تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833496700
شعر طنز
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: vahidhgh07-05-2008, 11:14 PMاول سربازی. . . سر دروازه که رسیدم --- صدای بلبل و شیپور شنیدم به خود گفتم که شیپور نظام است---دگر شخصی گری بر من حرام است به صف کردند تراشیدند سرم را---لباس ارتشی کردند تنم را الهی خیر نبینی سر گروهبان --- که امشب کردی تو مرا نگهبان سر پستم رسیدم خوابم آمد --- محبت های مادر یادم آمد تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ --- محبت های مادر یادم امد غم مادر مرا دیوانه کرده --- کبوتر در عجبشیر لانه کرده نوشتم نامه ای با برگ چایی --- کلاغ پر میروم مادر کجایی نوشتم نامهای با برگ زیتون --- فراموشم نکن ای یار شیطون نوشتم نامه ای با برگ انگور --- جدا گشتم دو سال از خانه ام دور vahidhgh07-05-2008, 11:16 PMاز آن روزی که سربازی به پا شد---ستم بر ما نشد بر دختران شد بسوزد آن که سر بازی به پا کرد---تمام دختران را چشم به راه کرد . . به سربازی روم با کوله پوشتی به دستم داده اند یک نان خشکی به سربازی روم بارم تفنگ است اضافه برتفنگ بیل و کلنگ است به خط کردن تراشیدم سرم را لباس ارتشی کردن تنم را لباس ارتشی رنگ زمین است سزای هر جوان آخر همین است نگو دژخیمان بگو گرگ بیابان نگو زندان بگو زندان ماران درختان کرمان دانه کرده غم مادر مرا دیوانه کرده . . . vahidhgh07-05-2008, 11:17 PMای بیرجند که خاکت شعله زار است***غذای پادگانت زهر مار است نگو بیرجند بگو زندان هارون*** کلاغپر میبرند مانند میمون =================================== نگو بیرجند بگو سرچشمه غم***نگهبانی زیاد و مرخصی کم نگو 04 بگو زندان هارون***قدم آهسته اش دل میکند خون vahidhgh08-05-2008, 01:18 PMنيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس گفتم : سلام حافظ گفتا عليك جانم گفتم : كجا روي؟ گفت والله خود ندانم گفتم : بگير فالي گفتا نمانده حالي گفتم : چگونه اي ؟گفت در بند بي خيالي گفتم : كه تازه تازه شعر وغزل چه داري ؟ گفتا : كه مي سرايم شعر سپيد باري گفتم : ز دولت عشق گفتا كه : كودتا شد گفتم : رقيب گفتا : او نيز كله پا شد گفتم : كجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي ؟ گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي گفتم : بگو ز خالش ‚آن خال آتش افروز؟ گفتا : عمل نموده ‚ ديروز يا پريروز گفتم : بگو زمويش گفتا كه مش نموده گفتم : بگو ز يارش گفتا ولش نموده گفتم : چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون؟ گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون گفتم : كجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟ گفتا : خريد قسطي تلويزيون به جايش گفتم : بگو زساقي حالا شده چه كاره ؟ گفتا : شدست منشي در دفتر اداره گفتم : بگو زساقي ‚حالا شده چه كاره؟ گفتا : شدست منشي در دفتر اداره گفتم : بگو ز زاهد آن رهنماي منزل گفتا : كه دست خود را بردار از سر دل گفتم : ز ساربان گو با كاروان غم ها گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا گفتم : بگو ز محمل يا از كجاوه يادي گفتا : پژو‚ دوو‚ بنز يا گلف نوك مدادي گفتم كه: قاصدت كو آن باد صبح شرقي گفتا : كه جاي خود را داده به فاكس برقي گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره گفتا : به جاي هدهد‚ ديش است و ماهواره گفتم : سلام ما را باد صبا كجا برد ؟ گفتا : به پست داده آورد يا نياورد ؟ گفتم : بگو ز مشك آهوي دشت زنگي گفتا كه : ادكلن شد در شيشه هاي رنگي گفتم : سراغ داري ميخانه اي حسابي گفت : آنچه بود از دم گشته چلو كبابي گفتم : بيا دو تايي لب تر كنيم پنهان گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداري؟ گفتا : كه جاش دارم وافور با نگاري گفتم : بلند بوده موي تو آن زمان ها گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها گفتم : شما و زندان حافظ مارو گرفتي؟ گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي!!! mashaheeer08-05-2008, 03:10 PMخيلي جالبه! لطفا ادامه بده Julian08-05-2008, 03:26 PMاین شعر شما بر گرفته از کتاب افاضات اقای هالو نوشته م . عالی پیام هستش. من کتابش رو دارم. :) Julian08-05-2008, 03:29 PMای خدا دیسک دلم فرمت مکن هارد من را خالی از برکت مکن deltree کن شاخه های غصه را سردی و افسردگی را هر سه را ای خدا روز ازل cad داشتی؟ موس بود اما مگر پد داشتی؟ که چنین طرح 3d میزدی طرح خود بر روی سی دی میزدی آپشن غم را خدایا on مکن فایل اشکم را خدایا ران مکن نام تو پسورد درهای بهشت آدرس ایمیل سایت سرنوشت. vahidhgh08-05-2008, 04:04 PMخيلي جالبه! لطفا ادامه بده ممنون منتظر بقیه اش باشید این شعر شما بر گرفته از کتاب افاضات اقای هالو نوشته م . عالی پیام هستش. من کتابش رو دارم. :) :31:+:13:=:5: vahidhgh08-05-2008, 04:10 PMسپاس باد دانشگاه آزاد را که بودنش موجب بی پولی است و نبودنش موجب بی مدرکی . هر سالی را کی می آید فکری است و با رفتنش شکری . همچنین هر سال را دو ترم است و شروع هر ترم رقعت طلب شهریه در دست معاونت ، روان . پس هر سال را دو ترم است و هر ترم را شهریه ای واجب . از جیب و حساب که بر آید ؟ * کز عهده ی خرجش به در آید ؟ اندر دانشگاه آزاد آمدیم تا آزاده از قید هر کتاب و جزوه با هم بحثی ها و یا همان هم مجلسی ها و هم ورقی ها و هم بوستانی ها ، در پی خانم ها ، صرفاً از جهت اصلاح ظاهر و رفتار ایشان و تذکری خالصانه اندر باب اهمیت و خیر خواهی به ایشان ، در گذر خیابان و بیابان و پارک و سینما و گاهاً اتاق پرو و .... روان شویم و از این رو عطای تحصیلات عالیه را به لقایش سپردیم و نمره های مردانه !!!! گرفتیم . بنده همان به که ز این نمره هام * روی به اساتید دروس آورم ورنه تحمل عتاب پدر * من نتوانم که به جای آورم vahidhgh08-05-2008, 10:23 PMاهل دانشگاهم . رشته ام علافی است . جيبهايم خالي ست . پدري دارم حسرتش يك شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب . اهل دانشگاهم . قبلهام استاد است جانمازم نمره! خوب ميفهمم سهم آينده ی من بيكاريست . من نميدانم چرا ميگويند مرد تاجر خوب است و مهندس بيكار و چرا در وسط سفره ما مدرك نيست! ((چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد)) بايد از آدم دانا ترسيد! بايد از قيمت دانش ناليد! وبه آنها فهماند كه من اينجا فهم را فهميدم . leila*08-05-2008, 10:51 PMممنون از شعر حافظش خیلی خوشم اومد vahidhgh09-05-2008, 01:12 AMممنون از شعر حافظش خیلی خوشم اومد قابلی نداشت A_M_IT200512-05-2008, 12:43 AMوقتی سهراب سپهری دانشجو بود (از آقاي سپهري بابت لرزاندن تن ايشان در گور عذرخواهي مينمايم.) اهل دانشگاهم ! روزگارم خوش نیست ژتونی دارم ، خرده پولی ، سر سوزن هوشی دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید دوستانی هم چون من مشروط و اتاقی که که همین نزدیکی است ،پشت آن کوه بلند. اهل دانشگاهم ! پیشه ام گپ زدن است. گاه گاهی هم می نویسم تکلیف،می سپارم به شما تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است، دلتان تازه شود - چه خیالی - چه خیالی می دانم که گپ زدن بیهوده است. خوب می دانم دانشم کم عمق است. اهل دانشگا هم، قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مُهرم میز عشق از پنجره ها می گیرم. همه ذرات مُخ من متبلور شده است. درسهایم را وقتی می خوانم که خروس می کشد خمیازه مرغ و ماهی خوابند. استاد از من پرسید : چند نمره ز من می خواهی ؟ من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟ پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد. خوب یادم هست مدرسه باغ آزادی بود. درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب امتحان چیزی بود مثل آب خوردن. درس بی رنجش می خواندم. نمره بی خواهش می آوردم. تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت. درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود. کم کمک دور شدیم از آنجا ، بار خود را بستیم. عاقبت رفتیم دانشگاه ، به محیط خس آموزش ، رفتم از پله دانشکده بالا ، بارها افتادم. در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت. من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره10دم دانشکده پشتک می زد. دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد. اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت. اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»! سفر سبز چمن تا کوکو، بارش اشک پس از نمره تک، جنگ آموزش با دانشجو، جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا، جنگ نقلیه با جمعیت منتظران، حمله درس به مُخ، حذف یک درس به فرماندهی رایانه، فتح یک ترم به دست ترمیم، قتل یک نمره به دست استاد، مثل یک لبخند در آخر ترم، همه جا را دیدم. اهل دانشگاهم! اما نیستم دانشجو. کارت من گمشده است. من به مشروط شدن نزدیکم، آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان، نبضشان را می گیرم هذیانهاشان را می فهمم، من ندیدم هرگز یک نمره20، من ندیدم که کسی ترم آخر باشد من در این دانشگاه چقدر مضطربم. من به یک نمره ناقابل10خشنودم و به لیسانس قناعت دارم. من نمی خندم اگر دوست من می افتد. من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم. خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد اتوبوس کی می آید، خوب می دانم برگه حذف کجاست. هر کجا هستم باشم، تریا،نقلیه،دانشکده از آن من است. چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها رختها را بکنیم ، پی ورزش برویم، توپ در یک قدمی است و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است ! و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست. و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم! و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم! و بدانیم اگر نقلیه نبود همگی می مانیم و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم. و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست و اگر هست چرا یخ زده است. بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم. کار ما نیست شناسایی مسئول غذا، کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی، پیوسته شناور باشیم. A_M_IT200512-05-2008, 12:51 AMبی تو آنلاین شبی بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم. همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم. شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم. شدم آن User دیوانه که بودم. وسط صفحه دسکتاپ، ROOM ياد تو درخشيد DING صد پنجره پيچيد شکلکي زرد، بخنديد یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم. پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم. تو همه راز های ---- ریخته در Booter های سیاهت. من همه محو تماشای PM هایت. Talk صاف و Room آرام، بخت خندان و زمان رام. منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice. یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن. لحظه ای چند بر این Room نظر کن. Chat آیینه عشق گذران است. تو که امروز نگاهت به ای میلی نگران است. باش فردا که دلت با ID دگران است. تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن. با تو گفتم حذر از Room ندانم... ترک chat کردن، هرگز نتوانم، نتوانم روز اول که emailام به تمناي تو پر زد مثل spam، توی Inbox تو نشستم تو Delete کردي ولي من نرميدم، نگسستم باز گفتم که تو يک Hacker و من User مستم تا به دام تو در افتم Room ها رو گشتم و گشتم تو مرا ---- بنمودي، نرميدم، نگسستم Roomي از پايه فرو ريخت Hackerي، Ignore تلخي زد و بگريخت Hard بر مهر تو خنديد CPU از عشق تو هنگيد رفت در ظلمت شب، آن شب و شبهاي دگر هم نگرفتي دگر از User آزرده، خبر هم نکني ديگر از آن Room گذر هم بي تو اما، به چه حالي من از آن Room گذشتم! Copyright Disclaimer A_M_IT200512-05-2008, 12:53 AMبشکه نفت بشکه نفتي داخل انبار بود / سالن انبار تنگ و تار بود عصر جمعه حول و حوش شيش و هفت / برق سالن اتصالي کرد و رفت عدهاي هم جمع بودند از قضا / صف کشيده تا کنار پلهها يک به يک ميآمدند و با ادب / لمس ميکردند و ميرفتند عقب لمس ميکردند مردان و زنان / هر کسي چيزي گمان ميبرد از آن اين يکي استادکار ذوالفنون / گفت چيزي نيست اين غير از ستون آن يکي مرد سياسي با دو دست / لمس کرد و گفت حتما قدرت است کودکي هم روي آن دستي کشيد / گفت اسنک بود با طعم شويد! کهنه رندي هم رسيد و دست زد / گفت ايران هزار و چارصد عاشقي هم گفت اين دعوا خطاست / بي خيال بشکه معشوقم کجاست عاقلي هم ميگذشت از آن کنار / گفت مارک و ليره و پوند و دلار دختري هم ناگهان جيغي کشيد / گفت مردي بود با اسب سپيد عدهاي ناگاه از راه آمدند / شمعي آوردند تا روشن کنند شمع را با فندکي افروختند / بشکه در دم منفجر شد سوختند بشنو اما حاصل اين گفتگو / ما درون بشکه نفتيم اي عمو ميرسد هر کشوري از هرکجا / پاي خود را ميکند در کفش ما حرف آخر يک کلام است و همين / کاشکي بي نفت بود اين سرزمين Copyright Disclaimer malakeyetanhaye12-05-2008, 12:06 PMناگه دلـــم به يــاد وي افتـاد و گُـر گرفت خوابم ميآمد؛ از دهنم خُـرّ و خُر گرفت نمنم ميآمد اشك مـن، امــا دم غروب بيجا و بيدليل، يُهو شُـرّ و شُر گرفت بيزحمت رژيم غذايي، پزشك عشق سرويسمان نمود و ز ما خواب و خور گرفت من چيم كمتر از پسر لوس كدخداست كز بين عاشقانــش(!) مرا فاكتور گرفت؟! تنها به اين دليل كه ريشش چنان بز است ناخوانده درس، وي لقـب پُرفُـسور گرفـت! مشكوك بود چون به هپاتيت و ايدز، رفت يك مدرك از اَنِـسـتـيـتـوي پاســـتور گرفت و از دخـتـر شـبـيـه گــل روسـتـــــاي مــا وي "بعله" را بهضرب بجنب و تزور*گرفت! هنگام ميكـــس كردن فيلم عروسـياش ذكر : "فانهو وجب السانسور!" گــــرفت! ديلاق و بيكلاس و بداخلاق و گوژپشت او شوهر اختيار نكرد، او "شتر" گــرفت!! malakeyetanhaye12-05-2008, 12:06 PMصالحى آرام. محمد «سیر یك روز طعنه زد به پیاز»: كمترك كن براى مردم ناز! گفت: سیرى و از سر سیرى مى كنى با پیاز درگیرى! من كى ام؟ بى نواترین كالا دیگرى برده نرخ من بالا بودها م قرنها رفیق فقیر قدرنا دائماً نزیل و یسیر! من ندانم به احتكار پلید، پاى من را كه، وز پى چه كشید؟ یا، كه حبسم نمود در انبار؟ سكه شد وضعم از چه در بازار؟ چه كسى كرد بنده را «صادر» تا شوم همچو كیمیا نادر؟ دكتر اقتصاد، بنده نى ام نزد ارباب فهم، بنده كى ام؟ شد پشیمان ز گفته سیر مشنگ گشت بر او ز شرم، قافیه تنگ پس زبان را به همدلى بگشاد اصطلاحاً به خودخورى افتاد! گفت: والاگهر، پیاز عزیز بیش ازین آبروى بنده مریز دوختى گاله دهانم را «یِس»، «نَعَم» سوختى زبانم را! هست فرمایشت متین و درست من غلط گفتم، آن كلام نخست من و تو هر دو آلت دستیم گاه بالا نشین و گه پستیم یادم آمد كه بنده هم پیرار شد بهاى سه چاركم، سه هزار! آدمیزاده مى كند سودا خود به پا مى كند همین بلوا زینهار از قرین بد، زنهار «و قنا ربنا عذاب النار»! malakeyetanhaye12-05-2008, 12:07 PMاى كفش «شكاف دار» بنده اى مایه افتضاح و خنده اى شاهد آه و ناله من پاپوش هفهشت ساله من اى آنكه در این هفهشت ده سال هرگز ننموده اى، «نِك و نال» ده سال تمام، پا به پایم «سَگدو» زده اى، تو از برایم هفت سال تمام، كرده موس موس توى صف تاكسى و اتوبوس هر روز ز وقت صبح تا شام تو بوده اى، یك رَوَند، در پام! البته به روم اگر نیارى گه گاه ز روى غمگسارى یك «واكس» نموده ام، نثارت تا باز كشم، به زیر بارَت بى تو چه مرا، توانِ رفتن؟ جنس كوپنى، چسان گرفتن؟ اى در صف آب و نان، مرا یار تنهام، بیا و باز مگذار با اینهمه، انتظار دارم یكسال دگر شوى تو یارم اى شكل و شمایل تو ناجور تا سال دگر مشو ز من دور شاید فرجى به كارم آید اقبال، نگفته یارم آید! پولى رسدم ز عالم غیب خالى ز خلل، تهى ز هر عیب چون در چك و چانه من «خبیرم»! كفش «دَس دُومى!» بگیرم جاى تو، چو آن به پا نمایم آنوقت تو را رها نمایم! ناطقیان. مرتضى vahidhgh20-05-2008, 02:15 PMممنونم از همراهی دوستان خوبم vahidhgh20-05-2008, 02:21 PMندیدم چشمی به زیبایی چشمانش ندیدم زیباتر از آن بازوانش دو زلف سیاه و مویی چو آبشار داری بگو ای سوسک در خانه ما چکار داری vahidhgh22-05-2008, 02:18 PMشکایت خر روزی خری ز صاحب خود شکوه کرد و گفت آخر من فلک ز ده کافر که نیستم در هین بردگی برهر غیر و آشنا دشنام وفحش می دهی ام کر که نیستم باری نهی به پشت منو خود شوی سوار من یک خرم وانت و خاور که نیستم بهر خدا قشو کن وتیمار کن مرا از گربهء مادام کوری کمتر که نیستم خر چنگ وخر مگس یا هر خر دگر آنهم خر است من خر نو بر که نیستم vahidhgh26-05-2008, 12:59 AMسگ مجروح بود یک شـب از زمستان سرد و سوز خـستـه و بـی حـوصـلـه بـودم ز روز نـاگـهــان دیـدم بــره غـوغـا شـدسـت درخـیـابان مـحـشـری بـرپا شـدسـت پــیـشـتــر رفــتــم بــدیـدم تــــولـه ای دست و پا بشکسته در خود لوله ای در مـــیـــان ره فـــتـاده بـــر زمــیـن مادرش چـون حارسـان کـرده کـمین آن سـگ حارس که بـود مادر ورا ســــد معـــبــرکــرده بــسـتـه راه را گاه گاهی میدوید عرض خیابان را بحرص با نگه برآسـمان می گـفت ای فریاد رس...... زوزه ها بابغض زسیـنه می کـشیـد پـارس مـیکـرد نـالـه مـیـزد میـدویـد بـرخلایق حـمـله میکـرد می جهـیـد فعـل وافعـالی که از سگ بود بعـیــد تــولــۀ بــیــچـاره هـــم از زور درد نـالـه اش بـا مـادرش هــم را ه کــرد نی به کس جرات رود پیشی و پـس نی شجاعت که کشد یک کـس نفس در دلــم نــوری زیـزدان شــد پـدیـد یک دو جمله گفتمی تـا سـگ شنـیـد رفـتـمـش نــزدیـکــتــر گــفـتـم بــیـا پـارس کــرد یعــنـی بـرو ایـنـجا نـیـا گفتمش نـیّت به خـیرست ای غمین پـارســی زد کــه مـیـا گـفـتـم همـیـن تـرس بـرمـن زد زخـشــمش نا هوا رو بـه حــق کــردم و گـفـتم یا خــدا....... روی کـرد بـر آسـمان زوزه کــشیـد رحـمـت حــق خــشــم اودردم بـریــد پس عقب رفت سگ یواشوپرحواس یعـنـی ایـنـکه تـوبـگـیـر ازمن قیـاس چهـارچـشمـی پـرنگـه بـردست من مـن بـه صحبت با زبان و دست و تن دوزبـان فـــهــم از ورا آمــوخــتــن کــی کـجـا چــه راتــوانــنــد دوخـتـن نـرم نـرمـک دسـت کـشیدم توله را تـــولــه هـــــم آرام شــــد از درد وآه هـــردودســت درزیـــر اوانــداخــتـم بــســتــری با هــردوبــــازو سـاخـتـم مـادرش در مـن نـگه می کـرد تـیز هـرحـرکـت را بـه فـهمـیــد ازغـریـز توله سگ را روی دسـت بـرداشتـم ســــروسـیـنش دربـغــل بـگــذاشــتـم خـلق گـریان سگ جلـومن پشت او هـم چـو مـومـی بـرکف ودرمشت او گیج وپشت کوبیده دست دررفـته بود پـــوز ورویـــش خـاکی و ژولیده بود دسـت رابـستـم به پـیـراهـن زخـود پـشـت اومالـیــدم وخــود چـاره شــد آب جــــوب بـگـذاشــتـم درپــوز او آب را خورد جان گرفـت زد زوزه او دســت اومـالــیــدم وپایــش چــنـان مــادرش آمـــد کـــنــارم نـا گـــهــان لـیـس مــیـــزد مـادرش دســت مرا من شـــدم گریان که چونست ماجرا آخــرالامـر یک نـگـه درمن فزود بـعـد نـگـه بــرآسـمان زوزه نــمــود زوزه هـای جـانـگـــداز وســــوزاو قـطـره قـطـره اشـک شــد درپـوزاو...... بــوســه ای کـردم زهـردوبعـدازآن رفــــتــــم انـــدروادی حـیــران جـان نـی دلــم بــود کـه روم درخـانـه ام نـی بــــمــانـــم خـودمـگــردیـوانه ام قـــرب وپــستی رابه فهمـیـدم خــدا در هــمــیــن افـکـارمـن گـشـتم جــدا مـادرش آمـد بـه پــشتــم چــنــد بار گـفـتـمـش رو ای حــدیــث روزگــار پارس میکرد رو توچشمم کورنیست رو که انــجــام دلـسـت وزورنـیـست مثــل سـگ واقـی بـراوکـردم بــرو واقـو واقـی زد کـه حـرف راتــوشنو من دویــدم اودویــد هـم سـوی هـم تـا رسـیــدیـم دربـغـل گـشتیـم جمع سـرتـکان می داد ودم اوهـر نفس لـیــس مـیـزد بـرســــروانـــدام ودس باصــدای ریــزجــیـــغ مانـنـد خـود می نــمـود احساس دل را آنچه بـود دست می مالـیـــدمی بـــرگـوش او آفـریـن می گـفـتـمـی بــرهــــوش او بعـد گفتم که بــروپـیــش مــریــض رفـت و کـوته کردمی قصـۀ عریض بـعــد ازآن روز عـجـیـب پــرخـبـر روزگـارم شــــد سـپـیــد وپــر ثــمــر نـعـمـت حــق از زمــیــن وآسـمـان بــرحــریـــمـم می دویـــدی ازنـهــان کارگاه درگهش لـطـف کـــرد و داد تـارمـویـی را چـو زلـف و شـانه داد هرزمانی نصـررااینـگـونه پاســت بـهـتـریـن ایـّام اوبـاشـد که خواسـت........ vahidhgh13-06-2008, 06:06 PMhttp://i27.tinypic.com/vox40p.jpg آنتی15-06-2008, 02:25 PMخیلی جالب بود mer30 vahidhgh16-06-2008, 02:26 AMخیلی جالب بود mer30 قابلی نداشت.... LONELY50019-06-2008, 06:14 PMخواستگاری خر خیلی باحال بود دستت درست SADEGH 719-06-2008, 08:46 PMسلام vahidhg دوست عزیز اگه لطف کنی کتاب رو آپلود کنی و لینکش رو بذاری ممنون می شم.( البته اگه تو کامپیوترت هست.) hamed_shams21-06-2008, 10:26 PMز دست دیده و دل هر ســــه فریاد! ببخشین...سومی را بردم از یاد بسازم خنجـــــــری نیشش ز فولاد ببرّم سومی را ، گــــــــــردم آزاد سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1161]
-
گوناگون
پربازدیدترینها