تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نزديك‏ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد و پي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821154908




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: مصطفي فعله‌گري دبستان توده‌اي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مصطفي فعله‌گري دبستان توده‌اي
خبرگزاري فارس: حزب توده ايران، مي‌بايست در كنار گسترانيدن فرهنگ نو جلوه ماركسيسم ــ لنينيسم در ايران، به كشف پديدآورندگان رئاليسم سوسياليستي بومي، به يافتن گوركي‌هاي ايراني و داستان‌پردازان دردمند و شوريده‌اي همت مي‌گماشت كه نوشته‌هايشان آينه تمام‌‌نماي زندگي، آرزوها و مبارزات كارگران و توده ايراني از كار درمي‌آمد.
در خلال سال‌هاي 1320 تا 1332 كه فضاي نسبتاً باز سياسي در ايران ايجاد شده بود، زمينه‌اي براي فعاليت حزب توده فراهم آمد. حضور حزب توده در آن زمان تنها سياسي نبود، بلكه به‌ويژه در عرصه ادبيات اين حزب مي‌كوشيد كه با پروبال دادن به نويسندگان نوخاسته و هدايت آنها به سوي ادبيات توده‌گرا، زمينه پيدايش رئاليسم انتقادي بومي ايران را به تأسي از رئاليسم انتقادي شوروي ايجاد نمايد. امّا با پيدايش تحولات سياسي در شوروي پس از استالين و استقرار يافتن امريكا در صحنه سياسي ايران پس از كودتاي 28 مرداد، برخلاف انتظار روشنفكران حزب توده، ادبياتي شبه‌امريكايي در عرصه اجتماعي ايران پديد آمد. نوشتار حاضر مروري كوتاه دارد بر ظهور و افول ادبيات توده‌گرا در ايرانِ قبل از كودتاي 28 مرداد 1332.
نخستين دوران جنبش كمونيستي ايران، كه در واپسين سال‌هاي عمر رژيم قجري و در پناه انقلاب عظيم مشروطيت،[1] ميداني براي پديدار شدن يافته بود، در دوران رضاخان، با سركوب، زندان، شكنجه و قتل چهره‌هايي چون دكتر تقي اراني، به پايان خود رسيد. شماري از رهبران اين جنبش، كه از چرخه تيغ نظام رضاخاني جان به در برده بودند، در بدنه دستگاه سياسي آن به كار گرفته شدند. يكي از آنها، كه هرازگاهي در كنار دولت رضاخان جاي مي‌گرفت، سليمان‌ميرزا اسكندري بود؛ همان مردي كه در خانه او نخستين پايه‌هاي حزب توده ايران، در نشست‌هاي پياپي سوسيال ــ دموكرات‌ها، كمونيست‌ها و بازمانده‌هاي گروه پنجاه و سه نفر، نهاده شد. حزب توده ايران نخست با هدف پايه‌ريزي گونه‌اي جبهه ملّي پديد آمد؛ امّا با كوشش و تكاپوي درون‌حزبي پيروان انديشه‌هاي ماركسيستي، انديشه پايه‌اي آن ماركسيسم ــ لنينيسم و جامعه آرماني‌اش "سوسياليسم" شد. پايه‌گذاري اين حزب، هماهنگ شده بود با پيروزي دوران‌ساز ارتش سرخ "سرزمين شوراها" بر ارتش خوفناك آلمان بورژوا ــ ميليتاريست هيتلري، و ازهمين‌رو سرزمين شوراها، در بخش‌هاي پهناوري از جهان، محبوبيت يافته بود. ادبيات شوروي هم، آوازه‌اي بلند و خوش داشت:
"رئاليسم سوسياليستي". برگردان‌هاي پياپي داستان‌هاي نويسندگان انقلابي شوروي، در كنار نام و نشان‌دارترين داستان‌هاي گوگول، تروگنيف، داستايوفسكي، تولستوي و چخوف، (كه منتقدان ادبي شوروي ــ همچون لوناچارسكي ــ از آنان با نام پيشروان رئاليسم انتقادي ياد مي‌كردند) در بسياري از سرزمين‌هاي جهان به دست دوست‌داران و خوانندگان ادبيات داستاني (به‌ويژه ادبيات داستاني سياسي ــ اجتماعي، كه نويسندگان روس كتاب‌هاي بسياري در آن زمينه تأليف نموده‌اند) مي‌رسيد. هر نوشته ادبي تبرك‌شده با نام "سرزمين شوراها"، محبوب سازمان‌ها، احزاب و جبهه‌هاي انقلابي، آزادي‌خواه و استقلال‌جوي سرزمين‌هاي مستعمره، نيمه‌مستعمره و زير ستم ــ و نيز مبارزان كشورهاي سرمايه‌داري امپرياليستي ــ مي‌شد. شوروي قبله انقلاب و سوسياليسم جلوه مي‌كرد و نويسندگان پرورده آن، پيام‌آوران رهايي انسان زحمت‌كش از شكنجه‌گاه سرمايه‌داري و جوامع طبقاتي. در داستان‌هاي نويسندگان پيرو رئاليسم سوسياليستي، ارزش همه‌سويه كار و كارگر و نيز تقدس "توده" و سهم آنها در ساختن جهاني آرماني، جايگاهي ويژه و ايدئولوژيك داشت. در نگاه پيروان دبستان ادبي "رئاليسم سوسياليستي" توده‌هاي مردم سازنده جامعه و تاريخ و همچون خدا در مكاتب مذهبي، شايسته ستايش بودند و اين نگاه بايد در همه لايه‌هاي متن ادبي نمود مي‌يافت. توده نيز، در چشم‌انداز ايماژهاي ادبي يك رئاليست پيرو گوركي، از طبقات و لايه‌هاي گوناگوني پديد مي‌آمد: كارگران، دهقانان، پيشه‌وران خُرده‌پا و روشنفكران. طبقه آرماني نويسندگان پهنه رئاليسم سوسياليستي، طبقه كارگر بود؛ پرولتاريايي كه هيچ‌گونه دارايي رشك‌برانگيزي براي باختن در ميدانِ مبارزه طبقاتي ندارد، مگر زنجيره‌هاي بسته شده به پايش را. داستان‌نويس اسطوره‌اي انقلاب سوسياليستي روسيه، آلكسي ماكسيمويچ پشكف (با نام گزنده "گوركي"، به معناي "تلخ")، نمونه نويسندگان كلاسيك ادبيات پرولتري‌شده بود؛ مردي كه از ژرفاي لايه‌هاي زيرين جامعه طبقاتي روس، با نيروي پولادين و استعداد خداداده‌اش، سر برافراشت و چشم در چشم بورژواهاي فرهنگ، اقتصاد و كارزار سياسي روسيه روزگار خويش دوخت و پيام انقلاب مردمش را از اروپا به آسيا و از امريكاي شمالي به دوردست‌ترين هسته‌هاي انقلابي افريقا و امريكاي لاتين فرستاد.

