واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: زنان شاد مقاومترند
جوانان داراي سطح نگرش ديني بالاتر، از شادكامي، خلق مثبت، كارآمدي، عزتنفس و خشنودي از زندگي بيشتري برخوردارند.
وقتي زني از زندگي خود ناراضي باشد چطور ميتواند همسر و فرزندان خود را كه در برخورد با مسائل و مشكلات گاهي دچار يأس و نااميدي و سرخوردگي ميشوند به زندگي اميدوار كند .
رضايت از زندگي در تصور عدهاي به معني اميد به آينده است...
در حالي كه اميد به آينده يكي از نتايج رضايت از زندگي است، به طوري كه وقتي شخصي از زندگي خود كاملا راضي باشد به آينده خويش (نسبت به كسي كه رضايت نسبي به زندگي دارد) اميدوارتر است.
رضايت از زندگي مفهومي بسيار كليتر از اميد به آينده دارد، رضايت زندگي به زعم عدهاي يعني ايدهآل بودن تمام شرايط مكاني و زماني و فراهم بودن تمام امكانات براي زندگي سالم و بيدغدغه، در حالي كه مفهوم حقيقي رضايت از زندگي يعني نگرش مثبت فرد نسبت به زندگي كنوني، با تمام مشكلات و سختيها، تلخيها و ناكاميها و در كنار آن پيروزيها و موفقيتها، شاديها و شكوفاييها.
البته بحث قانع بودن و تسليم شرايط شدن و «جبرگرايي»نيز با رضايت از زندگي متفاوت است. و اين تفاوت از آنجا ناشي ميشود كه رضايت از زندگي يعني تمام شرايط، محدوديتها، آزاديها را ديدن و براي رسيدن به هدف متناسب با امكانات موجود تلاش كردن، اما جبرگرايي يعني زندگي را همينطور با همين شرايط قبول كردن و به همين وضع راضي شدن. در اولي تحول و تلاش و كوشش وجود دارد اما در دومي رخوت و درجا زدن!
تصور كنيد زماني كه فردي از زندگي خود راضي باشد، تمام مش كلات و تهديدها براي او فرصتي ميشوند براي نيل به اهدافش و همان چيزي كه در ادبيات كهن ما به آن اشاره شده است «شكست پلي به سوي پيروزي است» اما زماني كه فرد از اوضاع زندگي خود ناراضي باشد حتي از موفقيتهاي خود نيز نميتواند لذت ببرد و پيشرفت كند، حتما بارها شنيدهايد كه «توانستن و انجام دادن هرگز بدون خواستن امكانپذير نيست» كسي كه از زندگي خود ناراضي است و نميداند از زندگي چه ميخواهد، نميتواند حتي موفقيتهاي خود را ببيند، چگونه ميتواند از فرصت به وجود آمده براي پيشرفت استفاده كند.
زن، مرد و فرزندان اضلاع مثلث زندگي را تشكيل ميدهند به همين نسبت نيز رضايت يا نارضايتي هر يك از آنان از زندگي ميتواند به دو ضلع ديگر و يا حتي كل زندگي سرايت كند.
اما در اين ميان زنان به دليل نقشهاي چندگانهاي كه در زندگي ايفا ميكنند پل ارتباطي بين اضلاع خانواده هستند و رضايت يا عدم رضايت آنها ميتواند ابعاد مختلف زندگي را متاثر كند.
وقتي زني از زندگي خود ناراضي باشد چطور ميتواند همسر و فرزندان خود را كه در برخورد با مسائل و مشكلات گاهي دچار يأس و نااميدي و سرخوردگي ميشوند به زندگي اميدوار كند.
در يك تقسيمبندي كلي، زنان در جامعه فعلي به دو دسته تقسيم ميشوند، زنان خانهدار و زنان شاغل؛ زناني كه به مفهوم عام، حداقل نيمي از روز در خارج از منزل در محلي مشغول به كار هستند و در پايان ماه دستمزد ميگيرند و داراي زندگي شغلياند و زناني كه با همان مفهوم سنتي به شغل خانهداري مشغولند، آنها شايد به فعاليتهاي متنوع علمي، فرهنگي نظير شركت در كلاسهاي آموزشي و هنري بپردازند و يا در گروههاي دوستي در فعاليتهاي متنوع اجتماعي شركت كنند، اما نسبت به گروه اول، زمان بيشتري را در خانه صرف ميكنند و دستمزدي هم از بابت كار درون خانه دريافت نميكنند.
در بحث رضايت از زندگي عوامل مختلفي موثر است، اما توجه به نگرش كلي جامعه نسبت به زنان و توقع و انتظار از آنان ميتواند جزء عوامل كليدي در اين قضيه باشد، چرا كه در جامعه كنوني با تغيير در نگاه نسبت به اشتغال زنان، ديگر زن خانهدار بودن به عنوان مزيت محسوب نميشود، موضوعي كه شايد حتي تا چند سال قبل نيز جزو محاسن يك دختر جوان محسوب ميشد، امروز به عنوان يكي از معايب او به حساب ميآيد!
مويد اين صحبت نتايج منتشر شده از پژوهش پيمايش ملي ارزشها و نگرشهاي ايرانيان در كتاب جنسيت و نگرش اجتماعي است. نتايج اين پژوهش نشانگر آن است كه باور به كار كردن زنان بيرون از خانواده در حال افزايش است. در دو سال 79 و 82 كه پژوهشگران اين پيمايش از شهروندان پرسيدهاند نظر شما راجع به خانهداري زنان چيست؟ 5/63درصد مردان و 6/80درصد زنان مخالف اين مسئله بودهاند يعني در حالي كه 1/60درصد مردان و 4/77درصد زنان در سال 1379 با خانهداري زنان مخالف بودهاند. در سال 74 اين نسبت به 3/46 درصد در مردان و 6/32 درصد در زنان ميرسد، يعني نگرش منفي جامعه نسبت به خانهداري زنان رو به افزايش است.
با بيان اين مطلب نميتوان نتيجه نهايي گرفت و گفت كه زنان خانهدار نسبت به زنان شاغل رضايت از زندگي كمتري دارند، چرا كه عوامل مختلف ديگري نيز در اين زمينه موثر است و چه بسا از عامل نگرش جامعه نسبت به اشتغال قويتر عمل كنند.
برخي از آنها را چنين ميتوان فهرست كرد:
سطح تحصيلات- براساس يافتههاي پيمايش ارزشها و نگرشهاي ايرانيان، هر چقدر سطح تحصيلات فرد بالاتر باشد، ميزان رضايت او از اوضاع فردي و در نهايت از زندگي افزايش مييابد، به طوري كه افراد داراي مدرك فوقليسانس و دكتري 100درصد از زندگي خود راضياند در حالي كه ميزان رضايت از زندگي در بين ديپلمهها 4/98، افراد زيرديپلم 9/96 و بيسوادها 5/95 درصد است.
هرچند بعضي از صاحبنظران جامعهشناسي براين باورند كه «طبقه در جوامع امروزي نسبتا بياهميت شده است و عموما پذيرفته شده است كه يك قرن و نيم پيش، در دوران اوليه توسعه سرمايهداري صنعتي، اختلافات طبقاتي عمدهاي وجود داشت و ادعا ميشود كه از آن زمان تاكنون، نابرابريهاي مادي در كشورهاي صنعتي تا حد زيادي كاهش يافته است.»
اما يكي از جامعهشناسان صاحبنظر در اين زمينه ميگويد: «تاثير طبقه ممكن است كمتر از آن باشد كه ماركس تصور ميكرد، اما كمتر حوزهاي از زندگي اجتماعي است كه اختلافات طبقاتي در آن تاثير نداشته باشد، حتي اختلافات فيزيكي با عضويت طبقاتي همبستهاند.» با اين توصيفات، ميزان رضايت از زندگي هم متاثر از سطح پايگاه فرد است. به عبارت ديگر افراد داراي پايگاههاي اجتماعي مختلف ميزان متفاوتي از رضايت از زندگي را خواهند داشت. ميزان اعتقادات مذهبي نيز نقش مهمي در ميزان رضايت زنان از زندگي دارد. لوئيس، با انجام دادن يك مطالعه در مورد «اثرات دين بر سلامت رواني»، دريافت كه افراد داراي نگرش ديني بالا، نسبت به افرادي كه سطح نگرش ديني پايينتري داشتند، در عين وسواس بيشتر، ميزان روان رنجوري كمتري نشان دادهاند. مطالعه لوئيس، با مطالعات مالتبي نيز هماهنگ است.
رضايت از زندگي مفهوم بسيار نزديكي با شادكامي دارد. كسي كه از زندگي خود راضي است احساس شادي بيشتري نسبت به كسي كه از زندگي خود ناراضي است دارد.
مرور نتايج بررسيهايي كه به بحث شادكامي و دينداري پرداخته با عنوان«تعيين ميزان شادكامي دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي تهران و رابطه آن با عمل به باورهاي ديني و برونگرايي» نشان ميدهد كه بين شادكامي، با نگرش عمل به باورهاي ديني، رابطه مثبت و معنيداري وجود دارد.
همچنين اين بررسي نشان ميدهد جوانان داراي سطح نگرش ديني بالاتر، از شادكامي، خلق مثبت، كارآمدي، عزتنفس و خشنودي از زندگي بيشتري برخوردارند.
از سوي ديگر نتايج تحقيقات فراوان در رابطه با رضايت از زندگي زناشويي و سلامت رواني كه خود جزو عوامل تعيينكننده در ميزان رضايت از زندگي است، نشان داد كه بين اين دو، رابطه وجود دارد و فشارهاي زندگي مشترك با آسيبهاي رواني، مخصوصا افسردگي، اختلالات اضطرابي و بيماريهاي جسمي مرتبط است.
در كنار عوامل بالا نميتوان نقش رضايت شغلي را درضايت از زندگي از نظر دور داشت. پژوهشها نشان ميدهند ميزان رضايت از زندگي افراد شاغل، بيشتر از افراد بيكار است و همچنين اشخاصي كه به كارهاي تخصصي مشغولند، نسبت به كساني كه داراي مشاغل تخصصي نيستند، احساس رضايت از زندگي بالاتري را گزارش كردهاند.
در بحث رضايت شغلي و رضايت از زندگي، بررسيهاي فراوان، نشان دادهاند كه وقتي كاركنان، كنترل بيشتري بر كار خود دارند و به آنها اجازه داده ميشود كه درباره هدفها و ساعات كار خود تصميم بگيرند و در تصميمگيريها دخالت داده شوند، رضايت شغلي و در نهايت، رضايت از زندگيشان بيشتر ميشود.
جمعه 7 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]