محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831033634
نويسنده: مارتين لينگز جهانشمولى عرفان اسلامى
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مارتين لينگز جهانشمولى عرفان اسلامى
خبرگزاري فارس: بر اساس آموزه اسلامى، كمال الهى تركيبى از صفات جلال و جمال است؛ و عرفان اسلامى، بنا به توصيف بسيارى از عرفاى مسلمان، متحقق شدن به اين صفات الهى است، كه به معناى پيرايش روح است از محدوديتهاى انسان هبوط كرده، و از عادات و پيشداوريهايى كه طبيعت ثانويه شدهاند.
اين كه كسانى اصرار مىورزند كه عرفان اسلامى از قيد و بند (1) دين آزاد است تا اندازهاى بدين سبب است كه تصور مىكنند كه جهانشمولى آن در خطر است. اما هرچند با دلمشغولى اينان به اين وجه ترديدناپذير عرفان اسلامى احساس همدلى كنيم، نبايد فراموش كرد كه خاص بودن، كاملا با جهانشمولى سازگار است، و براى اينكه اين حقيقت اجمالا درك شود، كافى است هنر مقدس را ملاحظه كنيم، كه به صورت غيرقابل تفوقى هم خاص است و هم جهانشمول (2) .
براى اينكه مثال را به موضوع بحثخودمان نزديكتر كنيم، بايد گفت كه هنر اسلامى فى نفسه به خاطر تمايزش از هر هنر مقدس ديگرى، بىدرنگ قابل تشخيص است: يكپارچگى هنر اسلامى، در زمان يا مكان قابل انكار نيست; اين امر بسيار روشن است: خواه مسجد قرطبه را مشاهده كنيم و خواه مدرسه بزرگ سمرقند را، يا آرامگاه يكى از اولياءالله را در مغرب يا تركستان چين، به نظرمان مىرسد كه گويا نور واحدى است كه از همه اين آثار هنرى مىتابد. (3) در عين حال، جهانشمولى آثار بزرگ تاريخى اسلام، كه در حضور هر يك از آنها احساس در مركز جهان بودن را داريم، همينگونه است. (4)
بىآنكه از موضوع دور افتاده باشيم، مساله هنر مقدس ما را به مطلب اصلىمان باز مىگرداند. زيرا در پاسخ به اين سؤال كه صعرفان اسلامى چيست؟ش يك پاسخ ممكن به شرط آنكه ديگر پاسخها نيز بهدنبال بيايند صرفا اشاره به «تاج محل» يا يكى ديگر از شاهكارهاى معمارى اسلامى است. يك عارف مسلمان با استعداد، از فهم اين پاسخ عاجز نيست. زيرا هدف و غايت عرفان اسلامى ولايت است، و كل هنر مقدس به معناى حقيقى و كامل اين كلمه در حكم تبلور ولايت است; درست همانگونه كه ولىالله در حكم تجسد يك شاهكار مقدس است، و هر دو تجليات كمال الهىاند.
بر اساس آموزه اسلامى، كمال الهى تركيبى از صفات جلال و جمال است; و عرفان اسلامى، بنا به توصيف بسيارى از عرفاى مسلمان، متحقق شدن به اين صفات الهى است، كه به معناى پيرايش روح است از محدوديتهاى انسان هبوط كرده، و از عادات و پيشداوريهايى كه طبيعت ثانويه شدهاند; و نيز به معناى آرايش آن استبا خصايص سرشت اوليه انسان، كه بر صورت خدا ساخته شده بود. چنين است كه آداب تشرف در برخى از حلقات صوفيه عملا صورت يك خلعت را مىگيرد: خرقهاى را شيخ بر شانههاى كسى كه تشرف يافته، مىنهد.
مبتدى طريق زندگى استاد را در پيش مىگيرد; زيرا بخشى از روش همه طريقههاى عرفانى و بيش از همه عرفان اسلامى انتظار فرجام كار است; استاد طريق زندگىاى را كه وقتى مبتدى بوده در پيش گرفته استمرار مىبخشد. تفاوت اين دو در اين است كه در مورد استاد، طريق يعنى، تصوف، من حيث المجموع به صورت ملكه درآمده است; زيرا ولايتبر طبيعت ثانويه پيروز گشته است. در مورد مبتدى، طريق قبل از هر چيز، عمدتا يك انضباط است، اما هنر مقدس همچون لطفى الهى است كه مىتواند آنچه را مشكل است آسان كنند. كار كردش و اين كاركرد برين هنر است اين است كه پيروزى ولايت را، كه شاهكار مورد بحث، تصويرى از آن است، در روح تسريع كند. هنر مقدس، به منزله مكمل انضباط حتى مىتوانيم بگوييم به مثاببه نوعى فراغ بال و استراحت طريقت را همچون كار طبيعى فرد به معناى حقيقى اين لفظ جلوه مىدهد و همه عناصر روح را گرد مىآورد تا انسان، يكدل و يكجان، كمال مطلقى را كه هنر مقدس مىنماياند تصديق كند.
اگر بپرسند: آيا نمىتوانيم به همان اندازه كه تاج محل را تبلور عرفان اسلامى يا كليساى جامع شارتز (6) را نيز[مظهرر عرفان هندويى و مسيحى] بدانيم؟ پاسخ صآريشاى خواهد بود كه يك صنهش بر آن مىچربد. معبد هندويى و كليساى جامع مسيحى تجليات برين جلال و جمال الهىاند، و يك عارف مسلمان بالقوه كه نمىتواند آنها را دريابد و از آنها چنانكه هستند لذت ببرد، از اين حيث كه نمىتواند حق نشانههاى خدا را ادا كند، نمىتواند آنها را توصيف كند. اما بايد به خاطر داشت كه هنر مقدس از آن هر عضوى از جامعهاى است كه اين هنر در آن شكوفا مىشود، و نه تنها نمايانگر غايت است، بلكه نمايانگر وسيله و چشمانداز يا، به عبارت ديگر، راهى كه به غايت رهنمون مىشود هم هست; و مقدر نبوده است كه معبد و كليساى جامع، مانند مساجد عظيم و، در ساحت ديگرى، عارفان عظيمالشان مسلمان آرمانهاى اسلام را آشكار سازند و اسلام را به عنوان وسيلهاى براى حصول ايتبنمايانند. مسلما نشان دادن قرابت ميان وجوه خاص جلال و جمال مطلق كه در اين دو نمونه بارز اسلامى، يعنى در كمالات ايستاى جمادى و در نظاير پوياى ذوحيات آنها، متجلىاند محال نيست. اما چنين تحليلى از آنچه مىتواند رايحه معنويت اسلامى خوانده شود فراتر از مجال كتابى از اين دستخواهد بود. كافى است كه بگوييم يگانگى حقيقت مطلق در همه وحى و انكشافهايش منعكس شده است; نه تنها از طريق كيفيتيگانگى، بلكه نيز از طريق كيفيت تجانس. بدينسان هر يك از تمدنهاى عظيم دينى يك كل يگانه و متجانس است كه از حيث همه وجوه متفاوتش، با همه تمدنهاى ديگر متفاوت است; همانگونه كه يك ميوه با ميوه ديگر فرق دارد، گرچه صمزهاشش با آن يكسان است. بدينسان عارف مسلمان مىتواند خود را به كلى، بىهيچ خويشتندارىاى (7) ، به يك اثر عظيم هنر اسلامى بسپارد; و اگر آن اثر يك زيارتگاه باشد، او مىتواند با ورود به آن، آن را به منزله جامه ولايت در بر كند و به مثابه امتداد تقريبا تدريجى عرفان اسلامى، كه آن معبد به غلبه آن در قلمرو روحش مدد رسانده است، بپوشد. همين غلبه مىتواند از طريق آن معبد يا آن كليساى جامع هم محقق شود; اما او نمىتواند هيچيك از اينها را بپوشد دستكم، تا آن وقت كه واقعا از طريق فهم معنوىاى كه با يك فهم نظرى محض بسيار متفاوت است از همه صور و اشكال فراتر رفته باشد.
