تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834910029
روزنامه نگاري؛اولين قربانى جنگ
واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: روزنامه نگاري؛اولين قربانى جنگ
نوشته: جان پيلجر مترجم: سيد عماد رضوي
من كتابى تحت عنوان “بار ديگر آزادي” بر ضد تبليغاتى كه اغلب تحت لواى روزنامه نگارى صورت مى گيرد نوشته ام. با خود انديشيدم بهتر است در اين مقاله راجع به رونامه نگاري، راجع جنگ بوسيله روزنامه نگاري، تبليغات و سكوت و اينكه آن سكوت را چگونه مى توان شكست صحبت كنم. ادوارد برنيز، پدر كذائى “روابط عمومي”، زمانى در باره دولتى نامرئى كه قدرت حاكمه واقعى كشور ما است مطلب نوشت.
اشاره او به روزنامه نگارى و رسانه ها بود. او آن مطلب را حدود 80 سال قبل نوشت يعنى اندكى بعد از اختراع روزنامه نگارى شركتي. اين مسئله سرگذشتى است كه كمتر روزنامه نگارى از آن اطلاع دارد و يا راجع به آن صحبت مى كند. ماجرا با پديد آمدن تبليغات شركتى آغاز شد. همزمان با افتادن مطبوعات به دست شركتهاى بزرگ، چيزى به نام “روزنامه نگارى حرفه اى “ اختراع شد. مطبوعات شركتى براى اينكه براى گرفتن آگهى و تبليغات جذابيت داشته باشند مى بايست به نظر مى رسيد كه مسئوليت پذيرهستند، از اركان بناى مملكت هستند و در عين حال هدفمند، بى طرف و متوازن هستند.
براى اين كار اولين مدارس روزنامه نگارى در آمريكا داير شد و افسانه بى طرفى ليبرالى شروع به چرخش حول عبارت روزنامه نگارى حرفه اى كرد.حق آزادى بيان به رسانه هاى جديد و شركتهاى عظيم صاحب اين رسانه ها ربط داده شد در حالى كه به قول رابرت مك كنزى قضيه “سراسر جعلي” بود.
هر روز كه خواستيد به سراغ روزنامه نيويورك تايمز برويد و منابع مهمترين مطالب سياسى آنرا - چه خارجى باشد و چه داخلى - نگاه كنيد. خواهيد ديد كه عمده آن منابع، منابع دولتى و يا لابى هاى منافع ويژه هستند. اين جوهر روزنامه نگارى حرفه اى است. البته من ادعا نمى كنم كه روزنامه نگارى مستقل از بين رفته است.
مثلا به نقشى كه جوديت ميلر در آستانه حمله امريكا به عراق در نيويورك تايمز ايفا كرد ، فكر كنيد.
قبول دارم در اثر كارى كه وى كرد جنجالى به پا شد. اما جنجال بعد آن به راه افتاد كه ميلر نقشى قوى در تبليغ حمله به عراق آن هم بر اساس اخبار دروغين ايفا كرد. با اين وجود تكرار طوطى وار ادعاهاى منابع رسمى در مورد عراق توسط ميلر تفاوت چندانى با كار بسيارى از خبرنگاران معروف روزنامه نيويورك تايمز از قبيل دابليو اچ لورنس ندارد كه به لاپوشانى تاثيرات مرگبار بمب اتمى كه آمريكا در اوت 1945 ميلادى بر روى هيروشيما انداخت، كمك كرد. عنوان مطلبى كه او در اين باره نوشت اين بود: “ در ويرانه هيروشيما هيچ راديواكتيويته اى نيست” كه دروغ بود.
در نظر بياوريد كه قدرت اين دولت نامرئى تا چه حد افزايش يافته است. در سال 1983 بخش اعظم رسانه هاى مهم جهان در تملك 50 شركت بود كه بيشترشان آمريكائى بودند. در سال 2002، تعداد شركتهاى مالك رسانه هاى عمده جهان به نه شركت رسيد. امروز تعداد اين شركتها احتمالا 5 شركت است. روبرت مورداك پيش بينى كرده است كه تنها سه غول رسانه اى در جهان وجود خواهد داشت و شركت وى يكى از آنها خواهد بود. البته اين تمركز قوا فقط مختص ايالات متحده نيست. بى بى سى اعلام كرده است پخش برنامه هايش را به ايالات متحده نيز گسترش مى دهد چون اعتقاد دارد كه مردم آمريكا روزنامه نگارى قاعده مند، هدفمند و بى طرف نياز دارند كه - به ادعاى بى بى سي- اين شركت سخن پراكنى به آن معروف است. آنها “بى بى سى آمريكا” را راه اندازى كرده اند. احتمالا آگهى هايش را ديده ايد.
بى بى سى در سال 1922 ميلادى درست اندكى قبل از ظهور رسانه هاى شركتى در آمريكا، آغاز به كار كرد. موسس بى بى سى لرد جان رايت بود كه اعتقاد داشت بى طرفى و هدفمندى جوهر حرفه اى گرى است. در همان سال حكومت انگليس تحت محاصره بود. اتحاديه ها خواستار برگزارى اعتصاب شده بودند. حزب حاكم محافظه كار به وحشت افتاده بود كه مبادا انقلابى در شرف وقوع باشد. بى بى سى تازه تاسيس به داد هيات حاكمه رسيد و آنرا نجات داد. لرد رايت بطور كاملا مخفيانه براى استنلى بالدوين نخست وزير محافظه كار وقت انگليس سخنرانى هائى بر ضد اتحاديه هاى صنفى و كارگرى مى نوشت و آنها را براى مردم آن كشور پخش مى كرد و اجازه پخش سخنان رهبران حزب كارگر را نداد تا اينكه اعتصابات به پايان رسيد.
بدين ترتيب الگوئى بنا نهاده شد و آن اينكه بى طرفى يك اصل قطعى در روزنامه نگارى است اما اصلى است كه وقتى دستگاه حاكمه تهديد شد، تعليق مى شود. از همان زمان هم به آن اصل عمل شده است. مثلا تجاوز به عراق را در نظر بگيريد. در باره گزارشهاى بى بى سى در باره آن تهاجم دو مطالعه صورت گرفته است. يكى از اين تحقيقات نشان مى دهد كه بى بى سى تنها دو درصد از پوشش اخبار مربوط به عراق را به پخش نظرات مخالفان جنگ اختصاص داده است- فقط دو درصد. اين ميزان از ميزان پخش نظرات مخالفان جنگ توسط شبكه هاى تلويزيونى اى بى سي، ان بى سى و سى بى اس امريكا هم كمتر است.
تحقيق ديگر كه توسط دانشگاه ويلز صورت گرفته نشان مى دهد كه پيش از تهاجم به عراق، 90 درصد اشاره بى بى سى به سلاحهاى كشتار جمعى به گونه اى بود كه يعنى صدام در واقع چنين سلاح هائى در اختيار دارد و آشكارا القاء مى شد كه جورج بوش رئيس جمهور آمريكا و تونى بلر نخست وزير انگليس راست مى گويند.
ما اكنون مى دانيم كه بى بى سى و ديگر رسانه هاى انگليس مورد استفاده سرويس اطلاعات مخفى انگليس يعنى ام اى - 6 بوده اند. ماموران ام اى - 6 در چارچوب عمليات موسوم به “عمليات جذبه جمعي” اخبارى درباره سلاح هاى كشتار جمعى صدام را در لابلاى اخبار بى بى سى قرار مى دادند. مانند اخبار مبنى بر اينكه صدام سلاح هاى كشتار جمعى خود را در كاخهايش و سنگرهاى زيرزمينى پنهان كرده است. تمام اين اخبار جعلى بودند. اما موضوع اين نيست.
موضوع اين است كه كار ماموران ام اى - 6 لازم نبود، چون روزنامه نگارى حرفه اى به تنهائى همان نتيجه را حاصل مى كرد. ببينيد مت فرى خبرنگار بى بى سى در واشنگتن اندكى بعد از تهاجم به عراق چه گفت. او به تماشاگران بى بى سى در انگليس و سراسر جهان گفت:”هيچ شكى وجود ندارد كه آرزوى ارمغان آوردن خير، ارمغان آوردن ارزشهاى آمريكائى به بقيه نقاط جهان و بخصوص اكنون به خاورميانه بطور ويژه همراه قدرت نظامى آمريكا است.” همان خبرنگار در سال 2005 پل ولفويتس، معمار تهاجم به عراق را به عنوان فردى كه “با حرارت به قدرت دمكراسى و توسعه عمومى ايمان دارد” ستود. اين ستايش اندكى قبل از ماجراى مختصر(آبروريزى جنسي) ولفويتس در بانك جهانى بود.