حزب توده ايران هم، در ايران دهه 1320، مي‌بايست در كنار گسترانيدن فرهنگ نو جلوه ماركسيسم ــ لنينيسم در ايران، به كشف پديدآورندگان رئاليسم سوسياليستي بومي، به يافتن گوركي‌هاي ايراني و داستان‌پردازان دردمند و شوريده‌اي همت مي‌گماشت كه نوشته‌هايشان آينه تمام‌‌نماي زندگي، آرزوها و مبارزات كارگران و توده ايراني از كار درمي‌آمد.

بزرگ علوي، صادق هدايت، جلال آل‌احمد، صادق چوبك، ابراهيم گلستان، احسان طبري و محمود اعتمادزاده از كساني بودند كه هركدام ــ كم يا بيش ــ دستي در كار نوشتن داستان داشتند و اندك‌اندك گردِ بام و در حزب توده ايران پيداشان شد؛ هركدامشان هم با سري و سودايي ويژه خود. گردهم آمدن اين سرها، در همان سال‌هاي دهه 1320، براي پديد آمدن ميدان جاذبه ادبيات توده‌اي مدرن، و بالندگي ادبياتي كه توده‌ها را هم درون‌مايه و هم مخاطب داستان‌نويسي مي‌خواست، كارآور و كارساز نبود. اگر داستان‌پردازان پاورقي‌نويس وابسته به كانون‌هاي سياسي دربار و نويسندگاني چون هدايت، توده‌هاي جامعه را در بازي فرهنگ، ادب، انديشه، كارزارهاي سياسي و دگرگوني‌هاي تاريخي كارساز نمي‌دانستند، دبستان ادبي حزب توده ايران هم فقط به مجسمه‌سازي بيروني و تحريف ايدئولوژيك سهم توده‌ها در جامعه و تاريخ دل‌خوش كرد و به هستي راستين جامعه ايران و خاستگاه‌هاي فرهنگي ــ اجتماعي مبارزات رهايي‌بخش مردم اين سرزمين در برابر پديده كهن استبداد و نيز پديده‌هاي استعماري مدرن، آن‌گونه‌كه مدعي بود، توجه ننمود. از آغاز دهه 1320 تا رخداد كودتاي امريكايي سال 1332 در ايران، از درون "دبستان توده‌اي" ادبيات داستاني، نمونه‌هاي سنجيده و تكان‌دهنده "رئاليسم سوسياليستي" ايراني درنيامد. امّا در دهه‌هاي 1330 ــ 1360، تأثيرهاي ماندگار مكتب ادبي حزب توده ايران اندك‌اندك در متن داستان‌هاي داستان‌نويساني تواناتر از هدايت و علوي نمايان شد. توانمندي‌هاي سياسي و اجتماعي داستان‌هاي كوتاه و بلند نويسندگان پيشرو رئاليسم سوسياليستي [همچون داستان‌هاي گوركي و شولوخف]، كه با نوشتن و حتّي با زندگي ادبي ــ سياسي خويش به حزب، انقلاب و جامعه آرماني خويش ياري مي‌رساندند، در داستان‌هاي "توده‌اي" دهه 1320 ايران پديد نيامد. در اين دهه امّا حزب توده ايران با گشودن ميدان‌هايي براي بررسي و نقد اجتماعي ــ سياسي نوشته‌هاي ادبي [و به‌ويژه ژانر داستان]، كوشيد تا جاي پاي خود را در پهنه فرهنگ اين سرزمين ماندگار كند. احسان طبري، كه از شاگردان دكتر تقي اراني بود، در اين ميدان‌ها بسيار قلم مي‌زد و نقدهايش را به چاپ مي‌سپرد. در چنين نقدهايي، منتقدان حزبي مي‌كوشيدند بلكه عطر و بويي از مبارزات و آرمان‌هاي سوسياليستي "حزب طراز نوين طبقه كارگر ايران" را در تكاپوهاي نويسندگان نوپاي ايران بيابند و به بانگ رسا سر سخن‌گويي درباره آنها را بگشايند و به رونق دبستان توده‌اي ياري برسانند. نشريه سياسي ــ تئوريك "دنيا"، كه در دوران سركوب‌هاي رضاشاه، به دست دكتر اراني منتشر مي‌شد و با مرگ اراني در زندان بسته شده بود، بار ديگر ميداني گشود براي نشر انديشه‌هاي ماركسيستي و حزبي توده‌اي‌ها. بسياري از جواناني كه در دوران رضاشاه، به كشورهاي اروپايي رفته بودند و با جهان آرماني دگرگونه‌اي در دل، به ميهن باز مي‌گشتند، به سوي حزب توده ايران كشيده مي‌شدند و در جايگاه رهبران، كادرها و اعضاي پرتكاپوي حزب به كار سياسي ــ فرهنگي مشغول مي‌گشتند. بسياري از چهره‌هاي سياسي، فرهنگي دهه‌هاي پس از شكست دبستان توده‌اي در برابر گردباد خونين كودتاي 28 مرداد 1332، كم و بيش تنشان به تن تشكيلات، نشريات و انديشه‌هاي توده‌اي‌ها خورده بود. در كنار ارگان سياسي ــ تئوريك "دنيا"، ارگان‌هايي سياسي ــ تبليغي چون نشريه "مردم" و "پيام نور" پذيراي نويسندگان نقدها و نوشته‌هاي ادبي ــ سياسي بودند. براي نخستين‌بار، حزبي متكي بر نيروهاي آموزش‌ديده و سازمان‌دهنده گروه گسترده‌اي از لايه‌هاي اجتماعي، كار سياسي و فرهنگي را، هماهنگ پيش مي‌برد. براي نخستين‌بار، پس از آمدن انديشه‌ها و نيروهاي سياسي مدرن به ايران، يك سازمان توانمندشده سياسي ــ ايدئولوژيك، به جايگاه قلم و هنر نويسنده در راه پيش‌بُرد آرمان‌هاي اعتقادي و سياسي روي خوش نشان داد و نه تنها به جذب استعدادها برخاست كه حتّي در كشف و نام‌دار كردن بسياري از داستان‌نويسان دهه‌هاي 1330 ــ 1340 نيز كارآمد شد. هنگامي كه چشم‌انداز بالندگي سياسي و انقلابي حزب توده ايران در برابر رخداد كودتاي امريكايي 28 مرداد، همچون سرابي درهم شكست، بسياري از پرورش‌يافتگان دبستان توده‌اي، سر از وادادگي ليبراليستي درآوردند و كسي چون جلال آل‌احمد هم به سوي ريشه‌ها و انديشه‌هاي بومي و ديني مبارزه مردم خويش بازگشت و تن به كمونيسم‌ستيزي ساواك‌پسند نداد و نيز، حاضر نشد، دست‌هاي به‌خون‌آغشته ليبراليسم استعمارآفرين [انگليس، فرانسوي امريكايي] را تطهير كند. نويسنده ستيزه‌جو، جست‌وجوگر و بي‌تابي چون جلال درباره آشنايي و همكاريش با دبستان توده‌اي اين‌گونه سخن گفته است: "من يك ديد اجتماعي از آنجا باز آورده‌ام و تا گور هم خواهم برد؛ يعني يك جنبه اقتصادي دادن به مسائل، و طبقات را مشخص ديدن و مبارزه‌ها را فوراً تشخيص دادن و بعد گول نخوردن."[2]

