واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: انديشه - پديدهاي به نام اسلاوي ژيژك
انديشه - پديدهاي به نام اسلاوي ژيژك
يادداشت مترجم: آخرين كتاب اسلاوي ژيژك، فيلسوف و نظريهپرداز اهل اسلووني، كه بهتازگي منتشر شده است «در دفاع از دلايل ازدسترفته»(1) نام دارد كه نويسنده در آن از ايده رهايي جهانشمول دفاع ميكند و از جمله به تجربه انقلابهاي بزرگ بشري ميپردازد. تري ايگلتون كه يكي از بزرگترين منتقدان فرهنگي حال حاضر است طي مقاله كوتاهي، كتاب اخير ژيژك را به نقد ميكشد. ايگلتون با مروري بر ابعاد شخصيت فرهنگي ژيژك، ضمن تاكيد بر نكتههاي درخشاني كه در آثار ژيژك وجود دارد، بر اين گمان است كه ژيژك برخلاف آنچه ادعا ميكند بهشدت متاثر از ايدههاي پسامدرن است و سرتاسر آثارش آكنده از نظرات پسامدرنيستي است. ايگلتون همچنين راديكاليسم ژيژك را نيز ريشهدار در نوعي رمانتيسم فرانسوي ميداند كه با اتكا به تفاسير اسطورهاي، مبتني بر نخبهگرايي فرهنگي است.(2)
تري ايگلتون / ترجمه: پرويز صداقت: اسلاوي ژيژك بيشتر يك پديده است تا يك فيلسوف. پسر كمونيستهاي اسلوونيايي، و (گويي) نماينده ژاك لاكان روانكاو متاخر فرانسوي روي زمين، ژيژك همچون يك ستاره روشنفكر راك طي 20 سال گذشته در روي كره زمين طيِ طريق كرده است، روزبهروز بر جماعت شيفتگاناش افزوده ميشود. او نامتعارف، تحريككننده و سرگرمكننده است.[...]
وي موضوع يك هنر چيدمان (Art Installation) با عنوان اسلاوي ژيژك وجود ندارد و ستاره دو فيلم (ژيژك! و راهنماي گمراهكننده سينما) بوده است و در روكش يكي از كتابهايش در كاناپه زيگموند فرويد، زن ظاهر ميشود. 40 كتاب يا تعداد بيشتري كه وي منتشر كرده است با عنوانهايي مانند ابژه متعالي ايدئولوژي، سوژه حساس، از نشانههاي بيماريات لذت ببر! و هر چه ميخواهيد درباره لاكان بدانيد (اما جرأت نداشتيد از هيچكاك بپرسيد)(3) آشفتهبازاري از ايدههاست، از كانت تا علوم رايانه، از آگوستين قديس تا آگاتا كريستي.
به نظر ميرسد چيزي در روي زمين و زمان نيست كه ژيژك در آسياب فكرياش نريخته باشد. جمله معترضهاي كه جمله معترضه ديگري به دنبال دارد، تا جايي كه به نظر ميرسد نويسنده نيز مانند خواننده نميداند كه قصد دارد چه چيزي بگويد. علاوه بر اين، هر منتقدي مرعوب ميشود كه كتابهاي ژيژك سال به سال حجيمتر ميشود. «نگاه متغير»(The Parallax View) با تقريبا 400 صفحه فشرده چاپي درباره همه چيز از سياست زيستي و رابرت شومان تا علوم دماغي و هنري جيمز دو سال قبل منتشر شد؛ «در دفاع از دلايل از دست رفته» كه ملغمهاي است از لنين و هايدگر، مسيح و روبسپير، مائو و بومشناسي، نيز كتاب سنگينوزنتري است!
پس اسلاوي ژيژك نمونه اعلاي يك فيلسوف پسامدرن در اروپا است. وي آميزه استاد و خردهگير، فرهيخته و شومن است. اثر وي با سبك متعارف پسامدرن، بيمحابا از مرزهاي ميان فرهنگ عاميانه و نخبگان عبور ميكند، در طول يك پاراگراف از كيركهگارد به مل گيبسون ميرسد. وي كه به عنوان يك فيلسوف در لوبليانا و پاريس آموزش ديده؛ خوره فيلم، نظريهپرداز روانكاوي، الاهياتشناس تازهكار و يك تحليلگر سياسي است. وي عضو حلقه لاكاني لوبليانا است؛ چنين انجمني همانقدر غريب است كه چيزي مانند انجمن هگليهاي هادرسفيلد. وقتي وارد سياست شد به همان مهارتي كه پيچيدگيهاي روسو يا كارل اشميت را وا ميگشايد به داوريهاي ژورناليستي خلقالساعه در مورد شورشهاي پاريس، جنگ عليه ترور، يا روابط تركيه و اتحاديه اروپا دست ميزند. وي زماني كه به خانهاش در اسلووني بازگشت خود را يك سياستمدار يافت، و سايه نزاع يوگسلاوي بر نظرات گزندهاش درباره جنگ، نژادپرستي، ناسيوناليسم و كشمكشهاي قومي سنگيني ميكند.
با اينكه كتابهاي وي روشي پسامدرن دارند، از سبك قابلفهمي برخوردارند. از اين لحاظ، وي مايه سرافكندگي آناني است كه معتقدند فيلسوفان اروپايي از آشفتگي كلامي رنج ميبرند. نثر ژيژك موجز و براي خواننده قابلفهم است. زماني لودويگ ويتگنشتاين گفته بود كه دوست دارد كتابي فلسفي بنويسيد كه در آن چيزي نباشد به جز شوخي؛ و با اينكه چيزي بسيار بيش از داستانهاي خندهدار در آثار ژيژك وجود دارد، حكايتهاي طنزآميز يكي از شيوههاي ادبي زيباي وي است. وي با طنز كنايهدار اروپاي شرقي پيوند خوبي دارد، مثلا مينويسد كه تفاوت بين اتحاد شوروي و يوگسلاوي نسبتا اصلاحگراتر در آن بود كه در اتحاد شوروي مردم پياده بودند و مقامات سياسي سوار ماشين، اما در يوگسلاوي مردم ماشينهايي را ميراندند كه مقامات سياسيشان سوار ميشدند. وي با كنايه هولناكي به ما ميگويد كه بسياري از مقرراتي كه موارد محرمانه دولتي را در چين برميشمرد خود محرمانه بودند. وي در يكي از كتابهاي ديگرش براي نشاندادن كنش متقابل حضور و غيبت داستان راهنماي توري را نقل ميكند كه در دوران شوروي گردشگران را به يك گالري هنري اروپاي شرقي برد و در برابر يك نقاشي با عنوان «لنين در ورشو» توقف كرد. هيچ نشاني از لنين در تصوير نبود؛ در عوض همسر لنين و يك جوان خوشسيماي عضو كميته مركزي بود. يكي از گردشگران حيرتزده پرسيد «پس لنين كجاست؟» راهنما خيلي جدي جواب دارد: «لنين در ورشو است».
به طور مشخص دو شوخي درباره به اصطلاح آثار ژيژكي وجود دارد. به اولي فقط اشارهاي ميكنم: آثار ژيژك مايه سرگرمي است و از بسياري جنبهها چنين است؛ اما علاوه بر اين وي يك متفكر استثنايي خارقالعاده است كه از سنتهاي عالي فلسفه اروپايي برخاسته است. دوم آنكه ژيژك اصلا يك پسامدرنيست نيست. در حقيقت، همانطور كه در كتاب اخيرش ميگويد، وي خصم مهلك اين جريان كلي فكري است. اگر وي برخي از پوششهاي پسامدرنيستها را به عاريت گرفته وي تاثيرچنداني از آن نگرفته، مگر تمايل آنها به تعددفرهنگي، ضدجهانشمولي، مدگرايي، و دلمشغولي باب روز به فرهنگ. وي در كتاب «دفاع از دلايل ازدسترفته» به چالش با عقلانيت متعارف كه ايدئولوژيها به پايان راه رسيدند، و اينكه رهايي جهان همچون مالك قبلي ديلي ميرور در آب غرق شده برنميخيزد.
ژيژك درباره همه اينها جديتي آشتيناپذير دارد، هرچند در اين جديت عنصر يكدنگي نيز هست. وي فعاليت قلمياش را به عنوان نوعي پساماركسيست آغاز كرد، و اكنون از اين مسير به ماركسيسم بازگشته است. به طور كلي، نوعي لجبازي مشخصه تفكر كلي وي است، مانند ايدههاي پذيرفتهشدهاي (idées reçues) كه به نحو شيطنتآميزي بياعتبار ميشوند. در نزد ژيژك، تناقض معادل سبكآورانه تفكر ديالكتيكي است. و هيچ چيز تناقضآميزتر از بالا كشاندن كشتي انقلاب درست در همان مقطعي نيست كه به زير آب رفته است. هرقدر او خودش بيشتر مد روز شده است، ادعاهاي سياسياش كمتر چنين است. وي تنها ارتودكسي را بو ميكشد تا با بيتابي آن را دنبال كند؛ از آنجا كه ماركسيسم امروز ديگر مد نيست، منطق وارونهاي (twisted logic) در اين واقعيت وجود دارد كه وي بايد اينطور قاطعانه به آن بازگردد. وي در اين كتاب و در بسياري از كتابهاي قبلياش، آنچه را كه ميتوان تكنيكهاي پسامدرن خواند (طنز، تناقض، گريزانديشي lateral thinking، حتي گاهي رياكاري عريان) در خدمت موضعگيريهاي كاملا سنتي درآورده است.
مورد خودآگاهانه نامتعارفي كه اين كتاب به نفع آن استدلال ميكند اين است كه لحظهاي «رهاييبخش» وجود دارد كه بايد از ماجراجوييهاي انقلابي شكستخوردهاي مانند ژاكوبنيسم، لنينيسم، استالينيسم و مائويسم بيرون كشيد. ژيژك به هيچ عنوان مدافع ترور سياسي نيست: مثلا مائو كه در اينجا ارائه ميكند مسوول مرگ بسياري است كه گمان ميكرد «شايد نيمي از چين در «جهش بزرگ اقتصادي به جلو» نابود شوند» و او بود كه ميگفت جنگ اتمي يك حفره در روي كره زمين ايجاد ميكند اما جهان از آن آسيبي نميبيند. هدف ژيژك توجيه اين نظرات جنونآميز نيست، بلكه ميخواهد انكار آنها را براي طبقه متوسط ليبرال دشوارتر سازد. به دنبال اين هدف، كتاب به ما منبعي غني از انديشههاي سياسي و فلسفي ارائه ميكند؛ اما اصلا روشن نيست كه موضوع اصلي كتاب را تاييد ميكند.
براي مثال، «دفاع» وي از پيوند هايدگر و نازيسم در دهه 1930 و موضعگيريهاي سياسي فوكو در حدود 40 سال بعد را در نظر بگيريد. به نظر ژيژك با هر دو مورد ميتوان عميقا مخالفت كرد، اما در نظر وي در اين نظرات دستكم تعهد به ضرورت تغيير انقلابي وجود دارد، هرچند هايدگر و فوكو در اين زمينه هر دو روي اسب مرده شرطبندي كردند. در پس اين استدلال تعلق ژيژك به آلن بديو فيلسوف بزرگ فرانسوي وجود دارد كه وي صفحات همدلانه انتقادآميزي را به وي اختصاص داده است. در نزد بديو، زندگي خوب، اخلاقي و سياسي در پيوند استوار با «رخدادي» است كه به نحوي پيشبينيناپذير در صحنه تاريخي نمايان ميشود؛ رخدادي كه بسياري از ويژگيهاي واقعيت انسان را دگرگون ميسازد و مردان و زناني را كه متعهد به آن ماندند يكسره از نو ميسازد. يكي از نمونههاي آتهايستي كه بديو از اين رخداد ارائه ميكند زندگي و مرگ مسيح است.
نوعي فرماليسم كموبيش فرانسوي در اين نظر هست. همانند اگزيستانسياليسم، محتواي دقيق رخداد رهاييبخش (در برابر واقعيت اعجابانگيز وقوع آن) همواره موضوع اصلي بحث نيست. ژيژك با بديو موافق است كه بهتر است به نحو مهيبي با اينگونه پردهبرداري از حقيقت همراه بود تا نسبت به آن بيتفاوت ماند. وفاداري بهخوديخود چيز قابلتحسيني نيست. بياعتنايي نيز فجيعترين جنايتها نيست. تفكر راديكال فرانسوي اغلب بر تقابل لحظه پرشكوه حقيقت و بياعتباري رخوتآور زندگي روزمره تاكيد ميكند، و بديو در اين زمينه استثنا نيست. نخبهگرايي معنوي در چنين اخلاقي وجود دارد، كه با انديشههاي گوياي اين كتاب درباره ايده دموكراسي ناسازگار است.
شاهبيت زندگي اخلاقي براي ژيژك، بديو و لاكان مخالفت با تغيير موضع است، سرسختانه بر آرزوي خود پايفشردن. به شيوه قهرمانان تراژديهاي كلاسيك، تنها با دنبالكردن هميشگي آرزو فردي ميتوان برباليد. از اين روست كه قهرمان نمادين لاكان آنتيگونه است كه از سازش سر باز ميزند. در چنين اخلاقي عنصري مخاطرهآميز و همچنين جذاب وجود دارد؛ اما در اين كتاب اين نظر است كه به ژيژك امكان ميدهد از ايده انقلاب دفاع كند در حالي كه با ترور انقلابي مخالفت ميكند. او معتقد است مسئله روبسپير و استالين اين نبود كه آنها خيلي افراطي بودند، بلكه اين بود كه به قدر كافي انقلابي نبودند ـ و اگر چنين بودند، ترور سياسي ضرورت نداشت. براي مثال، ترور ژاكوبني با توجه به ناتواني اين گروه در انجام يك دگرگوني اقتصادي و سياسي تاحدودي پذيرفتني نبود. نظر مشابهي در مورد توسل مائو به انقلاب فرهنگي گفته ميشود.
موضوع اصلي كتاب نيست كه آن را اينقدر جذاب ميكند بلكه حواشي آن است. چنين پيداست كه اسلاوي ژيژك طبق معمول به نحو رضايتبخشي قادر نيست صرفا مسئلهاي را كه عنوان كرده است دنبال كند و نكتههاي خارج از موضوع درخشاني در آن وجود دارد، شامل بررسي نقش متغير اسكرتسو(4) در موسيقي شوستاكوويچ، گفتاري درباره «چكامهاي براي شادي» شيلر، و ديدگاههايي درباره شاهكارهاي ازدسترفته ايزنشتاين. در دفاع از دلايل از دست رفته نقيضهاي (parody)پرشور و درهمجوش از دانش فكري نويسندهاي است كه به درك خود از نكتههاي جذاب كافكا يا ژان لوكاره چنان اطمينان دارد كه ميتواند در استفاده از آنها كمي زيادهروي كند.
پينوشتها:
1. Slavoj Žižek, In Defense Of Lost Causes, Verso, 2008
2. اين مقاله ترجمهاي است از:
Terry Eagleton, The phenomenal Slavoj Zizek, Times Literary Supplement, April 23, 2008.
3. اين كتاب به فارسي ترجمه شده است:
اسلاوي ژيژك، لاكان ـ هيچكاك، ترجمه مازيار اسلامي، نشر ققنوس، تهران، 1386
4. Scherzo موومانهاي شاد در سمفوني و سونات
يکشنبه 16 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1025]