآيد آن را ادامه دهم و كتاب را كنار مىگذارم. احساس مىكنم كه اين كتاب را نوشته تا بگويد؛ «ببينيد من چقدر عالمانه مىنويسم،» يا «ببينيد چقدر نمىفهميد كه من چه مىگويم،» و... در كل خيلى فضل فروشانه است. در صورتى كه مخاطب اصلى ادبيات، مردم هستند با نوسانى كه در مخاطب فرهيخته يا عام وجود دارد. البته اين طبقهبندى هم خيلى قديمىشده است. مردم ميوه نيستند كه به همين راحتى طبقهبندى شوند.
دوشنبه 17 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]