همين آل‌احمد براي نشان دادن ريشه‌هاي شكست رؤياها و آزمون‌هاي دبستان توده‌اي نوشته‌هايي از بزرگان ادبيات و انديشه اروپا را نيز به زبان مادري خويش برگردانيده است. او درباره ضرورت برگرداندن متن كتاب "بازديد از شوروي" آندره ژيد (كه روزگاري از ماركسيست‌هاي فرانسه به شمار مي‌آمد)، آن هم پس از برون‌آمدنش از سايه حزب، با دل‌سوزي و دورانديشي، توضيح و توجيه عميق خويش را در آغاز كتاب ژيد آورده است: "در همين وطن ما، چه سرهاي پرشوري كه در راه همين غرب نيفتاده است و چه خون‌هاي بي‌گناهي كه نريخته و چه جوان‌هايي كه ذوق و شوق و قدرت جواني خود را در اين راه به هدر نداده‌اند و به اين طريق، چه سرمايه بزرگ كه ازدست‌ما نرفته است! تأسف بر اين سرمايه از دست رفته و اندوه عميق بر اين فريب ديرپا، يكي ديگر از موجبات ترجمه كتاب است."[3]

كساني چون آل‌احمد، كه از قشري‌گري واپس‌گرايان مذهبي‌ گريزان، و روانه حزب توده ايران شده بودند، آنگاه كه دريافتند قلم و قدم خويش را در كوره‌راهي بي‌سرانجام نهاده‌اند، نه با قلم خويش و نه با قدم خود، از سر لجاجت ‌بازي نكردند و به خاك زير پاي خويش بازنگريستند؛ گنج عدالت، آزادي، آرمان‌شهر و كيمياي عشق به انسان و انسانيّت را در ژرفاي گهرپرور خاك مادرزادي خويش جُستند. تيزهوشي شگفت آل‌احمد، هنگام گريزش از دبستان توده‌اي او را از خودكشي جسمي (همچون هدايت)، خودكشي سياسي (همچون ابراهيم گلستان) و خودكشي اخلاقي (همچون صادق چوبك و رسول پرويزي) به دور نگه داشت.[4]

