واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نخ سرخ بر پارچه سیاه نقش میكند: یا حسین
همه شهر سیاه پوش سالار شهیدان است . ناصر خسرو هم این روزها حال و هوای دیگری دارد.باز گردش زمین به دور ماه كامل شده و محرم دیگری آغاز شده است. هرجا كه میروی سیاه پوش است. شهر چند روزی است به استقبال محرم رفته.هرجا كه میروی پرچمهای سیاه ، سبز و سرخ به نشانه حماسه 72 تن سردار دشت تف برافراشته شده است. همه جا پر از داربستهایی است كه چند روز دیگر هیات عزاداری میشوند. هیات عزاداری عشاق علیاكبر، متوسلین به قمر بنیهاشم، هیات فاطمیون، همراهان علیاصغر و ... . شهر باز رنگ و بوی محرم گرفته است. اما در میان همه خیابانهای شهر،آسمان خیابان ناصر خسرو و بازار تهران عاشوراییتر است. این روزها اگر به قصد بازار همیشه شلوغ تهران و خیابانهای اطرافش به قلب تهران سفر كنید، از بافت قدیمی و تخریب شده ناصرخسرو چیزی به چشم نمیآید. در و دیوار خیابان پر از پرچم، كتیبه، زنجیر، طبل، سنج، لباسسقایی، چفیه، كلاهخود، سپر، پرهای رنگی است.هوای نیمه اول بهمن ماه سرد و سوزنده است. اما این بازار با نام و به یاد امام حسین گرم و روشن است. یكی آمده پرچم بخرد، دیگری كتیبه و آن یكی دست برنجی ای كه بر آن نقش بسته یا ابوالفضل. صدای روضه از گوشه و كنار میآید. پرچمهای سبز با نام یااباعبدالله الحسین، سیاه با نوشته سرخ یا حسین شهید، شمائل قمربنی هاشم با آن فرق خونین و تیرهایی كه از گوشه و كنار بر سر و رویش آمده است. در پیاده روهای این خیابان به سختی میشود راه رفت. مغازههای كوچك و بزرگ پرچم فروشی مملو از جمعیت است.
«تنها به عشق امام حسین (ع) این جا ایستاده ام. الان هم آنقدر خستهام كه حوصله ندارم حرف بزنم. این روزها از صبح كه میآییم تا شب جواب هزار نفر را میدهیم. همه این ده روز آخر برای خرید وسایل محرم و هیات میآیند. »حاج حسین محمدی از قدیمیهای ناصر خسرو است. 60 سال است كه این جا گلدوزی و پرچم دوزی دارد. هنری كه از پدرش یاد گرفته است و او هم شاید از پدرش. اما او حالا دیگر خودش پشت چرخ باراتو قلاب قیطون نمینشیند. كارگری افغانی نشسته و پارچه سیاه را با حركت سوزن و نخ رنگی روی صفحه چرخ میچرخاند و نخ سرخ رنگ بر متن سیاه نقش میكند:یا حسینكارگران افغانی این روزها جای هنرمندان قدیمی را گرفتهاند. كارگران پشت چرخها در جلوی در ورودی نشستهاند و سفارشی و غیر سفارشی پرچم و كتیبه میدوزند.پرچمی كه نقاشی نینوا بر آن نقش بسته است، روی دست دو نفر باز میشود:« قیمت این دو چوبه 50 هزار تومان است.»میپرسم دو چوبه چیست:« پرچم جلوی هیات است كه برای خوش آمد گویی به عزاداران حسینی نصب میشود.» پایین تابلو نوشته شده عزاداران به خانه امام حسین(ع) خوش آمدید.بیشتر قلاب دوزهای قدیمی تهران در این خیابان جمع شدهاند. قدمت مغازهها بیش از 60 سال است و اكثر كسانی كه در آن جا كار میكنند، این شغل و مغازه اشان را از پدر یا پدربزرگ به یاد و یادگار دارند و هر سال 10 روز مانده به محرم سرشان عجیب شلوغ می شود. این را یكی از صاحبان مغازهها میگوید. مغازه حاج حسین نوشین روان كه نزد همكارانش به كاشانی معروف است، شلوغتر از سایر مغازهها است. آنقدر شلوغ كه نمیتوانم با صاحب آن كه از باسابقهترین كاسبهای این راسته است، صحبت كنم. بر روی دیوار مقابل پرچم بزرگی كه سراسر آن با قلاب دوزی پر شده، نصب شده بود:« این را شما دوختید؟» از دوزنده افغانی كه پارچه سیاه را زیر چرخ تنظیم میكند میپرسم. برای لحظهای سرش را بالا میآورد و میگوید:« نه این كار قدیمی است. كسی كه دوخته چند سال پیش فوت كرده است. » لحظهای لابهلای چین و شكنهای اسلیمی قلاب و قیطان پرچم سبز رنگ گم میشوم. به طرف دوزنده افغانی برمیگردم :« الان چی میدوزید؟» كسی كه در كنارش ایستاده میگوید:« كتل یك جور پرچم است كه جلوی علم حركت میكند.»
دو خانم چادری كنار طاقههای پارچه باز شده ایستادهاند. یكی از آن ها به پارچه سبز رنگ دست میكشد و میگوید، فكر میكنم چهل متر كافی باشد. این پارچه قرار است دیوارهای حسینیه سادات عاشق را سبز پوش كند.حاج حسین كدخدایی پیرمرد هفتاد سالهای است كه شصت سال است به عشق آقا امام حسین(ع) در ابتدای خیابان ناصرخسرو اسباب تعزیه و زنجیر، سنج، پنجه ابوالفضل، كمربند بلند كردن علامت، جام چهل كلید میفروشد. میگوید در طول سال یك سمت مغازهی من متعلق به امام حسین(ع) است. ده روز هم همه آن. خاطرات زیادی از گذر محرم دارد:« هرسال توجه مردم به عزاداری بیشتر میشود. این دو تا بچه را دیدید، دوسال است میآیند برای هیات كوچكی كه توی محلشان راهانداختند زنجیر و طبل و سنج میخرند. »یا حسینی می گوید و دستش را روی بخاری نفتی كوچك مقابلش گرم میكند.دوری در خیابان میزنم. روبه روی پرچم فروشان، مغازه هایی پر از رنگهای متنوع جلب نظر می كند، آن جا پر است از پرهای بزرگی كه روی علامت نصب میشود. داخل یكی از مغازههای پرفروشی میروم. پرهای سفید، سبز، سرخ، صورتی، آبی درو دیوار مغازه را پر كرده اند. حسین سرایی صاحب مغازه می گوید:« این پرها از آفریقا و آْلمان، لبنان میآید.» و به پرهای در دیوار اشاره میكند:« ما اینها را كیلویی میخریم اما از بین آن ها تعداد كمی پر مرغوب جدا میشود.»صدای طبل و سنج هیاهوی خیابان را پر میكند. انگار دسته عزاداری میخواهد گذر كند. چهار پسر بچه ده دوازده ساله دسته كوچكی راهانداختهاند و برای هیاتشان پول جمع میكنند. هركس به فراخور حالش یاحسینی میگوید و پولی در ظرف كوچكشان میریزد.پشت سرشان زنی لباس سفید كوچكی را برانداز میكند:« این را برای نوه كوچكم میخرم. نذر سلامتش كرده بودم كه سقای دشت كربلاش كنم. فكر میكنید این لباس اندازه بچه شش ماهه باشه.» چشمانم را میبندم و تجسم میكنم. كودك شش ماهای كه لباس سفید و شال سبز انداخته است. صدای هیاهو بالا میرود و هر لحظه بر تعداد خریداران پرچم و سایر وسایل عزاداری بیشتر میشود. این جا قلب تپنده بازار، این جا خیابان ناصر خسرو است عاشوراییترین خیابان شهر .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1344]