محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846193427
◄◄ درخواست اشـــعـــار موضوعی و معانی آنها ►►
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: eblisandenzo12-09-2009, 10:44 PMسلام دوستان . میشه لطف کنین من کامل شعر باز آی هر آنچه هستی باز آی رو برام بزارین . ممنون mac_world12-09-2009, 10:58 PMسلام دوستان والله پدر بزرگ ما یه شعر میخوند که من احمق حفظ نشدم اولش این بود اگه میشه کل شعر رو برام بگذارید ممنون:40::11: داشت عباس قلی خوان پسری ___ پسر بی ادب و بی هنری farryad12-09-2009, 10:59 PMفک کنم یه رباعی باشه: باز آي هر آنچه هستي باز آي گر کافر و گبر و بت پرستي باز آِی اين درگه ما درگه نوميدي نيست صد بار اگر توبه شکستي باز آی karin12-09-2009, 11:11 PMداشت عباسقلی خان پسری پسر بی ادب و بی هنری اسم او بود علی مردان خان اهل منزل ز دستش به امان (کُلفت ِ خانه زِ دَستش به اَمان) پشت کالسکه مردم می شست دل کالسکه نشین را می خَست هر سحرگه دم در بر لب جو بود چون کرم به گل رفته فرو بسکه بود آن پسره خیره و بد همه از او بدشان می آمد هرچه می گفت لَله لج میکرد دهنش را به همه کج میکرد هر کجا لانه گنجشکی بود بچه گنجشک در آوردی زود هرچه می دادند می گفت کَمَست مادرش مات که این چه شکمست نه پدر راضی از او نه مادر نه معلم نه لَلِه نه نوکر ای پسر جانِ من این قصه بخوان تو مشو مثل علی مردان خان شاعر : ایرج میرزا Carl13-09-2009, 12:18 AMسلام دوستان . میشه لطف کنین من کامل شعر باز آی هر آنچه هستی باز آی رو برام بزارین . ممنون این رباعی، از رباعیّات ابوسعید ابوالخیر هست؛ متن کامل رباعیّات رو در اینجا بخونید: http://fa.wikisource.org/wiki/ابوسعید_ابوالخیر_(رباعیات) و ضنماً درست این رباعی به این شکل هست: بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ این درگه ما درگه نومیدی نیست صدبار اگر توبه شکستی بازآ eblisandenzo13-09-2009, 11:42 AMسلام . ممنون carl عزیز . به اون لینکی که گذاشتی سر زدم . یه بیت شعر هم اونجا دیدم که هم قشنگ بود هم مناسب شبهای قشنگ ماه رمضون . اینو به شما تقدیم میکنم از بار گنه شد تن مسکینم پست یا رب چه شود اگر مرا گیری دست گر در عملم آنچه تو را شاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست dampayi23-09-2009, 01:33 PMسلام دوستان خوب و مهربوووون http://smiley.ttaaeell.co.cc/bmc/TAEL_SmileyCenter_BMC%20%28228%29.gif حقیقتش من دنبال یه شعر می گردم با این مضمون:دی: خیلی نامردی:41: عوضی !!!گذاشتی رفتی :19::19:من کلی نقشه کشیده بودمhttp://www.pic4ever.com/images/4yajuyo.gif و ... از این حرفا... من بی تو عمرا:20: مشکل من اینه که اکثر شعر هایی که پیدا می کنم تریپ شکست عشقیه ولی من که....:27::27: به طور کلی خیلی عاشقانن ولی من اینجوری نمی خوام:دی ممنون :11: آهان راستی اگه مدیران هم صلاح دونستن این تاپیک یه جایی باشه برای هر کسی مثل من که دنبال یه شعر می گرده !!:5: پس دوستان اینجا درخواست شعر بدن:8: LORD-Sh27-09-2009, 07:20 PMکسی میدونه این جمله از کیه؟ <خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار> babelirani29-09-2009, 07:03 PMدوست عزیز فرک کنم برای بدست آوردن این جواب انجمن ادبیات و زبان فارسی بهتر باشه amir 6922-10-2009, 04:50 PMعلیک؛ البته خواسته های شما رو دربر نمیگیره اما شعر به اون خشانت هم خوب نیست: دی فعلا .. رفتی با این خیال که رفتنت، تن خسته ی مرا ببرد تا انتهای مرگ اینگونه نیست تو رفتی، اما زندگی همچنان در گذر است و اینک، فرصت خوب بودن است چه تو باشی و چه... حرفی نیست از نبودنت چون خیال خود را به پوچ نمی آزارم. تو رفتی و خوب می دانی که اگر می ماندی، این زندگی جهنمی بیش نبود. کاش... کاش هیچگاه حرف هایم بویی ز حسرت گذشته نمی داد. و تو رفتی و نمی دانی که چه زیباست! لحظه ی بی تو بودن و اینک... شروعی دوباره از آن من است. sasha_h22-10-2009, 11:43 PMمال اين حرفا که نيستي تا بخواي با ما تو بد شي حالاها بايد بخوابي تاکه اين راه رو بلدشي تاب قفس نداشتم آب و نفس نداشتم تو عالم عاشقي من که هوس نداشتم اما بازم بد شدي از عشق من رد شدي لعنت به اين رفاقت زخم مجدد شدي violin_323-10-2009, 12:53 PMفکر کنم برای مصطفی رحمان دوست باشه saeedn7023-10-2009, 01:04 PMکسی میدونه این جمله از کیه؟ <خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار> فردوسی کبیر keykavoos02-11-2009, 11:05 AMسلام قبلا فكر كنم يه همچين تاپيكي داشتيم اما الان كه هرچي مي گردم (نزديك يه ساعته دارم مي گردم) گيرش نميارم.:41: به خاطر همين يه تاپيك زدم واسش. دوستان اين دوتا مصرع معروف كه ضرب المثل هم شدن تقريبا رو مي خواستم بدونم ادامه ش، يا احتمالا مصرع هاي قبلش چيه. اگه كمك كنيد خيلي ممنون ميشم. چون هرچي مي گردم تو نت چيز بدرد بخوري گير نمياد. 1. از دل برود هرآنكه از ديده برفت 2. تمام نا تمام من با تو تمام مي شود sasha_h04-11-2009, 10:50 PMسلام مطمئن نیستم اما فکر میکنم اینها باشه ، تا تو رفتي همه گفتند: از دل برود هر آنکه از ديده برفت و در آن لحظه به ناباوري و غصه ی من خنديدند و کنون آه تو ای رفته سفر که دگر باز نخواهي برگشت. کاش مي آمدي و مي ديدی که در اين کلبه خاموش هنوز يادگار تو بجاست . کاش يک لحظه سرود شب اندوه مرا ميخواندي که چه ها بر من آزرده گذشت ! کاش ميدانستي که در اين عرصه ی دنياي بزرگ چه غم آلوده جدائي هاست... و بداني تو که از دل نرود هر آنکه از ديده برفت *************** تمام نا تمام من با تو تمام می شود شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود تمام من به نام توشعر دوباره می شود بند سکوت کهنه ام چهار پاره می شود تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریخته ام تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویخته ام تمام نا تمام من با تو تمام می شود شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود در این حریر خانگی روی ترانه شسته ام تمام خون من شبی پر از ستاره می شود از تو بر این ترانه ها نور ستاره می چکد بر این بلند بی صدا غزل دوباره می چکد بر این بلند بی صدا غزل دوباره می چکد تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریخته ام تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویخته ام تمام نا تمام من با تو تمام می شود شاعر بی نام نشان صاحب نام می شود چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین طلوع میلاد مرا در شب بی سحر بین چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین طلوع میلاد مرا در شب بی سحر بین چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین طلوع میلاد مرا در شب بی سحر بین چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین طلوع میلاد مرا در شب بی سحر بین چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین طلوع میلاد مرا در شب بی سحر بین چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین طلوع میلاد مرا در شب بی سحر بین keykavoos05-11-2009, 01:24 PMسلام مطمئن نیستم اما فکر میکنم اینها باشه ، تا تو رفتي همه گفتند: از دل برود هر آنکه از ديده برفت فكر كنم تو اون زمان هم كه شاعر اين شعر رو گفته اون مصرع به ضربالمثل تبديل شده بوده قبلا. :31: ولي دستت درد نكنه. دومي خود خودشه. sasha_h05-11-2009, 05:11 PMفكر كنم تو اون زمان هم كه شاعر اين شعر رو گفته اون مصرع به ضربالمثل تبديل شده بوده قبلا. بله منم به این موضوع شک داشتم ، واسه همین گفتم مطمئن نیستم:20: keykavoos07-11-2009, 04:59 PMاينطور كه به نظر مياد اين شعر از ازل وجود داشته.:31: leila 8811-11-2009, 11:11 PMای ماهتاب آهسته تر بر کوی یارم کن گذر/ ترسم که بیدارش کنی مست است وهشیارش کنی از نکهت گل دوخته پیراهنی بهر تنش/ از بس لطیف است این تنش ترسم که آزارش کنی این شعر زیبا از علامه طباطبایی می باشد:11: zanastark12-11-2009, 08:01 AMدوست عزی استفاده از کلمات فوری و از این قبیل درست نیست و اینکه یه تایپیک رو دو بار ایجاد کردین از مدیریت خاهشمندم که اصلاح کنند با تشکر sasha_h12-11-2009, 10:45 AMسلام ، اینجوری که من دیدم شعر از فائز دشتستانی هست نه علامه طباطبایی یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من ترسم صدای پرپرت از خواب بیدارش کند پیراهنی از برگ گل بهر نگارم دوختم بس که لطیف است آن بدن ترسم که آزارش کند ای آفتاب آهسته نِه پا درحریم یار من ترسم صدای پای تو از خواب بیدارش کند ****************** مروارید3021-11-2009, 05:23 PMاگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی يافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زيبا را من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم جواب تلخ میزيبد لب لعل شکرخا را نصيحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پير دانا را حديث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را غزل گفتی و در سفتی بيا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را لطفا معنی این شعر رو برام بتنویسید . . با تشکر مروارید3021-11-2009, 05:27 PMشاید این مبحث مربوط به اینجا نباشه لطفا معنی کنید خیلی ضروری است MANCHESTERUNITED21-11-2009, 10:31 PMبا درود.منظورتون كل غزله يا اون بيتي كه مشخص كرديد؟ قبل از هر چيز بايد عرض كنم كه شعر رو نميشه معني كرد.به عبارت ديگه بايد مفهوم شعر رو دريافت نه معني لفظ به لفظ رو.براي اين كار هم بايد به با اصطلاحات و سبك شاعر و دوره شعري و ... آشنا بود. در مجموع مي تونم عرض كنم كه حافظ در اون بيت مي فرمايد: اين قدر در پي رمز و راز خلقت و دنيا و چرايي وجود جهان و ... نباش.زيرا با عقل و خرد و كمك گرفتن از نيروي انديشه نمي توني به اين پرسش ها پاسخ بدي.به دنبال عشق باش و اهل دل.به سخن ديگه حافظ در دعواي هميشگي عشق و عقل ،طرفدار عشقه و حكمت و انديشه و فلسفه رو چندان كارساز نمي دونه. parsgiga_301-12-2009, 01:55 PMسلام دوستان من یه آدم رفیق بازم که متاسفانه یکی از رفیقام ازپشت به من خنجر زد:sad:.حالا از شما می خوام یه شعر قشنگ در مورد رفیق بی معرفت به من بدید.منم این شعرو براش بفرستم تا جگرش بسوزه. ممنون ahmad.es.es.2atisheh31-12-2009, 10:57 AMسلام - مصراع اول این بیت رو میخوام که متاسفانه من فقط مصرزاع دومش رو به یاد دارم ....................................*عزت ز قناعت است و خواری مطمع NaKhoda BiBaK31-12-2009, 11:42 AMدین من ، چشم بصر ، گوش سمع * عزت ز قناعت است و خواری ز طمع ahmad.es.es.2atisheh31-12-2009, 06:15 PMدین من ، چشم بصر ، گوش سمع * عزت ز قناعت است و خواری ز طمع مرسی دوسته عزیز میشه بگی این بیت از کیه؟ NaKhoda BiBaK31-12-2009, 08:32 PMمرسی دوسته عزیز میشه بگی این بیت از کیه؟ مصراع دوم رو که خودت نوشته بودی !!! مصراع اول رو من گفتم !!! :20::20::20: JIGSA31-12-2009, 09:01 PMشعر اصلی اینه : عزت ز قناعت است و خواری ز طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب :46: Mitamo07-01-2010, 01:59 AMکسی هست بتونه در رابطه با مضمون زیر یک بیت شعر بگه؟؟ مضمون شعر این باشه: این هدیه ارزشی نداره، چیزی که ارزش داره عشق و محبتی هست که بین ماست. یا اینکه: این کادو ارزشی نداره و فقط بهانه ایست برای اظهار عشق و علاقه bidastar07-01-2010, 12:46 PMنیست این تحــفه ســـزاوار تو و خوبــی تو آنچه ارزش دارد عشق و یکی بودن ماست CinemaTik23-01-2010, 05:48 PMسلام خدمت اساتید واسه ی یه تحقیق، ده تا بیت شعر مستقل از هم می خوام که توی هر بیت کلمه آیینه به کار رفته باشه . اگه بیت ها به همراه معنی باشن خیلی خوب میشه ولی در غیر این صورت هم اگر گفتید خیلی لطف کردید ... ممنون. farryad23-01-2010, 08:52 PMآینه ار نقش تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست جامی (فک کنم) ............... آینه ای، نقش تو رنگ کسی ست تو ز همه رنگ جدا بوده ای مولوی .......... از قضا آیینه ی چینی شکست خوب شد اسباب خود بینی شکست تا اونجایی که یادمه مال یه خانمی بود فک کنم رابعه قزداری ............. عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد عارف از خنده ی می در طمع خام افتاد حافظ ............ بيني ز اشک روي که چون پشت آينه حلقه به گوش و غرق زر و گوهر آيمت . خاقانی شرمنده همینا فقط تو ذهنم بود. vahid_vaezinia23-01-2010, 09:09 PMآینه آهن دلی باید که تا زخمش کشد زخم آیینه نباشد درخور آیینه دان مولانا آیینه رو نگارا از بیبصر حذر کن ترسم که تیره سازی دلهای با صفا را فروغی پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی سعدی تا در آیینه تماشای جمالت نکنی کی شوی با خبر از حالت حیرانی چند فروغی آیینهی دیداری جسم تو حجاب توست اندر تو پدید آید چون آینه بزدایی عطار ;) sasha_h23-01-2010, 11:24 PMسلام ، این بیشتز از 10 تاست ، اگر بازم خواستی بگو : تو تمام ابیات این شعر آینه هست : ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه ما رانگاه در تو، تو را اندر آینه تا آینه جمال تو دید و تو حسن خویش تو عاشق خودی ز تو عاشقتر آینه از روی تو در آینه جانها شود خیال زین روی نازها کند اندر سر آینه وز نور روی و صفوت لعل تو آورد در یک مکان هم آتش و هم کوثر آینه ای ناخدای ترس مشو آینهپرست رنج دلم مخواه و منه دل بر آینه کز آه دل بسوزم هر جا که آهنی است تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه قبله مساز ز آینه هر چند مر تو را صورت هر آینه بنماید هر آینه در آینه دریغ بود صورتی کز او بیند هزار صورت جان پرور آینه صورت نمای شد رخ خاقانی از سرشک رخسار او نگر صنما منگر آینه از رای شاه گیرد نور وضو آفتاب وز روی تو پذیرد زیب و فر آینه سلطان اعظم آنکه اشارات او ز غیب چونان دهد نشانی کز پیکر آینه شاهنشهی که بهر عروس جلال اوست هفت آسمان مشاطه و هفت اختر آینه ز اقبال عدلپرور او جای آن، بود کز ننگ زنگ باز رهد یکسر آینه ای خسروی که خاطر تو آن صفا گرفت کز وی نمونهای است به هر کشور آینه سازد فلک ز حزم تو دایم سلاح خویش دارد شجاع روز وغا در بر آینه گر منظر تو نور بر آئینه افکند روح القدس نماید از آن منظر آینه گرد خلافت ار برود در دیار خصم بیکار ماند آنجا تا محشر آینه ماند به نوک کلک تو و جان بد سگال چون در حجاب زنگ شود مضمر آینه باشد چو طبع مهر من اندر هوای تو چون تاب گیرد از حرکات خور آینه من آینه ضمیرم و تو مشتری همم از تو جمال همت و از چاکر آینه خاقانی این شعر هم همینطور ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه آن چنان رو را نشاید جز مه و خور آینه ای ز تاب حسن تو آیینه صورت آفتاب وز فروغ روی تو خورشید پیکر آینه من همی گویم چو رویت در دو عالم روی نیست تا مرا باور کنی برگیر و بنگر آینه پیش روی تو که آب از لطف دارد، میکند از خوی خجلت زمین خشک را تر آینه از ملاقات رخت شاید که ماند بعد ازین سرخ رو همچون شفق تا صبح محشر آینه گرچه دودش بر نمیآید ز سوز عشق تو آتش اندر سینه دارد همچو مجمر آینه معدن حسنی و از تاثیر خورشید رخت همچو خاک کان شود یک روز گوهر آینه آینه از روح باید کرد رویت را از آنک برنتابد پرتو روی تو را هر آینه آب روی تو ببیند در رخت از روشنی با رخ و روی تو کس را نیست در خور آینه بهر روی تو بجز آیینهی چینی مهر دیدم اندر روم لایق نیست دیگر آینه چون تو در رویش نظر کردی ببیند بعد ازین چون عروسان پشت خود در زر و زیور آینه پستهی تنگت تبسم کرد چون آیینه دید همچو اجزای قصب شد پر ز شکر آینه شاید ار در وصف چون تو شکرستانی شود بعد ازین ای دوست چون طوطی سخنور آینه گفت خواهد چون مذن ای امام نیکوان پیش نقش روی تو الله اکبر آینه چون رخ تو کی شود حاصل مر او را آب لطف ور چو آهن سرخ رو گردد در آذر آینه زیر پای رخش آهن سم تو گردد چو نعل عاشق سرگشته را گر رو بود در آینه عشق از آن سان محو گردانید رسمم را که من می نبینم روی خود گر بنگرم در آینه عاشق رویت به دم آیینهها روشن کند وز دم این دیگران گردد مکدر آینه گرچه شاهان بنده داری رو ز درویشان متاب گر چه زر دارد نسازد زو توانگر آینه آینه از زر توان کرد از پی زینت ولیک بهر رو دیدن نشاید کردن از زر آینه سیف روی تو در حسن چنان دیدهام کاینهی هر دو جهان دیدهام جمله از آن آینه پیدا نمود واینه از جمله نهان دیدهام هست در آیینه نشان صد هزار واینه فارغ ز نشان دیدهام صورت در آینه از آینه نیست خبردار چنان دیدهام جمله درین آینه جلوهگرند واینه را حافظ آن دیدهام صورت آن آینه چون جسم بود پرتو آن آینه جان دیدهام جوهر آن آینه چون کس ندید من چه زنم دم که عیان دیدهام لیک کسی را ز چنان جوهری هیچ نه شرح و نه بیان دیدهام عطار دایم پیش خود نهی آینه را هرآینه ز آنک نظیر نیستت جز که درون آینه در تو کجا رسم تو را همچو خیال روی تو در دل و جان و در نظر منظره هست و جای نه مولوی صبر مرا آینه بیماریست آینه عاشق غمخواریست درد نباشد ننماید صبور که دل او روشن یا تاریست آینه جوییست نشان جمال که رخم از عیب و کلف عاریست ور کلفی باشد عاریتیست قابل داروست و تب افشاریست آینه رنج ز فرعون دور کان رخ او رنگی و زنگاریست چند هزاران سر طفلان برید کم ز قضا دردسری ساریست مولوی یارب که داد آینه آن بت پرست را کو دید حسن خویش و زما برد دست را دیوانهی بتان کند رو به کعبه زانک تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را چندین چه غمزه میزنی از بهر کشتنم صید توزنده نیست مکن رنجه شست را دهلوی من آینهی طلعت معشوق وجودم از عکس رخش مظهر انوار شهودم ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد آن دم که ملائک همه کردند سجودم تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم گه ممن و گه کافر و گه گبر و یهودم بهائی به خدایی که از شب تیره روز روشن همی پدید آرد بیقلم بر بساط آینه فام صورت آفتاب بنگارد کز غمت انوری ز آتش دل آب حسرت ز دیده میبارد انوری زان بیم که از نفس بمیرد در کام نفس شکسته دارم چون همنفسی کنم تمنا بر آینه چشم برگمارم ترسم ز نفاق آینه هم زان نتوانم که دم برآرم خاقانیوار وام ایام از کیسهی عمر میگزارم خاقانی در آینه چون نگاه کردم یک موی سفید خود بدیدم زاندیشهی ضعف و وهم پیری در آینه نیز ننگریدم انوری قبلهی هر دیدهور این آینهست منظر اهل نظر این آینهست صورت چونی شده از وی عیان معنی بیچون شده در وی نهان جامی Parsa_D-ToX21-02-2010, 05:47 PMهدیه ای از بهر خویش دادم به تو، ناقابل است جز بهانه بیش نیست، عشق آن را شامل است سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2779]
-
گوناگون
پربازدیدترینها