تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعا كردن را در هنگام رقّت قلب غنيمت شمريد، كه رقت قلب، رحمت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804812100




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مناظرات پروین اعتصامی : تک گویی هایی پیش – انجام


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : مناظرات پروین اعتصامی : تک گویی هایی پیش – انجام ghazal_ak21-09-2008, 11:38 AMدر سخن مخفی شدم چون رنگ و بو در برگ گل هـــــــــر که خــــــواهد دید گو اندر سخن بیند مرا مقدمه: دیوان پروین اعتصامی ، مدعی داشتن مناظره ای نیست ؛ در چاپ اصلی و اصیل دیوان ، نشر ابوالفتح اعتصامی که با تعلیقات ، سیصدوچهل ودو صفحه دارد ( صرف نظر از مقدمات و تقریظات که با حروف ابجد شمارده آمده است ) از صفحه 68 تا 273 ، اشعاری را می یابیم که عنوان « مثنویات و تمثیلات و مقطعات » را برخود دارند . پس ناچار شمار زیادی از این اشعار که از همان آغاز در بررسی کار پروین ، « مناظره » خوانده شده اند ( بهار ، 1355 : ط ) به تصریح دیوان ، تمثیل اند . اما مناظره هم می تواند تمثیل باشد . پس می توان از سکوت دیوان گذشت و با این فرض که بسیاری از تمثیل های پروین ، از نوع مناظره اند سخن آغاز کرد . مناظره چیست ؟ در تعریف مناظره نوشته اند : « ژرف ساخت مناظره ... حماسه است ، زیرا در آن بین دو کس یا دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف لفظی درمی گیرد و هر یک با استدلالی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب می شود . » ( شمیسا ، 1369 : 227 ) در این تعریف ، جدال میان دو تن است بر سر اثبات برتری ، و شاید برتری ، که از راه زبان خود را نشان می دهد ، همان حق باشد . در تعریفی عام تر از مناظره ، چنین نوشته اند : « آن است که شاعر یا نویسنده ، دو طرف را برابر هم قرار دهد و آنها را بر سر موضوعی به گفتگو وادار کند و در پایان یکی را بر دیگری غالب گرداند . » ( داد ، 1383 : 450 ) این موضوع مورد اختلاف ، شاید هم غیرمستقیم ، باز برتری این یا آن است ، ولی گاهی سومی به میان می آید تا ظاهراً برابری را جانشین هدف مفروض ، یعنی برتری ، کند ؛ در اینجا مناظره ، نه گمان کنیم که هدفی والاتر یافته و به آرمانی پاک رسیده است یا هنجار آن شکسته و به پایانی نامفروض ، فرجامی برتر از اقتضای این نوع ادبی ، انجامی فراتر از مناسبات دو سویی که حقانیت خود را فقط در فرو کوفتن آن دیگری و رؤیت خویش می بینند ، دست یافته است ؛ نه ، در اینجا مناظره باز همان جوهر خویش را آشکار می کند : در نهایت یکی ، فقط یکی برتر است ، حال نه یکی از این و آن ، که سومی ؛ حَکَم ، مناظره را برده است ، به او « حق » قضاوت داده شده است . « در مناظره ی زمین و آسمان ]اسدی[ شاعر از زبان زمان ، میان زمین و آسمان آشتی برقرار می کند » ( پیشین ) می بینیم که آن « دو طرف » چطور به « سه » می افزایند تا « طرفیت » خود را از دست بدهند. و می بینیم که آن « غالب » ، غالب « گردانده » ی نویسنده است . پس می توانیم این سومین غالباً غایب یا پنهان را باز همان نویسنده بدانیم . نویسنده به خود حق می دهد . این است که می توان گفت مناظره تک گویی است (ر.ک : داد ، همان : 406 ) زیرا هدف آن غلبه است . طرح مسئله: صرف نظر از بحثهای محتوایی صرف یا طرح صنایع ادبی مناظرات پروین ، اندکی هم از شخصیت پردازی او سخن گفته اند : « هنر پروین در آن است که با به کار بردن شیوه ی محاوره و مناظره اشیا و اشخاص متضاد را برابر هم قرار می دهد و حقیقت هر یک را با روشنی خیره کننده ای پیش چشم مجسم می سازد . » ( به آذین ، 1362 : 41 ) اما این « شرح دقیق و وصف کامل » ( نفیسی ، 1362 : 87 ) « هرگز به درهم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها ، توجهی ندارد . » ( براهنی ، 1380 : 3-252 ) پروین اعتصامی چرا این مناظرات را نوشته است ؟ آیا برای روشن کردن جوانب گوناگون و شاید متضادِ حقی دایر میان دو سوی ؟ یعنی آیا او از شخصیت پردازی کمک گرفته است تا « حقایق » را روشن کند ؟ یعنی اگر پروین می خواست حقیقتی واحد و یک سویه را آشکار یا تأیید کند ، هیچ نیاز داشت به میان کشیدن پای هم این و هم آن ؟ آیا او حَکَمی است که از موضوع نزاع و استدلالهای طرفین محاکمه و دعوی هیچ نمی داند و اکنون به حکمیت نشسته است تا بداند؟ یا نه، مناظره ی او تمام بر طرز کهن است و در آن همه چیز از پیش اندیشیده و آماده است و اگر شکل مناظره به کار گرفته می شود فقط برای سهولت غلبه و تقریبِ حقانیتِ غالب به ذهن مخاطبِ غایبِ مجبور است ؟ این « توصیف دقیق و کامل » به راستی ، چقدر در شخصیت پردازی و روشن کردن جوانب اشخاص تأثیر دارد ؟ و اگر ندارد آن را اصلاً « دقیق و کامل » می توان خواند ؟ در هر مناظره ی پروین طرفین کدامند ؟ وضعشان چیست ؟ پروین خود در هر مناظره در کجا و به چه کار نشسته است ؟ یکسانی همیشگی شعر پروین ( ر.ک : بهار ، 1355 : ی ) شاید مجوزی باشد برای پژوهنده که سراسر مناظرات وی را یک مناظره ببیند ، مناظره ای که نویسنده ی آن طرف غالب آن است . مغلوب / غالب نوشته اند : « پروین در شخصیت و شعرش ، « هویت زن سنتی ایران » را به خوبی نشان می دهد ... در ]او[ یکسره تسلیم است و اطاعت و درونگرایی و مظلومیت . » ( زرقانی ، 1383 : 180 ) ولی این « مظلومیت » ، در شعر پروین « از زهر ، عسل می سازد » ( نیچه ) و با احراز مقام حکمیت ، با صعود بر « منبر وعظ و اخلاق » ( زرقانی ، همان : 181 ) تبدیل به غلبه می شود ، تنها آوای غالب سراسر گفتگوها ، تنها « حق » . آری حق ، مظلوم هم واقع می شود اما این حق ، از حق بیان ( آن هم به این وسعت ) بهره مند است و در بیان او همیشه یک طرف دعوایی هم هست که هرگز پیروز نمی شود . چرا ؟ زیرا طرف او ، خود نویسنده است . نفیسی در یک جا به اعجاب آمده که چرا پروین هر بار پس از بیتی که می توانسته حسن مقطعی باشد باز « چند بیتی ... آورده و خواسته است نتیجه ی اخلاقی ای را که مقصود داشته به بیان صریح تر و با الفاظی که کاملاً مؤدی ادای مقصود باشد تکرار کند » ( نفیسی ، 1362 : 86 نیز ر.ک همان : 91 ) جای اعجاب نیست ، هر چند نفیسی از پیش- سرانجامیِ مناظرات پروین در شگفت نیست بلکه متوجه ایرادی « فنی » ( همان ) است ، به نظر او این گفتگوها اطناب دارند ، زوائدی در آنها هست که به سهولت قابل حذف اند و اصلاً به قدرت کار ضربه می زنند . می بینیم که نفیسی گفتگوها را بی این نتیجه های اخلاقی ، در ذات خود موفق و انجام یافته می بیند ؛ نه ، جای اعجاب نیست زیرا از پیش پذیرفته ایم که پروین شاعری سنتی است و این ساختار مناظره در سنت امری انکارناپذیر است . نگاهی به پیشینه ی مناظره از سهوِ مناظره خواندنِ پرسش و پاسخهای دینی ( چاووش اکبری ، 1380 : 129 و 137 ) ( که در آنها جهل ، خود را بر علم عرضه می کند تا به آن بدل شود ) که بگذریم ، نمونه ی کهن مناظره در ایران ، منظومه ی « درخت آسوریک » است . ( تفضلی ، 1378 : 256 ) که در آن پس از چند بار مبادله ی سخن میان بزو نخل بر سر برتری و سودمندی ، بز « به زعم شاعر » ( پیشین : 257 ) پیروز می شود . باری مناظره باید در یک جای نوشتار تمام شود ، ولی این پایان خوش همیشه نصیب نویسنده ی اثر می شود . آن روش مامایی سقراطی – افلاطونی هم جز تعبیه ای بر سر راه اهدافی از پیش اندیشیده نیست . ( ر.ک : رضایی ، 1382 : 80 ) نظامی ، پیداست که طرفدار فرهاد است وگرنه در آن مناظره ی خسرو با فرهاد ، فرهاد را در آن طرحی که به شکست او خواهد انجامید ، پیروز ، و خسرو را « ملزم و منقطع » نمی کرد . فرهاد – نویسنده ، مغلوب است زیرا خسرو، شیرین را خواهد برد و این غلبه ی سرمشق است و سرمشق امری واقع در ، بگوییم ، تاریخ . اما فرهاد – نویسنده غالب نیز هست که علی رغم این مغلوبیت مکرر ( تاریخ و واقعِ داستانی ) باز چنان خود را آزاد می کند که خسرو را در زبان شکست دهد . مناظرات کلیله با همه ی پیش بینی نشدگی آنها برای خواننده که هر دم که گمان می برد طرفی پیروز شده ، از طرف دیگر پاسخی می خواند ؛ باز پیش – سرانجام اند و اگر نه همیشه به گفتار- که گاه به خموشیِ « حکیمانه » ای می گراید – که در عمل – که آن هم طبعاً به صورت نوشتار به خواننده عرضه می شود – پیروزاند : آن دیگری از حق ادامه‌ی مناظره محروم است و اخلاق مختار نویسنده / نویسندگان پیوسته غالب است و برکسی نشسته وگرنه از نوشتن کتابی اخلاقی ، نقض غرض می شد . سعدی هم در « جدال با مدعی » با شگردی بدیع و در حد خود پیچیده ، بر مسند قاضی می نشیند . ( حق جو ، 1381 : 11-110 ) در مثنوی ، استثنا هست : گفتگوی آهو با خران به کجا می انجامد ؟ اما کیست که با دیدن آن صف آراییِِ همین استثنا هم ، حق را به آهو ندهد ؟ اما پروین غیر از ادبیات سنتی ایران ، الگوی دیگری نیز دارد : فابل ؛ و چنان که مشهور است وی از ترجمه هایی که پدرش و دیگران از فابلهای فرنگی صورت داده بوده اند استفاده کرده است ( ر.ک : نفیسی ، 1362 : 92 ، چاووش اکبری ، 1380 : 188-167 ) در فابل نیز چنین پیش – سرانجامی ای در کار است زیرا در آن « همواره طرح اصول اخلاقی موردنظر » است . ( رضایی ، 1382 : 112 ) در فابل ، هیچ شخصیتی از درون خود به سخن نمی آید ، شخصیتها همه صورتکهایی هستند که نویسنده فراهم می آورد و بر چهره ی مفاهیمی که در ذهن اویند می زند و آنها را به دلخواه به بازی وا می دارد . این است که سپیددندان جک لندن که جانوران و گیاهان و برف و سنگ و ... را همان که هستند توصیف می کند و – نویسنده ی آن ، در شخصیتی حلول نمی کند بلکه اشخاص از انسان تا جماد در قلم او حلول می کنند ، پایان قاطعی بر فابل است . در نتیجه ، میراث سنتی مورد استفاده ی پروین و وجود زمینه های بالفعلی که آن میراث فراهم آمده را حفظ می کنند ، او را به عنوان شخص غالب در مناظره دخالت می دهد . چرا گفتگو ؟ چرا پروین اعتصامی از شکل گفتگو استفاده می کند ؟ آیا گفتگو در عینیت و نوشتار از یک طرح و هدف پیروی می کند ؟ با نظر به عینیت زندگی و روابط اجتماعی ، گفتگو گاه فقط پوسته ای است که نصیحت اخلاقی ای آن را به انجام برساند ، بهانه ای است . گاه هم برای معارفه است : سخن می گوییم تا دیگری را ( و شاید در رابطه ی با او خود را ) بهتر بشناسیم . اما گاهی هم برای حکمیّت است : آنجا که حقانیت طرفی معلوم نیست ، گفتگو با حضور حکمی صورت می گیرد تا طرفین با آزادی ای مشروط از جوانب حق خود سخن گویند تا در پایان میان آنها صلح داده شود ، مصالحه انجام گیرد و این نیز امری دو جانبه است ، نسبت و رابطه است . شاید از همین روست که مناظره را در تعریفات کهن هم چنین معنی کرده اند : « از دو سوی با بصیرت نظر کردن برای نیل به صواب در نسبت میان دو چیز » ( جرجانی ، 1377 : 172 ) اما در نوشتار چنین نیست زیرا در آن به راستی چند گویی ای در میان نیست ، گفتگوهایی که اینجا درمی گیرد در ذهن یک نفر است ، ذهنیت همان « من » است . و آن وصف کاملی هم که در دیوان پروین سراغ داده اند ، جز اوصاف بیرونی از قبیل همان نقاب ، نیست زیرا جز تمثیل در کار نیست . اگر این گفتگوها به راستی گفتگو بودند ، نمی بایست در سکوت شخص اول برگزار می شدند . و چه اندک است گفتگوهایی که پروین در آنها به « ممهّد » ( طوسی ، 1361 : 445 ) فرصت کلام یا حضور دوباره می دهد : بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست ... گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست ... گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده ی بینایی هست ... ( اعتصامی ، 1355 : 80-79 ) این شخص اول – غالباً – همیشه حرفی نامربوط می زند ، همیشه مشکلی دارد ، همیشه در اشتباه است ؛ آن گاه شخص دوم ( = نویسنده ) در سکوت طولانیِ وی به جوابش برمی خیزد و همیشه مربوط و سنجیده حرف می زند ، زیرا استدلال می کند ( فقط اوست که استدلال می کند ) و همیشه منطقش پیروز است و اوست که متن را به پایان می برد و اگر هم گاه به این افتخار نائل نگردد ، نویسنده – که پشت نقاب او مخفی است – نقاب را کنار می گذارد و به صورتی آشکار به تتمیم نظر او برمی خیزد و دیگر هرگز مجال به آن آغازکننده ی مجازی نمی دهد که باری اگر حرفی دارد بزند ( پیشین : 76 ) و لااقل رضایت خود را ابراز دارد ، اقناع و الزام شدگی خود را باز نماید . گاهی هم این فرصت دوباره به ممهّد داده می شود ، اما فقط برای غلبه بر او : به الماس می زد چکش زرگری به هر لحظه می جست از آن اخگری بنالید الماس کـــای تیره رای ز بیـــــداد تو چند نالم چو نــای ... بگفتا مکن خاطر خویش تنگ ترازوی چرخت گران کرده سنـگ مرنج ار تنت را جفــایی رسد کـــزین کار کارت به جایی رسد ... دگرباره بگریست گـوهر نهان که آوخ ســـیه شد به چشمم جهان ... بگفتا چو زین دخمه بیرون شوی به زیـــبایی خــویش مفتون شوی ... بگفت ای ستمـــکار مشکن مرا به بد رایی از پا میفکن مرا ... بگفت ار صبوری کنی یک نفس کشد بار جور تو بسیار کس ... ( پیشین : 8-127) این نمونه ، از آن موارد اندکی است که در آن چند نوبت گفتگو متبادل می شود ، و در این تبادل، آغازگر تا نیمه ی متن فرصت کافی دارد که حرف بزند اما در نیمه ی دوم یکسره خاموش است و امکان سخن در اختیار « معترض » ( طوسی : پیشین ) است . این طراحی گفتگو ، متن را تا نیمه با شکلی متعادل پیش می برد و ناگهان در میانه ، تعادل را به صورتی آشکارا تحمیلی و بی قرار ، به هم می زند : بیت 1 : صحنه بیت 2 و 3 : الماس حرف می زند 7 – 4 : چکش حرف می زند 13-8 : الماس حرف می زند 17- 14 : چکش حرف می زند 18 : صحنه 19 و 20 : الماس حرف می زند 49 – 21 : چکش حرف می زند این شمارش طولی نشان می دهدکه چگونه نویسنده ، ناچار به سبک خویش بازمی گردد. جالب این که شخص اول گاه حتی به عنوان آغازگری ناچار هم حرف نمی زند بلکه از همان اول ساکت است و فقط باید مورد نصیحت قرار گیرد یا اشتباهاتش برای خواننده فهرست شود : کبوتر بچه ای که با شوق پرواز جرئت می کند و از لانه بیرون می رود ، زیرا می خواهد تجربه کند ، ولی چون هنوز ضعیف است در می ماند تا مادرش سر رسد و او را پندباران کند ، این کبوتر بچه هیچ حرف نمی زند و اگر هم به طور مبهم از « فریاد » او سخنی در متن هست ، مطلقاً معلوم نیست که چه چیزی را به فریاد می گوید ، او « دیالوگ » ندارد . ( اعتصامی ، پیشین : 2-71 نیز قس : 73 آرزوی مادر ) در اندازه گیری طول دیالوگها ، آن سبکِ « خموش باش تا من بگویمِ » پروین آشکارا دیده می شود ، چه ، در غالب مناظرات ، شخص اول کم سخن است و شخص دوم پرگوی : شخص اول ( ممهد) شخص دوم ( معترض) آرزوی پرواز ( 2-71 ) 9 بیت در سکوت 21 بیت کلام بازی زندگی ( 8-87 ) نیم مصراع کلام 12 بیت کلام بهای نیکی ( 97 ) 1 مصراع کلام 15 بیت کلام توانا و ناتوان ( 107 ) 1 بیت و 1 مصراع کلام 8 بیت کلام قدر هستی ( 4-193 ) 3 بیت و 1 مصراع کلام 15 بیت کلام ناتوان ( 249 ) 1 مصراع کلام 7 بیت کلام با مقایسه ای اجمالی بین « کبوتر بچه» ی پروین و « گرگ بچه » ی جک لندن ، تفاوت دید این دو نویسنده را به امر تجربه می توان دریافت ؛ در پروین کبوتر بچه اشتباه می کند که با ناتوانی اش چنین زود از آشیان بیرون می پرد و بعد از باران نصایح مادر هم متن به ما نمی گوید که بعد چه ؟ حتی این را هم نمی گوید که کبوتر بچه با سرافکندگی راهی آشیانه شد ، او وانهاده است و دیگر چه توقعی که مثلاً نویسنده شرح دهد که این موجود جسور وامانده، روز فردای این شکست ، با درسی که از آزمون تلخش گرفته چه می کند ؟ دوباره می پرد ؟ به چیزی می اندیشد ؟ دوره ی خوگری به واماندگی اش را چطور طی می کند ؟ نه ، توقعی نیست ، زیرا او باید با تسلیم آفریننده اش همسو باشد . در حالی که بچه گرگ در سپیددندان جسورانه و آزمون گرانه از کنام – که بر بلندی است – به در می رود و به نشیب فرو می افتد : « دستهای او در فضای خالی فرود آمد و با سر معلق شد ... از فراز تا به پای تپه درغلطید و وحشتی دیوانه وار بر او مسلط شد . « مجهول » با خشونت تمام گریبان او را گرفته بود و رها نمی کرد ... بچه گرگ مانند توله سگ جبونی که سخت ترسیده باشد بنای ناله و زوزه گذاشت ... » ( لندن ، 1346 : 4-93 ) اما زود متوجه اشتباهش می شود و از واماندگی به در می آید : « مجهول ، فشار خفقان آور خود را از پیکر او برداشته بود » ( پیشین : 95 ) کمی بعد بچه گرگ در مقام « کاشفی تمام عیار » (همان )تجربه هایی می کند : سبزه ، خزه و گیاهان ، تنه ی خشکیده ی کاج ، سنجابی که می دود و بازی می کند ، دارکوب ، شکار ، عقب نشینی و ... « بچه گرگ کم کم تجربه می اندوخت . در مغز جوان و تاریک او ، بدون تعقل و تفکر ، صورت طبقه بندی تازه ای تنظیم می شد . به موجب این صورت موجودات یا زنده بودند و یا مرده . از دسته ی اول بایستی خویشتن را مراقبت کند ... » ( همان : 96 ) خطرناک ترین حادثه ای که برای او پیش می آید روبرو شدن با راسو است ، که او می خواهد بچه اش را – که از مادر به دور افتاده ( مثل خودش ) – شکار کند ولی گرفتار آن موجود خونخوار می شود و به کمک مادر خود – که ناگهان سررسیده – از مرگ حتمی نجات می یابد . ( همان : 104 ) و البته به جای دریافت پند – که ربطی به طبیعت ندارد – نوازش می بیند ( 105 ) بعد چه ؟ بعد ، از این آزمون درس می گیرد و پس از دو روز استراحت باز از کنام به در می رود و سر به صحرا می گذارد و بچه راسو را دوباره می بیند و فوراً به او حمله می کند و او را می کشد و می خورد ( 106 ) نتیجه ی مقایسه معلوم است ، و این هم معلوم است که تفاوت پایه ی رمان و مناظره ی تمثیلی اخلاقی ، آن هم منظوم ، چه مایه است . اما همین تفاوت است که از گونه ی دوم ، پدیده ای مانده در تاریخ و پویایی از دست داده – خود اگر داشته بوده است می سازد و همین است که نقادان را به نفی « دینامیسم » از شعر پروین سوق داده است . ( براهنی : پیشین ) طراحی مناظرات پروین مبتنی بر پندگویی و پندشنوی است و راه سومی هم در کار نیست ، گویا آغاز گران که همه در آغاز خطاکار یا معترض اند ، با مقداری پند ، ناگهان همه به پند شنوانی سر به راه تبدیل می شوند ؛ و آیا از همان نوع که مادران می پسندیده اند ؟ پروین خود دلیل این طراحی را به خوبی بیان کرده است : « ز تو سعی و عمل باید زمن پند » ( پیشین : 72 ) اگر تعریف جرجانی از مناظره درست باشد ، مناظره ی درست چنین باید باشد که – از روی مسامحه می گوییم – نظری مطرح شود ، آن گاه نظری دیگر در تقابل نسبی با این نظر واقع شود و این تقابل نظری سوم پدید آورد ؛ نخستین نظر ، نهاد است و دومین ، برابر نهاد و سومین هم نهاد . اما البته مناظره یا بهتر بگوییم ، گفتگو همیشه با این الگوی جزمی صورت نمی گیرد ، چه می توان به این الگو در ظاهر بسیطش ایرادها گرفت ، اقل آن اینکه اگر نظر دوم مطابق نظر اول باشد چه خواهد شد ؟ دیگر اینکه اگر هم نهاد ، رأی غالب و مقبول یکی از طرفین باشد چطور ؟ و از اینها بالاتر ، اگر هم نهاد ، بیرون متن واقع شود ، تکلیف ما با تقریر دیالکتیک متن چه می شود ؟ اگر این اشکال سوم درست باشد آن وقت بین هر متنی با ذهن خواننده اش مناظره اتفاق خواهد افتاد ، مناظره ای که هم نهادش در ذهن یا عمل خواننده متقرّر می شود . اما می توان از این اشکالها گذشت زیرا مورد سوم بدیهی است و معتنابه بحث ما نیست که ما از متن سخن می گوییم ، از نوشتار . دیگر اینکه امر دایر بر وقوع خلاف در طرفین مناظره است و گرچه نه خلافی از نوع تقابل تام. و بالاخره اگر هم نهاد همان نهاد یا برابر نهاد باشد . اصلاً گفتگویی اتفاق نیفتاده یعنی اصلاً هم نهادی در کار نیست بلکه همان نهاد یا بر نهاد است که مکرر شده است . پس فرض بر تقابل است و رد و بدل کردن آرا از طریق گفتگو برای رسیدن به نظری / امری سوم که جامع دو نظر مولّد خویش باشد . ولی می توان پرسید که آیا اصلاً چنین چیزی در نوشتار سنتی وجود دارد؟ نتیجه این می شود که در آثار پروین گفتگو اتفاق نمی افتد و متنی مثل « طوطی و شکر» ( 180-179 ) در دیوان او چون استثنایی شگفت انگیز رخ می نماید . در این تمثیل ، تاجری در هندوستان طوطی ای می خرد و به او خو می گیرد : تا شـــد آن طوطی برای سودگـــر هم رفیق خـانه هـــم یار سفر تا اینکه شبی ، خواجه که رای خواب دارد و کس به خانه نیست به طوطی می گوید : چون که امشب خانه از مردم تهی است خفتن ما هر دو شرط عقل نیست ... ... پاسبانی کن یک امشب خانه را طوطی که به نگهبانی می ایستد دزدی به خانه فرو می آید و هر چه می بیند برمی دارد جز انبان شکر ( خوراک طوطی ) که آن را خود نمی بیند . دزد در سکوت طوطی خانه را ترک می کند وطوطی فردا بی دغدغه ، بازرگان را « صبحت خیر » می گوید ، گویی چیزی رخ نداده است و چون بازرگان غمگین شگفت زده از کاله و سرمایه، می پرسد پاسخ می دهد : ... خامش کیسه ی شکّر به جاست گفت دیشب در سـرای ما که بود گفت شخـصی آمد امـــا رفت زود گفت دستار مرا بر سر نداشـــت گفت من دیدم که شـــکّر برنداشت گفت مهر و بدره از جیبم که بـرد گفت کس یک ذرّه زین شکّر نخورد زانچه گفتی نکته ها آمــــوختم چشم روشن بین به هـــر سو دوختم هر کجا کردم نـگاه از پیش و پس کاله این ابنان شــــکّر بــود و بس پیش ما ای خواجه شـکّر پربهاست تا چــه چیز ارزنده در نزد شمــاست در این تمثیل ، طرفین هر کدام به راستی دنیای خود را دارند و هر چند آن سبک و نگاه سنتی پروین حتی در اینجا هم با دو بیت پایانی خود را نشان داده و به حفظ دید نسبی اشخاص متن لطمه زده است ، باز به مرز گفتگو نزدیک می شویم و در آن از حق مقصّر هم حرفی می شنویم . مناظرات پروین – و سنت ادبی ما - « اشکال و جواب » است و فقط پوششی است برای همان « وعظ » با این تفاوت که واعظ لااقل با مخاطبان خود رویارو و چشم در چشم است . این مناظرات کشف حقیقتی برای – دست کم – خود نویسنده نیستند ، اخلاقیات نویسنده – که سخت عزیز و پاک و مقدس نیز هستند – برای او مقرر و مستقراند ، « یافته شده » اند و جستجو برای یافتن آنها بی معنی است . او همه چیز را از پیش می داند اما باید گفت که فقط چیزهایی را هم می داند که مانعی برای رسیدن او به پند از پیش اندیشیده اش نشوند و این است که توضیحات او دیگر نمی توانند دقیق باشند ، زیرا گزینشی اند . اگر بخواهیم مناظرات پروین را به محکمه ای تشبیه کنیم ، این محکمه برپا نشده است تا با پی گیری سیر گفتگو ، حق و باطل را معلوم کند بلکه پرونده هایی از پیش ساخته و بر مذاق قاضی پرداخته ، بر سیر گفتگوها چیره اند و اصلاً گفتگوها جز بازخوانی این پرونده ها نیستند : قاضی حکمش را از پیش صادر کرده است . اگر گفتگوی اصیلی در مناظرات پروین بود، شاید گرگ در « گله ی بیجا » ( 8-227) مجال می یافت که از گرسنگی خود – که آن هم از حقایق است – بیش تر سخن گوید. اما او موجودی شریر و بدخواه و فریبکار است ، و اگر هم به او مجال داده می شود که از رنجهای خود سخنی به میان آورد با این فرض است که او دارد خدعه ای در کار می کند : هیچ یک از این رنج شماری ها دل خواننده را به سوی او نمی کند ، و حقش است که در گرسنگی بمیرد . چرا ؟ چون در این تمثیلات طبیعتی در کار نیست ، یعنی اصلاً گرگی در کار نیست : مفاهیم و نقاب هایشان . اگر گفتگویی اصیل در میان بود « جسم سیاه مومیایی » ( 7-256 ) اجازه می یافت که پاسخی دهد و شگفتا که در آن صناعت شعری ای که بنیاد ادبیّت متن است ، به سادگی در قناعت آمیزترین وضع ممکن فرو می ماند: ای جــــسم سیاه مومیایی کو آن همه عجب و سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2884]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن