تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798428492




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب انديشه - سنتي شدن يكي از جلوه‌هاي تجدد است


واضح آرشیو وب فارسی:حيات: كتاب انديشه - سنتي شدن يكي از جلوه‌هاي تجدد است


كتاب انديشه - سنتي شدن يكي از جلوه‌هاي تجدد است

سال 82 كتاب «تجدد بومي و باز انديشي تاريخ» محمد توكلي طرقي در ايران منتشر شد. نظر به اهميت اين كتاب و مولف آن، متن گفت‌وگوي راديو زمانه با طرقي را در اينجا منتشر مي‌كنيم. توكلي طرقي در اين گفت‌وگو به شرح ديدگاهي مي‌پردازد كه پيش از اين در كتاب خود بيان كرده بود.

كتاب تجدد بومي و بازانديشي تاريخ، روش تازه‌اي را در نگاه به تاريخ ايران مطرح مي‌كند كه با روش سنتي نگاه به تاريخ كه عمدتا براساس مراحل زماني آمدن و رفتن سلسله‌هاي پادشاهي است تفاوت دارد. اين روش تازه نگاه به تاريخ چيست و چه فايده‌اي مي‌تواند داشته باشد؟
كتاب «تجدد بومي و بازانديشي تاريخ» سعي بر اين داشته كه نوع جديدي به تجدد بنگرد و به‌جاي اينكه فرض‌مان بر اين باشد كه تجدد ايراني با انقلاب مشروطيت يا در دوره پهلوي به‌وجود آمده است، من دنبال زمينه‌هاي تاريخي و فرهنگي تجدد گشتم و بحث اساسي‌اي هم كه دارم اين است كه جلوه‌هاي متفاوت اين تجدد بومي كه يك جنبه‌اش انديشه تاريخي هست و اهميت يافتن ايران پيش از اسلام كه از دوره صفويه شروع مي‌شود.
اين روند آغازش در بين ايرانيان زرتشتي است كه به هند رفته بودند و توجه بي‌نظيري كردند به ايران پيش از اسلام و همزمان با اين توجهي كه به ايران پيش از اسلام داشتند، كوششي هم آغاز شد براي پارسي‌نگاري و كنارگذاشتن واژگان عربي در زبان فارسي.
اين اهميت دادن به ايران پيش از اسلام و پارسي‌نگاري به شكلي مي‌آيد و زمينه فرهنگي انقلاب مشروطيت مي‌شود و به نظر من بدون اين آگاهي تاريخي و زباني، انقلاب مشروطيت به شكلي كه اتفاق افتاده است، اتفاق نمي‌افتاد.
تعريفي كه عمدتا از مفهوم تجدد در ادبيات سياسي ايران وجود دارد، مربوط به پديده‌اي‌ است كه از جامعه‌هاي مدرن برخاسته است و هميشه بحث بر سر چگونگي پذيرش اين تجدد در ايران مطرح بوده است، درحالي كه شما از تجدد بومي صحبت مي‌كنيد. تجدد بومي يعني چه و چه ويژگي‌هايي دارد؟
تجدد هميشه بومي است. متاسفانه برداشتي كه در بين همكاران ايراني من بوده، اين است كه تجدد ايراني يك تجدد عاريتي است و تجدد آن نهادهاي فرهنگي و صنعتي است كه ما از اروپا به عاريت گرفته‌ايم. به نظر من تجدد يك روند تاريخي جهاني‌ است كه همزمان در سراسر جهان شروع مي‌شود و در هر نقطه‌اي از جهان به شكلي و با ريتمي خاص به پيش مي‌رود.
مثلا يكي از جلوه‌هاي نخستين همين تجدد در اروپا تشكيل كليساهاي ملي بوده كه در ايران همزمان است با پيدايش حكومت شيعه در دوره صفوي. يا به شكلي اهميت يافتن هويت‌هاي ملي در اروپا، مثل هويت انگليسي، آلماني، فرانسوي و اسپانيايي كه به شكلي اينها همه مهم بودند.
همزمان شما مي‌بينيد كه همين جلوه‌ها هم در ايران به‌وجود مي‌آيد. تجدد را معمولا در ايران به شهرنشيني و صنعتي‌شدن خلاصه مي‌كنند، در حالي‌كه شهرنشيني و صنعتي‌شدن يكي از جلوه‌هاي تجدد است. ما تجدد فرهنگي داريم، تجدد زباني داريم، تجدد سياسي داريم، تجدد روزمره‌ داريم به شكلي كه زندگي روزمره مردم، فضاي زندگي‌شان، چه در داخل خانه و چه در بيرون عوض مي‌شود. اينها همه جلوه‌هاي متفاوت تجدد است و همه‌شان يك كالاي بسته‌بندي يك شكل نيستند.
در مورد هركدام از اين تجددها مثل تجدد فرهنگي، تجدد زباني، تجدد زندگي روزمره‌ مثال‌هايي مي‌توانيد بزنيد؟
تجدد زباني به اصطلاح يكي از جلوه‌هاي مهم‌اش كه من فكر مي‌كنم از اواخر قرن شانزدهم شروع مي‌شود، همين پارسي‌نگاري است كه به شكلي يك هويت مشخص به ايراني مي‌دهد و زبان فارسي به‌عنوان زبان ايرانيان به شكلي پايه هويت ايراني را مي‌سازد.
توجهي كه به ايران پيش از اسلام مي‌شود، درباره نوعي تجدد تاريخ‌انديشي‌ است؛ يعني در تاريخي انديشيدن و برداشت‌هاي ما از تاريخ، كه در آن هم تجددي به‌وجود آمده است. به‌گونه‌اي، همان‌طور كه شما نيز در آغاز توضيح داديد، برداشت ما از تاريخ بيشتر فراز و فرود سلسله‌هاي سلطنتي بوده، اينكه سلسله‌اي مي‌آيد، به پايان مي‌رسد دوره‌اش و بعدا هم مي‌رود.
در اين‌گونه نگرش تاريخي حركت تاريخ يك حركت بالنده و پيشرو نيست. در صورتي كه تجدد در انديشه تاريخي شروع مي‌كند به نگرش به تاريخ، به شكلي كه يك حركت در آن است.
آغاز تاريخ ايران با حال و آينده‌اش يك رابطه مشخص و منسجم دارد و شناختن اين نوع طرز فكر كه چطور به‌وجود آمد، و اينكه آگاهي به ايران پيش از اسلام و انحطاط ايران يا حال زار ايران ويران دوره پيش از مشروطيت، شوقي را به‌وجود مي‌آورد براي ساختن يك ايران آينده‌‌اي كه به عظمت ايران گذشته باشد؛ يعني آيند‌ه‌سازي و گذشته‌شناسي يك رابطه خيلي نزديكي با همديگر پيدا مي‌كنند. تجدد سياسي هم دوباره از مسائل خيلي مهم تجدد است و تغيير و تحولاتي كه در زبان سياسي و در نهادهاي سياسي به‌وجود آمده است.
در يك زماني دولت خلاصه مي‌شد به دربار و اكثر كساني هم كه كارگزاران دولت بودند، وزرا يا نخست‌وزير، وزارتخانه‌هايشان در خانه‌هاي خودشان بود؛ يعني دولت يك نهاد خصوصي و اختصاصي و «خاصه» بود و متعلق به همگان نبود و تنها از طريق همين پيدايش تجدد دولتي و تجدد نهادهاي سياسي است كه كم‌كم وزارتخانه‌ها مستقل مي‌شوند. محل سكونت وزير «وزارتخانه» ديگر نيست، وزارت دادگستري به‌وجود مي‌آيد كه مستقل است.
اگر سير تحول تجدد همزمان در همه جاي جهان اتفاق مي‌افتد، چگونه است كه اين پديده در برخي جوامع باعث مدرن‌شدن و پيشرفت شده است، اما برخي جوامع ديگر همچنان سنتي باقي مانده‌اند؟
سنتي شدن هم يكي از همين جلوه‌هاي تجدد است. مثلا كشوري درمقابل همسايه‌هايش يا نيروهاي خارجي‌ تصميم مي‌گيرد براي اينكه متفاوت باشد، سنت‌اش را قوي كند؛ يعني به شكلي جهاني بودن تجدد باعث سنتي شدن جوامع و كشورها هم مي‌شود، چون هر كشوري سعي بر اين دارد كه سنت خاص خودش را بسازد و خود را از كشورهاي همسايه‌اش متمايز كند.
روند تجدد اوليه ايران هم كه تجددي بود كه به هم‌شكل‌شدن ايراني‌ها با اروپايي‌ها انجاميد و حتي فضاي زندگي اجتماعي ايران مثل فضاي همگاني اروپايي‌ شد، خيلي‌ها را بر اين داشت كه بروند و هويت ملي ايراني‌ و سنت ايراني را حفظ كنند. به اين شكل مي‌توانيم بگوييم كه سنت‌گرايي يكي از پديده‌هاي تجدد است.
اگر ما جامعه‌ ايران را در مقايسه با جوامع ديگر عقب‌افتاده فرض بكنيم، اين عقب‌افتادگي از آن لحظه‌اي شروع شده كه ما خواستيم متفاوت از ديگران باشيم؟
عقب‌افتادگي مفهومي نيست كه من به كار ببرم. من مي‌خواهم ببينم كه اين تفاوت‌ها چطور ساخته و پرداخته شده‌اند كه معمولا تفاوت‌هايي خيلي آگاهانه هستند. در كشورهايي مثل كشور ايران نيروهاي متفاوتي هستند. بعضي نيروها براي پيشبرد منافع خودشان بر اين هستند كه همسان ديگري بشوند و بعضي ديگر براي حفظ منافع خودشان مي‌خواهند تفاوت‌ها را حفظ كنند.
نيروهاي داخلي در ايران در مقابل همديگر برداشت‌هاي چندگانه‌‌هاي از فرهنگ ايراني دارند كه اين چالش ريتم فرهنگ و تغيير و تحولات را به‌وجود مي‌آورد و به شكلي شايد يك‌سري از اين تغيير و تحولات در ايران، در مقايسه با ديگر جامعه‌ها، خيلي آهسته‌تر و كندتر پيش رفته است. اما در واقع خود اين تحولات كه خيلي كند به نظر مي‌رسند، شايد در درون خودشان تغييرات اساسي‌تري را داشته باشند.
مثلا من نظرم اين است كه اسلامي‌شدن حكومت در ايران پس از انقلاب اسلامي، باعث شده زندگي روزمره مردم مخصوصا در فضاي خصوصي سكولار و دهري بشود؛ يعني به شكلي حكومت ديني مي‌شود و زندگي درون خانه‌ها دهري مي‌شود كه با زندگي پيش از انقلاب اسلامي كه مردم در بيرون خيلي متجدد بودند و در درون خيلي سنتي، تفاوت دارد.
يكي ديگر ازمسائلي كه شما در اين كتاب به آن اشاره مي‌كنيد، نگاه‌هاي متفاوت از درون و بيرون به «زن ايراني» و «زن فرنگي» است. با مطرح كردن اين بحث به دنبال چه پديده‌اي در تجدد بومي مي‌گشتيد؟
تجدد به شكلي يك روند بازپردازي و بازسازي خويشتن است، ولي خويشتن خويش را نمي‌شود مستقل از ديگراني كه در كنار آدم هستند و همسايه يك اجتماعي هستند، ساخت.
بنابراين توجه من در كتاب «تجدد بومي و بازانديشي تاريخ» بر اين بوده است كه از يك‌طرف، چگونه در اين بازانديشي و بازسازي هويت ايراني در قرن نوزدهم در آستانه انقلاب مشروطيت، ايراني‌ها رابطه خودشان را با كشورهاي عربي عوض مي‌كنند و چطور به شكلي تمام بدبختي‌هاي ايران دوره خودشان را تقصير عرب‌ها مي‌اندازند و باني از دست رفتن عظمت ايران باستان را دوباره عرب‌ها مي‌دانند؛ از طرف ديگر به علت اشاعه نظريه نژاد آريايي، ايراني‌ها بر اين بودند كه تمام كشورهاي اروپايي كه در دوره قبل از انقلاب مشروطيت پيشرفته‌تر از ايران بودند، در اصل فرهنگ و سنت ايراني آريايي را برده‌اند در اروپا و آنجا رشد دادند.
به شكلي ايرانيان آستانه انقلاب مشروطيت مي‌خواستند خودشان را بيشتر و بيشتر مثل برادران و خواهران اروپايي‌شان بكنند؛ يعني دو «ديگري» وجود دارد؛ يك «ديگري» كه «عرب» است و مردم مي‌خواستند خودشان را از او جدا و دور كنند، و يك «ديگر» اروپايي هست كه در آستانه انقلاب مشروطيت مردم مي‌خواستند خودشان را به او نزديك كنند.
اما در انقلاب اسلامي عكس اين صورت مي‌گيرد كه به شكلي دوري‌گزيدن از اروپا و نزديك‌ شدن به هويت «اسلامي» و «عرب‌ ـ اسلامي» ايران است.
بحث ديگر مهم در كتاب شما، مسئله به‌وجودآمدن مفهوم «مام وطن» است. وطن از چه زماني در ذهنيت سياسي ايراني‌ها شكل مي‌گيرد و چه سيري را طي مي‌كند؟
وقتي ايران تبديل به يك كشور «مرزبندي شده» مي‌شود، وطن به‌جاي اينكه همچون گذشته محل تولد، محل سكونت و حتي منزل آدم باشد، مي‌شود منزل ايراني‌ها و خانه ايراني‌ها.
در مرحله اول وطن‌پرستي و وطن‌خواهي در ايران، ايران به‌عنوان خانه‌اي قلمداد مي‌شود كه رهبري‌اش در دست پدر تاجدار است و در اين نگرش پدر تاجدار، پدري‌ است كه توانمند است و فرزندانش فرزندان صغيري هستند كه بايد از پدرشان اطاعت كنند. در آستانه انقلاب مشروطيت، ايران را به‌عنوان يك مادر شش‌هزارساله پا به مرگي جلوه مي‌دهند كه بعدا مشروطه‌خواهان به‌جاي اينكه به انتقاد از پادشاه و حكومت قاجار بپردازند، شروع مي‌كنند به ناله از بيماري «مادر وطن» و نجات «مادر وطن». به شكلي همان حرف‌هايي كه در انتقاد سياسي مي‌توانستند به شاه بزنند، به‌جاي اينكه به شاه بزنند، مي‌گفتند كه «ايران»، بيمار است؛ «ايران»، در حال مرگ است و بعد هم در جست‌وجوي اين بودند كه «ايران» را، «مادر وطن» را، چطور مداوا كنند. به نظر من انقلاب مشروطيت بدون اين برداشت استعاري از ايران، به‌عنوان يك مادر بيمار پا به مرگ، كه فرزندانش همه مي‌بايست از او پرستاري مي‌كردند، به‌وجود نمي‌آمد.
به نظر شما امروز ايرانيت و وطن چه معنايي دارد؟
ايراني‌بودن به‌نظر من در 30 سال گذشته معنايش خيلي متفاوت شده و تغيير و تحولات عظيمي در آن به‌وجود آمده است. يكي اينكه براي اولين‌بار تعداد بسيار زيادي از ايرانيان به سراسر دنيا رفتند و همين كه در سراسر دنيا در شهرهايي مثل تورنتو، لس‌آنجلس، لندن، پاريس و جاهاي ديگر، انبوه ايرانياني هستند كه به زبان فارسي صحبت مي‌كنند و نهادهاي فرهنگي ايراني دارند، به شكلي مي‌شود گفت كه از «هويت ايراني» مرز زدايي شده است، بنابراين ايرانيت يك معناي جديدي پيدا كرده است. يك مفهوم ديگر هم كه خيلي مهم است، مفهوم زبان فارسي‌ است كه زبان فارسي، همچنان كه مي‌دانيد، در قرن‌هاي پيش از قرن نوزدهم، به‌ويژه قرن 16 و 17، زبان امپراتوري گوركانيان هند بود؛ زبان امپراتوري عثماني بود؛ زبان ايرانيان و آسياي مركزي بود. ولي در آستانه انقلاب مشروطيت ايرانيان به دلايل خيلي خوبي آن را تبديل مي‌كنند به زبان ملي ايران و بعدا يادشان مي‌رود كه مردم ديگر هم به زبان فارسي صحبت مي‌كردند و به شكلي زبان فارسي تبديل مي‌شود به زبان ملي ايرانيان. بعدا با رشد يافتن هويت‌هاي قومي در ايران، مخصوصا در سال‌هاي قبل از انقلاب اسلامي و 10‌سالي بعد از انقلاب، كم‌كم زبان فارسي تبديل مي‌شود به زبان قوم فارس كه به‌نظر من اين خطر بزرگي است و ما بايد جدا به آن آگاه باشيم كه زبان فارسي هيچ‌گاه زبان يك قوم خاصي نبوده است و اتفاقا زبان محاوره‌، گفت‌وگو و تبادل فرهنگي بين اقوام ايراني و اقوام غيرايراني بوده است؛ يعني يك «لينگوا فرانكا»(1) بوده و زبان قوم فارس نبوده است. و اين كوششي هم كه برخي از همكاران من مي‌كنند كه زبان فارسي را به زبان انگليسي بگويند «پرشين»، به جاي اينكه ايراني‌هايي را كه داراي قوميت‌هاي متفاوت هستند، به هم پيوند بدهد، زبان فارسي را تبديل مي‌كند به زبان قوم فارس. به نظر من ما بايد برگرديم به برداشت تاريخي‌اي كه از زبان فارسي بوده كه زبان فارسي زبان محاوره‌، مكالمه و گفت‌وگو و رفتار و تبادل فرهنگي بين اقوام ايراني و غيرايراني، يا «ايراني» و «انيراني»، بوده است و اين به‌نظر من به‌شكلي بيانگر جهاني‌منشي ايراني ا‌ست و اين را تبديل كردن به يك زبان قومي، به نظر من كار چندان درستي نيست.
- The name “lingua franca” in Italian means “language of the Franks” (in the sense of ‘Roman Christians’). The generic description “lingua franca” has since become common for any language used by speakers of different languages to communicate with one another.

تجدد بومي و بازانديشي تاريخ
نويسنده: محمد توكلي طرقي
نشر تاريخ ايران
1382
2000 نسخه
2100 تومان
 شنبه 15 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1371]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن