واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: به گوش! شيپور بيدارباش مينوازد...
گاهي اما يك چيزي از درون، قلقلكتان ميدهد و يك جورايي نيشگونتان ميگيرد و خلاصه، ساز مخالف ميزند؟
متوجه شدهايد زمانهايي كه احساس كردهايد در اوج خوشبختي، رفاه و آسايش هستيد و بخصوص موفق شدهايد رضايت آنهايي را كه برايشان ارزش خاص قايل هستيد، كسب كنيد...
گاهي اما يك چيزي از درون، قلقلكتان ميدهد و يك جورايي نيشگونتان ميگيرد و خلاصه، ساز مخالف ميزند؟
البته در اين گونه موارد ما معمولا به روي خودمان نميآوريم و تلاش ميكنيم كه احساس خوبمان را حفظ كنيم، با خود فكر ميكنيم كه حيف است اجازه دهيم چيزي احساس خوبمان را خراب و مخدوش كند و شايد آگاهانه ميپذيريم كه اين جور جاها اشكالي ندارد قدري هم خودمان را گول بزنيم؛ خوب، به جايي كه برنميخورد!
اما هميشه اين جور نيست كه احساس خوبمان بر احساس بد بچربد. گاهي قلقلكها آن قدر شديد است كه شما به طور ناخودآگاه نسبت به آن واكنش نشان ميدهيد. راستي كجاي كار ميلنگد؛ اين احساس بد، از كجا ناشي ميشود؛ اين صدا و ساز مخالف، در واقع نداي درون شما، دقيقا چه ميخواهد بگويد؟
مثل اينكه زياد هم خوشبخت نيستيد، آيا خودتان هم از جايي كه در آن قرار داريد و آنچه به دست آوردهايد؛ از شغل، خانه، امكانات زندگي، تربيت فرزندان و ... راضي هستيد يا صرفا رضايت و خوشنودي ديگران برايتان ارزشمند بوده است؟
در اين ميان، تا چه اندازه دلمشغوليها، دغدغهها و شور و اشتياق خودتان جايگاه داشته است؛ نكند براي رسيدن به ارزشهايي كه ديگران به نوعي به شما تحميل كردهاند، بر ارزشهاي خودتان خط كشيدهايد؟ اتفاقي كه ما معمولا به آن تن ميدهيم و آن را عادي و طبيعي ميشماريم.
اما واقعيت اين است كه هر از گاهي احساس يكنواختي، درجازدن و نوعي افسردگي و ناخشنودي قلبي شما را سخت آزرده خاطر ميسازد؛ به گونهاي كه روند زندگي شما به شدت تحت تاثير آن قرارميگيرد. چرا كه احساس ميكنيد بر مبناي آنچه خواسته ايد و نياز داشتيد عمل نكردهايد.
راستي چرا و به چه قيمتي ديدگاههاي خودتان را كه طي روندي به آن رسيده بوديد؛ ناديده انگاشتيد؟ درست است شايد باد براي رسيدن به ساحل، كشتي شما را همراهي نميكرد؛ اما آيا امكان پارو زدن هم نبود؛ آيا تلاشي كرديد؟ حتي وقتي احساس كرديد كه كشتي شما به درد نميخورد، از آن بيرون پريديد كه شايد با شناكردن خود را به ساحل برسانيد؟
يا شايد فكر كرديد با پيروي از ارزشهاي ديگران، حس پشتيباني آنها را برميانگيزيد؟ اما يك ضربالمثل سوئدي ميگويد آنچه در بازوي خود داريد بهترين پشتيبان و ياريرسان شماست.
ممكن است از اينكه در معرض داوري ديگران قرار بگيريد و محكوم شويد، ترسيدهايد و ترجيح دادهايد ديگران را خوشنود سازيد؛ اگرچه خود رابه حساب نياورده و به نيازهايتان توجه نكرده باشيد.
به اين گونه، در واقع اجازه دادهايد روزها به ماهها و ماهها به سالها بدل شوند؛ بدون اينكه هويتي كه خود خواستهايد در شما قدرت بروز و نمود يابد.
اما بالاخره بايد خودت يا كس ديگري پيدا شود كه شيپور بيدارباش برايت بزند
" فرصتها را از دست ندهيد. هركس هويتي منحصر به فرد دارد و قطعا خود شما هويت واقعي خود را بهتر از ديگران ميشناسيد.... "
تا بقيه عمرت هم در خواب نباشي...اما به واقع، چه مسايلي باعث ميشود ما به خواستهها و نيازهاي درون بيتوجه باشيم.
دكتر فيليپ مكگرا، معتقد است كه بخش اعظم اين فراموشي خويشتن، به اين دليل است كه جهان ما به سرعت به سوي نقطهاي غيرقابل كنترل پيش ميرود. جهان به سوي نقطهاي شتاب گرفته است كه ما را غرق دادههايي از بيرون ميكند تا جايي كه نميتوانيم يا نميخواهيم صداها و پيامهاي درون را بشنويم. ما در هجوم جهان، خودمان را گم كردهايم.
وجود اينترنت، داشتن دو يا سه شغل باعثشده كه ما بيشتر از گذشته، خودمان را از خود بدزديم. بچهها با برنامهريزي دقيق و بيوقفه از مدرسه به كلاسهاي مختلف و فعاليتهاي گوناگون ميپردازند و فقط سعي دارند آنها را بگذرانند و زندگي تنها يك روند گذران عمر دارد...
سوار بر چرخ فلكي هستيم كه به سرعت ميچرخد، آنقدر سريع كه فرصت پيادهشدن را به ما نميدهد و ما در واكنش فقط سعي ميكنيم تاببياوريم و پرتاب نشويم.
اگر تصادفا لحظهاي آرام و بيكار باشيد از اين فرصت استفاده نميكنيد تا كمي بر خودتان متمركز شويد و فكر كنيد. در عوض، عصبي، پراسترس و وحشتزده هستيد و گويا به دنبال چيزي يا كسي ميگرديد كه به شما بگويد چكار كنيد. شما آن قدر گرفتار كارهاي شاق متفاوتي هستيد كه حتي فكر نميكنيد به چه نياز داريد و به چه چيز اهميت ميدهيد.
دليل وجود احساس اين همه خستگي، افسردگي، نگراني و غمگيني اين است كه خود واقعيتان را ناديده گرفتهايد كه نتيجهاش يك زندگي تكراري و يكنواخت است. بدتر از همه اينكه فكر ميكنيد هيچ كاري از دستتان برنميآيد تا اين زندگي سراسر اضطراب و نگراني را تغيير دهيد.
دكتر مك گرا تاكيد ميكند اگر ذهنت كار نميكند و مثل سابق هوشيار نيستي، پير و خرفت نشدهاي، بلكه خويشتن حقيقيات را دفن كردهاي. اين جنگيدن براي تنفس است.
اگر بدگماني، بيعلاقگي، نااميدي و بدبيني مشخصات مجموعه عواطف تو شدهاند به اين علت است كه خودت را و آنچه را كه انجام ميدهي، به آن فكر ميكني و در راس اولويتهاي خود قرار ميدهي چيزهايي هستند كه ديگران از تو انتظار دارند، پس مبتلا به عفونت جعل هستي. يعني خويشتن واقعيات به انبوهي از امور نادرست آلوده شده است كه باعث ميشود خودت را ناديده بگيري و در عوض خويشتن كاذب خلق كني.
ناديده گرفتن خود حقيقي و واقعي ميتواند به معناي واقعي شما را بكشد. بله دقيقا به معناي واقعي؛ كه اگر خود واقعي را ناديده بگيريد، كل سيستم آنقدر آشفته ميشود كه به سادگي فرسوده ميشود و آنگاه بيشتر از سن واقعي پير و سالخورده ميشويد.
اگر خودتان را وادار كنيد كه كسي باشيد كه نيستيد، تاوان سنگيني در قبال آن خواهيد پرداخت. تا كي ميخواهيد اين گونه بپنداريد كه تمركز بر خود و آنچه ميخواهيد، خودخواهي است. قطعا اگر با چيزي به هيجان ميآييد و زندگيتان شور و شوقي پيدا ميكند، نسبت به خودتان و آنچه انجام ميدهيد احساس خوبي داريد؛ به احتمال قوي با خويشتن واقعي خود هماهنگ هستيد.
فرصتها را از دست ندهيد. هركس هويتي منحصر به فرد دارد و قطعا خود شما هويت واقعي خود را بهتر از ديگران ميشناسيد. اگر براي بروز هويت منحصربه فرد خود مبارزه نكنيد هيچكس اين كار را نميكند.
پرنده بايد پرواز كند، نقاش بايد نقاشي كند، معلم بايد درس بدهد، موسيقيدان بايد بنوازد، معمار بايد معماري كند و ... در شما نيز چيزي وجود دارد كه بايد قدرت ظهور و نمود يابد. پس تلاش كنيد و براي خود فرصت و زمان لازم را فراهم و مهيا سازيد تا قادر باشيد دقيقتر و صميمانه تر، خود را در پرتو نور خورشيد ببينيد.
سه شنبه 11 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 286]