هنگامي كه حزب توده ايران در برابر هجوم كودتا، همچون ساختماني بلند و تودرتو ــ امّا كاغذي و بي‌پشتوانه ــ درهم شكسته شد، رهبران سياسي آن به كشورهاي سوسياليستي ــ به‌ويژه شوروي ــ پناه بردند. شمار گسترده‌اي از اعضاي پايين، كادرهاي نظامي وفادار به آرمان‌هاي ماركسيستي (همچون سرهنگ سيامك و خسرو روزبه و...) و كادرهاي فرهنگي حزب (همچون شاعر و منتقد شوريده‌حال و آرمان‌گرا، مرتضي كيوان) در برابر مخوف‌ترين كودتاگران تاريخ معاصر خاورميانه و پشتيبان آن امپرياليسم امريكا، به حال خويش رها ماندند؛ يا به زندان، شكنجه، اعتراف و توبه سياسي گرفتار آمدند يا به دست كودتاچيان تيرباران و سربه‌نيست شدند. حسن ميرعابديني دراين‌باره گزارشي چنين داده است: "... كودتاي 28 مرداد 1332، گسست ديگري در تاريخ و فرهنگ ايران پديد مي‌آوَرَد... در طي جوش و خروش‌هاي دهه 1320، روشنفكران خيال‌ها پرداخته بودند و دل به اميدهايي بسته بودند كه پيش از فرا رسيدن كودتا متزلزل شد و بعد از آن به كل درهم ريخت. كودتا فرا رسيد، جمعي را كشت و عده‌اي را آواره كرد و آنان كه جان به در بردند، كنج عزلت گزيدند و به نوشتن اعتراف‌گونه‌ها از زبان انسان‌هاي درون‌گرا و حساس پرداختند. زندگي دروني اهميّت يافت و اضطراب دوران و جست‌وجوي بي‌حاصل و توان‌فرساي نسلي كه مي‌خواست جهان را تغيير دهد، در قالب آثاري ملهم از رمانتيسمي بدبينانه به نمايش درآمد... ستايش از نيروهاي غيرعقلاني و خشونت‌ غريزي و جنسي جاي گرايش به جنبش و جامعه را گرفت و تأكيد بر تجربه‌هاي بيمارگونه، جانشين واقع‌گرايي سياست‌زده دهه 1320 شد. آرمان‌گرايي متروك شد و احساسات انساني مورد انكار قرار گرفت. خواهش‌هاي نفساني و نوعي لذّت‌جوييِ هرزه‌نگارانه، به نشانه بدبيني به نيروي تغييردهنده انسان، به اغلب داستان‌هاي اين دوره فضايي تاريك و بدبينانه بخشيد.

دوران كوتاه‌مدّت ادبيات "متعهد" و آوازه‌گرايانه دهه 1320 به پايان مي‌رسد. موج زيبايي‌گرايي و بي‌تعهدي علني ادبيات را فرامي‌گيرد، بازگشت به داستان‌هاي تمثيلي، اسطوره‌اي، لذّت‌جويانه و پوچ‌گرايي‌هاي رمانتيك، ويژگي عمده ادبيات اين سال‌ها مي‌شود. ادبيات ايران دوره‌اي بحراني را مي‌گذراند؛ نويسندگان سردرگم و آشفته‌اند. نويسنده‌اي از همين دوره درباره نسل خود مي‌نويسد: "او ديروزش را نمي‌شناسد؛ چون گمش كرده است، ازش جدا شده است، و فردايش را نمي‌بيند؛ چون آن را برايش زدوده‌اند، ازش ربوده‌اند و اكنون تنهايي است در تنگنايي، كه از گذشته حزني دارد و از آينده حُزني."

اگر در سال‌هاي 1300 ــ 1320، ادبيات فرانسه، نقش رهبري فرهنگي ادبيات ايران را بر عهده داشت و در دهه 1320 ــ 1330 ادبيات رئاليستي روسيه جاي آن را گرفت، در اين دهه [دهه كودتاي سي و دو] ادبيات امريكا نقش غالب را در محيط ادبي ايران ايفا مي‌كند...

