واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: دختر شرق
به دنبال نشست SAARC من و راجيو گفتگويي خصوصي و دو جانبه داشتيم. به او خاطرنشان كردم كه هند كشور بزرگتر است و بايد علاقة بيشتري به سازش با پاكستان نشان دهد. به او ياد آوري كردم كه مادرش چگونه در Simla در توافق با عقبنشيني بدون قيد و شرط هند از خاك پاكستان در زمان جنگ 1971 عمل كرده است. عليرغم تنشها و تحريكات نه پاكستان و نه هند، هيچكدام از زمان امضاي توافقنامه 1972 به طور جدي با يكديگر وارد جنگ نشده بودند.
زمان حكومت ضياء، پاكستان بخشهاي سياچن (Siachen) را واگذار كرده بود. اگرچه ژنرال ضياء تلاش كرد تا اين فقدان را به اين ادعا كه در Siachen هيچ چيز رشد نميكند و بهويژه به مردم و ارتش صدمه ميزند كوچك بشمارد. سربازان ما، كه ما آنان را «جوان» ميناميم، زمان مبارزات انتخاباتي علامت پيروزي را به من نشان ميدادند، به اين ترتيب ريشههاي اجتماعي خود را به جاي نظرات فرماندهانشان منعكس ميكردند. ميدانستم نيروها و همة مردم پاكستان خواستار راهحلي عادلانه و شرافتمندانه در مورد مسائل حل نشده بين هندوستان و پاكستان هستند. راجيو قبول كرد كه به برنامة اعتماد ساز نياز داريم. چندين كميته تشكيل داديم و اولين توافقنامة اعتمادساز هستهاي را در جنوب آسيا امضا نموديم. توافقنامهاي كه به موجب آن دو طرف تعهد كرديم به تأسيسات هستهاي دو كشور حمله نكنيم. همچنين توافقنامهاي براي كاهش و جابجايي نيروهاي دو طرفه، و افزايش تجارت محدود بين دو كشور امضا كرديم. بعدها پيشنويس توافقنامهاي را به امضا رسانديم تا هر دو كشور بدون تعصب به نظرات خود در مورد سياچن از كارگيل (Kargil) عقب نشيني كنيم (گرچه هيچ يك از ما در واقع بر سر قدرت باقي نماند تا اين سند را امضا كند). گاهي اوقات تصور ميكنم آسياي جنوبي و احتمالاً كل دنيا مكان متفاوتتري بود اگر راجيو زنده مانده بود و من اجازه مييافتم تا دورة خود را به پايان برسانم. ما يكديگر را ميفهميديم و ميتوانستيم با هم كار كنيم.
اوايل اولين دولتم، تصميم گرفتم پاكستان را به جمع كشورهاي مشتركالمنافع انگليس برگردانم. پشتيباني انگليس از پاكستان زمان جنگ افغانستان و احياي دموكراسي سبب شد كه حزبم چنين تصميمي را اتخاذ كند. قرار بود من و راجيو در كنفرانس كشورهاي مشتركالمنافع در شهر لنگكاوي (LangKawi) در مالزي سال 1989 به منظور ادامة مذاكرات يكديگر را ملاقات كنيم، اما انتخابات زودهنگام در هند مانع شد، و سپس راجيو بهطرز اسفباري ترور شد. به دنبال ترور او، روابط بين هندوستان و پاكستان رو به وخامت گذاشت.
نمايندهاي نزد وي.پيسينگ (V.P.Singh)، نخست وزير هندوستان فرستادم، تا او را از اشتياق خود به حفظ روابط با هندوستان مطلع كنم. با اين حال، نخست وزير بهطرز ناعادلانهاي پاكستان را بهخاطر ناآراميها در كشمير، منطقة تحت تسلط پاكستان مقصر دانست. (اگرچه پاكستانيها با مردم كشمير همدردي ميكردند، اما طغيانها در آن زمان محلي بود و همزمان با رويداد سياسي جهاني، سقوط ديوار برلين. زماني بود كه به نظر ميرسيد، نيروهاي آزادي رو به جلو ميرانند. اگر حق تعيين سرنوشت در لهستان، مجارستان و آلمان شرقي مؤثر واقع شده بود، چرا همه از افتادن اين اتفاق در كشمير متعجب ميشدند؟
به نخست وزير هند گفتم كه پاكستان مسئول اين آشوبها نيست. آنچه از ذكرش غافل ماندم، پيشنهادي بود كه از جانب عربهاي افغانيتبار و گروههاي ستيزهجوي پاكستاني سال 1990 به دستم رسيد. با استفاده از مساعدتهاي جانبي به من اطلاع دادند كه «يكصدهزار نفر از جنگجويان بيرحم مجاهدين» (واژهاي كه بارها به آن برخوردم) قصد دارند وارد كشمير شوند تا به جنبش آزادي كشمير ياري رسانده و بهنحوي نيز از شكست ارتش بزرگتر هند مطمئن بودند. با آگاهي از اين كه چنين پشتيباني فرامليتي بيشتر از اين كه به مردم كشمير كمك كند به آنها صدمه ميرساند، اين عقيده را رد كردم. علاوه بر اين، به ارتش و افراد ذيربط گفتم كه كنترل نيروهاي مستقر در مرز جداكننده كشمير را بهعهده بگيرند و به هيچيك از مجاهدين افغاني اجازه ندهند كه از پاكستان وارد كشمير شوند.
اقدام من براي آزادسازي همة زندانيان سياسي اثري فوري و شخصي بر خانوادهام داشت. نه تنها دستور دادم كه همة زندانيان سياسي آزاد شوند بلكه به غلام اسحاقخان توصيه كردم همة زندانيان را عفو سراسري كند. رئيس جمهوري با آگاهي از اين كه چنين عفوي شامل برادرم ميرمرتضي بوتو و همچنين هزاران نفر ديگر خواهد شد، تصميم گرفت بين اعضاي خانواده تفرقه بياندازد. او تنها با عفو مشروط موافقت كرد كه به اين مفهوم بود كه برادرم هنوز تحت شرايط خاص اعدام خواهد شد. بنابراين برادرم مرتضي بدون رويارويي با تهديد به اسارت بهدست نوازشريف نميتوانست به پاكستان باز گردد. (نوازشريف كنترل پنجاب را در دست داشت و از فرماندهان نظامي پيروي ميكرد.) با اين حال كه من ميتوانستم به برادرم يك پاسپورت پاكستاني بدهم، بازگشتش به پاكستان آميخته به خطر بود.
به مرتضي گفتم كه در مورد او با نخست وزير مارگارت تاچر صحبت كرده ام. در يك روز آفتابي هنگام قدم زدن در باغي، با درختان پر از شكوفه، سر صحبت را با مارگارت تاچر در مورد امكان اقامت مرتضي در لندن باز كردم. نخست وزير تاچر لطف كرد و با درخواست من موافقت نمود. با اينحال مرتضي تمايلي به جابجايي نداشت. وي گفت: «نميدانم اين افراد تا كي به تو اجازه ميدهند سر قدرت باقي بماني. بهتر است كه در خاورميانه بمانم.» معتقدم اگر مرتضي همان اوايل آغاز دولت من اجازة بازگشت به پاكستان را به دست ميآورد، بعدها ميشد جلوي آشوبهايي را كه بين شاخة PPP روي داد، را گرفت.
دوشنبه 10 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 220]