محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845119876
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: داستان غم انگیز زندگی عباس حاج كناریمیخواهم زنده بمانم و زندگی كنم
مگر من آیینه عبرت نیستم؟ مگر نمیبینند عباس حاج كناری چه شد و به كجا رسید؟ اگر نمیببینند بگذارید این راه را خودشان طی كنند! زنم رفت، بچهام را از دست دادم، پولم، زندگی ام و ازهمه مهمتر جوانی و سلامتی ام از بین رفت. هنوز در پایم احساس درد میكنم، اینها برای نابودی كافی نیست؟! ولی حالا دوباره تصمیم گرفتم زندگی را از نو بسازم. همه چیز را میگذارم پای كم ارادگی خودم و یا امتحان خدایی، باید از نو شروع كنم.اعجوبه فریدونكناری از كجا بهاین جا رسید؟ كسی كه در المپیك آتلانتا مقابل آنیبال نیوولز كشتی گیر گمنام پرتوریكویی ضربه فنی شده بود، یكسال بعد درپایتخت كشتی دنیا مثل آوار روی سر ده هزار تماشاگر روس خراب شد و كاری كرد كه همگی زودتر از كشتی گیر مغلوب، سالن مسابقه را ترك كنند! او عباس حاج كناری است و از روزهای مشقت باری كه به خاكی زد صحبت میكند. عباس اما هنوز تمام نشده، مازندران، ایران و دنیا باید باور كند كه او سلامی دوباره به كشتی داده است و میخواهد به خاطر خودش، دخترش، خانواده و همشهریان و هموطنانش دوباره فریاد بزند: سلام زندگیشنیدیم كه در كرج بچهها را تمرین میدهی!قبل از عید با طالقانی صحبت كردم و گفتم میخواهم در كرج زندگی كنم. او هم مرا پیش ابراهیم جوادی فرستاد و یكی از سالنهای كرج دراختیارم قرار گرفت. دوسانس تمرینی دارم، جوانان و بزرگسالان را تمرین میدهم.بدنت حسابی روی فرم آمده، مشخص است كه خودت هم خوب تمرین میكنی.برای حفظ سلامتی تمرین میكنم. وضعیتم خیلی خوب شده و روز به روز هم بهترمی شوم. آمدم كه دوباره از صفر شروع كنم. باید دوباره زندگی ام را بسازم. برای این كه به لحاظ مالی هم خودم را تأمین كنم در كرج مجوز تاكسی رانی گرفتم. خیلی دوست دارم درخدمت كشتی باشم وهمهاین اتفاقات را به فال نیك گرفتم گرچه هنوز خیلیها چوب لای چرخم میگذارند و دوست ندارند عباس حاج كناری از زمین بلند شود. امروز هم كسی كمكم نمیكند ولی میخواهم هرطوركه شده هرآن چه كه خراب شده را از نوبسازم.برویم سراغ گذشته، از روزی كه برای اولین بار روی تشك رفتی، میخواهیم از اول شروع كنیم تا بهامروز برسیم.روز اول كه رفتم باشگاه، راهم ندادند. میگفتند خیلی وزنت پایین است. من 19 كیلو بودم و باید در 26 كیلوكشتی میگرفتم. با گریه و زاری جلسه دوم اجازه دادند روی تشك تمرین كنم. همان هفته اول ورودم به باشگاه، قهرمان باشگاههای فریدونكنار شدم. یك ماه بعد درمسابقات استانی به مقام اول رسیدم وبه سه ماه نكشید كه علیرغم این كه برای شركت در مسابقات گروه الف نوجوانان كشور دوسال كم داشتم، دوباره قهرمان شدم.و در 43 كیلوگرم برای مسابقات جهانی نوجوانان انتخاب شدی؟سال 69 بود كه در مسابقات كشوری به قهرمانی رسیدم و به مجارستان رفتم. آنجا هارون دوغان ترك را سه بر یك بردم ولی حقم را خوردند و بعد از كشتی، نتیجه را برگرداندند. كار من از همان ابتدا با بد شانسی شروع شد. همه روزنامهها نوشتند چطور مرا از مدال طلا دور كردند. بعد از مسابقات جهانی، پدرم به خاطر دانشگاه اجازه نمیداد كشتی بگیرم ولی من دوسال مخفیانه زیرنظر ذبیح ا... محمدی تمرین كردم. محمدی اولین و آخرین مربی من در كشتی بود. بدنم حسابی جان گرفته بود برای همین وقتی میخواستم وارد دانشگاهتربیت بدنی تهران شوم درمسابقات كشوری كه درمشهد برگزار میشد، با بردن سعید آذربایجانی و سایر رقبا، ستاره رقابتها شدم و همان موقع محمود معزی پور و حسن حمیدی روی من دست گذاشتند كه در جام تختی كشتی بگیرم. 19 سالم بود و 59 كیلو بیشتر نداشتم، مرا فرستادند 63 كیلو و محمد طلایی در 58 كیلو كشتی گرفت. مسابقات در شیراز برگزار شد كه بازهم ستاره مسابقات شدم. آنجا بهمن شهبازی و ولی پوریوسف را بردم. عسگری محمدیان را هم قبلاً هفت بر صفر در مسابقات استانی برده بودم.البته درآن دوره خبرنگاران به حضور تو درتیم ملی انتقاد میكردند!بله، آنها میگفتند حاج كناری فقط میتواند حریفان داخلیاش را شكست دهد وخارج از ایران دوپینگ میكند و میبازد! من خیلی آماده بودم، حتی 68 كیلوها هم نمیتوانستند با من تمرین كنند ولی جام جهانی چاتانوگای آمریكا خیلی برایم بزرگ بود. آن جا سوم شدم، منصور برزگر پایم ایستاد وگفت حاج كناری به درد تیم میخورد با این حال خیلی از خبرنگاران بهاین انتخاب انتقاد میكردند.در جهانی 95 آتلانتا هم نتیجه نگرفتی تا آنها بیشتر روی ادعای خود پافشاری كنند!من با یك باخت، هشتم دنیا شدم. امیر خادم همان جا گفت: میتونستی اول بشی، حیف شد! برزگر هم از كارم راضی بود و گفت به شرطی كه در جام تختی اول بشوی، تو را برای تیم اعزامی به المپیك انتخاب میكنم. همین طور هم شد و مجدداً به آمریكا رفتم. رقابتهای جهانی و المپیك آتلانتا خیلی سنگین بود و متأسفانه نتوانستم خودم را جمع وجور كنم.گویا در دهكده المپیك1996 حاشیههای فراوانی برای تیم وجود داشت!تیم سه تكه شده بود. وضعیت خوبی نبود. اصلاً در دهكده گم شده بودیم. كشتی گیر خودش به تنهایی تمرین میكرد، میدوید و كشتی میگرفت. همان جا گئورگیان ارمنی را در تمرین نه بریك شكست دادم، با آلبرتو رودریگرز كوبایی و مطرح در 74 كیلو هم مساوی شدم ولی روی تشك مسابقه، جو مسابقات مرا گرفته بود. بعد از كشتی با تام براندز و عزیزاف، مقابل كشتی گیر پورتریكو در حالی كه هفت بر صفر جلو بودم ضربه شدم. قبل و بعد از المپیك خیلی ازمن انتقاد شد. دیگر صراحتاً مینوشتند حاج كناری در حد تیم ملی نیست.پس برای عضویت در تیم ملی اعزامی به جام جهانی 97 كار دشواری داشتی؟بعد از المپیك منصور برزگر رفت و امیر خادم كار را بر عهده گرفت. امیر خادم هم برایم شرط گذاشت كه در صورت قهرمانی در جام تختی میتوانم در مسابقات جهانی شركت كنم. جام تختی در ساری برگزار شد و من اول شدم ولی چون این رقابتها در استان خودم برگزار شده بود، دوباره برایم انتخابی گذاشتند. عسگری دیگر نیامد ولی دودانگه، كاوه، عزیزی و شهبازی درمسابقات انتخابی حضور داشتند و در نهایت من از این جمع برای سفر به كراسنویارسك انتخاب شدم. امیر خادم قبل از پرواز تیم به من گفت: این آخرین فرصت توست، اگرموفق شدی كه بازهم ادامه میدهی و گرنه دیگر شانسی برای شركت درمسابقات جهانی نخواهی داشت...امیررضا خادم درآن مقطع برای تیم ملی یك روانشناس آورد. تأثیری داشت؟خیلی خوب بود، هر روز توی دفترم مینوشتم: عباس اول شده! شب قبل از فینال داوود قنبری كه هم اتاقم بود میگفت توی خواب، سرود ملی را میخواندم! از نظر روحی خودم را كاملاً آماده مسابقات كرده بودم و به هیچ چیزی جز قهرمانی فكر نمیكردم. اول با گرالاك لهستانی كشتی گرفتم كه او را دو بریك بردم. بعد حریف یونانی كه روسی الاصل بود را چهار بر صفر شكست دادم. كشتی گیر مغول هم چهار بر صفر به من باخت و كشتی سرگروهی را با عزیزاف روسی گرفتم.اعضای تیم فكر میكردند تو برنده این كشتی باشی؟نه، همه گمان كردند هشت به هیچ ببازم به خاطر همین كسی جز علیرضا حیدری در سالن نماند. حاج محمد خادم بهم گفت: مواظب باش دست وپات نشكنه!... ولی من هشت بر صفرعزیزاف را شكست دادم. وقتی نتیجه به اعضای تیم اعلام شد، آنها فكرمی كردند كه دروغ میگوییم.كشتی فینال چطور بود؟گری كولات آمریكایی را چها بردو شكست دادم و قهرمان شدم. او بعد از كشتی نه با من دست داد و نه روی سكو تحویلم گرفت. ازاین باخت خیلی عصبانی بود.و كشتیهای سال 97 یك بار دیگر درمسابقات جهانی 98 تكرار شد؟بله، مثل كراسنویارسك با كشتی گیران لهستان و یونان رو در رو شدم، فقط جای حریف مغولی با جانگ جای سونگ كرهای كه نایب قهرمان المپیك 96 آتلانتا بود عوض شد و كشتی سرگروهی راهم دوباره با عزیزاف گرفتم.به نظرمی رسید برای كشتی فینال برنامه نداری. چرا آن قدر سردرگم روی تشك حاضر شدی؟قبل مسابقات اصلاً روی بارزاكوف حساب نمیكردم. در كشتیهای قبلی، استرس داشتم ولی حریف بلغاری را جدی نگرفته بودم. این مسأله در نحوه روی تشك آمدن من كاملاً مشهود بود. قبل از كشتی فینال، برای این كه به خودم روحیه بدهم و حریفم را گول بزنم، با پرش روی سكو میرفتم ولی در كشتی با بارزاكوف این كار را نكردم. در واقع تنها مبارزهای كه مغرور شده بودم، همین بود. در مقابل، بازراكوف كاملاً روی كشتی با من كار كرده بود و برای ثانیه به ثانیه كشتی برنامه داشت. او همه كشتیهایم را دیده بود. وقتی برای گرفتن زیر چپش اقدام كردم، خاكم كرد، به زحمت به پای راستش رسیدم و خاكش كردم. ولی در آخرین زیرگیری روی پل گیر كردم و ضربه شدم.در فاصله یك ساله كراسنویارسك تا تهران چه اتفاقاتی افتاد؟وقتی درسال 97 قهرمان دنیا شدم، فكر میكردم به همه چیز رسیدم. به هر حال هر كشتی گیری كه قهرمان میشد، زندگی خوبی را شروع میكرد. من هم منتظر بودم ولی درگذشت دو تن از دوستان نزدیكم باعث شد جشنی كه قراربود درمازندران بگیرند، به هم بخورد و دیگر هم این مراسم انجام نشود. برای تحویل جوایز درنظر گرفته شده به مازندران كه میرفتم میگفتند تو برای تهران كشتی میگیری برو آنجا جوایزت را بگیر، به تهران كه میآمدم، میگفتند تو مازندرانی هستی! این دوگانگی وجود داشت و هنوز هم كه هنوزه خبری از پنج هكتار زمین رئیس جمهوری، زمین كلاردشت و آپارتمانی كه قرار بود به من و محمد طلایی بدهند، نیست. اگر كسی بگوید یك سكه به حاج كناری دادم، بیاید همین جا تا من 10 سكه به او بدهم! همان روزها خیلی ذوق داشتم كه با استاندار ملاقات كنم، او دو سكه گذاشت روی میز كه من آن را به استاندار برگرداندم.بعد از جهانی 98 چه اتفاقی افتاد كه نایب قهرمان دنیا قید كشتی را زد و درحالی كه دو واحد بیشتر تا گرفتن لیسانس نداشت، از انظار عمومی ناپدید شد؟مشاور خوبی نداشتم، اصلاً هیچ كسی را نداشتم. آدم با همت خودش به خیلی جاها میرسد ولی حفظ كردن این موقعیت به داشتن مشاوران و رفقای خوب و موجه احتیاج دارد. همه میخواهند تو را از اوج، پایین بكشند و زیرپایت را خالی میكنند. من درسم خوب بود، قبل از قهرمانی دنیا، نمراتم 16 یا 17 پایینتر نبود. فقط دو واحد معارفم مانده بود تا مدرك كارشناسی ام را بگیرم ولی... البته نمرهاین درسم 10 شده ولی مسؤولان دانشگاهتربیت معلم تهران، دانشكده شهید كشوری (واقع در خیابان مفتح) هنوز نمره را وارد لیست كامپیوتری نكردهاند. به لطف جواد رفوگر قرار است این مشكل حل شود ومدركم را بگیرم. شاید برای فوق لیسانس هم اقدام كنم. حتی اگر دیگر ادامه ندهم، بازهم همین مدرك به دردم میخورد.برای بازیهای آسیایی بانكوك، تیم ملی به تو احتیاج داشت. چرا به اردو نمیآمدی؟ابتدا نمیخواستم به اردو بیایم، مهدی كاوه پشت سرم بود. یك ماه مانده به مسابقات ما را به اردوی همدان بردند ولی درآستانه مسابقات گفتند برواستراحت كن، كاوه را برای آسیایی درنظر داریم ! كاملاً آماده بودم. خیلی هم دوست داشتم در بانكوك كشتی بگیرم ولی مرا نبردند. بعد هم لج كردم، برایم زور داشت حریف تمرینی بشوم. جدایی من از كشتی همان جا شروع شد. ضمناً تازه ازدواج كرده بودم ولی زندگی مشترك بیشتر از یك ماه دوام نداشت.كشتی بیشتر روی زندگی خانوادگیات تأثیر گذاشت و یا زندگی شخصیات باعث شد زود كشتی را كنار بگذاری؟اگر میخواست زندگی روی كشتی ام تأثیر بگذارد، همین حالا هم دیگر سراغ كشتی نمیآمدم. همان موقع میخواستم آنكارا كشتی بگیرم ولی محمد طلایی انتخاب شده بود. برای شركت درالمپیك هم خیلی آماده بودم. همه حریفانم را بردم، تستها و ركوردهایم بهتر از سالهای 97 و 98 بود. ازهادی حبیبی كه كشتی گیر 74 كیلو بود بپرسید من چقدر در وزن خودم آماده بودم. او شاهد تمرینات من بود. ولی خیلیها فكر میكردند چون زندگی من به خاكی رفته، دیگر نمیتوانم! ولی خودم مطمئن بودم كه میتوانم.اگر بخواهی پنج مقصر اصلی برای تغییر مسیر زندگی ات پیدا كنی، روی چه كسانی دست میگذاری؟چرا دنبال مقصر میگردید؟ من هیچ وقت كارهایاشتباهم را توجیه نمیكنم و گناهم را گردن كسی نمیاندازم. این زندگی مال من بود و خودم بیشتر ازهركسی درآن نقش داشتم. درست است اطرافم آدمهای زیادی وجود داشتند ولی تصمیم گیرنده و كننده كار خودم بودم.برای این دنبال مقصر هستیم كه میبینیم هنوز هم خیلیها راه تو را ادامه میدهند. نمیخواهی در این مورد بیشتر صحبت كنی تا این عده، آخرجاده را ببینند؟مگر من آیینه عبرت نیستم؟ مگر نمیبینند عباس حاج كناری چه شد و به كجا رسید؟ اگر نمیببینند بگذارید این راه را خودشان طی كنند! زنم رفت، بچهام را از دست دادم، پولم، زندگی ام و ازهمه مهمتر جوانی و سلامتی ام از بین رفت. هنوز در پایم احساس درد میكنم، اینها برای نابودی كافی نیست؟! ولی حالا دوباره تصمیم گرفتم زندگی را از نو بسازم. همه چیز را میگذارم پای كم ارادگی خودم و یا امتحان خدایی، باید از نو شروع كنم.چرا كرج را انتخاب كردی؟واقعاً تأسف آور است، چرا من باید كرج باشم. یك روزی در تهران محمود معزی پور، منصوربرزگر، امیر خادم و حسن حمیدی دستم را گرفتند ولی چرا یك نفر ازمازندران نباید كمكم كند؟ ثمربخش، كلانتری، استاندار و... كجا هستند؟ كدام یك از این نفرات یك بار زنگ زدند و از فدراسیون خواستند هوای مرا داشته باشد؟ پارسال خودم به طالقانی گفتم دلم میخواهد مربیگری كنم او هم مرا به تیم ملی جوانان معرفی كرد و دو، سه ماهی با اكبر فلاح بودیم، بعد گفتند ما كاری كه وظیفه مان بود انجام دادیم حالا باید به استان خودت بروی و مسؤولان مازندران تورا به فدراسیون معرفی كنند! من عسگری محمدیان را هفت برصفربردم چرا او الان مربی تیم ملی است ولی من...؟ من وجود دارم، چرا مرا نمیبینند؟ وقتی میبینم هم تیمیهایم غلامرضا محمدی وامیرتوكلیان در تیم ملی هستند واقعاً حسرت میخورم و خودم را محق میدانم.به هر حال عسگری هم قهرمان بزرگی است.البته اگر مجیدتركان در رأس كار بود، این حرف را نمیزدم ولی چیزی از مربیان فعلی تیم ملی كم ندارم فقط مشكلم این است كه مازندرانی هستم. شاید اگر بچه سیزده آبان بودم، آنها حمایتم میكردند و روزگارم این نبود. حالا كه حرف بهاین جا كشید، بگذارید حقیقتش را بگویم. رفقای شمالی ام مرا به جاده خاكی بردند. شمالیها پول میدادند كه فلانی را خراب كنید. چرا امروز حاجی زاده را به حاشیه میبرند؟ چرایش را من میدانم، چون یك روز او گفت الگویم عباس حاج كناری است. خانواده من، هم استانیهایم هستند وقتی آنها از من بد بگویند چه انتظاری از دیگران دارم؟چرا حاج كناری با ثبات نیست؟شما چه كار به ثبات من دارید! من نه بلدم پول دربیاورم و نه بلدم زندگی كنم ولی حداقل كشتی كه بلدم. شما از كشتی چه میخواهید، جز این كه فنهای مختلف را یاد بدهم و كشتی گیران را با راه و بیراهه آشنا كنم، به آنها بگویم زندگی چیست. من همه اینها را خوب میدانم. كرج هم جای دوری نیست، بالای سربچهها هستم و به كسی كارم ندارم. آن روزها كه قهرمان بودم، دنبال مطبوعاتیها نبودم چون لهجه شمالی داشتم آنها هم كمترسراغم میآمدند امروز هم نیازی بهاین چیزها ندارم. فردا كه تمام نشده پس هنوز فرصت دارم و همین روند را در كرج ادامه میدهم. اگر به نتیجه نرسیدم، دوباره برمی گردم به شمال خودمان!برخیها از تو یك هیولا ساختند، حتماً درجریان هستی؟!این چیرها گفتن ندارد ولی من نماز شبمترك نمیشد و بدون وضو روی تشك نمیرفتم. روز فینال كراسنویارسك، یادم رفته بود وضو بگیرم به خاطر همین دقایق آخر این كار را انجام دادم. داشتم بند كفشهایم را میبستم كهامیر خادم آمد دنبالم و گفت: پسره (گری كولات) داره میره روی تشك، چرا نمییایی؟ وقتی دید مشغول چه كاری هستم، دیگر حرفی نزد.با قهرمانان و هم تیمیهای سابقت در ارتباطی؟نه، 10 بار به علی حیدری زنگ زدم تا مادرش را ببینم. من و حیدری قبلاً ارتباط نزدیكی داشتیم ولی او به تماسم اهمیتی نداد و دست آخر خودم به منزلشان رفتم و فقط مادرش را دیدم. چند روز پیش هم تصادفاً علی دبیر و پژمان درستكار را درسالن تمرین دیدم. دبیر بچه خاكی و خوبی است. او در مورد من صحبتهایی كرده كه واقعاً ممنونش هستم.چرا حیدری چنین برخوردی با تو داشت؟نمیدانم، حتماً در حدش نیستم! الان من در شهر او هستم ولی حیدری از من سراغی نمیگیرد. فقط ابراهیم جوادی واقعاً مرا حمایت میكند و همه جوره هوایم را دارد.فكر میكنی حرفی ناگفته باقی مانده باشد؟من یك جراحی پیش رو دارم، امیدوارم همه چیز به خوبی پیش برود. امروز هر چه توی دلم بود گفتم. تا حالا خیلیها گفته بودند بیا ولی من نرفتم و بعضیها هم چیزهایی نوشتند كه حرف من نبود. حالا برگشتهام و میخواهم زندگی كنم. به خاطر خودم، به خاطر دخترم، به خاطر ...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 767]
صفحات پیشنهادی
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان. داستان غم انگیز زندگی عباس حاج كناریمیخواهم زنده بمانم و زندگی كنم مگر من آیینه عبرت نیستم؟ ...
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان. داستان غم انگیز زندگی عباس حاج كناریمیخواهم زنده بمانم و زندگی كنم مگر من آیینه عبرت نیستم؟ ...
زنی که ملکه گوگل شده است!! ()
روحانيون نسبت به مسايل سياسي كشور با جديت برخورد كنند · داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان · رفع موهای زائد(2) . ...
روحانيون نسبت به مسايل سياسي كشور با جديت برخورد كنند · داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان · رفع موهای زائد(2) . ...
قهرمان نماز انتخاب شد
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان همان موقع میخواستم آنكارا كشتی بگیرم ولی محمد طلایی انتخاب شده بود. ... این چیرها گفتن ندارد ولی من نماز شبمترك ...
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان همان موقع میخواستم آنكارا كشتی بگیرم ولی محمد طلایی انتخاب شده بود. ... این چیرها گفتن ندارد ولی من نماز شبمترك ...
پدربزرگ رانندگی ممنوع!
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان · اس ام اس نصفه شبی: برای دیدن · جاي پاي صندلي ها · مدال برنزجهان برسینه آرش میراسماعیلی درخشید ...
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان · اس ام اس نصفه شبی: برای دیدن · جاي پاي صندلي ها · مدال برنزجهان برسینه آرش میراسماعیلی درخشید ...
برخورد با پسران بد پوشش
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان · مصرف متادون در اطفال · sms : مرد به سرعت به خانه · گريه نعمت خداست · دستگيري 2 بازيگر معروف سينما و تلويزيون ...
داستان غم انگیز زندگی قهرمان اسبق کشتی جهان · مصرف متادون در اطفال · sms : مرد به سرعت به خانه · گريه نعمت خداست · دستگيري 2 بازيگر معروف سينما و تلويزيون ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها