واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: آباده در فراموشي.../ محل تولد اولين شهر آپارتمان نشين در جهان را دريابيم
آثار باستاني آباده را نشان مي دهيم و با افتخار مي گوييم: براساس مطالعات انجام شده اولين شهر آپارتمان نشين در جهان در آباده بنا شده است. اما عكس از بناهايي كه جز چند طبقه نصف و نيمه چيزي از آن به جاي نمانده است و هر روز به مرگ كامل نزديك تر مي شوند خبر مي دهند... و ما تنها مي گوييم:"متاسفانه در حال تخريب است، متاسفانه نظارت نمي شود، متاسفانه توجه نمي شود، متاسفانه و ..." و بعد قول مي دهيم ،تلاش مي كنيم و هزار كار ديگر تا آثار را حفظ كنيم اما باز هم فراموش مي كنيم.
به گزارش باشگاه جواني برنا، در فاصله 638 كيلومتري پايتخت شهري است كه قدمتش بيشتر از هزار سال دارد. زماني كه كريم خان زند، شيراز را به عنوان پايتخت ايران انتخاب كرد اين شهر رشدش دو چندان شد. نام اين شهر كه روي دشت وسيعي با ارتفاع 2000 متري به نام «سرحد» در استان فارس واقع شده است " آباده" است. شهري كه امروز ديگر تناسبي ميان نامش و وضعيتاش وجود ندارد...
امروز در فاصله بسيار دور از آباده و در دل پايتخت ايران به نظاره آثاري نشستهايم كه از غم تنهايي در ديوارهاي نمايشگاه به سوگ نشسته اند. قدمت اين سرزمين را به دوره ساسانيان نسبت ميدهند. اما شكوه و عظمت به جا مانده از بناها حاكي است كه اين سرزمين قدمتي دوچندان داشته و امكان ندارد چنين تمدني با اين ريزه كاريها در معماري ناگهان از دل يك دوره تاريخي بيرون بيايد و بي شك زيربنايي بس عميق تر پشت اين تمدن خوابيده است.
نمايشگاه عكسي از اين آثار برپا شد تا عظمت هنر و معماري ايراني را به رخ كشيده شود كه چقدر پدران ما توانمند بودند و بدون هيچ ابزار خاصي، چوب ها را در ميان سنگ ها مي گذاشتند تا هنگام ساخت بنا سنگها نريزند و محكم در جايشان پابرجا بمانند...
آثار باستاني آباده را نشان مي دهيم و با افتخار مي گوييم: براساس مطالعات انجام شده اولين شهر آپارتمان نشين در جهان در آباده بنا شده است. اما عكس از بناهايي كه جز چند طبقه نصف و نيمه چيزي از آن به جاي نمانده است و هر روز به مرگ كامل نزديك تر مي شوند خبر مي دهند.
از "قلعه ايزد خواست" كه شباهت قريبي با ارگ بم كرمان دارد تا قصر بهرام گور كه نامش انسان را به ياد شعر "بهرام كه گور مي گرفتي همه عمر /ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت" مي اندازد همه در قاب عكس ها نشسته اند و روايتي را براي خود مي خواند .
كسي نمي داند چه مي خواند اما بي شك آواز شادي نمي خوانند آنها اين همه راه را تا پايتخت آمده اند تا بگويند كه چگونه به نابودي كشيده شدند، چگونه بي اعتنا از كنارشان رد شدهايم و چگونه مغولان هزاره سوم پا روي تمدن مردمانشان گذاشتند.
گوهرهاي فراموش شده كوير
شهرهاي قديمي همچون آباده با قدمت بيش از هزار سال در دل كوير قرن ها همچون گوهري در دل صدف روزگار گذراندند و ازدست بلاياهاي طبيعي و انساني در امان مانده اند. اما تا به زمان ما رسيدند صدف شكسته شد و گوهر ها ترك خوردند، تركي كه روي دل تاريخ اين مرز وبوم خط كشيد و ناله اش را به گوش نياكان رساند و آن وقت بود كه نياكان ما تاسف خوردند كه چرا تمدن را به دست ما سپردند...
بناها به ياد مي آورند زماني را كه "بهترين" در زمان خودشان بودند و مظهر و نماد يك ذوق بي بديل. به ياد مي آورند مردان سرزمينشان را كه اولين مساجد را براي به جا آوردن عشق به خدا درون آتشكده ها بنا كردند و زنانشان را كه سوزن مي زدند و با دستان توانمند به هنر منبت كاري و ملكي دوزي(گيوه دوزي) مي پرداختند.
و ما ...غرق شدن در دنياي هزاره سومي با تمام لذت ها و جذابيت هايش گاهي اوقات اين خاطرات را آنقدر در برابر لذت هايمان بي اهميت مي كند كه براي بدست آوردن خواسته هايمان حاضريم بهاي گزافي را بدهيم بهايي كه گاه به قدمت تاريخ و تمدن انسان برمي گرد بهايي كه اگر بيشتر از جانمان نباشد كمتر از آن نيست و امروز همان روزي است كه نظاره گر اين بها هستيم.
هر روز شكاف ميان ما و گذشتگان بيشتر ميشود شكافي كه ما آن را بوجود آورديم. آنها بي تقصيرند روزي آنها گفتند كه "ديگران كاشتند و ما خورديم ما مي كاريم تا ديگران بخورند" و كاشتند دانه ها را ساختند عمارت ها و بلند آوازه كردند نام ايران و ايراني را.
سالها را پشت سر گذاشتند تا اينكه تمدن را دو دستي تقديم ما كردند تا با درايت بيشتر و علم روزمان بيشتر بسازيم و تقديم آيندگان كنيم. اما به اسم صنعت و مدرنيته چه كرديم ؟ هر چيزي را به نابودي كشانديم از جنگل و كوه دريا تا دل كوير. كويري كه سخاوتش به انداره بزرگي آسمان است و فرشتگان آسماني روي آن نماز عشق الهي به جاي مي آورند ما به فرهنگ خودمان هم رحم نكرديم...
راهنما مي گويد : "اينجا عمارت كلاه فرنگي است. يكي از بناهاي اصيل ايراني. اصل بنا مربوط به دوره قاجار است. ساختمان داراي نقشه اي تقريبا دايره اي بوده كه در ميان باغچه اي كوچك در نزديكي يكي از ميادين مركزي واقع شده است" اما از آن تعريف و تمجيد چيزي در قاب عكس ديده نمي شود جز عمارتي رو به زوال، عمارتي نابود شده به دست انسان هزاره سوم.
قدمتش آنقدر زياد است كه مرگ بسياري از پادشان را به نظاره نشسته است كه چگونه نامشان به خاطر ظلم و ستمي كه كرده اند در ميان تاريخ گم شده است. حال نوبت خود اوست كه اسير دنياي امروزي شود دنيايي كه بي رحمانه تيشه به ريشه او و تاريخش مي زند تا جايي بيشتر براي پيشرفتش باز كند.
عكسها با نگاهشان حرف مي زنند كه اي مردمي كه نام خود را متمدن گذاشته ايد و آنقدر كبر در وجودتان است كه اگر دنيا راهم به زير پايتان بريزند قانع نمي شويد. ما از دياري آمده ايم كه مردمش روزي مي دانستند كه تراس و بالكن چيست و چه استفاده اي دارد و در اصول معماري شان حتما جايي را براي ساخت تراس به ساده ترين شكل فراهم مي كردند.
اما امروز ما چه مي كنيم؟ نه تنها اين تراس ها و ساختمان ها را كه سندي است محكم بر تاريخ اين مرز بوم به ويراني مي كشيم خودمان هم جايي براي ساخت تراس در معماري خانه هايمان نداريم...
