واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: هزينههاي مردمسالاري ديني نقش ترورهاي سياسي سال 60 در تثبيت نظام جمهوري اسلامي و اصل ولايت فقيه
تهران- خبرگزاري ايسكانيوز:ضربهي نهايي به فكر جمهوري منهاي اسلام و روحانيت در روز هفتم تير با انفجاري كه در دفتر حزب جمهوري اسلامي صورت گرفت، وارد آمد. خون شهيد بهشتي و يارانش چنان جوشيد كه به راحتي اصل ولايت فقيه در قانون اساسي گنجانده شد و به تصويب رسيد.
شعار اصلي انقلاب اسلامي "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" است. اين شعار جهت خويش را از مردمسالاري ديني بر اساس سياست علوي اخذ نموده است. در سيرهي حضرت علي(ع) به خوبي مشاهده ميكنيم كه حركت "ولي" همراه با مردم در جهت رشد و تعالي آنان است. صبر ايشان در پذيرش موضع ولايت و تحمل ديگر خلفا براي رسيدن مردم به درجهي رشد لازم براي درك مقام ولايت، اين سيره را به روشني نشان ميدهد. مردمسالاري ديني نيز همانطور كه از معني لغتهاي تركيبي آن برميآيد حكومتي مردمي با گرايشات و ارزشهاي ديني است.
اگر به ريشهيابي حركت انقلاب اسلامي در تاريخ معاصر ايران بپردازيم، نخستين جنبشهاي مردمي براي برپائي حكومتي مردمي بر اساس ارزشهاي ديني را در حدود كمي بيشتر از يكصدسال پيش مييابيم. اولين تحركات مردمي در جريان نهضتهاي تحريم كه بارزترين آنان نهضت تحريم تنباكو است، صورت گرفت. متعاقب آن براي رهائي از استبدادي كه در جهت وابستگي كشور به بيگانگان حركت مينمود، انقلاب مشروطه مشاهده ميشود.
اين جنبشها در زمينهي نوعي مردمسالاري ديني براي جامعهاي كه از زمان عقب افتاده و اسير دست پادشاهان بود، شكل گرفت. مردم آن زمان تحت رهبري مراجع تقليدي كه با آزادي كامل انتخاب مينمودند، زندگي اجتماعي و اقتصادي و قضائي خويش را ميگذراندند. نهادهاي اجتماعي نظير اصناف، دادگاهها، مكتبخانهها، هيأتهاي مذهبي و مساجد و تكايا عمدتاً تحت مديريت نهاد مرجعيت، و به صورت كاملاً مردمي اداره ميشدند. به عبارت ديگر بهطور غير رسمي اجتماعات مردمي تحت رهبري دين از طريق تبعيت از مراجع تقليد قرار داشت اما اين تبعيت در حوزهي فردي بود و شكل اجتماعي نداشت. مردمسالاري ديني به دنبال اجتماعي كردن حاكميت خواست مردماني كه ديندار هستند و ميخواهند بر اساس تعليمات دين زندگي كنند و بر سرنوشت خويش حاكم باشند، است.
انقلاب مشروطه براي همگامي با تجدد، رهائي از عقبافتادگيها و استبداد، توسط علماي طراز اول تهران و نجف شكل گرفت. اين انقلاب با الگو قرار دادن نوع حكومت مردمي كه در اروپا شكل گرفته و داراي مجلس بود، حركت نمود. تصور اين بود كه مردم مسلمان ايران ميتوانند با استفاده از روشهاي اروپايي به خواست خود كه مردمسالاري ديني است، دست يابند. با توجه به اينكه اين ظرف متناسب آن مظروف نبود، اين انقلاب از مسير خود منحرف شد و استبداد رضاخاني را به دنبال آورد. رضاخان و پسرش به اسم تجدد در مقابل كليهي زمينههاي مردمسالاري اعم از ديني و غيرديني در كشور ايستادند. آنان حتي در مقابل مردمسالاري عمدتاً غيراجتماعي كه در روابط فردي بين مردم و امناي روحاني خويش بود نيز تاب نياوردند و براي نابودي همهي آن نهادهاي مردي سنتي گام برداشتند.
اين حركت با مخالفتهاي مردمي مواجه شد. مردمي كه درد دين داشتند، اكنون ملاحظه ميكردند كه روز به روز اين گوهر گرانبها از صحنهي زندگيشان كنار ميرود و در عوض وابستگي به فرهنگ و سياست غربي جاي آن را ميگيرد. نهضت ملي كردن صنعت نفت اولين واكنش گستردهاي بود كه در مقابل دينزدائي و وابستگي صورت گرفت. بعد و آشكارتر از آن، نهضت 15 خرداد مخالفت با وابستگي و دينزدائي را هدف قرار داد. اگر در نهضت ملي شدن صنعت نفت به مناسبت شرايط زماني بيشترين تأكيد بر استقلال بود، در نهضت 15 خرداد تحت رهبري حضرت امام(ره) تهديد اسلاميت به عنوان مسألهي اصلي مورد نظر قرار گرفت. هر دو نهضت ياد شده، به علت در اختيار مردم نبودن و قرار نگرفتن نظام اجتماعي با شكست مواجه شد. دستگاه سياسي وابسته كه به عنوان قوهي اختيار اجتماعي عمل ميكرد، در اندك زماني شرايط را به نفع خويش چرخاند و حاصل تمام تلاشها و خونهاي ريخته شده را به سود خويش مصادره كرد.
انقلاب اسلامي با زمينهسازي كه در جريان و بعد از نهضت 15 خرداد فراهم شد در مقابل نظام استبدادي و وابستهي پهلوي ايستاد تا مردمسالاري ديني را بر پا كند. اين انقلاب با تجربهاندوزي از حركتهاي گذشته، هدف خود را به دست گرفتن دستگاه سياسي قرار داد. اين انقلاب ميخواست اهداف انقلاب مشروطه، نهضت ملي شدن صنعت نفت و 15 خرداد را محقق كند و همهي عقبافتادگيها را جبران نمايد. بنابراين "استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي" هدفي بود كه همهي خواستهاي سركوبشدهي قرن گذشته را تأمين ميكرد.
حركت با پيامهاي توفندهي امام خميني(ره) آغاز شد و سازشناپذير، مسير خود را تا سرنگوني رژيم پادشاهي پيمود. در اين ميان گروههاي سياسي مختلف با گرايشها و مرامهاي متفاوت، در حاشيهي امن حركت مردمي پيش آمدند؛ به اميد روزي كه بتوانند از اين نمد براي خود كلاهي بدوزند. بار ديگر آنچه در انقلاب مشروطه پيش آمده بود مطرح شد. همان گزاره كه روحانيت در بسيج مردمي موفق عمل نموده است، حال بايد كار را به دست كاردان بسپارد و خود در مدارس خويش به ارشاد مردم بپردازد! حضرت امام(ره) كه ميدانستند تغيير ساختار سياسي كشور از پادشاهي به جمهوري اسلامي، مسألهي كلان و درجهي اول است، چند ماه از انقلاب نگذشته، تكليف را با همراهي و همگامي مردم روشن نمودند. جمهوري اسلامي تأسيس شد اما خناسان در سدد بودند اين نام را از محتوا تهي كنند و آن شود كه در مشروطه شد. مجدداً در موقع تنظيم قانون اساسي كشور، پيشنهاد ظرفي مطابق با سنتهاي اروپا روي ميز مذاكرهي خبرگان منتخب مردم آمد. در انقلاب مشروطه ظرف اروپائي پيشنهاد شده، مشروطهي سلطنتي بود و امروز جمهوريت شكل گرفته در غرب به عنوان راه حل عرضه ميشد. پادشاهيِ امتحان شده در انقلاب مشروطه، به علت عدم تجانس با محتواي ديني، نتيجهي شوم خود را در ذائقهي ملت ايران به جا گذاشت. در انقلاب اسلامي نيز ميرفت تا ظرف ناهماهنگ جمهوريت اروپائي با محتواي اسلامي همان مسير را تجديد كند. اميد استعمارگران جهاني و دستهها و گروههاي سياسي وابسته- چه از نظر سياسي و چه فرهنگي- همين بود كه ساختار سياسي كشور مطابق با ساختارهاي معمول در غرب شود. اگر چنين ميشد كارگزاران آن ساخت نيز كه تحصيلكردهي غرب بودند، به خوبي ميتوانستند امكانات كشور را در راستاي منافع جهانخواران تنظيم كنند. شاهي رفته بود و رئيسجمهوري آمده بود اما آش همان بود و كاسه همان.
چگونه ميشد مردمي را كه بيش از پنجاه سال از سياست و تحليلهاي اجتماعي به دور نگه داشته شده بودند و به خوبي نميتوانستند منافع جمعي خويش را تشخيص دهند، از چنين دام مهلكي كه متخصصين فن نيز از درك آن عاجز بودند، نجات داد؟ مشي علوي حضرت امام و يارانشان سخنراني بود و ارشاد مردم؛ باشد تا به فضل الهي و استعانت از روزهاي قدري كه خود او مقرر كرده بود، ره صدساله را يك شبه و يا چند روزه طي كنيم و مردم را به مهلكهها و پرتگاههاي پيش رو آگاه سازند.
اولين شب و روز قدر از اين دست در انقلاب اسلامي به دست دشمنان كور دل در ارديبهشت 58 رقم خورد. در دل سياه شب ستارهي درخشاني از انديشمندان انقلاب به دست گروه فرقان پرپر شد. اما فرداي آن به شب قدر و روز قدر بدل شد و گويي معرفتي را كه ساليان سال آن انديشمند، حكيم و فيلسوف بيبديل در ذهن خود ذخيره كرده بود، به دانش مسلم و حافظهي بيدار ملت ايران تبديل شد.
همين حادثه در سال 60 كه سال تنظيم نهايي و تصويب قانون اساسي بود مجدداً تكرار شد. بنيصدر كه خود را رئيسجمهوري محبوبميدانست، براي ساختارسازي جمهوري اسلاممالي شده اما بدون محتواي ديني تلاش ميكرد. در مقابل او شهيد بهشتي و يارانش در سدد شكل دادن به جمهوري واقعاً اسلامي بودند. درگيري اين دو جناح به جايي رسيد كه نيروهاي طرفدار هر يك در مقابل هم صفآرائي نمودند. اين اختلاف ميرفت تا ضربههاي جبرانناپذيري در جبهههاي جنگ به كشور عزيزمان وارد كند.
مباحثات مجلس خبرگان تنظيم قانون اساسي نيز به جاي حساسي رسيده بود. بحث پيرامون ولايت فقيه و مباشرت او در ادارهي كشور به شدت مورد حل و نقد و مذاكره بود. نخبگان موافق و مخالف هريك دلايل خود را ميآوردند. همفكران بنيصدر به جمهوري منهاي ولايت رأي ميدادند و همفكران شهيد بهشتي حاكيمت ولي فقيه را خواستار بودند. مذاكرات مجلس، بين مردم در محافل رسمي و خصوصي مباحث داغي را ايجاد كرده بود. عدهاي به طرفداري از اين و ديگراني به هواخواهي از آن، بر هم ميخروشيدند. بسا شد كه خويشاني در مقابل يكديگر قرار گرفتند و روابط مألوفي بر اثر اين درگيريها به سردي گراييد.
نخبگان سياسي اولين گروهي بودند كه ناكارآمدي بنيصدر و انديشههاي او را دريافتند. بنابراين مجلس شوراي اسلامي كه ناظر اميني بر حوادث بود، بنا بر وظيفهي خويش در خرداد ماه 60 رأي بر عدم كفايت بنيصدر در ادارهي كشور داد. اين رأي چند روز بعد توسط حضرت امام(ره) مورد تأييد قرار گرفت و دست بنيصدر از مصادر امور كوتاه شد. ياران وفادار به او اعلان جنگ به جمهوري اسلامي دادند و در كوچه و خيابان به كشتن مردم بيگناه به جرم هواداري از انقلاب اسلامي و فعاليت براي تحكيم پايههاي اين حكومت مردمي نوپا پرداختند. از جناح مقابل لازم بود روشنگريها صورت پذيرد و فساد انديشهي جمهوري منهاي دين و روحانيت براي مردم تبيين شود. آيتالله خامنهاي كه همواره همچون سربازي فداكار در همهي صحنهها حضور داشتند با سخنرانيهاي خود به روشنگري پرداختند. در روز ششم تيرماه 1360منافقان كوردل در مسجدي در تهران به ترور ايشان دست زدند؛ به اين خيال كه با از بين بردن مناديان مردمسالاري ديني، ميتوانند به هدف خود كه جمهوري منهاي محتواي ديني بود دست يابند. اما اين اقدام مانند اقدام سال 58 در ترور شهيد مطهري اثر خود را به جا گذاشت و باطل بودن انديشهي بنيصدر و طرفدارانش را به وضوح براي مردم روشن ساخت. اگر بنا بود اين بطلان انديشه از طريق مباحثات كلامي پيش رود، شايد سالها طول ميكشيد. اما با اين اقدام ناجوانمردانه، يكشبه و يكروزه فساد خود را آشكار ساخت.
ترور آيتالله خامنهاي اولين بارقههاي خود را بر هواداران مردمسالاري ديني تابيد. مردم به اين فكر فرو رفتند كه اگر رقيب، حرف حساب دارد كه نيازي به دست زدن به كشتار ندارد. ضربهي نهايي به فكر جمهوري منهاي اسلام و روحانيت در روز هفتم تير با انفجاري كه در دفتر حزب جمهوري اسلامي صورت گرفت، وارد آمد. خون شهيد بهشتي و يارانش چنان جوشيد كه به راحتي اصل ولايت فقيه در قانون اساسي گنجانده شد و به تصويب رسيد. از آن پس تشتهاي ناشي از به ميدان آمدن ايسمهاي غربي كنار زده شد و اكثريت ملت ايران جهت فكري خويش را در راستاي حاكميت ولي فقيه تنظيم نمودند.
نگاهي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نشان ميدهد كه اين قانون سختافزار لازم را براي تحقق حكومت مردمسالاري ديني كه با تحولات روز جهان همراه باشد و جامعه به سمت تعالي و ترقي پيش برد، فراهم نموده است. اين جمهوري و قانون اساسي آن، ثمرهي تلاشها و حاصل خون شهيدان نهضت اسلامي و نهضتهاي گذشته است. اميدواريم نسل حاضر قدر آن را بداند و با جد و جهد نرمافزارهاي لازم براي تحقق اجرايي آن را فراهم نمايد.
دكتر سيدسعيد زاهد، استاديار بخش جامعهشناسي و برنامهريزي اجتماعي دانشگاه شيراز
جمعه 7 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]