واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: سينما - تولد دوباره
سينما - تولد دوباره
باربد برزويه: سوال به ظاهر ساده است: چرا بازيگران زن در سينماي ايران به بلوغ بازيگري نميرسند؟ با اينكه در چند سال اخير بازيگران مطرحي حضور داشتهاند كه كارنامه آنها نشان ميدهد تا چه اندازه قادرند نقشهاي متفاوت را بازي كنند، اما هنوز هم وقتي كارنامه برخي از بازيگران زن سينما را مرور ميكنيم به اين نتيجه ميرسيم كه اكثر آنها پس از مدتي، سر از حرفههاي ديگر سينما در ميآورند.
نسلهاي قبل هم همينطور عمل كردهاند و ماجرا محدود به چهرههاي چند سال اخير نميشود. گيريم كه بازيگري در دوران فيلم فارسي حرفهاي آسيبپذير بوده است. اما پس از انقلاب چطور؟ يك بازيگر پس از مدتي كارگردان ميشود، ديگري به طراحي صحنه رو ميآورد، يكي هم كه نميخواهد بازيگري را رها كند، بازيگردان ميشود. انگار هر كدام بعد از مدتي از حرفهشان دلزده ميشوند يا ترجيح ميدهند عشقشان به سينما را جور ديگري دنبال كنند. بازيگري براي بسياري از بازيگران، محدود به دورهاي ميشود كه معلوم نيست به چه دليلي بازيگر به پايان آثار بخشي آن ميانديشد. ريشههاي اين مطلب را ميتوان در نكات مختلفي جستوجو كرد. شايد يكي از اين موارد به نحوه ورود اين بازيگران به سينما بازگردد. اصولا بعضي بازيگران از طريق معيارهاي مرتبط با اصول بازيگري وارد كار نميشوند. آنها به خاطر قابليت بازيگري نيست كه براي اولينبار براي نقشي در فيلمي انتخاب ميشوند بلكه بيشتر تناسب چهره و اينكه هيچ پيشزمينهاي در ذهن مخاطب ندارند باعث ميشود تا براي حضور در فيلمي برگزيده شوند. بسياري از اين گروه پس از مدتي به فكر تكرار نقشهاي سابق ميافتند؛ نقشهاي تكرارياي كه دل آنها را ميزند و باعث ميشود آنها راهي ديگر در پيش بگيرند، بنابراين خود را به اين در و آن در ميزنند تا نقشهاي مختلف بگيرند؛ اتفاقي كه باعث ميشود، نتوانند از پس بازي در نقشهاي متفاوت برآيند. با اين همه همين تلاشها به تجربياتشان اضافه ميكند. اما هنگامي كه زمان چيدن محصول است، حركت عقيم ميماند.
آنها در دوراني كه بايد از تجربه حضورشان در فيلمها، نمايشها و سريالها استفاده كنند، قيد بازي را ميزنند و سراغ تجربههاي تازه ميروند تا نشان دهند كه ميتوانند همچنان درخشان باقي بمانند. شايد دليل آن ناديده گرفته شدن از طرف تهيهكنندهها باشد يا اينكه تمام توجهي كه ممكن بود بهدست بياورند در مدت مشخصي به دست آوردهاند و حالا دنبال جنبههاي ديگري در كار هنري هستند. مثلا ميخواهند كارهايشان از نظر هنري هم بازتابي داشته باشد و راه آن را هم دور شدن از كارهاي سابق ميدانند به همين دليل اگر كمي دقت كنيد متوجه ميشويد كه حركت بازيگران زن در ايران هيچگاه دوام نداشته و نسلها با فاصله كم از يكديگر گسسته ميشوند.
بازيگران مرد هم دچار اين معضل هستند اما هيچگاه به پررنگي حذف بازيگران زن نيست. اين همان اتفاقي است كه باعث ميشود بازيگران زن اندكي در سينماي ايران بتوانند سالهاي سال مورد توجه باشند و خودشان هم به كار كردن تمايل نشان دهند. پس از انقلاب و با ظهور سينماي تازه در ايران اگر به دوران حضور پيوسته بازيگران توجه شود، ميتوان دريافت كه دوران كار بازيگران بيش از 10سال نيست. ممكن است آنها بعد از اين هم دست به كارهايي بزنند اما نميتوان بازيگري را سراغ گرفت كه چند نسل از تماشاگران، بازي آنها را روي پرده سينما ديده باشند.