بناهايي كه منتظر نابودي اند
گاه عكس ها آنچنان گريه مي كنند كه باران بهار در برابرشان زانو مي زند. صداي "هق هق" عكس ها شنيدني است. هنگامي كه مي نالند از انسانهايي كه از جهل و بي خردي با دستان خودشان روي ديوارهاي كارونسرايي كه به خاطر هشت ضلعي بودنش جزو برترين آثار است يادگاري حك مي كند و آن هنگام است كه تاريخ به ياد مي آورد حمله مغولان را به اين مرز و بوم...
و ما...هنگام غروب آفتاب از بالاي خانه هاي كوچكمان به عظمت، پيشرفت و تلاش انسان مي نگيريم. عظمتي كه احساس مي كنيم به ما تعلق دارد. اما عظمت از آن ما نيست عظمت از آن كساني است كه هزار سال قبل خانه هاي 5 طبقه مي ساختند و بعد از گذشت قرنها آثار به جا مانده و در حال تخريب نشان ميدهد كف خانه هايشان را آجر فرش مي كردند.
حال از آن خانه اعيان نشين كه فرهنگ و تمدن ايراني را يدك ميكشيد تنها آجر فرش باقي مانده است. آجر فرشي كه نقطه طلايي عكاس براي عكاسي شده و امروز يكه و تنها ايستاده تا هر كه او آن بالا مي بيند فراموش نكند كه هر آنچه امروز داريم از آن گذشتگان است گذشتگاني كه...
اين سرزمين آنقدر گوهر در وجودش نگاه داشته كه انسان بايد از ترس شكستن و نابودي پا به جلو نگذارد چرا كه هر قدم او ممكن است ناله اين سرزمين را به عرش ببرد. اما كيست كه اينگونه رفتار كند آنقدر چشمها و گوشهايمان به روزمرگي عادت كرده كه صداي خردشدن، نابود شدن و ناله هاي سوزناك اين بناها را نمي فهميم ناله هايي كه از درد بي توجهي و خودخواهي ما فرياد مي زنند.
از خود خواهي ماست كه فراموش مي كنيم كه آسمان و زمين جلوه عشق به خداست و آنجا كه طبيعت و تاريخ با ذوق انسانهاي نيك انديش گره مي خورد خلق مي شود آنچه قرنها بعد در كتاب ها و سمينارها به اثبات مي رسد. انسانهايي كه نه فيزيك مي دانستند نه شيمي و نه رياضيات تا تحليل كنند، بررسي كنند و بعد بسازند. اما آنها بدون هيچ دانش آكادميكي ساختمانهايي را بنا مي كردند كه از دل كوير تا اوج آسمانها بالا مي رفت.
تمدن آباده به جاي ما سر تسليم فرود مي آورد در قبال مردان و زناني دلير كه با دستان خالي هنر و معماري اين مرز بوم را در بي مثال ترين شكل به تصوير كشيدندو تاريخ نظاره مي كند انسان آن تمدن را كه چگونه فرزندش را به دوش گرفته تا از دل سختي ها او را نجات دهد.
و ما تنها مي گوييم :"متاسفانه در حال تخريب است، متاسفانه نظارت نمي شود، متاسفانه توجه نمي شود، متاسفانه و ..." و بعد قول مي دهيم ،تلاش مي كنيم و هزار كار ديگر تا آثار را حفظ كنيم اما باز هم فراموش مي كنيم.
قانون مي گذاريم بخش نامه مي فرستيم و هزار كار ديگر كه براي گرفتن وام خانه سازي؛ اگر قدمت خانه كمتر از 12 سال باشد و خانه بيش از 20 سال ساخت، كلنگي به حساب مي آيد. شايد به همين اعتبار است كه ما جاهايي همچون آباده را به تاريخ مي سپاريم تا در گذر زمان با خاك هم پيمان شوند؟
***
در باشگاه جواني برنا ثبتنام كنيد: [email protected]
انتهاي خبر // شبكه خبري برنا//89 - 89 - 55//www.BornaNews.ir
شنبه 15 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برنا نيوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 541]