محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826870571
نويسنده: احمد معنوي فضاي سياسي دهه اول انقلاب
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: احمد معنوي فضاي سياسي دهه اول انقلاب
خبرگزاري فارس: در نوشتار پيشرو دستهبنديهاي مهم سياسي اوايل انقلاب و چگونگي شكلگيري جريانهاي عمدة سياسي بررسي شده است.
نه تنها براي نسل سوم و چهارميها جذاب و پرفايده است كه در مورد فضاي سياسي كشورمان در دهه نخست انقلاب مطالب بيشتر و دقيقتري بدانند، بلكه براي نسل اول و دوميها نيز در حكم تجديدخاطره و عهد و همچنين عبرتآموزي خواهد بود. در نوشتار پيشرو دستهبنديهاي مهم سياسي اوايل انقلاب و چگونگي شكلگيري جريانهاي عمدة سياسي پژوهيده شده و در اختيار خوانندگان عزيز قرار گرفته است.
ساختار قدرت بعد از انقلاب اسلامي در جمهوري اسلامي ايران با تغيير و تحولات بسياري همراه شد و برخلاف دوره قبل، به دليل نگراني نيروهاي انقلابي از دستيابي ضدانقلابها به قدرت و منحرف شدن مسير انقلاب، همواره با چالشهايي همراه گرديد، بهطوريكه در اين دوره پارهپاره شدن و تكثر قدرت را شاهد بوديم و نيروهايي مختلف با جهتگيريهاي متفاوت سياسي، اقتصادي و اجتماعي در درون قدرت جابهجا ميشدند. حضور ديدگاههاي مختلف باعث شد درگيريهايي سياسي بين گروهكها و احزاب مختلفي كه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مبارزاتي داشتند و بعد از انقلاب خواهان سهمي از قدرت بودند روي دهد. به وجود آمدن اين نوع درگيريها، علاوه بر ايجاد هرجومرج داخلي، باعث شد فضاي ترور بر كشور حاكم گردد، و به موازات آن، امنيت داخلي و خارجي دولت نوپاي ايران در معرض خطر قرار گرفت. به همين دليل نياز به اتخاذ سياست و عملكرد مناسب براي خروج از چنين بحران و ايجاد دولت باثبات براي تأمين امنيت از جمله دغدغههاي اصلي رهبران انقلاب اسلامي ايران در اوايل دهه 1360 بود. بر اين اساس در نوشتار حاضر عملكرد دولتمردان اوليه ايران و بهويژه دولت ميرحسين موسوي در اينباره بررسي شده و مواضع و ديدگاههاي گروهها و جريانات سياسي مختلف در ايجاد چنين فضايي براي دستيابي به قدرت و تعامل آنها با يكديگر بيان گرديده است.
جريانهاي سياسي و احزاب
همواره سه جريان اصلي سياسي ايدئولوژيك در تاريخ معاصر ايران بهطور همزمان مطرح بودند و تقابلاتي با هم داشتند. اين سه جريان عبارتاند از: ناسيوناليسم ليبرال، اسلامگرا و سوسياليسم كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، جريان اسلامگرا بر رقباي خود غلبه يافت و گفتمان غالب را در فضاي انقلابي كشور تشكيل داد و همين عامل باعث گرديد جريانهاي سياسي ديگر به دور از صحنه سياسي كشور باقي بمانند. دوري اين گروهها از صحنه سياسي براي كشور و نظام نوپا مسلماً تبعاتي به همراه داشت؛ چراكه آنان خواهان كسب سهم در خور ملاحظهاي از قدرت بودند و خود را براي كسب چنين قدرتي محق ميدانستند؛ لذا پس از تثبيت اوليه نظام جمهوري اسلامي ايران تحركاتي سياسي عليه ساير جناحها و احزاب سياسي روي دادند كه گاهي در قالب عملياتهاي تروريستي ظاهر ميشدند و گروههاي ديگر را به غصب ناعادلانه قدرت متهم ميكردند. اين اختلافات سياسي بين جريانها باعث شد اختلافنظرهايي در نوع مديريت كشور به وجود آيد كه تا ظهور دولت ميرحسين موسوي همچنان شاهد آن هستيم؛ به ويژه كه دولت پيش از ايشان نيز به دست عوامل اين گروهكها ترور شد و دولت ميرحسين اولين دولتي محسوب ميگرديد كه توانسته بود به تثبيت برسد، اما همچنان اين تحركات در داخل و خارج ايران براي سست كردن پايههاي نظام سياسي نوپاي كشور وجود داشت. برهميناساس در ادامه سعي شده است با تقسيمبندي جريانها و احزاب كشور در آن زمان، خاستگاه، مواضع و عملكرد آنها در دوران انقلاب و دولت ميرحسين موسوي شرح داده شود.
1ــ جريان ماركسيستي و حزب توده:
فضاي باز ايجادشده در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران باعث گرديد اكثر گروههاي سياسي مطرح در انقلاب به آزادي سياسي دست يابند كه گروههاي ماركسيستي و از جمله آنها حزب توده نيز از اين قاعده جدا نبودند؛ لذا فرصت تاريخي براي اين حزب بهوجود آمد تا به بازسازي جايگاه خود اقدام كنند و با عضوگيري مجدد، روابط خود را با رهبران انقلاب اسلامي نزديك سازند. درخصوص وضعيت ماركسيستها بايد گفت كه اين گروهها از همان آغاز با مشكلات نظري و عملي مواجه بودند و براي آنان، كه شعار مبارزه با امپرياليسم و سرمايهداري را مطرح ميكردند، اتخاذ موضعگيري جديد در مقابل رژيم انقلابي مذهبي غيرممكن بود. آنها استقلال سياسي جمهوري اسلامي ايران را بهعنوان نشانهاي از حركت تدريجي اجتماعي به سوي تفاهم با اتحاد شوروي تفسير ميكردند. اما از ديگر سو تقسيمبندي نخبگان سياسي جديد را به دو بخش ليبرال و مكتبي قبول نداشتند و ميكوشيدند از اختلافات بهوجودآمده در بين اين جناحها به سوي خود بهرهبرداري كنند و همچنين وجود دو عامل باعث سردرگمي آنها ميشد: نخست مواضع جناحي اسلامي در داخل، كه گاهي با تناقضهايي همراه بود، و سپس سياست خارجي نه شرقي و نه غربي كه ايران، در چهارچوب آن، روابط با بلوك شرق و غرب را نفي مينمود.[1]
پس از اشغال ايران به دست متفقين در جنگ جهاني دوم و سپس سقوط شاهنشاهي رضاشاه، به دنبال ايجاد فضايي باز، عدهاي از زندانيان سياسي آزادشده به اتفاق هم تحت عنوان گروه 53 نفر به رهبري دكتر اراني به فعاليت كمونيستي روي آوردند و هسته اوليه حزب توده ايران را تشكيل دادند. پس از تشكيل هسته اوليه اين حزب، در ادامه رهبري آنها را ايرج اسكندري بر عهده گرفت و با كسب اجازه از مقامات شوروي به طور رسمي تأسيس اين حزب را اعلام كرد.
حزب توده اساساً فعاليت خود را با حمله به فاشيسم آغاز كرد و براساس مرامنامه خود، بهعنوان حزبي بر پايه وحدت كارگران و پيشهوران، در قالب سازماني ضدامپرياليستي فعاليت خود را در ايران گسترش داد. حزب توده نسبت به اقليتها توجه وافري نشان ميداد و از حمايت عدهاي از اشراف نيز برخوردار بود. اين حزب، سالها پس از تشكيل سازمان، ماهيت واقعي خود را نشان داد و در پلنوم 7 تير 1339 بود كه خود را حزب طبقه كارگر در سراسر ايران ناميد و مرام سياسي خود را براساس جهانبيني ماركسيسم ــ لنينيسم نهاد، و سپس اقداماتش را براي ايجاد جامعه سوسياليستي در ايران گردهم آورد.[2]
سالهاي 1359 ــ 1360 دوره تثبيت حزب توده و اوج فعاليتهاي آن محسوب ميشود. در اين دوره حزب توانست تشكيلات علني و مخفي نظامي خود را منسجم سازد و به فاز فعاليتهاي گسترده سياسي، تبليغاتي و اطلاعاتي وارد شود. طي اين دوره حزب توده كوشيد با تبليغ وسيع، خود را حامي استراتژيك خط امام معرفي كند و با حمايت از اشغال لانه جاسوسي به دست دانشجويان خط امام، ادعاي مشاركت در دفاع مقدس و مقابله نظامي با خط بنيصدر و گروههاي ضدانقلاب خود را حامي انقلاب نشان دهد و جاي پاي خويش را در جامعه تحكيم بخشد، ضمن اينكه گوشهچشمي نيز به اين مسأله داشت كه بتواند براي فعاليتهاي سياسياش پروانه فعاليت قانوني از وزارت كشور بگيرد.[3] در همين دوران حضور نورالدين كيانوري، كه پس از انقلاب دبير اول حزب توده شده، بيانگر اين مسأله بود كه حزب كاركرد سياسي جديدي را مدنظر داشت و در اين كاركرد جديد، آنها به دنبال راه رشد غيرسرمايهداري بودند كه عبارت بود از اعلام شعار جبهه متحد خلق و تمهيد اهرمهاي مؤثر براندازي با هدف تصرف قدرت سياسي،[4] و بر اين اساس كيانوري پس از سفري كه به مسكو كرد تصميم گرفت فعاليتهاي گسترده حزب را در اين جهت آغاز نمايد. نكته مهم اين است كه اگر بهراستي حزب توده حزبي مردمي و انقلابي بود، نسبت به فعاليتهاي علني نبايد نگراني ميداشت، ولي ازآنجاكه اين حزب دستنشانده بود و به بلوك شرق وابستگي داشت، مجبور بود تمهيدات مفصل و محتاطانهاي را براي فعاليت علني خود به كار برد. اين عوامل در ادامه باعث گرديد كه حزب دستخوش مجموعهاي از اختلافات و درگيريهاي دروني شود كه به صورت بحران نمودار شد و زمينههاي اضمحلال سريع آن را فراهم آورد. اين بحرانها ريشه در مسائلي به شرح زير داشتند: ايدئولوژي الحادي، تعارض با انقلاب و جامعه اسلامي، و قدرتجويي و جاهطلبي.[5]
مشهورترين اختلاف مطرح، اختلاف ميان باند كيانوري و ايرج اسكندري بود كه سابقه آن به قبل از انقلاب برميگشت و اصليترين عامل آن قدرتطلبي بيشتر در عرصه سياسي بود. در ادامه اين اختلافات، در سال 1361، يعني زماني كه دولت ميرحسين موسوي در سالهاي ابتدايي و تثبيت خود به سر ميبرد، تحت تأثير مسائل جاري انقلاب اسلامي، بحران عظيمي حزب را در بر گرفت كه سيل پرسشها در اين خصوص با ناتواني در پاسخگويي مواجه گرديد، و اگر پاسخي نيز داده ميشد در قالب توجيه و سفسطه بود.
در همين دوران با وقوع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و تأكيد رهبري انقلاب بر تداوم آن براي جلوگيري از تجاوز دشمن، كه با به وجود آمدن اختلافاتي ميان رهبران نيز همراه شد، گروهي از حزب توده چنين تحليل ميكرد كه انقلاب شكست خورده و جناح راستگرا حاكم شده و خط امام مجبور شده است عقبنشيني كند. اين در حالي بود كه در چنين شرايطي دولت پيرو خط امام، يعني دولت موسوي، همچنان سياستهاي كلان نظام را در عرصه داخلي و خارجي و با حمايت كامل رهبري انقلاب ادامه ميداد. از سوي ديگر گروهي از اعضاي حزب نيز، بهرغم پذيرش وجود اختلاف و عقبنشيني خط امام، معتقد بودند كه اين يك گام براي دورخيز است و در اين مقطع خط امام يورش نهايي خود را براي حل مسائل مبرم اجتماعي و سياسي آغاز خواهد كرد و چهبسا كه چنين شرايطي فضاي سياسي را بر حزب توده سختتر كند.[6] در چنين وضعي حزب توده، كه براي دسترسي به قدرت حاكمه از هيچ تلاشي دريغ نميكرد، در برنامههاي مصوب خود طي پلنوم هفدهم برنامهاي را منتشر ساخت كه مضمون آن در ظاهر دفاع از انقلاب بود ولي چيزي نبود جز استراتژي مسخ انقلاب اسلامي ايران يا براندازي خزنده، اما اين استراتژي شكست خورد و پس از آن بقاياي حزب به تجديد سازمان در خارج از كشور تصميم گرفتند و بحث انقلاب ملّي ــ دموكراتيك را ارزيابي نمودند و نيروهاي ضدامپرياليست و مردمي را به تشكيل جبهه متحد ملّي فراخواندند؛ چراكه انقلاب ايران را شكستخورده ميدانستند؛ زيرا نتوانسته است به اهداف خود دست يابد و اين امر از آنجا ناشي ميشد كه حزب پيروزي انقلاب اسلامي را نميتوانست پيشبيني كند.[7]
طرح مسخ انقلاب كه از طرف رژيم ماركسيستي شوروي طراحي شده عبارت بود از تلاش همهجانبه براي جذب نيروهاي رهاييبخش جهان سوم به مدار وابستگي به بلوك شرق. در همين زمينه حزب توده كوشيد تا جناح متمايل به شرق را در ميان رهبران اصلي انقلاب بيابد، ولي وقتي نتوانست به نتيجهاي دست يابد، با نفوذ بر عوامل پايين و مديران اجرايي نظام خواست چنين ديدگاهي را در ميان آنها ترويج دهد كه موفقيت چنين طرحي به منزله براندازي جمهوري اسلامي ايران بود. اما از سوي ديگر طرح ديگري نيز تحت عنوان طرح كودتا مطرح بود تا در صورت موفق نبودن طرح مسخ انقلاب، عملي گردد، ضمن اينكه شاخه نظامي هم تلاش ميكرد به حوزههاي اجرايي نفوذ كند. حزب در اين زمينه از دو تاكتيك عيان و نهان استفاده كرد. تاكتيكهاي نهان عبارت بودند از: 1ــ ايجاد بحران در حاكميت و نيروهاي اسلامي؛ 2ــ مطرح شدن در جامعه به عنوان آلترناتيو؛ 3ــ تدارك وسيع به تصرف قدرت.
همچنين تاكتيكهاي عيان نيز موارد زير را در بر ميگرفت: 1ــ طرح وسيع شعار جبهه متحد خلق به منظور تأمين فعاليت خود؛ 2ــ احتراز از اظهارنظرهاي عقيدتي و ايدئولوژيك به منظور جلوگيري از تحريك احساسات مذهبي مردم؛ 3ــ انتقادهاي ملايم با پوشش قانوني؛ 4ــ دفاع از حاكميت در مقاطع مختلف پس از انقلاب؛ 5ــ همسو نشان دادن ماركسيسم و اسلام.[8]
به نظر ميرسد سران و رهبران حزب توده، كه تجربه چندينساله فعاليت و شكست را داشتند، ميكوشيدند به استراتژي ملاحظهكارانهاي براي حفظ موجوديت دست يابند، اما نتوانستند موفقيتي در اين خصوص بهدست آورند و حزب، كه وارث برنامه 37 ساله سياسي نظير دستنشاندگي شوروي بود، سرانجام به جرم جاسوسي مورد تهاجم نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت.[9] سال 1361 تا 1362 دوره فروپاشي حزب توده بود و با كشف شدن رابطه پنهاني حزب با ك.گ.ب آماج كنترلها و هشدارهاي امنيتي قرار گرفت تا از اين بحران خارج شود، كه از جمله آنها قطع ارتباط با شبكه ك.گ.ب بود. اما بهرغم اين فعاليتها در نهايت با پيگيري گسترده سازمانهاي اطلاعاتي ايران اين اقدامات خنثي شد و در تاريخ 6 ارديبهشت 1362 طي عمليات اميرالمومنين(ع)، كه در شب ميلاد مولاي متقيان انجام شد، تمامي اركان مخفي و علني حزب فرو ريخت و با اعلام دادستاني انقلاب اين حزب منحل گرديد.[10]
2ــ سازمان مجاهدين خلق:
سازمان مجاهدين خلق در ايران در سال 1344 تأسيس شد. محمد حنيفنژاد، سعيد محسن و حسين نيكبين از دانشجويان دانشگاه تهران و از اعضاي سرشناس انجمنهاي اسلامي بودند كه در سال 1341 دانشكده را رها كردند و همراه تني از همفكران خود، كه در نهضت آزادي فعاليت ميكردند، از عملكرد رهبران نهضت به خاطر سازشكاري و قاطعيت نداشتن در مواجهه با رژيم شاه انتقاد نمودند. پس از حوادث 15 خرداد اين افراد كه دستگير شده بودند آزاد گشتند و با جمعآوري همفكران خود، كه در انجمنهاي اسلامي فعاليت ميكردند، هسته اوليه اين سازمان جديدالتأسيس را بهوجود آوردند. سازمان، از همان ابتداي تشكيل، از لحاظ سياسي به ايدئولوژي اسلامي اعتقاد داشت، اما آنچه از اسلام مدنظر قرار ميداد متفاوت از اسلام و شريعتي بود كه فقهاي صاحب نام معرفي ميكردند. آنها معتقد بودند كه اسلام و حقيقت آن از صدر اسلام دچار انحراف گرديده و همين عاملي است كه سبب پيدايش فرقههاي مختلف گرديده است.[11]
سازمان پس از چند سال كار مطالعاتي اوليه در زمينههاي سياسي و ايدئولوژيك تصميم گرفت كه از سال 1349 وارد فاز نظامي گردد و پس از تغييراتي در ساختار سازمان به يك سازمان ماركسيستي تبديل شد. از سال 1355 تا 1356 به دليل حضور عده بسياري از اعضاي اين سازمان در زندان، نام بخش بيروني آن به سازمان پيكار تغيير كرد و از درون آن چند گروهك ديگر مانند رزمندگان، آرمان، و نبرد پديد آمد. اما با خروج اعضاي اصلي آن از زندان، پس از انقلاب اسلامي تلاش كردند بار ديگر وفاداري خود را به ماركسيسم حفظ و اعلام نمايند؛ لذا بر تحركات منافقانه عليه دولت نوپاي جمهوري اسلامي ايران، مبادرت كردند و از سال 1360، يعني ابتداي حضور دولت ميرحسين موسوي، به فاز نظامي وارد شدند و ضمن فعاليت بر ضد جمهوري اسلامي ايران، چندين هزار نفر از مسئولان، روحانيان، پاسداران، مردم عادي و... را ترور كردند، اما در ادامه با عملكرد مفيد دولت ميرحسين مواجه شدند كه با افزايش توان و تقويت نيروهاي امنيتي داخلي طي چند سال توانست عملكرد اين سازمان را در كنترل درآورد، و با كمك مردم و سپاهيان انقلاب بسياري از تحركات آنها را خنثي نمايد، بهطوريكه مقابله با اين سازمان در شهرها به صورت يك جنگ تمامعيار جلوه مينمود. اما اين سازمان كه كمكم با افزايش قدرت داخلي و مشروعيت مردمي دولت جمهوري اسلامي ايران مواجه ميشد و رفتهرفته عرصه فعاليت را براي خود تنگ ميديد سرانجام تصميم گرفت از ايران خارج شود و پس از ديدار مسعود رجوي، رهبر سازمان، با صدام حسين به حزب بعث عراق پيوست تا ضمن همكاري با عراق در جنگ عليه ايران، به تحركات نظامي خود در خارج از كشور ادامه دهد.[12]
مواضع سياسي سازمان: سازمان مجاهدين خلق قانون تكامل را يكي از نواميس خلقت و قانون جهانشمول ميدانست و معتقد بود كه انسان در نقطه اوج تكامل به سر ميبرد. آنها تلاش ميكردند آموزههاي سياسي ماركسيسم را به عنوان علم انقلاب مورد استفاده قرار دهند و آموزههاي ديني را با آن تفسير كنند و اينگونه مطرح نمايند كه جوامع بشري به سمت جامعه بيطبقه توحيدي حركت ميكنند. بر همين اساس موانع اصلي و مخالفان چنين جامعهاي را امپرياليستها، سرمايهداران و ارتجاع ميدانستند، اما اينگونه افكار مورد انتقاد عميق روحانيان تيزبين قرار ميگرفت. پس از پيروزي انقلاب نيز اين ديدگاه فكري همچنان بر سازمان حاكم ماند و اعضاي آن با ايجاد فضاي مناسب به فعاليت در اين زمينه ادامه دادند. اين سازمان پس از انقلاب به گروههاي مختلفي تقسيم شده بود، اما عدهاي از آنها كه خود را وفادار به انديشههاي گذشته و وارث بنيانگذاران مجاهدين ميدانستند تحت رهبري مسعود رجوي به بازسازي خود دست زدند و با عنوان جنبش مجاهدين در حوزههاي مختلف فعاليتهاي خود را آغاز كردند. تفسيرها و مواضع اين گروه از اسلام و ساير شعارهاي سوسياليستي آنها براي جوانان و نوجواناني كه در التهاب انقلاب بودند جاذبه بسياري داشت؛ لذا رهبران سازمان با اتكا به اين هواداران، گروه خود را محقترين سازمان براي دستيابي به قدرت سياسي ميدانستند و همين امر عطش آنها را براي دستيابي به قدرت هرچه بيشتر كرده بود.[13]
عملكرد سازمان در برابر نظام جمهوري اسلامي ايران: درخصوص نحوه مواجهه با نظام جمهوري اسلامي ايران استراتژي سازمان بر پايه سياستي دوگانه استوار شده بود، بهطوريكه از يكسو ميكوشيد با استفاده از فرصتهاي پيشآمده سطح توانايي خود را افزايش دهد و سازمان را به عنوان نيروي آلترناتيو معرفي كند، و از سوي ديگر سعي ميكرد با استفاده از امكانات قانوني و با شركت در فعاليتهاي سياسي به سطوح بالاي قدرت سياسي دست يابد. بر اين اساس اين تشكل به گسترش سازمان و افزايش توان نظامي و تبليغاتي آن و تقويت و جذب نيروها اقدام نمود و سعي كرد با نفوذ در مراكز فكري، دانشگاهها و ساير ادارات دولتي و همچنين راهاندازي روزنامه "مجاهد"، با گسترش اعضا از لحاظ فكري نيز آنها را تقويت و تغذيه نمايد. همچنين سازمان گروهي نظامي نيز تحت عنوان ميليشا سازماندهي كرد و با مجهز نمودن آنها به وسيله سلاحهاي بهسرقترفته از پادگانها و فعاليت آنها در قالب خانههاي تيمي ميخواست از نظر نظامي نيز توانايي سازمان را در مقابل احزاب و قدرتهاي رقيب افزايش دهد. اين سازمان بهرغم تلاشهاي فيزيكي و سختافزاري، به اعمال نظر براي زير سؤال بردن نظام جمهوري اسلامي ايران نيز مبادرت ميكرد و از هيچ فرصتي براي رسيدن به اهداف خود كوتاهي نميكرد؛ از جمله اينكه در حوزه اقتصاد، دولت را به خاطر تورم، از بين نبردن مشكلات اقتصادي و رسيدگي نكردن به مشكلات مناطق محروم مورد انتقاد قرار ميداد و به قوانين دولت در حوزه اجتماعي اعتراض ميكرد. آنها قوانين مربوط به زنان را محور بحث خود قرار داده بودند و آنها را تبعيض عليه زنان برميشمردند، تا از اين طريق قشر خاصي از مردم را به سمت خود جذب، و با انحصارطلبي روحانيان و بهويژه حزب جمهوري اسلامي، مخالفت كنند. آنها معتقد بودند كه مجاهدين، به عنوان سازماني پيشرو، بايد رهبري انقلاب را به دست گيرد و براي رسيدن به اين هدف، نيروهاي سياسي ديگر به ويژه حزب جمهوري اسلامي را تخريب مينمودند.
سازمان مجاهدين خلق در چهارچوب موضع دوگانهاي كه نسبت به نظام تازه تأسيس اتخاذ كرده بود، از يكسو همواره لوازم نظم در اين نظام را نفي ميكرد و بهگونهاي ميخواست به عنوان نيروي قانوني در چهارچوب نظام پذيرفته شود و از سوي ديگر نيز امكانات و پتانسيل خود را براي ورود به فاز نظامي حفظ و گسترده ميكرد و هرازچندگاهي نيز با استفاده از بازوي نظامي خود يعني ميليشا وارد عمل ميشد. به ويژه اين رويكرد وقتي تقويت شد كه تضادهاي دروني حاكميت، بين نيروهاي حزب جمهوري اسلامي و بنيصدر، افزايش يافت و آنها سعي كردند در اين ايام با حمايت از بنيصدر، رقيب اصليشان را كه همان حزب جمهوري اسلامي بود، از معركه كنار گذارند.[14]
در چنين شرايطي بود كه سازمان با عزل بنيصدر از طرف امامخميني(ره) مواجه شد. با عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا، سازمان به اين نتيجه رسيد كه با توجه به قدرتيابي روزافزون حزب جمهوري اسلامي و به دست گرفتن مناصب كليدي كشور از طرف اين حزب و تضعيف جناح ليبرالها، بايد هرچه سريعتر درباره وضعيت سياسي فعلي كشور موضعگيري كند. آنها به اين نتيجه رسيدند كه اگر تا پيش از اين، حاكميت سياسي مركب از ليبرالها و حزب جمهوري اسلامي بود، با عزل بنيصدر ديگر اين شرايط از بين رفته و فقط حزب جمهوري اسلامي، رقيب سازمان، توانسته است حاكميت سياسي كشور را به دست گيرد؛ لذا سازمان تصميم گرفت تا نوك تيز حمله خود را متوجه حزب جمهوري اسلامي بكند.[15]
با طرح چنين سياستي بود كه در 28 خرداد 1360 پس از مطرح شدن بيكفايتي سياسي بنيصدر در مجلس، سازمان طي اطلاعيهاي رسماً به نفع بنيصدر وارد فاز مبارزه مسلحانه عليه جمهوري اسلامي ايران شد. امام(ره) نيز در پاسخ به چنين مسألهاي از همه مردم خواست تا با توطئهگران مقابله كنند، در پي اين اقدام به كليه واحدهاي سپاه و كميتهها دستور آمادهباش داده شد و هستههاي مقاومت به مقابله با تروريستهاي سازمان مجاهدين خلق دعوت شدند. طي روزهاي بعد ترور نيروهاي خط امام كه اركان اصلي دولت بودند در دستور كار سازمان قرار گرفت. اين ترورها كه بيشتر به دست اعضاي كادرهاي مركزي سازمان، از جمله موسي خياباني كه در خانههاي تيمي هدايت ميشدند، انجام ميگرديد در خارج از ايران توسط مسعود رجوي كنترل ميشد. در همين چهارچوب مقر حزب جمهوري اسلامي و دفتر نخستوزيري منفجر شد كه به كشته شدن شمار زيادي از مقامات دولت منجر گرديد. در تابستان 1360 فضاي ترور در ايران موج ميزد، و در چنين فضايي بود كه نيروهاي امنيتي ايران بهشدت به جستجوي خانههاي تيمي سازمان برآمدند. سرانجام نيروهاي امنيتي با كمك اطلاعاتي مردم توانستند در بهمنماه 1360 مقر فرماندهي اصلي سازمان را، كه در محله ارمنينشين تهران واقع شده بود، شناسايي كنند و پس از چند ساعت درگيري به كشتن آنها موفق شوند. پس با عملياتهاي بعدي خانههاي تيمي ديگر آنها نيز كشف شد و تا اواخر بهار 1361 كليه خانههاي تيمي آنها منهدم گرديد و سازمان مجبور شد بقاياي نيروهاي خود را به عراق منتقل نمايد، و از آنجا بر ضد جمهوري اسلامي ايران فعاليت نمايد. با ورود اعضاي باقيمانده اين سازمان به كشور عراق موج ترورها كاهش يافت و پس از رسيدن گزارشهايي مبني بر همكاري آنها با دولت بعثي عراق در جنگ عليه ايران، و به ويژه همكاري آنها در تخليه اطلاعاتي اُسرا، شناسايي شهرها در هنگام بمبارانهاي موشكي عراق و همكاري در قتل عام اكراد شمال عراق، نفرت عمومي از آنها افزايش يافت و حضور مجدد آنها در ايران به طور كلي غيرممكن شد.
3ــ جريان خط امام(ره):
يكي از جريانهاي اصلي حاضر در تحركات سياسي ايران پس از انقلاب جريان خط امام است. رهبري بلامنازع امامخميني در نهضت انقلابي ايران و سهم او در بسيج نيروهاي انقلابي باعث گرديده بود كه بخش زيادي از جريانات سياسي، با پيروي از مواضع فكري امام، حول محور ايشان گرد هم آيند و با حمايت از رهبري انقلاب جرياني فكري را به نام خط امام تشكيل دهند. از جمله ويژگيهاي اين گروهها تأكيد بر نفي جدايي دين از سياست، حمايت از ولايت فقيه، حمايت از مستضعفين، و نفي استكبار جهاني در سياست خارجي بود و از ميان آنها ميتوان به جامعه روحانيت مبارز، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، انجمنهاي اسلامي، و هيأتهاي مؤتلفه اشاره كرد.[16] در اين قسمت به دليل اهميت زياد حزب جمهوري اسلامي در فضاي سياسي كشور در دوره ميرحسين موسوي و حضور پرقدرت آنها در مقابل ساير جريانهاي سياسي، به نحوه شكلگيري و چگونگي دستيابي اين حزب به قدرتهاي سياسي و اجرايي اشاره شده است.
حزب جمهوري اسلامي: حزب جمهوري اسلامي يكي از تشكيلات مهمي بود كه با رهبري جمعي از روحانيان در تاريخ 29 بهمن 1357 تشكيل شد و دكتر بهشتي دبيركل اين حزب معرفي گرديد. همچنين از ساير اعضاي اين حزب ميتوان به سيدعلي خامنهاي، عبدالكريم موسوي، علياكبر هاشميرفسنجاني اشاره كرد. پس از گذشت چند روز از اعلان رسمي تشكيل حزب، مرامنامه و اساسنامه آن، كه مشتمل بر اهداف و اصول خطمشي در 44 ماده و پنج تبصره بود، به تصويب رسيد كه در آن بر جنبههاي اعتقادي تأكيد فراوان شده بود.[17] از جمله مسائل مهم در اين بيانيه حزب تأكيد بر جمهوري اسلامي در عنوان حزب بود كه نشاندهنده آيندهنگري حزب در عرصه سياسي ايران بود، بهطوريكه از اين طريق خطوط آينده حزب مشخص شد و شكلهاي غربي تشكيل حكومت كه مورد علاقه ساير گروهها بود مدنظر قرار نگرفت.[18]
از نظر خاستگاه اجتماعي بايد گفت كه حزب دربرگيرنده نيروهاي سياسي ــ اجتماعي، مختلفي همچون روحانيان انقلابي، نيروهاي طرفدار دانشگاهي، جمعيتهاي مؤتلفه اسلامي و ساير گروههاي پراكنده مذهبي طرفدار انقلاب بود كه به دليل اعتماد امام(ره) به مؤسسان آنها در اين حزب جمع شده بودند. همين عامل باعث شده بود انسجام دقيق فكري در درون حزب وجود نداشته و فقط حفظ انقلاب و آرمانهاي امام(ره) عامل نگهدارنده حزب در مقابل ساير رقبا باشد. در وهله اول هدف حزب پس از تشكيل آن، بسيج نيروهاي متعهد براي دستيابي به آرمانهاي انقلاب بود. حزب از لحاظ خطمشي به حفظ انقلاب و التزام به پايداري اتحاد و همبستگي فزاينده همه نيروهاي مسلمان و جلوگيري از ورود گروههاي ضدانقلاب به دستگاههاي اجرايي كشور معتقد بود كه بعضاً در نشريات وابسته به آن و بهويژه روزنامه جمهوري اسلامي منعكس ميشد. اين روزنامه، كه ارگان رسمي حزب محسوب ميشد، در سالهاي اوليه انقلاب سهم بسزايي در حذف جريانهاي مخالف، از جمله حزب توده، ليبرالها، دولت موقت و بنيصدر، از طريق افشاگريهاي خود داشت. اين حزب به دليل برخورداري از حمايت رهبري و مردمي، و نفوذ در كميتههاي انقلاب توانست در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، و مجلس شوراي اسلامي اكثر كرسيها را كسب كند و با استفاده از پشتيباني ساير گروههاي سياسي تأثيري محوري در تحولات دوران گذار داشته باشد. از جمله اقدامات مهم حزب براي اداره كشور برگزاري دورههاي آموزشي نيروهاي متعهد مورد نياز انقلاب بود كه بر نظريه ولايت فقيه، حضور نيروهاي مؤمن در دستگاههاي اداري، حمايت از مسلمانان جهان و مبارزه با امپرياليسم و ليبراليسم تأكيد مينمودند. همچنانكه در ابتداي مبحث نيز گفته شد، حزب جمهوري اسلامي، ازآنجاكه داراي انسجام فكري در داخل نبود، پس از پيروزي بر رقباي خود و دستيابي به قدرت سياسي، از درون دچار اختلافاتي گرديد و از درون آن نيروهايي سر بر آوردند كه موسوم به اعتدالي و محافظهكار گشتند، و اين دو گروه در تحولات سياسي آينده كشور تأثيري اساسي بر جاي گذاشتند.[19]
حضور حزب جمهوري اسلامي ايران در قدرت سياسي: ازآنجاكه امامخميني از ابتداي انقلاب مخالف كانديدا شدن روحانيان براي پست رياستجمهوري بود؛ لذا تا دوره سوم روحانيان كانديداي حضور در اين پست نبودند، اما اين امر در انتخابات دوره سوم رياستجمهوري شكسته شد و با پيشنهاد حزب جمهوري اسلامي براي حضور در انتخابات به امام(ره)، ايشان موضع حزب را تأييد كرد و آيتالله خامنهاي، كه پس از دكتر بهشتي به سمت دبيركل حزب جمهوري اسلامي رسيده بود، به عنوان كانديداي رياستجمهوري مطرح شد و با اكثريت آرا به پيروزي رسيد. پس از تنفيذ حكم ايشان از طرف رهبر انقلاب، به دليل اهميت جايگاه و اختيارات گسترده نخستوزيري، رايزني درباره تعيين نخستوزير انجام شد. آيتالله خامنهاي پس از كشوقوسهاي فراوان سرانجام ميرحسين موسوي را براي نخستوزيري معرفي كرد كه مجلس نيز او را تأييد كرد. بايد گفت حزب جمهوري اسلامي كه توانسته بود مقام رياستجمهوري را بهدست آورد، براي اينكه به صورت يكدست در ساير حوزهها نيز حضور نيرومند داشته باشد، جايگاه نخستوزيري را نيز توانست از آن خود كند؛ چراكه ميرحسين موسوي عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود و نيز مديرمسئول و سردبير روزنامه جمهوري اسلامي. بدينترتيب بود كه حزب جمهوري اسلامي با پيروزي بر ساير رقباي خود در عرصه سياسي توانست اكثريت قدرت سياسي و اجرايي دولت نوپاي ايران را بهدست آورد. دولت موسوي در اين دوره، كه از آن به دوره حاكميت خط امام يا حزبالله نيز ياد ميشود، توانست به دليل فروكش كردن موج تحركات مخالفان سياسي و كاهش فضاي ترور و وحشت در كشور، نخستين دولت ديرپاي جناح خط امام را تشكيل دهد. ميرحسين موسوي پس از تثبيت موقعيت خويش، متأثر از فضاي سياسي كشور، كابينهاي ائتلافي تشكيل داد كه بيشتر شامل اعضاي حزب جمهوري اسلامي ميشدند. اعضايي از كابينه كه با تفكرات نخستوزير همسو نبودند، در اقليت قرار داشتند و اعضاي ديگر كه موافق ديدگاههاي نخستوزيري بودند اكثريت را تشكيل ميدادند كه رفتهرفته با جلب حمايت رهبري توانستند با كنار نهادن چهرههاي شاخص رقيب، موقعيت خويش را در دولت تثبيت نمايند.[20]
دولت ميرحسين موسوي كه بيشتر از اعضاي گرايش اعتدالي حزب جمهوري اسلامي بودند عمدتاً از نظر فكري به ديدگاههاي عدالتخواهانه، مساواتطلبانه و مردمگرايانه اعتقاد داشتند. بر همين اساس اين جناح در حوزه اقتصادي به راه رشد غيرسرمايهداري، وجود اقتصاد دولتي گسترده، پذيرش مسئوليت گسترده دولت در تمامي حوزهها، محدوديت حقوق مالكيت خصوصي، ممنوعيت سرمايهگذاري خارجي و... در جهت دستيابي به خودكفايي معتقد بودند. طرفداران اين جناح از حزب مخالف واگذاري مراكز مهم اقتصادي به بخش خصوصي بودند و استدلال ميكردند كه حاكميت بزرگ در مورد اراضي، منابع، سرمايههاي بازرگاني يا ساير فعاليتهاي اقتصادي زمينه مساعد استثمار اكثريت را فراهم ساخته است كه ميتواند قطبهاي جديد قدرتهاي اقتصادي را فراهم نمايد؛ لذا هرجا كه دولت با آنها همراه نشود باعث ايجاد بحران براي دولت در حوزه اقتصادي ميشوند، بنابراين حضور دولت در عرصه اقتصادي و در دست گرفتن اهرمهاي آن لازم است.[21]
طرفداران جناح اعتدالي حزب و دولت ميرحسين موسوي عمدتاً از طبقه متوسط جديد جامعه بود و نهادهايي همچون دفتر تحكيم وحدت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، و انجمن اسلامي معلمان را در دست داشتند و تاحدي نيز نهادهاي انقلابي همچون سپاه پاسداران و جهاد سازندگي و اكثريت كرسيهاي مجلس شوراي اسلامي در اوايل انقلاب را در اختيار داشتند. از سوي ديگر اگرچه جناح مخالف دولت موسوي در مجلس در اقليت بودند، به دليل نفوذ زيادشان همواره از سياستهاي دولت موسوي و جهتگيري مداخلهجويانه دولت وي در اكثر امور به ويژه حوزه اقتصادي انتقاد ميكردند و حتي ميكوشيدند در سال 1364 مانع از رأي اعتماد مجلس به وي شوند كه سرانجام با مداخله امام(ره) به نفع مهندس موسوي اين مسأله پايان يافت. در مجموع ميرحسين موسوي با شعار ايجاد دولت اجتماعي، رفع محروميتزدايي، دفاع از مستضعفان و گسترش ارزشهاي فرهنگي انقلاب و اسلام فعاليت خود را آغاز نمود. اما در ادامه به دليل وقوع رويدادهايي همچون جنگ، تحريم بينالمللي و افول درآمدهاي نفتي كشور نتوانست آنچنانكه بايد در اجراي برنامههاي عمراني و اقتصادي خود موفق شود، بهطوريكه جناح مقابل اين دولت از وضعيت فوق استفاده كرده و بر انتقادات خود از دولت موسوي افزود.[22]
نتيجه:
در مجموع بايد اشاره كرد كه بهرغم حضور نيروها و جريانهاي سياسي مختلف در صحنه سياسي ايران، كه به آنها اشاره شد، در اوايل دهه 1360 سياست و حكومت ايران تحتتأثير شخصيت رهبري انقلاب، امامخميني(ره)، بود كه به همين دليل از اين دوران به دوران حاكميت خط امام(ره) ياد ميكنند. اقتدار كاريزمايي امام(ره) نه بر كنترل نهادهاي دولتي و حزبي، بلكه بر جذابيت شخصي ايشان استوار بود كه باعث ايجاد يكپارچگي در بخش عمدهاي از جامعه شده بود. اين شيوه رهبري همواره بر پويايي حركتها و جريانها تأكيد ميكرد و با انسجام سازماني و سلسلهمراتبي اداري به شيوههاي عادي سازگار نبود. بايد پذيرفت كه رهبري امام(ره) مهمترين نيروي سياسي در كشور بود كه همه نيروها و گرايشهاي سياسي ديگر كشور را تحتالشعاع قرار ميداد و روي هم رفته عامل ايجادكننده ويژگي معين نظام جمهوري اسلامي ايران بود.[23]
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
* كارشناس ارشد علوم سياسي دانشگاه تهران.
[1]ــ يحيي فوزي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ج 1، تهران، عروج، 1384، صص 368 ــ 367
[2]ــ الهه كولايي، استالنيسم و حزب توده در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، صص 106 ــ 85
[3]ــ سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي، ج 1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1370، ص 225
[4]ــ همان، ص 227
[5]ــ همان، صص 239 ــ 232
[6]ــ همان، ص 243
[7]ــ همان، ص 270
[8]ــ بهروز مازيار، شورشيان آرمانخواه، ناكامي چپ در ايران، ص 213
[9]ــ احسان طبري، كژراهه خاطراتي از حزب توده، ص 178
[10]ــ سياست و سازمان حزب توده، همان، ص 226
[11]ــ حسين احمدي روحاني، سازمان مجاهدين خلق، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، صص 43 ــ 23
[12]ــ احمدرضا كريمي، سازمان مجاهدين خلق و مواضع آنها، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، صص 8 ــ 7
[13]ــ يحيي فوزي، همان، ج 1، صص 404 و 405
[14]ــ همان، صص 414 ــ 410
[15]ــ حسين احمدي، همان، ص 256
[16]ــ يحيي فوزي، همان، ج 1، ص 382
[17]ــ همان، ص 390
[18]ــ عبدالله جاسبي، تشكل فراگير، مروري بر يك دهه فعاليت حزب جمهوري اسلامي، ج 1، ص 381
[19]ــ يحيي فوزي، همان، ج1، صص 395 و 394
[20]ــ همان، ج 2، ص 103
[21]ــ غلامرضا مصباحي، بررسي اختلافات مواضع موجود در اقتصاد جمهوري اسلامي ايران، نور علم، دوره چهارم، ش 6 (آذر و دي 1370)، صص 32 و 34
[22]ــ يحيي فوزي، همان، ج 2، صص 105 و 104
[23]ــ حسين بشيريه، ديباچهاي بر جامعهشناسي سياسي ايران، تهران، نگاه معاصر، 1381، ص 47
.......................................................................
منبع: ماهنامه زمانه، شماره 66
يکشنبه 9 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 609]
-
گوناگون
پربازدیدترینها