هنر مقدس از اين حيث ذكر شد كه نمونه بيواسطه آشكارى از هماهنگى امر جهانشمول و امر خاص را در اختيار ما مىنهد. همين هماهنگى از طريق رمز دايره و مركز، شعاعها و محيطش نشان داده مىشود. كلمه رمز در اينجا بهكار مىرود تا نشان دهد كه دايره، تمثيلى خودسرانه تلقى نشده، بلكه شكلى تلقى شده كه در واقعيتى كه اين شكل نشاندهنده آن است ريشه دارد، به اين معنا كه وجودش را مرهون آن واقعيت است; واقعيتى كه دايره در واقع امتداد وجودى آن است. اگر حقيقت مطلق مشعشع نبود چيزى به نام يك شعاع، حتى يك شعاع هندسى، نمىتوانست وجود داشته باشد، چه رسد به طريقتى معنوى كه بالاترين مثال [آن] است. همه شعاعها از وجود محو مىشوند; و با اين محو شدن، خود عالم محو مىشود. زيرا شعاع تا آنجا كه رمز چيزى است كه همه چيز به آن وابسته است، يعنى ارتباط بين مبدا الهى و تجليات يا مخلوقاتش، يكى از بزرگترين رمزهاست.
هركسى از بودن در يك نقطه يا رسيدن به يك نقطه آگاه است. حتى اگر اين آگاهى بيش از آگاهى از رسيدن به سن خاصى نباشد. عرفان از اين آگاهى شروع مىكند كه اين نقطه بر روى يك شعاع، واقع است. بعد از طريق آنچه مىتوان آن را بهرهبردارىاى از اين واقعيت تلقى كرد جلو مىرود و شعاع، پرتوى از رحمت الهى است كه از مركز برين فيضان مىكند و به سوى آن باز مىگردد. اين نقطه اكنون بايد نقطهاى از رحمت الهى شود. به عبارت ديگر، بايد تحقق يا فعليت آگاهانه رحمت الهى حال در نقطهاى باشد كه تنها بخش شعاع است كه مىتوان در اختيار داشت. اين يعنى سود بردن از آن امكانات رحمت الهى كه به واسطه قابل حصولند، يعنى وجوه صورى و بيرونى دين كه، علىرغم اينكه هميشه در دسترسند، مىتوانند كاملا مورد غفلت قرار گيرند يا اينكه تنها به صورت ظاهرى از آنها استفاده شود; يعنى آن نقطه به صورت جداگانه و بدون نظر به كل شعاع لحاظ شود
خود شعاع، بعد عرفانى دين است; مثلا در مورد اسلام، اين بعد همان عرفان اسلامى است، كه در پرتو اين رمز معلوم مىشود كه هم خاص است و هم جهانشمول; خاص از آن جهت كه از هر شعاع ديگرى كه نمايانگر عرفانهاى ديگر است متفاوت است، و جهانشمول بدين سبب كه مانند آنها، به آن مركز يگانه هدايت مىكند. تمثيل ما، من حيثالمجموع، اين حقيقت را به وضوح آشكار مىكند كه هر طريقت عرفانىاى هر چقدر به غايتخود نزديك مىشود به ديگر عرفانها بيش از آنچه در آغاز نزديك بوده، نزديك مىشود. (8) اما يك حقيقت مكمل و تقريبا متناقضنما هست كه تمثيلى كه آورديم نمىتواند آن را آشكار كند، (9) اما از راه انديشه تمركزى كه القا مىكند متضمن آن است: افزايش نزديكى به معناى كاهش تمايز نيست; زيرا هرچه مركز نزديكتر باشد، تمركز بيشتر است، و هرچه تمركز بيشتر باشد، صمقدارش قوىتر است. ماهيت متمركز اسلام تنها در عارف و ولى مسلمانى يافت مىشود كه، با رسيدن به غايت طريق، آرمانهاى خاص دينش را به بالاترين و كاملترين مرحله رشد آن رسانده است; درست همانگونه كه ماهيت متمركز مسيحيت تنها در كسانى مانند قديس فرانسيس يا قديس برنارد يا قديس دومينيك يافت مىشود. به عبارت ديگر، نه تنها جهانشمولى، بلكه اصالت هر عرفان خاصى هرچقدر كه به غايت نزديك مىشود شدت بيشترى مىيابد. غير از اين هم نمىتواند باشد; چرا كه اصالت از منحصر به فرد بودن جدا نيست و اين نيز مانند جهانشمولى، ضرورتا از طريق قرب به يگانگى مطلقى كه آن را پديد مىآورد افزايش مىيابد.
اكنون كه به بحث درباره اين موضوع مشغوليم، بايد خاطرنشان كرد كه علاوه بر جهانشمولى بزرگترى كه در حال بررسى آن بودهايم، جهانشمولى كوچكترى هم هست. همه عرفانها به معناى وسيعتر به يك اندازه جهانشمولند; چرا كه همه به حقيقت واحدى هدايت مىكنند. اما وجهى از اصالت اسلام، و بنابراين عرفان اسلامى، چيزى است كه آن را مىتوان جهانشمولى ثانوى خواند، كه بيش از همه از طريق اين واقعيت روشن مىشود كه اسلام به عنوان آخرين وحى اين دور زمانى، ضرورتا چيزى از مقوله اجمال و تلخيص است. شعار اسلامى را قرآن، ايمان به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش دانسته است. (10)
قطعه ذيل نيز در اين سياق مهم است و نظيرى براى آن، مثلا در يهوديتيا سيحيتيافت نمىشود:
براى هر يك از شما [امتها] شريعت و راه روشنى قرار دادهايم. و اگر خدا (11) مىخواستشما را يك امت قرار مىداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده استبيازمايد. پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد. بازگشت [همه] شما به سوى خداست; آنگاه درباره آنچه در آن اختلاف مىكرديد آگاهتان خواهد كرد. (12) بعلاوه و به همين دليل است كه از يك دور زمانى سخن مىگوييم تطابق خاصى ميان آخر و اول وجود دارد. با ظهور اسلام چرخ يك دور كامل زده استيا يك دور تقريبا كامل; و بدين دليل است كه دين اسلام ادعا دارد كه رجوع به دين اوليه است; ادعايى كه به اسلام، جنبه ديگرى از جهانشمولى مىبخشد. يكى از ويژگيهاى قرآن به عنوان آخرين وحى الهى اين است كه گاهى گويى شفاف مىشود تا وحى نخستين بتواند از طريق آياتش بتابد; و اين وحى نخستين، يعنى كتاب طبيعت، به همگان تعلق دارد. به پاس حرمت اين كتاب، به معجزات محمد[ص]، برخلاف معجزات موسى و عيسى، هرگز اين امكان داده نمىشود كه حائز درجه اول از اهميتشوند. از منظر اسلامى، اين اهميت درجه اول بايد به معجزه آفرينش اختصاص داشته باشد كه با گذر زمان، هرچه بيشتر مسلم انگاشته مىشود و بايد به حالت اصلى خويش بازگردد. در اين ارتباط ذكر اين مطلب بىربط نيست كه يكى از گفتههاى پيامبر[ص] كه عارفان مسلمان غالبا نقل مىكنند صحديث قدسيش ذيل است كه حديث قدسى ناميده مىشود، زيرا خدا در آن مستقيما سخن مىگويد: من گنجى پنهان بودم و مىخواستم شناخته شوم، لذا جهان را آفريدم.
شكى نيست كه به خاطر اين وجوه و وجوه ديگر جهانشمولى است كه قرآن خطاب به همه امت مسلمان مىگويد: ما شما را امت وسط قرار داديم; (13) و شايد در خلال فصول آينده ديده شود كه، بىآنكه در صدد اثبات آن باشيم، عرفان اسلامى در واقع چيزى از نوع پلى ميان شرق و غرب است.
پىنوشتها:
*. مشخصات كتابشناختى اصل مقاله چنين است:
.24-17.pp ,)1981 ,Books Mandala :London( ,?Sufism is What ,Martin ,Lings
1. به همين سبب در يك راه است، اما نه آن راهى كه آنان مىپندارند.
2. اين امر به وضوح از كتاب )1967 ,London ,Books Perennial( Methods ndPrinciples its :West and East in Art Sacred نوشته تيتوس بوركهارت معلوم مىشود، همچنان كه ارتباط نزديك هنر مقدس و عرفان نيز از همين كتاب معلوم مىشود.
.)1967 ,summer( Religion Comparative in Studies in Art Islamic in Values Perenial , Burckhardt Titus .3
4. اين نكته از فريتيوف شوان وام گرفته شده است كه استادانه اثبات كرده است كه بين هنر مقدس و هنر دينىاى كه مقدس نيست تفاوت اين آزادى را براى خود قائل شدهام كه اين مطلب را از بافت مسيحىاش [به بافت اسلامى] منتقل كنم. متن اصلى چنين است: هنگامى كه در مقابل يك كليساى جامع گوتيك يا رومى مىايستيم احساس مىكنيم كه در مركز جهانيم; [اما] هنگامى كه در مقابل يككليساى رنسانسى يا باروك يا روكوكو مىايستيم صرفا از بودن در اروپا آگاهيم
) ).84.p ,Religions of Unity Transcendent The
Hampi .5
Chartres .6
7. يعنى، بدون ترس از تحت تاثير عامل بيگانهاى قرار گرفتن. زيرا به دلايل نظرى يا روشى دو ديدگاه معنوى مىتوانند از بعضى لحاظها مانعةالجمع باشند و، در عين حال، به يك غايتبرسند. اما هنر مقدس يك عامل كمكى است و معمولا وسيله اصلى متحقق شدن به حقايق معنوى نيست. بدينسان هر خطرى كه از هنر مقدس يك سلسله سنتى غير از سلسله سنتى خود شخص ناشى شود، به مراتب كمتر از خطرات موجود در عمل به آداب دين ديگر است. اين نقض يكدستى معنوى مىتواند موجب ضربهاى بسيار قوى شود كه چه بسا توازن روح را از ميان ببرد.
8. ضمنا بىاثرى تفننگرايى را هم آشكار مىكند، كه متناظر استبا يك خط پيچدار، كه گاهى به سوى مركز حركت مىكند و گاهى از آن دور مىشود، شعاعهاى مختلف را بارها قطع مىكند، اما به نحو دائم به دنبال هيچكدام نيست; در عين حال كه مدعى دنبالهروى تركيب حاصل از همه آنهاست. خود فريبان مورد بحث، به قول عارف مسلمانى از قرن اخير (شيخ درقاوى) صمانند انسانىاند كه سعى مىكند با كندن زمين، كمى اينجا و كمى آنجا آب پيدا كند. چنين كسى از تشنگى خواهد مرد، حال آنكه انسانى كه يك جا را عميق حفر مىكند، و به پروردگار اعتماد و اتكا دارد، آب را خواهد يافت، خواهد نوشيد و به ديگران نيز خواهد داد تا بنوشند
) .)29.p ,1969 ,London ,Books Perennial ,Master Sufi a of Letters
9. رمز بنا به تعريف ناقص است; از اين حيث كه هرگز نمىتواند همه وجوه مثال اعلايش را شامل شود. آنچه در اين مثال از رمز بيرون مىماند اين حقيقت است كه مركز مطلق به صورت نامتناهى بزرگتر از محيط است. بنابراين اين امر در پس پشت اذهان ما بايد با دايره ديگرى تكميل شود كه مركزش نماينده اين جهان و محيطش نمايانگر ذات نامتناهى محيط بر همه است.
10. قرآن كريم، سوره بقره، آيه285.
11. قرآن از خدا نه تنها به صيغه اول شخص (هم مفرد و هم جمع)، بلكه به صيغه سوم شخص هم سخن مىگويد، و گاهى مانند اينجا در دو جمله متوالى از يكى به ديگرى منتقل مىشود.
12. قرآن كريم، سوره مائده، آيه48.
13. قرآن كريم، سوره بقره، آيه143.
................................................................................................
منبع: فصلنامه نقد و نظر، شماره 15 و 16
يکشنبه 16 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]
-
گوناگون
پربازدیدترینها