اگر همين سوال را از بازيگران بپرسيم اولين جواب آنها متوجه فيلمنامهنويسان است. آنها ميگويند از يك برهه سني به بعد فيلمنامهنويسان براي آنها نقش نمينويسند و به همين دليل هم بعد از گذشت دوران جواني و ورود به ميانسالي نقشي براي بازيگران نيست. مثلا نقشي همانند آنچه مريل استريپ در فيلم«پلهاي مديسون كانتي» داشت، براي آنها وجود ندارد. اگر چه اين تنها به فيلمنامهنويسان مربوط نيست. ماجرا از نظر اجتماعي هم قابل بررسي است، اينكه زنان در سينماي ايران سالهاي سال نقشهاي اصلي در فيلمها را برعهده نداشتند و بيشتر جلوهشان در نقش مادران فداكار و همسران دلسوز بود. دهه 60 و70 با اينكه دوران اوج ملودرامها بود، با اين وجود زنان نسل قبلتر نقشهاي اصلي (مادران دلسوز) را بازي ميكردند و بازيگران جوانتر نتوانستند(يا نگذاشتند) نظرها را جلب كنند. تنها در اواخر دهه70 است كه حضور زنان در جامعه جدي گرفته ميشود و آنها در قامت آدمهايي استوار و مستقل ظاهر ميشوند؛ كساني كه وجهه دلسوزانه و مادرانهشان پررنگ نبود.
اما حضورشان در هر فيلمي ميتوانست قدرت آنها را نشان دهد. با اين همه ماجرا به اين نقطه ختم نميشود. در همين سينما هم بازيگراني بودهاند كه توانستهاند نقشهاي متفاوت را بازي كنند. شايد آنها دنبال نقش گشتهاند اما حاصلش كارنامهاي شده كه نمونهاي ندارد و خلاف ادعاي بازيگران ِدنبال فيلمنامه را ثابت ميكند. چند بازيگر را ميتوان سراغ گرفت كه به بلوغ خود رسيدهاند و متناسب با سن خود نقشهاي متفاوت را ايفا كردهاند. فاطمه معتمدآريا يكي از آنهاست. اگر نقشهاي او را از «هنرپيشه» تا «مسافران»، «گيلانه» و «يك بوس كوچولو» كنار هم بچينيم ميتوانيم ببينيم كه او چگونه به بازيگري كامل بدل شده است. گلاب آدينه و سوسن تسليمي هم بدين گونهاند. اگر چه بايد به اين فهرست، گوهر خيرانديش را هم اضافه كرد. دليل حرفهاي بودن بازيگراني كه نام بردهايم كجاست؟ شايد دليل اينجا باشد كه اين بازيگران هيچگاه نخواستهاند ستاره باشند. آنها دوست داشتهاند بازي كنند و از نقشهاي متفاوت هم نترسيدهاند. بخشي از تمرينها روي صحنه نمايش صورت گرفته و آنها با نمايش توانستهاند به لِمهاي بازيگري دست پيدا كنند.
به اين ترتيب ميتوان ديد راه رسيدن به بلوغ در سينما براي آنها آسانتر بوده است. نميخواهم به يك حكم قطعي برسم كه راه بلوغ در سينما تنها صحنه نمايش است. اما آنها بهراحتي قادرند تا در قالب نقشهاي متفاوت بروند و هربار چهره تازهاي از خودشان بسازند. به اين شكل هيچگاه گرفتار تكرار نقش نميشوند. اگر سرخوردگياي پيش نيايد آنها توانايي حضور طولانيمدت در سينما را دارند. برخلاف آنها بازيگراني هستند كه شخصيتهاي تكبعدي ارائه ميكنند. دليل ساده آن هم اين است كه خاستگاه دراماتيك نقش را نميشناسند، قادر به ترسيم شناسنامه براي آن نيستند. گاهي تنها محفوظات ذهني براي يك بازيگر كارگشا نيست و راههاي ديگري براي رسيدن به نقش لازم است كه بازيگر آشنا به فنون نمايشي آن را با خود همراه ميآورد. به نقش كوتاه، اما به يادماندني معتمدآريا در فيلم «يك بوس كوچولو» دقت كنيد. بازيگر آشنا به فنون نمايشي، زمان دراماتيك را به زمان حقيقي نزديك ميكند، يعني بدون حاشيه اصل مطلب را به بينندهاش ارائه ميكند.
اما اين اتفاق در مورد ستارهها كمتر رخ ميدهد. البته بازيگران جديدي وارد سينما شدهاند. افرادي مانند باران كوثري، گلشيفته فراهاني و ترانه عليدوستي از نسلي هستند كه گرچه خاستگاههاي مختلفي براي ورود به سينما داشتهاند اما اگر راه صحيح را در برخورد با نقشها ادامه دهند به بلوغ ميرسند و فرضيه اين نوشتار تا حدي تغيير ميكند. اينبار نوبت نسل جديد است تا در آشفتهبازار سينما، خودشان را ثابت كنند.
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]