در اسفند 1332 مؤسسه انتشارات فرانكلين امريكا در تهران شروع به كار مي‌كند و مترجمان و ويراستاران بسياري را به كار مي‌گمارد (مثل انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي در دهه قبل)."[5]

شكست و سركوب خونين حزب توده ايران در دوران كودتا، به هنگامي رخ داد كه حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي نيز دوره تلخي را سپري مي‌كرد: مرگ استالين، سربرآوردن خروشچف اصلاح‌طلب، برگزاري كنگره تاريخي بيستم حزب، آغاز انشعاب‌هاي سهمگين در جنبش جهاني كمونيستي و آغاز دوران كاهش تدريجي محبوبيت سرزمين شوراها و "زادگاه سوسياليسم به‌راستي موجود" در ميان نيروهاي انقلابي گوناگون. حزب توده ايران هم‌زمان با چنين سرآغاز بحران‌آفريني (كه چندين سال پس از آن به فروپاشي ساختمان بزرگ اتحاد شوروي و نظام‌هاي سوسياليستي وابسته به آن انجاميد) بود كه پايگاه‌هاي اجتماعي و نيز محبوبيت نسبي خويش را در ميان لايه‌هاي گوناگون هواخواهانش از دست داد؛ پس از آن هم، ديگر هرگز نتوانست همچون حزب سياسي مستقل، پيشرو، متكي به توده مردم و انقلاب در ايران سربلند كند. اين حزب، در همه سال‌هاي پس از مرگ استالين و كنگره بيستم حزب كمونيست شوروي، كه بسياري از جنبش‌ها، سازمان‌ها و چهره‌هاي چپ مدرن از سازمان سوسياليستي شوروي انتقاد مي‌كردند، درباره آينده سرزمين شوراها، ابراز نگراني، بدبيني مي‌نمودند و سقوط چاره‌ناپذير آن را پيش‌بيني مي‌كردند، به دفاع مطلق از خروشچف، برژنف و نيز ميخاييل گورباچف سرگرم بود و هر نوع دگرگوني در سازمان حزب كمونيست و نظام سياسي، اجتماعي و ايدئولوژيك شوروي را، بي‌هيچ درنگ و امّا و اگري مي‌پذيرفت. آن دسته از نويسندگاني هم، كه در دبستان توده‌اي پرورده شده بودند و پس از كودتاي 28 مرداد و نيز بحران و انشعاب‌هاي جهاني احزاب كارگري ــ كمونيستي، هنوز در دل و انديشه خويش به ماركسيسم ــ لنينيسم و حزب توده ايران بستگي داشتند، به گونه‌هايي مي‌كوشيدند دانه‌هاي به‌جامانده از خرمن تاراج‌شده اميدهايشان را از نو در خاك سرد روزگار بگير و ببند كودتاچيان بپاشند. امّا، شاه و پشتيبانانش هم، چندان از اين بازمانده‌ها غافل نماند.[6]

پي‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
[1]ــ انقلاب مشروطيت ايران، نخست با شعار عدالت‌خواهي مردم به رهبري روحانيان مبارز و ستم‌ستيز شيعه آغاز شد؛ اين عدالت‌خواهي، در نيمه راه انقلاب، پرچم حضور كساني در جنبش هم شد كه با تأثيرپذيري از سوسيال ــ دموكرات‌هاي روسيه و شهرهاي كارگري قفقاز، بر آن بودند كه جنبش كمونيستي را در پناه آرمان‌هاي عدالت‌خواهانه شيعيان ايران، پايه‌ريزي، ماندگار و در صورت امكان، به دست گيرنده درفش رهبري توده‌هاي مشروطه‌خواه كنند.
[2]ــ جلال آل‌احمد، ارزيابي شتاب‌زده، انتشارات رواق، چ 3، 1357
[3]ــ جلال آل‌احمد، بازگشت از شوروي [برگردان اثري از آندره ژيد]، تهران، اميركبير، چ 4، 1356
[4]ــ هنگام پرداختن به ابراهيم گلستان، رسول پرويزي و آل‌احمد دراين‌باره‌ها بيشتر مي‌نويسم. درباره هدايت هم كه پيش از اين گفتار ويژه‌اي داشتم.
[5]ــ حسن ميرعابديني، صدسال داستان‌نويسي در ايران، ج 1، صص 275 و ...
[6]ــ اين مقاله بريده‌اي است از كتاب در دست انتشار "آذرخش‌ و سايه‌ها؛ بازتاب مبارزات مردمي در ادبيات معاصر" از كانون انديشه جوان
...................................................................................
منبع: ماهنامه زمانه، شماره 66
 دوشنبه 17 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 220]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن