تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834940229
نويسنده: سجاد ايزدى مكاتب، گفتمان و پارادايم فقه سياسى از ديدگاه مقام معظم رهبرى
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: سجاد ايزدى مكاتب، گفتمان و پارادايم فقه سياسى از ديدگاه مقام معظم رهبرى
خبرگزاري فارس: اين مقاله درصدد است تا نگاهي هر چند مختصر به ديدگاه مقام معظم رهبرى در باب مكاتب، گفتمان و پارادايم فقه سياسى داشته باشد.
كليات
فـقه سياسى كه رشته اى تازه بنياد است و در سالهاى اخير، مخصوصا در زمان هاى پس از انقلاب بسيار از آن ياد مى شود، به مسائل سياسى مى پردازد و طبيعتا در هر زمانى مى بايست علاوه بر مسائل سابق ، مسائل جديد را نيز تحت پوشش قرار دهد.
فـهـم ايـن واژه مـركـب كـه از دو واژه ((فـقـه )) و ((سـيـاسـى )) تشكيل شده در گرو فهم اين دو واژه است كه به اختصار از نظر مى گذرد.
تعريف فقه
فـقـيـهـان ، از فـقه به ((علم به احكام شرعيه از روى ادله تفصيليه )) ياد كرده اند و در كـلمـات مـقـام مـعـظـم رهـبرى نيز در معناى اصطلاحى اش به معانى اى چون فهم دين ،273 معرفت دينى ،274 شناخت دين 275 و يا دانش فهم اسلام 276 آمده است . گرچه ايشان با تـوجـه بـه نـيـاز جـامـعـه و حكومت به فقه ، در موازات تعريف امام خمينى (ره ) به اينكه ((حكومت ، فلسفه عملى فقه است ))، فقه اسلامى را به اين گونه معرفى كرده است : ((فقه اسلام يعنى مقررات اداره زندگى مردم .))277
فقه در نظر مقام معظم رهبرى به دو حوزه عام و خاص تقسيم شده است ، بدين معنا كه فقه در حوزه عام در راستاى معناى لغوى ، به معناى آگاهى از دين 278 و فهم دين در فروع و اصـول مـعـنا شده 279و امور اساسى دين اسلام ، چون اثبات خدا، توحيد، معاد و در مجموع اصـول اعـتـقـادات و عـقـايـد، اخـلاقـيـات اسـلامـى ، بـلكـه تـمـام مـعـارف بـا هـمـه شمول و سعه 280 را در بر مى گيرد:
((مـراد از فـقـه ، تـنـهـا عـلم بـه احـكام فرعيه نيست ، بلكه مراد از فقه ، علم دين ، اعم از معارف الهى و عقايد حقّه و علم اخلاق و فقه به معناى مصطلح مى باشد.))281
و ايـن در حـالى اسـت كـه فـقـه بـه معناى خاص در تقسيم ايشان ، به احكام رايج فقهى ، آگـاهـى از فروع دينى ، استنباط وظائف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دينى معنا شده است .282
((منظور ما از فقه به معناى خاص كلمه ، آگاهى از علم دين و فروع دينى و استنباط وظائف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دينى است .))283
ايـن دو مـعـنـا از فـقـه بـا يـكـديـگـر مـنـافـات نـداشـتـه و بـه عـنـوان عـام و خاص مطلق ، مـكمل يكديگر تلقى مى شوند؛ بلكه براى فهم احكام عملى فقه ، مى بايست فهمى جامع از اصل و اساس دين نيز داشته باشيم :
((فـقـه و فـقـاهـت را بـه دو مـعـنـا بـيـان مـى كـنـيـم . هـر دو مـعـنـا درسـت اسـت و مـكـمـل يـكـديـگـر است : يك معنا از دو معناى فقه را همان ((فهم كلى دين )) مى دانيم . در اين كـليـّتِ ديـن ، اصـول و عـقـايد و مبانى دين و معارف دينى هست و جنبه هاى عملى دين ، يعنى احكام ، اعم از احكام فردى و احكام اجتماعى و آنچه كه براى اداره زندگى انسان لازم است ، نيز هست .))284
معناى فقه سياسى
از آنـجـا كه سياست در انديشه مقام معظم رهبرى به معناى ((توانايى اداره شئون زندگى مـردم )) مـعنا شده 285 و فقه نيز در معناى خاص خود به معناى ((فهم فروعات شريعت )) قـصـد شـده اسـت و از سـوى ديـگـر فـقـه شـيـعـه داراى ابواب عملى زيادى است كه باب سـيـاسـات يـكـى از آن ابواب است و در آن به روش هايى كه دين اسلام براى اداره جامعه ارائه كرده است عنايت شده و با توجه به ادله و منابع عقلى و نقلى ، به استنباط روش ها و راهكارهاى شريعت در اين باب مى پردازد:
يكى از احكام دين ، احكام اداره امور كشور است .286
بر اين اساس بايد گفت فقه سياسى در نظر مقام معظم رهبرى ، چند گونه معنا شده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. بخشى از فقه است كه به امور سياسى مى پردازد.287
2. بابى از ابواب عملى فقه است كه به اداره زندگى مردم مربوط است .288
3. حكم خدا در باب سياست است .289
4. فقه اداره جامعه سياسى است .290
فقه سياسى به معناى عام و خاص
از سوى ديگر، با توجه به دو معناى عام و خاصى كه ايشان از فقه ارائه نموده اند، مى تـوان دو مـعناى عام و خاص نيز از فقه سياسى ارائه داد. معناى خاص آن مورد اشاره قرار گـرفـت و در مـعـنـاى عام ، فقه سياسى به معناى جداناپذيرى دين از سياست ، ضرورت هـمـراهـى و هـمـگـامى اين دو مؤ لفه ، ضرورت وحدت و ارتباط اين دو مقوله با يكديگر و نفى سكولاريسم است .291
1. پارادايم هاى فقه سياسى
از پـارادايـم مـعانى و كاربردهاى مختلفى در علوم انسانى و طبيعى وجود دارد كه الگوى نظرى ، اسوه ، سرمشق و الگوى اصلى در زمره اين تعاريف محسوب مى شوند. و عده اى ، پارادايم را به تصورى بنيادين و اساسى از موضوع علم تعريف نموده اند.292
در هـر صـورت بـايـد گفت كه در هر دوره تاريخى براى هر رشته علمى پاراديم مسلطى وجود دارد كه به عنوان چارچوب آن علم شناخته مى شود. به نظر مى رسد فقه (سياسى ) شيعه از بدو تاءسيس تا زمان حاضر در قالب دو پاراديم بوده كه پارادايم سنتى آن از آغاز تا زمان حاضر كه نگرش اجتماعى و حكومتى خاصى به فقه شده ، وجود داشته و پـارادايـم دوم در قـالب جـديـدى اسـت كـه اگـر نـگـويـيـم ايـن پـارادايـم ، شـكـل گـرفـتـه اسـت ، قـدر مـتـيـقـن ايـن اسـت كـه ايـن پـارادايـم در حال شكل گرفتن و تاءسيس است .
ايـن پـارادايـم جـديـد بـا نـگـرش نـو و ورود بـه سـاحت هاى جديد و انتظارات نوين ، با تحول مواجه شده است . در آغاز به مؤ لفه هاى پارادايم فقه سنتى پرداخته و در نهايت برخى از مؤ لفه هاى پارادايم جديد را مورد عنايت قرار مى دهيم .
فقه سياسى سنتى
فقه شيعه در طول هزار و اندى سال پس از غيبت امام زمان ، استنباط احكام شريعت از منابع اصـيل را بر عهده داشته است . در همين سال ها فقيهان به منظور تبيين مبانى شريعت ، به تـدويـن كـتـاب هـاى فـقـهـى پـرداخـتـه و امـور شـيـعـه در طـول زمـان عـصـر غـيـبـت را بـسـامـان كـرده انـد.293 ايـن فـقـه كـه اسـلام را در طـول سـالهـاى پـس از غـيـبـت حـفـظ نـمـوده ،294 در مـقـايـسـه بـا فـقـهـى كـه در حـال تـدويـن بـوده و بـا تـوجـه بـه شـرايـط جـديـدى كـه در حـال شـكـل گـرفـتـن اسـت ، فقه سنتى نام گرفته است . فقه و فقاهت كه در ميان فقيهان اصـحـاب ائمه نيز صورت مى پذيرفت و حالت بسيط و توسعه نيافته داشت ،295 در زمـان شـيـخ مـفيد مرزهاى مشخصى در قبال فقه اهل سنت يافت و با مردود دانسته شدن روش هـاى نـامـعـتـبـرى چـون قـيـاس و اسـتـحـسـان ، روش اسـتـنـبـاطـى مـسـتـقـلى مـتخذ از تعاليم اهل بيت ارائه و بر اساس آن يك دوره فقه تدوين شد296. اين امر با تاءسيس حوزه علميه نـجـف ، صـورت عـلمـى بـه خـود گـرفـتـه و بـه پـيـشـرفـت و تحول رسيد.297
در ايـن رونـد، هـرچـنـد كـه فـقـه شـيـعـه از زمـان تـاءسـيـس خـود فـاصـله مى گيرد و با مـسـائل جـديـد مـواجـه و با پرسش هاى بيشترى در عرصه فردى و اجتماعى روبه رو مى شود، به سير تحول خويش ادامه داده و جدا از توسعه در سطح فروعات فقهى ، از عمق و پـيـچـيدگى بيشترى برخوردار مى شود كه اين امر از مباحث استدلالى و كتب فقهى كه در ادوار مختلف فقه شيعه ، نگاشته شده است به خوبى نمايان است .298
پـارادايـم فـقـه سـنـتـى عمدتا بر محور فقه فردى و برآوردن نيازهاى افراد دور زده و برآوردن نيازهاى اجتماعى و سياسى مردم مسلمان در دستور كار اين فقه قرار نداشته است . گـرچـه تـفـكـيـك مـيـان پـارادايـم فقه سياسى سنتى و نوين در جايى مورد اشاره قرار نـگـرفـتـه ، امـا تـفـكـيـك و تـمـايـز مـيـان ايـن دو پـارادايـم در زمـان حـاضـر بـه خـوبى قابل مشاهده است و اين امر البته مورد اشاره مقام معظم رهبرى نيز قرار گرفته است :
((پـس فـقـيـه امـروز عـلاوه بـر شـرايـطـى كـه در پـيـش ، هـزار سال پيش بايد يك فقيه مى داشت ، لازم است شرط هوشمندى و هوشيارى و آگاهى از جامعه را داشـتـه بـاشـد. ايـن خـصـوصـيـتـى اسـت كـه در دوره جـديـد ـ بـه قـول شـمـا جـديـد، اگـر اسـمـش را بـشـود دوره جديد گذاشت ـ ما احساس مى كنيم كه وجود دارد.))299
به هر صورت پارادايم فقه سياسى سنتى داراى ويژگى ها و خصوصياتى است كه در مـرحـله عـمـل ، آن را در قـبـال پـارادايـم فـقـه سـيـاسـى نـوين متمايز و متفاوت مى كند و ما درصدديم برخى از آن خصوصيات را با عنايت به كلمات مقام معظم رهبرى برشماريم :
1. تـعـداد تـاءليـفـات بـسـيـار در بـاب مـقـولات فـقـه عـبـادات ، طـهـارات و مـعاملات ، در قبال تعداد اندك كتاب هاى فقهى در ابواب فقه سياسى و اجتماعى :
((فـقـه مـا، در ابواب گوناگون عبادات ، اين همه تفريع فروع و تشقيق شقوق شده ، اما در باب مهمى مثل باب حكومت ، بالاخره حكومت از اسلام هست يا نه ؟ جامعه اسلامى مى تواند بـدون حـاكـم بـاشـد؟ در ايـن بـاب از طـرف فـقـهـا ايـن هـمـه استدلال و استنباط و تفريع فروع انجام نگرفته .))300
2. عدم طرح بسيارى از مسائل فقه سياسى كه به اداره كشور مى پردازد:
((در مـيـان كـتـب فـقـهـى شـيـعـه ، بـسـيـارى از مـبـاحـثـى كـه مربوط به اداره كشور است ، مـثـل مـسـاءله حكومت ، مساءله حسبه ، و چيزهايى كه ارتباط پيدا مى كند به كارهاى جمعى و داشـتـن قـدرت سـيـاسـى ، چـنـد قـرن اسـت كـه جـاى ايـنـهـا خـالى اسـت . بـعـضـيـهـا از اوائل هم در كتب فقهى شيعه ، مورد تعرض قرار نگرفته است .))301
3. تـوجـه بـه فـقـه و اسـتنباط به عنوان وظيفه فردى مردم مسلمان و نه توجه به فهم نظام اجتماعى اسلام :
((بنابراين فقه ما در طول سالهاى متمادى گذشته بيشتر متوجّه بوده به فهم اسلام به عـنـوان عـمـل يـك فـرد به عنوان وظيفه يك فرد نه فهم اسلام به عنوان يك نظام اجتماعى .))302
4. عدم نگرش حكومتى به فقه :
((مـا در طـول زمـان ، بـه ديـن و فـقـه بـه عنوان قالب و شكلى براى حكومت نگاه نكرديم .))303
فقه سياسى نوين
به طور قطع نمى توان به ظهور پارادايم فقه سياسى نوين اذعان كرد و افرادى نيز بـر ايـن امـر تـاءكـيـد نـنـمـوده انـد، امـا از سـويـى ، بـا ظـهـور انقلاب اسلامى ، نيازهاى روزافزونى در حوزه حكومتى و سياسى به وجود آمده و سؤ الات بسيارى را در پى داشته و بـه تـبـع آن ، انـتظار پاسخ گويى در اين حوزه نيز از فقه و به طور خاص از فقه سياسى زياد گشته است . از سوى ديگر، با ارائه نظريات فقهى امام خمينى در عرصه حـكـومـت و سياست ، همانا فقه و بالاخص فقهِ سياسى شيعه مؤ لفه هاى زيادى را در خود ايـجـاد كـرده و عـرصـه هـاى جـديـدى بـر ايـن حـوزه گـشـوده شـده اسـت كـه قدر جامع اين مسائل در ورود حوزه فقه به عرصه اجتماع ، حكومت و سياست است كه در گذشته يا يادى از آنها نمى شد و يا اين كه در حاشيه قرار داشتند. البته اين امر به معناى حكومتى شدن فـقـه نـبوده ، بلكه در راستاى پاسخ گويى فقه به نيازهاى كلان جامعه و حكومت و با نـگـرش وسـيـع بـه عـرصـه اجتماع است . بر اين اساس مى توان بين دو عرصه جديد و قـديم تمايز قائل شد و پارادايم جديدى را براى فقه سياسى تصوير و تصور كرد. ما در اين مقام ، با عنايت به بيانات و كلمات مقام معظم رهبرى ، برخى از مؤ لفه هايى را كـه مـوجـب تـمـايـز فـقـه سـياسى سنتى و جديد شده و مى تواند نمايانگر مؤ لفه هاى پارادايم فقه سياسى جديد شود بر مى شماريم .
1. ريشه كنى تفكر جدايى دين از سياست در حوزه فقه :
((مـا بـايـسـتى اين فكر (تفكر جدايى دين از سياست ) را در حوزه ريشه كن كنيم ، به اين شـكـل كـه هـم فـقـاهـت را ايـن طـور قـرار بـدهـيـم و هـم در عمل اين گونه باشيم . يعنى چه ؟ يعنى استنباط فقهى ، براساس فقه اداره نظام باشد، نـه فـقـه اداره فرد. فقه ما از طهارت تا ديات ، بايد ناظر به اداره يك كشور، اداره يك جامعه و اداره يك نظام باشد.))304
2. اسـتـنـبـاط حـكـم فـقـهـى افـراد در راسـتـاى چـگـونـگـى اداره جـامـعـه و نـظـر بـه مسائل شخصى به عنوان جزئى از مجموعه اداره فرد و جامعه :
((احـكـام فـقـهـى را دو جـور مـى شـود مورد مطالعه و ملاحظه قرار داد: يك جور احكام فقهى مـربـوط به اداره يك فرد، منهاى اين كه حالا اين فرد در كجاى عالم زندگى مى كند، به عـنـوان يـك فرد. يك وقت همين حكم فقهى را به عنوان يك بخشى ، يا كوچك يا بزرگ ، از چگونگى اداره يك جامعه ، انسان بررسى مى كند. اينها با هم متفاوت است . حتى در استنباط حكم فقهى هم تفاوتهايى به وجود مى آيد.))305
3. نگاه فراگير فقه به همه جوانب جامعه :
((مـا بـايـد فقه اسلامى را در جامعه پياده كنيم . فقه اسلامى ، فقط طهارت و نجاسات و عـبـادات كـه نـيـسـت ؛ فـقه اسلامى مشتمل بر جوانبى است كه منطبق بر همه جوانب زندگى انسان است ، فرديا، اجتماعيا، سياسيا، عباديا، نظاميا و اقتصاديا، فقه اللّه الاكبر اين است .))306
4. استنباط فقه در راستاى حكومت كردن :
((در تـنـقـيـح و تـحـقيق فقه كنونى ما، روزگارى كه اين فقه بخواهد نظام جامعه را اداره بـكـنـد پـيش بينى نشده ... شما بايد يك بار ديگر از طهارت تا ديات نگاه كنيد و فقه استنباط كنيد براى حكومت كردن .))307
5. نگرش به فقه به عنوان قالب و شكلى براى حكومت و نظام اجتماعى :
((مـا در طـول زمـان ، به دين و فقه به عنوان قالب و شكلى براى حكومت نگاه نكرديم ... امـروز فـقـه ، شـكـلى بـراى حـكومت و شكلى براى نظام اجتماعى مِنها الحكومة است . حكومت جزئى از يك نظام اجتماعى است .))308
6. نگاه كلان به مسائل جامعه و شئون حكومت و اداره جامعه :
((ما وقتى در باب مسائل مالى اسلام بحث مى كنيم ، بايد اين را مورد نظر قرار بدهيم كه جـامـعـه اسـلامـى ، نـظـام اسـلامـى ، مـجـتـمـعـى كـه از مـجـمـوعـه مـسـلمـانـهـا تـشـكـيـل شـده اسـت ، ايـن امور مالى اش چگونه بايد بگذرد. اگر در باب خمس هم يا در بـاب زكـات هـم بـحـث مـى كـنيم . به اين لحاظ بحث كنيم كه اين نظام اسلامى از هر كسى چقدر و از چه چيزى و براى چه مصرفى بايد بگيرد؟))309
2. گفتمان فقه سياسى
واژه گـفـتـمـان 310 بـنـابـر تـعـريـف اصـطـلاحى ، به معناى پديده ، مقوله يا جريانى اجـتـمـاعـى اسـت . بـه بيان ديگر، جريان و بسترى است كه داراى زمينه اى اجتماعى است و كلمات در اين بستر معنا مى يابند.311
و در هـر حـال مـنـظـور از آن مـجـمـوعـه اى مـنـسـجـم و هـمـخـوان از انـگـاره هـا، ارزش هـا و اصـول نـظـرى و واقعيت هاى مرتبط با آنهاست . در توضيح بيشتر از اين واژه بايد گفت در هـر دوره تـاريـخـى مـمـكن است چندين نظام فكرى وجود داشته باشد، اما معمولاً يك نظام فكرى بر بقيه غلبه دارد و گفتمان ، بيانگر تفكر غالب در هر دوره از تاريخ و در يك جامعه معين است .
بر اين اساس بايد گفت فقه سياسى شيعه در بستر اجتماعى و زمانى خود داراى تفكرات غالبى بوده است كه تفكرات ديگر را به حاشيه رانده است و ما در صدديم برخى از اين گفتمان ها را عرضه كنيم و قدرى در مورد آن به بحث بپردازيم . گفتمان اخبارى گرى و اجـتـهـاد اصـولى و گـفـتمان فقه شيعه و فقه اهل سنت ، دو گفتمانى است كه اين تحقيق در صدد است بدان بپردازد.
گفتمان اخبارى گرى و اجتهاد اصولى
فقه شيعه در طى قرون آغازين تاءسيس تا قرن دهم قمرى به نظام فقه اجتهادى وفادار مـانـد و بـراسـاس آن بـه اسـتـنـباط احكام مى پرداخت . در قرن دهم هجرى اين فقه توسط گـروه اخـبـاريـون بـا چـالش مـواجـه شـد. اين دسته ، مجتهدان سابق بر خود را به خاطر پـيـروى از اصـل اجـتـهـاد بـه طـعـنـه گـرفـتـه و ضـمـن ايـن كـه ايـن روش را طـريـقـه اهـل سـنـت مـعـرفـى كـردنـد، مـجـتـهـدان سـلف را نـيـز بـر هـمـيـن سـيـاق ، رهـروان طـريـق اهـل سنت خوانده اند. پس از آنكه در قرن دهم هجرى ملا محمد امين استرآبادى به طرح مبانى اخـبـارى گـرى پـرداخـتـه ، مـبـانـى اجـتـهـاد را مـطـرود دانـسـت و بـا طـرح ايـن مـسـائل در حـوزه فقه شيعه طرفدارانى يافت ، فرهنگ اخبارى گرى به مدت دو قرن بر عرصه فقه شيعه حاكميت يافت . اين مكتب گرچه با اجتهاد به مخالفت پرداخت و اجتهاد را سـاخـتـه و پـرداخـته اهل سنت مى دانست ، اما اين به آن معنا نبود كه آنها خود اصلا دست به اجتهاد نزنند، بلكه اجتهاد آنها در دايره اى محدودتر و با منابعى محدودتر انجام مى شد:
((اخـبـاريـيـن نـيـز قـائل بـه اجـتـهـاد هـسـتـنـد مـنـتـهـا در دايـره مـحـدودتـر يـعـنـى اجـمـاع و عـقـل را حـجـت نـمـى دانـنـد بـه عـنـوان مـبـانـى اجـتـهـاد، و فـقـط بـه كـتـاب و سـنـت عمل مى كنند.))312
اخـتـلاف مـيـان اخـبـاريون و اصوليون به گونه اى بود كه اينان در راستاى اثبات مكتب فـكـرى خود و طرح جناح مقابل به حدى پيش رفتند كه همديگر را به كفر و فسق متهم مى كردند:
((اختلافاتى كه بين اصوليون و اخباريون ما هست ، از اختلافات بين شافعى و نمى دانم امامى يا حنفى و فقه امامى كمتر نيست ... همديگر را تكفير مى كردند، همديگر را تفسيق مى كردند!))313
در سوى مقابلِ اخبارى گرى ، مجتهدين بزرگى چون وحيد بهبهانى و شاگردان ايشان با اسـتـدلالات عـلمـى بـه اخـبـاريـون ايـن مطلب را القا كردند كه اجتهاد از مؤ لفه هاى فقه شيعه بوده و برآمده از آموزه هاى اهل بيت است :
اجـتـهـاد در شـيـعـه پـايـه شـرعى و حديثى دارد، يعنى خود حديث هست ، خود سنت هست . سنت گـرفـتـه شـده از ائمـه هست كه ما را به اجتهاد تشويق مى كند. اجتهاد بنابراين يك منشاء عقلانى ندارد در فقه شيعه بلكه يك منشاء نقلى و حديثى دارد، اين اساس اجتهاد است .314
و در نـهـايـت بـا مـجاهدت هاى بى شمار و استدلالات و مطالب علمى كه از سوى مجتهدين و اصـوليـونِ بـنام آن عصر، در مقابل اخباريون ارائه شد اخبارى گرى به چالش افتاده و حـاكـمـيـت فـكـرى آنـهـا از حوزه فقه برافتاد و اينان گرچه پس از اين زمان به صورت پـراكـنـده وجـود داشـتـنـد، امـا در حـدود بـيـشـتـر از صـد سـال اسـت كـه اثرى از اين گروه وجود ندارد و اين سلسله و طرفداران آنها از بين رفته اند:
حالا البته اخبارى نداريم ما، يعنى اخباريون تقريبا يك سلسله تقريبا برافتاده هستند در ـ عـرض كـنـم كـه ـ حوزه عليمه ما مدتهايى است شايد صدسالى است يا بيشتر كه ديگر كسى از اينها نيست .315
گفتمان فقه شيعه و سنى
فـقه شيعه از جهاتى كاملا با فقه اهل سنت متمايز و متفاوت است ، اين فقه در ادوار آغازين خـود كـه زمـان حـضـور امـامـان مـعـصـوم اسـت ، در حـاشـيـه فـقـه اهـل سـنـت قـرار داشـت و به سبب وجود حاكمان سنى در جهان اسلام ، در موقعيت تقيه بود و تـنـهـا از مـقـدار كـمـى از ظـرفـيـت هـاى خـود اسـتـفـاده مـى كـرد. در طـول زمـان پـس از عـصـر غـيـبـت نـيـز در كـنـار فـقـه اهـل سـنـت قـرار داشـت . و لكـن فـقـه اهـل سـنـت از يـك سو به خاطر اندك بودن منابع نقلى و از سوى ديگر استفاده از مؤ لفه هـايـى چون قياس ، استحسان ، مصالح مرسله و... و از سوى ديگر در اكتفا كردن به چهار فـقـيـه از فـقـيـهـان خـود و انـحـصـار اجـتـهـاد بـه ايـن چـهـار فـقـيـه ، در طـول زمـان بـه افـول گـرايـيـده و بـه هـمـيـن تـنـاسـب هـرچـه در طول زمان به عصر حاضر نزديك تر مى شويم ، فقه شيعه ، مبانى خود را مستحكم كرده و چـارچـوب مـسـتـقـل و مـحـكـمـى بـراى فـقـه خـود كـه مـبـتـنـى بـر آمـوزه هـاى اهـل بـيـت هـست فراهم آورد. اين امر مرهون باز بودن باب اجتهاد در فقه شيعه به صورت مـطـلق ، بـهـره مـنـد بـودن از مـنـابـع روايـى بـسـيـار غـنـى و اسـتـفـاده از عقل قطعى و از سوى ديگر بستن باب اموراتى چون قياس و استحسان ، است .
مـا در ايـن تـحـقـيـق بـرآنـيـم كه در آغاز، ويژگى هاى فقه شيعه و برترى هاى آن را در مـقابل فقه سنى بررسى كنيم و در مرحله بعد با عنايت به اتفاق و اشتراكاتى كه ميان ايـن دو مـذهب وجود دارد، لزوم گفتگو، محاوره ميان اين دو مذهب را مورد تاءكيد قرار دهيم و در مرحله بعد، بر ضرورت اتحاد و تقريب ميان اين دو فرقه از مذاهب اسلام تاءكيد نماييم :
ويـژگـى هـاى فـقـه سـيـاسـى شـيـعـه در بـرابـر فـقـه اهل سنت :
توجه به متون ، مبانى ، ادله ، شيوه و نوع استنباط فقه شيعه در مقايسه با مؤ لفه هاى فـقـه اهـل سـنـت ، هـر انـسـان منصفى را به بيان اين نظر وامى دارد كه فقه شيعه از فقه اهل سنت بسيار متمايز و ممتاز بوده است . برخى از ويژگى ها و امتيازات فقه شيعه كه مى تواند بر اين معنا مهر تاءييد بزند به قرار زير است :
1. اتـقـان و اسـتـحـكـام شـيـوه اجـتـهـاد و اسـتـنـبـاط فـقـه شـيـعـه در بـرابـر فـقـه اهل سنت .316
2. بـاز بـودن وسـيـع بـاب اجـتـهـاد در فـقـه شـيـعـه در قبال باز بودن نسبى اجتهاد در فقه اهل سنت .317
3. حصر فقه اهل سنت به چهار فقه در قبال محصور نبودن فقه شيعه .318
4. فـقـه شـيـعـه در ظـرافـت ، دقـت ، ژرف نگرى ، فنى بودن و پيچيدگى و عمق ، تعداد فـروعـات ، گـسـتـره شـمول آن نسبت به مسائل جمعى ، حكومتى ، فردى ، خانواده و... به مراتب از فقه اهل سنت برتر است .319
5. سـطـح عـلم و قـوت اسـتـنـبـاط فـقـيـهـان شـيـعـه بـه مـراتـب از عـالمـان اهـل سـنـت بـيـشـتـر اسـت و آن نـيـز بـديـن عـلت است كه فقيهان شيعه مى بايست علاوه بر فراگيرى فتاوا از ميان كتب به نوع استدلال و روش اجتهاد نيز بايد بپردازد.320
موارد اتفاق بين دو گروه شيعه و سنى
مذاهب شيعه و سنى با وجود اختلاف هايى كه با يكديگر دارند، در بسيارى از امور كه به اصول و كليات دين اسلام مربوط مى شود، با يكديگر اشتراك نظر داشته ، با هم اتفاق دارند. بلكه ، موارد اشتراك اين دو گروه بسيار زيادتر از اختلاف ميان آنها بوده ، و عمده اخـتـلاف در ايـن بين ، در فتاوا و احكام فقهى به چشم مى خورد كه البته موارد اختلاف در حـوزه فـقـه نـيـز عـمـدتـا بـه مـوارد اجـتـمـاعـيـات بـرمـى گـردد، وگـرنـه در اصول فقهى ، اشتراكات زيادى ميان اين دو گروه وجود دارد.
در نظر مقام معظم رهبرى ، تنها تفاوت ميان شيعه و سنى در مقوله فقه است و اين دو گروه در معارف اسلامى (جز در معارفى مثل ولايت ) با يكديگر اشتراك نظر و عقيده دارند:
((بـه اعـتـقاد بنده ... تنها چيزى كه فارق بين ما و آنهاست فقه است ديگر، والا معارفمان كلى است ؛ منتهى خوب غالبا مشترك است . و آن معارف مربوط به ولايت هم كه اختصاصى ماست .))321
ايشان در عبارتى ديگر، تفاوت ميان اين دو گروه در فقه را نيز انكار كرده ، ضمن اشاره بـه اشـتـراك در اصـول و كـليـات فـقـهى ، اختلاف ميان فرقه شيعه و سنى را غالبا در مسائل اجتماعى فقه اعلان كرده اند:
((فـقـه امـامـى بـا فـقـه حـنـفـى ، بـا فـقـه شـافـعـى تـفـاوت زيـادى نـدارد، اصـول ايـنـهـا هـمـه يـكـى اسـت ، تـفـاوتـهـاى جـزئى دارنـد. غـالبـا در مسائل اجتماعى تفاوتهاى دارند.))322
از جمله تفاوت هاى اساسى كه در حوزه مسائل اجتماعى فقه وجود دارد مساءله مشروعيت داشتن حـاكـمـان جـور و مـلاك مـشـروعـيـت حاكمان است كه اهل سنت بر اساس فقه خويش اطاعت از هر حاكمى را بر خود مفروض مى دانند:
((مـى دانـيـد كـه از لحـاظ عـقـيـده فـقـهـى ، يـك تـفـاوت كـوچـك بـيـن عـلمـاى بـرادران اهل سنت ما با ما هست ، و آن اين است كه آنها هر حكومتى را واجب الاطاعه مى دانند، اما شيعه اين طـورى نـيـسـت . شـيـعـه هـمـيـشـه خـارى در چـشـم حـكـومـتـهـاى باطل بوده واوضاع نابسامان را تحمل نمى كرده است .))323
رويكردى در باب اتحاد دو گفتمان فقه سياسى شيعه و سنى
بـا تـوجـه بـه مـطالبى كه گذشت ، بايد گفت دو فرقه مهم جهان اسلام مى بايست با مـحـور قـرار دادن اشـتـراكـات خـود، بـه اتـحـاد ميان خود فكر كنند و از تنازع بپرهيزند. اختلاف در مباحث علمى نه تنها منافاتى با همزيستى مسالمت آميز ندارد، بلكه اينان در عين حـال كـه بـه بحث عالمانه در مورد مسائل اختلافى مى پردازند، بايد موجوديت ديگرى را قبول كرده ، از تحريك يكديگر بپرهيزند و در كنار يكديگر زندگى نمايند:
((حـالا هـر كـسـى مـبـنـايـى دارد. مـا مـى گـويـيـم ايـن دو جـريـان كـه از اوايل اسلام و بعد از رحلت پيامبر(ص ) بودند و تا حالا هم هستند، هر كدام زندگى خود را بكنند و با هم دشمنى نكنند.))324
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى ضـمن تاءكيد بر گفتمان اتحاد ميان جهان اسلام بر محور اتحاد ميان شـيـعـه و سـنـى ، راهـكـارهـا را در ايـن راسـتـا و مـبـتنى بر مساءله فقه ارائه مى كنند و ما درصدديم برخى از اين راهكارها را در حوزه فقه سياسى مطرح نماييم :
1. آزادى عـقـائد مـذهـبـى در عـيـن بـحـث عـالمـانـه در مـورد مسائل اختلافى :
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـر ايـن بـاور است كه انديشمندان شيعه و سنى مى توانند در آزادى كـامل ، اما بدون تحريكات مذهبى ، به اظهار عقيده در مورد مذهبشان بپردازند و در نمازهاى جماعت يكديگر (براساس فتاواى فقهى هر مذهب ) شركت كنند:
((يـعـنـى فـقـه اماميه با فقه حنفى و فقه شافعى و دو فقه ديگر نزديكتر است از عقايد معتزله و اشاعره . خوب ، ما نشان داديم كه مى توانند بحث فقهى هم بكنند، بحث كلامى هم بكنند، اما تحريك نكنند همديگر را! ما با تحريك مخالفيم ، بحث دوستانه بحث عالمانه ، هـيـچ اشـكالى هم ندارد با هم زندگى بكنيد. اگر بر طبق مذهبشان اجازه داده مى شود پشت سر هم نماز بخوانند، يك مذهب اجازه مى دهد، يك مذهب اجازه نمى دهد. بر طبق مذهب ما اشكالى نـدارد كـه پـشـت سـر امـام سـنـّى مـا نـمـاز مـى خـوانـيـم ، بـعـضـى از مـذاهـب اهل سنّت هم اجازه دارند پشت سر امام شيعه نماز بخوانند. بعضى ها ممكن است اجازه نداشته باشند اين هم اهميتى ندارد.))325
2. ايجاد مراكز فقهى تقريب بين مذاهب
((مـا گـفـتـيـم يـك عـده از علما و متفكران دور هم بنشينند و در سطح علمى و فرهنگى ، براى تـقـريـب و نـزديك كردن ، مؤ سسه التقريب بين المذاهب الاسلامية را به وجود آورند. اينها بـنـشـيـنـنـد بـبـيـنـنـد، در مسائل علمى و دينى چه قدر مى توانند با يكديگر همكارى و كار كنند.))326
((در مرحله فقهى نيز تبادل نظر بين مذاهب مختلف در بسيارى از ابواب فقهى ، به فتاوى نـزديـك ، بـلكـه واحـدى مـنـتـهى خواهد شد. بعضى از فرق اسلامى ، در برخى از ابواب فقهى ، تحقيقات و پيشرفتهاى قابل ملاحظه يى دارند؛ ديگران مى توانند از آنها استفاده كنند. گاهى ممكن است در برخى از احكام و استنباط اسلامى از كتاب و سنت ، نوآوريهايى در اخـتـيـار بـعـضـى از فـرق اسـلامـى باشد، ديگران از آن استفاده خواهند كرد و به فتاوى نـزديـك بـه هـم يـا مـشـتـركـى خواهند رسيد. چرا ما نگرديم تا فتاوى مشترك را پيدا كنيم ؟!))327
3. مكاتب فقه سياسى
مكتب (Doctorin) به دو معناى ذيل آمده است :
1. اصـول و قـواعـدى كـه در هـر يـك از شـاخه هاى علوم و يا در ميان پيروان يك آيين مورد تصديق و اعتبار باشد.
2. مـجـمـوعـه اى از عـقـائد كـه دسـتـگـاهـى از نـظـريـات ديـنـى ، فـلسـفـى يـا سـيـاسـى تشكيل مى دهد.328
مـكـتـب به معنايى كه معادل واژه "School" قرار داده شده ، به معناى گروهى از متفكران ، دانشمندان و... است كه از يك استاد آموزش گرفته اند، يا به علت همانندى روش ، شيوه و اصول به يكديگر همبستگى پيدا كرده اند، مثل مكتب فرانكفورت .329
گـرچـه ايـن دو تـعريف با يكديگر متفاوت بوده و هر كدام به حيثيتى خاص عنايت دارند و مـراد مـا از مـكـتـب را مـى تـوان از بـخـش هـايـى از تـعـريـف اول بـه دسـت آورد، امـا تعريف دوم به مقصود ما نزديك تر بوده و مراد ما از مكتب فقهى در مـذهـب شـيـعـه را بـيـشـتـر تـاءمـيـن مـى كـنـد. بـرايـن اسـاس بـايـد گـفـت فـقـه شـيـعه در طول ساليان عصر غيبت شاهد ظهور فقيهانى بود كه صاحب سبك بوده و نوع استنباط آنها از ديـگـر فـقـيهان متمايز بوده و عده بسيارى از فقيهان بعدى را پيرو خود كرده است . از ايـن رو هـمـچـنان كه مى توان اين دسته از فقيهان را صاحب سبك و روش خاص دانست و مكتب خـاصـى را به آنها نسبت داد، همچنان مى توان مكتب فقهى را به منطقه جغرافيايى خاصى نسبت داد كه فقيهان متعددى در آن وجود داشته و همگان از روش و مبناى خاصى تبعيت مى كنند و از اين رو داراى اشتراكات زيادى هستند. از آنجا كه اين مقاله ظرفيت پرداختن به همه اين مـكـاتـب را ندارد، ما مجموعه مكاتب قبل از عصر حاضر را در قالب مكتب قديم آورده و از مكتب عـصر حاضر كه در حوزه جغرافيايى قم به وجود آمده و رشد كرده است به خاطر شاخص بـودن نـقـش امـام خـمينى در اين مكتب و صحتِ ناميدن مكتب به نام يك فرد، به عنوان مكتب امام خمينى ناميده و به اين نام از آن بحث مى نماييم :
الف ) مكاتب قديم
1. مكتب محدثين قم و رى
مـكـاتـب زيادى در طول عصر غيبت شكل گرفته و هر كدام نيز به نوبه خود در نظام فقه شـيـعـه مـؤ ثـر بوده و راه را بر فقيهان بعدى هموار نموده است . از اولين مكاتبى كه در آغـازيـن سـالهـاى عـصـر غيبت شكل گرفته ، مكتب حديثى شهرهاى قم و رى است كه صبغه غـالب ايـن مـكتب ، اينطور بوده است كه معيار در فهم معارف را در نقليات و به طور خاص روايات جستجو مى نمودند:
جريانى است كه فرد شاخص آن على بن بابويه (متوفى 329) است و شايد بشود آن را جـريان قميّين ناميد و به گمان زياد استادِ مفيد در فقه ، يعنى جعفر بن قولويه (متوفى 368) نيز از آن زمره است .
فقاهت در اين جريان به معناى افتاء بر طبق متون روايات است ، به طورى كه هر فتوا در كـتـب فـقـهـى ايـن گـروه از فـقها، حاكى از وجود روايتى در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صـاحـب آن از وثـاقـت ضـبـط لازم بـرخـوردار باشد آن فتوا مى تواند جايگزين يك حديث باشد.330
عـلم فـقـه كـه تـا ايـن دوره در حـقـيـقـت جـمع آورى نصوص و فتوا بر طبق آن بود توسط فقيهانى كه شايد بتوان آنان را آغاز گران اجتهاد و استنباط ناميد به بارورى رسيد. در ايـن دوره بـراى اوليـن بـار فـقـه شـيـعـه شـاهـد اجـتـهـاد بـه صـورت فـنـى ، در مـقـابـل نـقـل مـتـون بـوده اسـت ؛ گـرچـه ايـن نـوع اجـتـهـاد خـالى از اشـكـال نـبـوده و تـا حـدى در بـرخـى از مـؤ لفـه هـاى اسـتـنـبـاطى ، برگرفته از فقه اهل سنت بوده است :
((جـريـان دوم نـقـطـه مـقـابـل ايـن جـريـان (مـكـتـب قـمـيـيـن )، و مـتـكـى بـه اسـتـدلال و بـه ظن غالب ، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنى است و دو چهره معروف اين جريان حسن بن ابى عقيل العمانى و ابن جنيد اسكافى مى باشند.))331
2. مكتب بغداد (مكتب شيخ مفيد)
مـكـتـبى كه شيخ مفيد بنيانگذار آن بود، در پس دو جريان موازى به وجود آمد كه يكى مكتب قـم و رى و مـكـتـب ديگر از آنِ آغازگران اجتهاد و استنباط بود. هر كدام از اين دو جريان با نـوعـى از اشـكـال مـواجـه بـودنـد: مكتب قم از استنباط و اجتهاد مصطلح مرسوم تهى بوده ، بـيـشـتـر جـنـبـه جـمـع آورى روايـات را داشـت و در عـيـن حـال از فـروع فـقـهـى انـدكـى بـهـره مـى بـرد. در جـانـب مـقـابـل ، فـقـيـهـانـى چـون ابـن جـنـيـد در اسـتـنـبـاط خـود گـرچـه از اجـتـهـاد و اسـتـدلال بـهـره مـى بـردنـد امـا مـبـتـنـى نـبـودن بـرخـى از اسـتـنـبـاطـهـا بـر آمـوزه هـاى اهـل بـيـت مـوجـب صـدور فـتـاواى شـاذ و نـادر از سـوى آنـهـا شـده و شـبـهـه تـبـعيت از مكتب اهـل سـنـت را بـه همراه داشت . شيخ مفيد در عصر خود با عنايت به ضعف و اشكالاتى كه در ايـن دو مـكـتـب وجـود داشـت و از سـوى ديـگـر، ضرورت سامان دهى فقه شيعه به صورت مـتـمـايـز و مـسـتقل ، درصدد تدوين مجموعه اى فقهى كه حاكى از مؤ لفه هاى شيعه بوده باشد، برآمد:
پـيش از شيخ مفيد دو جريان متفاوت در فقه شيعه وجود داشته است : يكى جريانى است كه فـرد شـاخـص آن عـلى بـن بـابـويه (متوفى 329) است و شايد بشود آن را جريان قميين نـامـيد... بديهى است فقاهت با اين كيفيت ، ابتدايى و عارى از اسلوب فنى و پيچيده است و فـروع مذكور در كتب فقهى اين جريان منحصر به فروع منصوص و محدود است و اين همان است كه طعن مخالفين به قلت فروع را متوجه فقه شيعه مى كرده است .))332
((در جـريـان اول (قـم و رى )، فـتـوا هـمـان مـتـن روايـت اسـت بـدون تـفريع و رد فرع بر اصـل و بـحـث و مـنـاقـشـه و نقد و استنتاج . اجتهاد به معناى مصطلح آن ، در فقاهت دخالت و تاءثيرى ندارد.))333
در زمـانى كه فقه شيعه هنوز شكل و قالب استانداردى به خود نگرفته بود و هر يك از مكاتب مدعى در ارائه شكل صحيح فقه و اجتهاد شيعه با اشكالاتى مواجه بودند، شيخ مفيد دسـت بـه كـار بـزرگـى زد و شـيـوه اى مـؤ ثـر و در عـيـن حـال برآمده از آموزه هاى مكتب اهل بيت را تاءسيس نمود كه بر اساس آن ضمن بهره ورى از عـنـاصر عقل و روايات در جاى خود، تركيبى مناسب از اين دو عنصر در قالب اجتهاد صحيح ارائه داد و با اين كار بنيان استوارى را در حوزه فقه شيعه بنا نهاد كه الگوى فقيهان پس از خود بوده است :
((بـنـاى رفـيـعى كه فقها و متكلمين شيعه در طول ده قرن گذشته برافراشته و گنجينه بى نظيرى كه از آثار علمى خود پديد آورده اند، همه بر روى قاعده اى است كه شيخ مفيد با اين سه بعد جهاد علمى خود پى افكنده است .))334
((روشـى كـه شـيـخ مـفـيـد بـراسـاس آن در حـوزه فـقـه شـيـعـه را از مـكـتـب اهل سنت متمايز نمود، در عين احترام گذاردن به روايات ، و استفاده از آن در استنباط، روشى عقلانى بود و تركيبى كه مبتنى بر استفاده از اين دو عنصر بود روش استنباطى بود كه از دو سـو راه را بـر افـراط بـسـتـه و بـه اعـتـدال انـجـامـيـده بـود و در عـيـن حـال از اسـتـفـاده از مـؤ لفـه هـايـى چـون قـيـاس كـه در مـكـتـب اهل سنّت استفاده مى شود بى نياز نموده بود.))335
3. عصر فقيهان جديد
پـس از آنـكـه اخـباريون به مدت دو قرن بر حيات فكرى فقه شيعه سايه افكندند و در ايـن مـدت چـراغ اجـتـهـاد شـيـعـه رو بـه افـول مى نمود، در سايه تلاش هاى علمى و عملى فـقـيـهان مكتب تجديد حيات اجتهاد، سيطره فكرى اخباريون بر جهان تشيع پايان يافت و عصر جديدى از اجتهاد آغاز شد. در اواخر قرن دوازدهم قمرى استاد وحيد بهبهانى كه زعامت ايـن مـكـتـب را بـر عـهـده داشـت ، بـا مـبـارزات و مـبـاحـثـات عـلمى مستمر خويش فرهنگ و منطق اخـباريگرى را تضعيف و علم اجتهاد و اصول را برافراشت و توازن مكتب اخبارى و اجتهاد را بـه نفع مكتب اجتهاد تغيير داد. اين مكتب در سالهاى بعد توسط فقيهانى چون صاحب جواهر و مـلا مـهـدى و مـلا احـمـد نـراقى به كمال رسيده و با گذشت زمانى اندك ، شيخ انصارى آنچنان بر اين تحول افزود كه تا به امروز نيز فقيهان از مكتب اين فقيهان بالاخص شيخ انـصـارى پـيـروى كـرده و اين روش هم اكنون نيز روش غالب در حوزه فقه و اجتهاد شيعه محسوب مى شود.336
مـشـتـركات مكتب قديم فقه : آنچه كه كل مكاتب قديم را با يكديگر مشترك مى گرداند اين اسـت كـه ايـن مـكـاتـب در عـيـن تحول در حوزه فقه در تمامى دوازده قرن گذشته ،337 در فردى بودن قالب اجتهاد و استنباط با يكديگر اشتراك دارند.
ب ) مكتب امام خمينى
امـام خـمـيـنـى كـه در مـكـتـب فـقـيـهـان سـلف تـحـصـيـل و در عـيـن حـال بـه هـمان روش تدريس و تاءليف مى كرده است ، از اين جهت در نقطه مقابلى با فقه سـنـتـى نـبوده و در مقابل مكتب قديم فقه قرار ندارد؛ چه اين كه امام خمينى خود بر اين امر تاءكيد بسيار نموده و در مرحله عمل نيز پايبندى خود به اين سبك و روش را نشان داده است .
((تفسير خط امام ، اسلام فقاهت است . يعنى ، همان فقه سنتى ، همان شيوه اجتهاد كه مجتهدين احكام را مى توانند استخراج كنند. اين اسلام سنتى است و اسلام فقاهتى است .))338
امـا تـبـعـيـت از روش فـقـه سـنـتـى و فـقـيـهـان سـلف ، ايـشـان را از تـحـول و پـيـشـرفـت بـازنـداشـتـه و روح پـرخـروش و ضـرورت نـيـاز بـه تـحـول فـقـه شيعه متناسب با زمان حاضر، امام را واداشته است كه در حوزه هاى متعددى در فقه شيعه تحول ايجاد كند و باب هايى را در فقه شيعه بگشايد كه در ادوار سابق به آن پرداخته نشده و مورد عنايت قرار نگرفته بود:
((در هـمـه چيز ايشان (حضرت امام ) همين جوشش و پيشرفت و نوآورى وجود دارد، از جمله در بـاب فـقـاهـت ، يـعـنـى مـلايـى مثل امام كه هم از لحاظ ملايى كسى نمى تواند رويش حرف بزند. خب ملا قوى ، هم از لحاظ آگاهى به مناطقى كه فقهاى گذشته ما آگاه نبودند به آن مناطق ... .))339
بـر ايـن اسـاس مـى تـوان روش و نگرش امام در استنباط و اجتهاد را به نوعى ، متفاوت از فـقـيهان سلف دانست و مكتبى خاص را به نام امام خمينى رقم زد. تفاوت فقه امام خمينى با سـاير فقيهان ، نه در روش استنباطى ، بلكه در نوع نگاه متفاوتى است كه امام به فقه دارد و بـر اساس آن فقه شيعه را از قالب فقه فردى خارج كرده و حوزه وسيع ترى از جامعه رابه آن اختصاص داده است كه نگرش حكومتى به فقه داشتن و رفع نيازهاى شئون حـكـومـت از مـهـم ترين شاخصه هاى اين مكتب محسوب مى شود. در اين مكتب اداره نظام اجتماعى مردم در كنار پاسخگويى به نيازهاى فردى ، محوريت داشته و هيچ شاءنى از شئون مردم و جامعه در حوزه فقه فروگذار نشده است :
((فقه شيعه را كه به خاطر طول سالهايى كه فقهاى شيعه و خود گروه شيعه در دنياى اسلام ، دسترسى به قدرت و حكومت نداشتند، و فقه شيعه ، يك فقه غير حكومتى ، و فقه فـردى بـود، امام بزرگوار كشاند به سمت فقه حكومتى ... امام بزرگوار فقه شيعه را از دورانى كه خود اين بزرگوار در تبعيد بودند، به سمت فقه اجتماعى و فقه حكومتى و فـقـهـى كـه مـى خـواهـد نـظـام زنـدگـى مـلتـهـا را اداره كـنـد و بـايـد پـاسـخـگـوى مسائل كوچك و بزرگ ملتها باشد، كشاندند.))340
مـكـتـب فـقـهـى كـه امـام خـمـيـنـى ، راهـبـرى آن را بـر عـهـده دارد در عـيـن حال كه از متد و آموزه هاى فقه سنتى بهره مى برد و به تعبير خود امام خمينى از مؤ لفه هاى فقه جواهرى تبعيت مى كند، پويايى را به خود ضميمه كرده و با زمان شناسى دقيق و فـهـم صـحـيـح پـرسـش هـاى زمـانـه بـه تـطـور و تـكـامـل رسـيـده اسـت . ايـن مـعـنـا در روش اسـتـنـبـاطـى امـام خـمـيـنـى قـبـل از پـيروزى انقلاب نيز به چشم مى خورد، اما در سالهاى اخير زندگى ايشان بسيار مـورد تـاءكـيـد قـرار گرفته و ايشان مؤ لفه هاى زيادى را در اين قالب ارائه نمودند. تـوجـه بـه عناصر زمان و مكان ، مصلحت ، فقه حكومتى و عنايت به واقعيت هاى اجتماعى در فرايند استنباط، در اين راستا قابل ارزيابى هستند:
((فـقـاهـت را بـه هـمـان مـعـنـاى پـيچيده و ممتازى كه امام (ره ) براى ما معنا مى كردند و به خـصـوص در بـيـانـات دو، سه سال اخيرشان بر آن تاءكيد داشتند، معنا مى كنيم ، يعنى تـركيبى از متد علمى و دقيق فقاهتى و به تعبير امام (ره ) فقه جواهرى فقه صاحب جواهر، بـه مـعناى دقت و اتفاق كامل در قواعد فقهى و استنتاج منظم فروع از همان قواعدى است كه در فـقـه و اصـول مـشـخـص شـده اسـت . ايـن فـقـاهـت دو ركـن دارد، كـه ركـن اول آن ، اصـول مـعتدل و قوى و آگاه به همه جوانب استنباط است و ركن دوم تطور فقه مى بـاشـد و هـمـان چـيـزى اسـت كـه امام در معناى اجتهاد و مجتهد و فقيه مى فرمودند و تاءكيد داشـتـنـد كـه مـجـتـهـد و فـقـيـه بـايـد با ديد باز بتواند استفهام ها و سؤ الهاى زمانه را بشناسد.))341
از مـؤ لفـه هاى عمده اى كه در مكتب امام خمينى بسيار مهم تلقى شده و كارساز مى باشد، لحـاظ كـردن واقـعـيـت هـاى اجـتماعى و درك مسائل و فهم موضوعات با عنايت به اين واقعيت هاست كه راه را بر استنباط روزآمد و در عين حال كارآمد مى گشايد و مشكلات بيشترى را از جامعه حل خواهد كرد:
((فـقـاهـت بـه عـنـوان يـك شـيـوه اسـتـنـبـاط احـكـام الهـى مـورد قـبـول و تاءييد امام بوده و الان هم هست و هميشه خواهد بود. نگاه به واقعيت اجتماعى و درك ايـن مـسـائل و فـهـمـيـدن صـورت مـسـئله تـاءثـير زيادى در تبيين و پيدا كردن جواب مسئله دارد.))342
تـوجـه بـه فـقـه سياسى شيعه و استنباط اصل ولايت فقيه و ويژگى و اوصاف و حوزه اخـتـيـارات وى ، از مـقـولاتـى اسـت كـه گـرچـه تـوسـط برخى ديگر از فقيهان نيز مورد اسـتـنـبـاط قـرار گرفت ، اما بدون شك نقش امام در بارور كردن و اهتمام زيادتر به فقه سياسى شيعه نسبت به ساير فقيهان ، متمايز و ممتاز مى باشد:
((امـام بـزرگـوار ايـن نـقـش را از مـتـن فـقـه سـيـاسـى اسلام و از متن دين فهميد و استنباط كرد.))343
4. شرايط و عوامل تحول گفتمانى ، مكتبى و پارادايمى فقه سياسى
فـقـه (سـيـاسـى ) شـيـعـه در طـول ادوار گـذشـتـه و بـا تـطـور زمـان و تـحـول زمـانـه بـر بـالنـدگى خود افزوده و هرچه كه از زمان تاءسيس خود فاصله مى گـيـرد، عـمـق و سطح و روش هاى خود را نيز تكامل بخشيده است . براين اساس بايد گفت تـحول در فقه به گونه اى بوده است كه مى توان فقه را فرزند زمانه خويش دانست . نـظـرى ابـتـدايـى بـه ادوار فـقـه شـيـعـه و مـبـاحـث مـطـرح شـده تـوسـط فـقـيـهـان و تحول در روش هاى اجتهاد بر اين مدعا مهر تاءييد مى زند:
هـمـيـشـه هـمـيـن جـور بـوده ، فقه در همه ادوار با حوادث واقعه هر دوره اى براى دوره بعد چيزهاى معمولى و به اصطلاح غير قابل توجهى است .344
و مـا درصـدديـم كه علل ، عوامل و شرايطى را كه به اين تحولات انجاميده است با توجه بـه ديـدگـاه هـاى مقام معظم رهبرى مورد بررسى قرار دهيم . از اين رو اين بحث را در سه مـقـطـع زمـانـى گـذشـتـه ، حـال و آيـنـده مورد عنايت قرار مى دهيم و براساس آن ، نقش اين عوامل و شرايط در تحول فقه در زمان گذشته ، و زمان حاضر را بررسى و شرايطى را برمى شمريم كه به تحول فقه در زمان آينده خواهد انجاميد:
الف ) زمان گذشته
فقه شيعه كه در طول سابقه هزار و دويست ساله خود آثار گرانبهايى را عرضه داشته و در طول زمان با تحول و نوآورى هاى زيادى مواجه بوده است . اين قضيه گاه به تندى و گاهى به كندى انجام مى شده ، اما در هر حال شاهد گسستى در اين حوزه نبوده است :
در فـقـه ، نـوآورى هـمـيـشـه بـوده اسـت . فـقـهـاى مـا در طول تاريخ هزار و دويست ساله فقاهت استدلالى و اجتهادى ، نوآورى داشتند.345
و طبيعتا اين نوآورى نيز در چارچوب اجتهاد و روش هاى آن قرار داشته است ، چه آنكه اگر غـيـر از ايـن بود، تحولات در اين حوزه تخصصا از مورد بحث خارج مى شد، زيرا بر اين فـرض اصـل و اسـاس اجـتـهـاد آنـان بـا مـشـكـل مـواجه بوده است . از اين رو تطور فقه در طول زمان على رغم تحولات بسيار، ماهيت فقه ، اجتهاد و استنباط را تغيير نداده و اجتهاد در همان بستر صورت مى گرفته است .346
علل گرايش به فقه فردى در ادوار سابق
فـارغ از آن كـه فقه در زمان هاى گذشته متحول شده ، بايد گفت فقه زمان هاى گذشته عـلى رغم تحولات زياد، در بستر فقه فردى گرفتار شده و وارد درياى فقه اجتماعى و حكومتى نشده بود:
((لذا فـقـه شـيـعـه و كتب فقهى شيعه بيشتر فقه فردى بود، فقهى بود كه براى اداره امـور ديـنـى يـك فـرد يـا حـداكـثـر دايـره هـاى مـحـدودى از زنـدگـى اجـتـمـاعـى ، مثل مسايل مربوط به خانواده و امثال اينها بود.))347
در ايـن بـخـش ، بـه بـررسـى عـلل عـدم تـوسـعـه فـقـه در آن زمـان هـا نـسـبـت بـه مسائل مهم اجتماعى از ديدگاه حضرت آية اللّه العظمى خامنه اى مى پردازيم :
1. عدم دسترسى به قدرت و حكومت
((بـه خـاطـر طـول سـالهـايـى كـه فـقهاى شيعه و خود گروه شيعه ، در دنياى اسلام به قـدرت و حـكـومـت دسترسى نداشتند فقه شيعه يك فقه غير حكومتى و فقه فردى بود،... بـسـيـارى از مـبـاحـثـى كـه مـربـوط به اداره كشور است مثلا مساءله حكومت ، مساءله حسبه و چـيـزهـايـى كه با كارهاى جمعى و داشتن قدرت سياسى ارتباط پيدا مى كند چند قرن است كـه جـاى ايـنـهـا خـالى اسـت . عـلت هـم مـعـلوم اسـت ، فـقـهـاى شيعه در اين مورد تقصير يا تصورى نكرده اند براى آنها اين مسائل مطرح نبوده است . شيعه حكومت نداشته است . فقه شـيـعـه نمى خواسته جامعه سياسى را اداره كند حكومتى در اختيار او نبوده كه بخواهد جهاد آن حكومت را اداره كند و احكام آن را از كتاب و سنت استنباط نمايد.))348
2. در اقليت بودن شيعه
در طـول ايـن هـزار سالى كه فقه استدلالى ما داشتيم ، شيعه ، چون در اقليت بود فقه او در پـاسـخ ايـنـكـه چـگـونه بايد زندگى كنند نيست ، در پاسخ اينكه فرد چگونه بايد زندگى كند هست .349
3. نا اميدى فقيهان از تشكيل حكومت شيعى
((قرنهاست كه فقاهت شيعه �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1955]
-
گوناگون
پربازدیدترینها