هيچكدام از اين كارها غيرعادى نيست. در اخبار بى بى سى اشغال عراق مرتبا محاسبه غلط توصيف مى شود. بى بى سى نمى گويد تهاجم به عراق و اشغال آن كشور غيرقانوني، بى دليل و بر اساس دروغ بود بلكه مى گويد بر اساس محاسبات اشتباه بوده است. اخيرا استفاده از عبارات “اشتباه” و “خطا” در اخبار مربوط به عراق رايج شده است. همينطور استفاده از عبارت “ناتواني” - كه يعني: اگر تعرض عمدي، حساب شده، بى جهت و غيرقانونى به عراق بى دفاع با موفقيت همراه مى بود هم، خيلى خوب مى شد.
من هرگاه اين عبارات را مى شنوم به ياد مقاله حيرت آور ادوارد هرمان در باره عادى سازى امور غيرقابل تصور مى افتم. چون عادى سازى امور غيرقابل تصور همان كارى است كه زبان پر كليشه رسانه ها با هدف انجام آن طراحى شده و انجام مى دهد. مثل عادى سازى خفت جنگ، عادى سازى دست و پاى قطع شده و كودكان مثله شده كه من ديده ام.
يكى از اخبار مربوط به دوران جنگ سرد كه مورد علاقه من است به گروهى از روزنامه نگاران روس مربوط مى شود كه براى گردش كارى به ايالات متحده آمده بودند. در روز آخر سفر اين گروه، از آنها سوال شده بود كه راجع به امريكا چه احساسى دارند. سخنگوى گروه گفته بود:”بايد به شما بگويم مابعد از خواندن تمام روزنامه ها و تماشاى تلويزيون در سراسر روزهاى اقامتمان در آمريكا، متحير مانده ايم كه چطور ممكن است نظرات در باره تمام موضوعات حياتى در اين كشور يكى است. ما براى اينكه در كشورمان به چنين نتيجه اى برسيم، روزنامه نگارانمان را به بازداشتگاه مخوف گولاگ مى فرستيم. ما حتى ناخنهايشان را هم مى كشيم. شما در اينجا مجبور به چنين كارهائى نيستيد. سر كار شما چيست؟”
اين سوالى است كه به ندرت در اتاقهاى خبر، در دانشكده هاى خبر و در مجلات راجع به روزنامه نگارى پرسيده مى شود. با اين وجود پاسخ به اين سوال براى حيات ميليونها انسان جنبه حياتى دارد. روزنامه نيويورك تايمز اين موضوع را در سرمقاله روز 21 اوت امسال خود اعلام كرد. در آن سرمقاله آمده بود:”اگر آنچه را كه حالا مى دانيم آن وقت مى دانستيم، تجاوز به عراق بواسطه يك فرياد عمومى متوقف مى شد.” اين اعتراف جالب بدان معنا است كه روزنامه نگاران با عمل نكردن به وظايف خود و با قبول دروغ هاى بوش و همدستانش و تكرار آن با صدائى بلندتر، به جاى مقابله با آنها و لو دادن آنها، به مردم خيانت كردند. چيزى كه نيويورك تايمز نگفت اين بود كه اگر آن روزنامه و بقيه رسانه ها آن دورغ ها را فاش مى ساختند ممكن بود بالغ بر يك ميليون نفر زنده بمانند. روزنامه نگاران بسيارى با من راجع به اين موضوع صحبت كرده اند اما تعداد اندكى از آنان حاضرند در ملا عام اين حرف را بزنند.
جالب اين است كه من وقتى در جوامع ديكتاتورى مستقر بوده و از آنجا خبر مخابره مى كردم متوجه شدم كه سانسور در جوامع به اصطلاح آزاد چگونه عمل مى كند. طى سالهاى دهه 70 ميلادي، من در چكسلواكى كه در آن زمان يك كشور ديكتاتورى استالينيستى بود مخفيانه فيلم بردارى مى كردم. من با اعضاى گروه مخالفى به نام “منشور 77” از جمله، داستان نويسى به نام ژنر اوربانك مصاحبه كردم. او به من گفت:”ما در كشورهاى ديكتاتورى از يك جنبه نسبت به شما قاعده مند تر هستيم. ما هيچكدام از چيزهائى را كه در روزنامه ها مى خوانيم و يا در تلويزيون مى بينيم را باور نمى كنيم چون مى دانيم تبليغات و دروغ است. من از كار شما غربى ها خوشم مى آيد. ما از شما ياد گرفته ايم كه به ماوراى تبليغات نگاه كنيم و مفاهيم پنهان در لابلاى سطور را بخوانيم، و مثل شما، ما مى دانيم كه حقيقت واقعي، همواره ويرانگر است.”
وانادا شيوا، اين را دانش زير يوغ خوانده است. كلاود كاكبرن، افشاگر بزرگ ايرلندى موضوع را به درستى دريافت و نوشت:”هرگز چيزى را باور نكنيد تا اينكه رسما تكذيب شود.” يكى از قديمى ترين كليشه هاى جنگ اين است كه واقعيت اولين قربانى آن است. اما واقعيت اولين قربانى جنگ نيست بلكه روزنامه نگارى اولين قربانى جنگ است. وقتى جنگ ويتنام به پايان رسيد مجله انكانتر مقاله اى به قلم رابرت الگنت به چاپ رساند كه خبرنگارى برجسته بود كه اخبار آن جنگ را پوشش مى داد.
او نوشت: “براى اولين بار در تاريخ معاصر، نتيجه جنگ نه در ميدان جنگ بلكه بر روى كاغذ چاپ شده و مهمتر از همه در صفحه تلويزيون تعيين شد.” او به خاطر مخالفت روزنامه نگاران با جنگ در گزارشاتشان آنها را مسئول شكست آمريكا در جنگ دانست. نظر رابرت الگنت به خرد دريافتى در واشنگتن مبدل شد كه تبعيت از آن ادامه دارد. در جنگ عراق پنتاگون شيوه جديدى ابداع كرد و آن به كار گيرى خبرنگاران دست چين شده و اعزام آنها به همراه نيروهاى آمريكائى بود چون مى دانست علت شكست آمريكا در جنگ ويتنام خبرنگارى انتقادى بود.
اما حقيقت درست بر عكس اين است. من در روز اول كارم در سايگون به عنوان يك خبرنگار جوان، از دفاتر روزنامه ها و ايستگاههاى تلويزيونى مهم آن كشور ديدن كردم. در آن دفاتر متوجه تابلوهائى شدم كه عكسهاى مشمئز كننده اى با سوزن بر روى آنها قرار گرفته بود كه نيروهاى ويتنامى يا نيروهاى آمريكائى را نشان مى داد كه گوش هاى بريده و يا بيضه هاى بريده را در دست گرفته بودند. در يكى از دفاتر عكسى بود كه مردى را زير شكنجه نشان مى داد. بالاى سر شكنجه گر خطاب به شكنجه شونده نوشته بودند: “اين به تو ياد مى دهد كه با مطبوعات حرف بزني.” هيچكدام از آن عكسها منتشر و يا مخابره نشد.
پرسيدم چرا؟ گفتند جامعه هرگز آن عكسها را نخواهد پذيرفت. به هر حال انتشار آن عكسها كارى معقول و بى طرفانه نبود. من در ابتدا منطق ظاهرى منتشر نكردن آن عكسها را پذيرفتم. چون من نيز با اخبار مبنى بر جنگ خير عليه آلمان و ژاپن يا به عبارت ديگر همان حمام اخلاقى كه جهان انگليسى - آمريكائى را از شر پاكسازى كرد، بزرگ شده بودم. اما هرچه بيشتر در ويتنام ماندم بيشتر فهميدم كه قصاوت ما به تنها آن جنگ محدود نمى شود و هم اينكه بى رحمى هاى ما تنها گمراهى موجود نيست بلكه فهميدم خود جنگ سبعيت است.هم در ويتنام و هم در عراق برخى سياستها و استراتژى هاى خاص و عمدى هم تراز نسل كشى بوده است. در ويتنام سلب مالكيت اجبارى از ميليونها نفر و ايجاد مناطق “تير اندازى آزاد”، در عراق تحريمهائى كه آمريكا اعمال كرد و از سالهاى دهه 90 ميلادى مانند محاصره اى قرون وسطائى ادامه داشت و به گفته صندوق كودكان سازمان ملل باعث مرگ نيم ميليون كودك زير 5 سال شد. هم در ويتنام و هم در عراق سلاحهاى ممنوعه مورد آزمايش قرار گرفته و از آنها بر ضد غيرنظاميان استفاده شد.
ادامه دارد...
شنبه 8 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[مشاهده در: www.resalat-news.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]
-
گوناگون
پربازدیدترینها