تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833538600
نويسنده: فاطمه فرهمند به نام مردم به كام شاه (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: فاطمه فرهمند به نام مردم به كام شاه (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: يكي از اقدامات ضد دموكراسي حكومتهاي استبدادي آن است كه به اقدامات به ظاهر دموكراتيك و فرمايشي دست ميزنند.در مقاله پيشرو با تاريخچه تأسيس و انقراض، و تحولات و اعتقادات حزب مردم آشنا خواهيد شد.
تمايز عمده دوره سوم با دوره قبل در انتقادات بيپرواي حزب اقليت مردم عليه حزب اكثريت حاكم بود. كميّت و شدت انتقادات در اين دوره به حدي افزايش يافت كه عملاً هيأت حاكمه بارها با توسل به ترفندهايي درصدد برآمد حزب را كنترل و حتي تضعيف نمايد، بهگونهايكه طي چهار سال فعاليت حزب در اين دوره، دبيركلهاي آن چهار بار عوض شدند.
سابقه كني نشان ميدهد كه او از مؤسسان و فعالان حزب مردم از همان دوره اول بود، ازاينرو او نيز از همراهان و ياران باسابقه علم محسوب ميشد[47] و از همين طريق به سرعت پلكان ترقي را طي نمود، و گويا تصدي دبيركلي حزب از سوي او نيز با اعمال نفوذ علم ميسّر شد. انتخاب كني به عنوان دبيركل با حاشيههايي همراه بود؛ زيرا طبق اساسنامه حزب، انتخاب دبيركل ميبايست از سوي شوراي عالي حزب (بالاترين مرجع حزب مردم) و از ميان يكي از اعضاي كميته مركزي حزب انجام ميپذيرفت، اما كني، بعد از تصدي دبيركلي، به عضويت شورا و كميته يادشده درآمد. همين انحراف غيرقانوني، از همان اوان دبيركلي او، زمينه مخالفت عدهاي از اعضاي مؤثر حزب با كني را فراهم آورد؛ از جمله دو معاون دبيركل، يعني هلاكو رامبد و كاظم جفرودي، در اعتراض به اين امر از سمت خود استعفا كردند.
با اين احوال دوره كني با تحول و جنبوجوش بسياري در حزب مردم همراه بود. حضور وي به يك دهه ركود حزب در دوره عدل پايان داد. سخنرانيها و مصاحبههاي وي در اوايل دبيركلياش، بسياري از افراد فعال ولي منزوي حزب را به عرصه فعاليتهاي حزبي كشاند. اين امر محبوبيت كني را در حزب مردم به دنبال داشت. از يكسو بيپروايي او و توانايياش در جلب افكار عمومي و از سوي ديگر شرايط اجتماعي جامعه وقت ايران، زمينه و بهانه لازم را ايجاد كرد تا به هر بهانهاي عليه دولت و حزب حاكم تبليغ نمايد و اوضاع اجتماعي را نشانه بيكفايتي دولتمردان قلمداد كند. شدت يافتن اين انتقادات، ناخرسندي شاه از صراحت او را به دنبال داشت كه همين امر سبب استعفاي او بعد از چهارده ماه دبيركلي حزب گرديد.[48] رفتن كني همچون آمدنش با شايعات فراوني همراه شد. عدهاي صراحت زبان او، يعني سازشناپذيرياش، و افرادي نيز مداخلات بيروني را عامل استعفاي او اعلام كردند.[49] البته اسناد ديگري حاكي است كه شاه از سخنان كني درباره فساد اداري، جو خفقانآميز كشور، نارضايتي عمومي و رسالت دولت وقت براي تأمين منافع امريكا برآشفته بود.[50]
استعفاي ناگهاني كني بار ديگر بر ناكارآمدي احزاب دولتي و فرمايشي صحه گذاشت. علم كه كني را تحت حمايت خود در حزب قرار داده بود، در خاطراتش نقل كرده است كه شاه گاهي نيز به انتقادات كني توجه ميكرد. وي در خاطرات روز 15 خرداد 1351 خود خاطرنشان ساخته است: "در شرفيابي كوتاه، گزارش شكايت دكتر كني، دبيركل حزب مردم، را تقديم كردم، كه مدعي است هركس مقامي دولتي دارد، به محض پيوستن به حزب [مردم] از سمتش بركنار ميشود؛ از جمله مدير يك دبيرستان دولتي را نام برد. شاه خيلي ناراحت شد و بلافاصله به نخستوزير تلفن زد كه كني در شكايتش محق بوده است. سابقاً شاه اينگونه مسائل را با بياعتنايي رد ميكرد."[51] اما هنگاميكه دامنه اين انتقادات شدت يافت، شاه تحمل خود را از دست داد؛ زيرا كني پايش را از گليم خود درازتر گذاشته و تخطي كرده بود.[52]
از نظر زماني عزل كني در ايامي روي داد كه او از مدتها پيش در حال سفرهاي تبليغي به شهرهاي مختلف كشور به منظور ترغيب اعضاي حزب به شركت در انتخابات انجمنهاي شوراها بود. كني در همه اين سفرها با استقبال عمومي مواجه ميشد. بسياري از كميتههاي حزبي شهرها، كه در دوران طولاني ركود به سر ميبردند، با آمدن كني به تحرك تازهاي روي آوردند، و اعضا خود را براي شركت در انتخابات و رقابت با حزب حاكم آماده كردند. درواقع او روزبهروز در ميان اعضاي ردهپايين حزب محبوبيت مييافت. اين شهرت براي دستاندركاران محافظهكار حزب تحملپذير نبود. اين گروه به سرعت دست به كار شدند و با تشكيل دو جناح به رهبري يحيي عدل و هلاكو رامبد با ياري گروهي از مقامات سياسي خارج از حزب،[53] عليه كني موضعگيري كردند. آنان ميخواستند مانع انحراف حزب از مأموريت محوله شوند و البته زمينه عزل كني را نيز فراهم سازند.
چنين به نظر ميرسد كه امر غيرمنتظرهاي رخ داده بود. براي اولين بار حزب مردم در جايگاه واقعي حزب اقليت فعاليت ميكرد. كني در يكي از سخنرانيهاي خود بعد از انتقاداتي از دولت: "حزب حاكم را به صورت يك محيط كثيفي" ذكر كرده بود كه همين امر ناراحتي هويدا، نخستوزير وقت، را به دنبال داشت. هويدا نيز، كه قصد مقابله با او را داشت، گزارش اين سخنراني را به اطلاع شاه رساند، شاه نيز دستور بركناري كني را صادر كرد.[54]
عزل كني يكي از بحرانهاي بزرگ حزب مردم را در طي پانزده سال فعاليت به دنبال داشت؛ زيرا به دنبال عزل او و اعمال نفوذ دستاندركاران حزب به منظور معرفي اشخاص موردنظر خود براي نمايندگي انتخابات انجمنهاي شهر و در نتيجه سلب آزادي و ابتكار عمل كميتههاي حزبي شهرستانها، بسياري از اين كميتهها، نظير كميتههاي حزب در اهواز، زاهدان، خرمشهر، فيروزآباد و...، به طور دستهجمعي از حزب استعفا كردند و بعضي نيز دستهجمعي به حزب ايران نوين پيوستند. به دنبال اين تحولات شايعاتي مبني بر دبيركلي اشخاصي نظير: داريوش همايون، هلاكو رامبد، مهدي سميعي، محمد معتضد باهري، كاظم جفرودي، محمد مؤمني، فضلالله صدر (دبيركل وقت حزب ايرانيان)، در حزب مردم پخش شد، ولي در نهايت خود يحيي عدل از تاريخ 3 مرداد 1351 مستقيماً اداره امور حزب را بر عهده گرفت، با اين حال در عمل قدرت واقعي را به كاظم جفرودي و گروه او در حزب سپرد. اين دوره، كه قريب يك سال (تا 6 تير 1352) طول كشيد، دورهاي آشفته براي حزب محسوب ميشود؛ زيرا از نظر اعضا بازگشت مجدد عدل به مفهوم بازگشت ركود به حزب تلقي ميشد و بار ديگر تعداد مراجعهكنندگان به حزب به حداقل تعداد نفرات خود رسيد.[55] در اين دوره نه تنها حزب از تداوم فعاليتهاي عادي بازماند، بلكه تاحدودي تشكل و سازماندهي خود را از دست داد.
دوره يكساله دبيركلي مجدد عدل را ميتوان دوره فترت در سير فعاليتهاي حزب مردم ناميد. سلطه جناح محافظهكار بر حزب كه در پي تأمين منافع شخصي خود بودند و تمايلي بر رنجاندن حزب حاكم اكثريت نداشتند، عامل اين امر بود. اين وضعيت فرصت مناسبي براي مقايسه دو مقطع فعاليتهاي حزبي در دوره كني و عدل فراهم آورد و ناظران فعاليتهاي حزبي به عينه مشاهده كردند كه مستقل نبودن حزب مردم، آن را از فعاليت در جايگاه اقليت منتقد باز ميدارد، بهگونهايكه تداوم يكساله دوره عدل نيز بار ديگر بلاتكليفي اعضا را به دنبال آورد و حتي فلسفه موجوديت حزب را در نظام دموكراسي مورد نظر شاه زير سؤال برد.
براي خروج از اين وضعيت بار ديگر خود شاه دست به كار شد و در طي ملاقات اعضاي مؤثر حزب مردم با وي، درصدد چارهجويي برآمد و خطاب به حاضران گفت: "حزب اقليت بايد مراقب كارهاي قوه مجريه باشد تا احياناً اگر عيبي بود، بگويد."[56] اين سخن آشكارا به مفهوم اين بود كه شاه به خروج حزب از ركود و تجديد فعاليتهاي حزبي تمايل دارد، ازاينرو بلافاصله بعد از اين رهنمود، به پيشنهاد يحيي عدل، شوراي عالي حزب مردم تشكيل شد و وي ناصر عامري[57] را به دبيركلي حزب برگزيد. اما اين انتخاب نيز با جنجال همراه شد؛ زيرا سوابق فعاليتهاي حزبي عامري نشان ميداد كه وي در زمان اشتغال به كار در شهر كرمان به عضويت اين حزب پذيرفته شد و سپس با طي سلسلهمراتب حزبي به سمت قائممقامي حزب در سال 1348 نايل گرديد، اما يك سال بعد، از حزب مردم استعفا كرد و به حزب ايران نوين پيوست. تا اينكه با عزل كني و آغاز دوره فترت حزب مردم ــ دوره دوم دبيركلي عدل ــ مجدداً به حزب مردم روي آورد[58] و عدل او را برخلاف قواعد حزبي براي دبيركلي حزب پيشنهاد نمود و شوراي عالي حزب نيز او را تأييد كرد. ازآنجاكه عامري نيز چون كني عضو شوراي عالي حزب مردم نبود، نميتوانست به عنوان دبيركل انتخاب شود. عدول از اين قاعده، يكي از بحرانهاي طولاني حزبي را در آخرين سالهاي فعاليت حزب مردم بهوجود آورد.
در اين زمان سه جناح در حزب فعاليت ميكردند: يك جناح به رهبري هلاكو رامبد بود كه نسبت به عمل غيرقانوني انتخاب عامري با اغماض رفتار كرد. گروه دوم جناح طرفدار كاظم جفرودي بود كه از همان آغاز با شدت تمام عليه عامري موضع گرفت. عامري نيز با اقدامي شتابزده و با تشكيل دادگاه حزبي، حكم اخراج گروه جفرودي را از حزب صادر كرد. اين عمل جنجال بزرگ و دامنهداري براي حزب به دنبال داشت،[59] بهطوريكه بسياري از اعضاي قديمي در شهرستانها از حزب كنارهگيري كردند.
واقعيت امر اين بود كه جفرودي از زمان رهبري فراكسيون حزب مردم در مجلس سنا، خود را مستحق دبيركلي حزب ميدانست. طرفداران او نيز، كه اكثراً از اعضاي قديمي و متنفذ حزب محسوب ميشدند، عمده مقامات حزبي را اشغال كرده بودند. زماني كه با انتخاب عامري، اين عده موقعيت حزبي خود را در خطر ديدند، با سازماندهي داخلي و تشكيل گروهي تحت عنوان "اصلاحطلبان حزب مردم" جلسات منظم حزبي در منازل گروه برپا، و عليه عامري و ساير دستاندركاران مخالف حزبي خود افشاگري كردند. آنان انتخاب عامري را اقدامي تحميلي از جانب دولت تلقي، و عامري را، با توجه به سوابقش، به جاسوسي براي سازمانهاي امنيتي امريكا[60] و حزب حاكم ايران نوين متهم كردند و مدعي شدند كسي كه سابقه عضويت در حزب رقيب را دارد، شايستگي دبيركلي حزب مردم را نميتواند داشته باشد و لذا به چاپ و نشر اعلاميههاي متعدد در روزنامههاي كشور عليه عامري دست زدند. عنوان و محتواي بعضي از اين اعلاميهها عبارت بود از: دبيركل حزب مردم عضو حزب ايران نوين ميباشد، اقليت از اكثريت دستور ميگيرد، حزب مردم شعبهاي از حزب ايران نوين ميباشد، جامعه به سوي نظام تكحزبي و... . اعلاميههايي با اين مضامين نه تنها رسوايي بزرگي براي حزب اقليت محسوب ميشد، بلكه اصولاً ماهيت و رسالت نظام دو حزبي دولتي را زير سؤال ميبرد.
عامري در اوان انتخابش، محور برنامههاي خود را تداوم اصلاحات ارضي، مبارزه با فساد، رفاه عمومي و جلب مردم به مشاركت سياسي اعلام كرد.[61] او بعدها ناكامياش از نيل به اهداف حزبي خود را، به دليل دستهبنديها و اختلافات درونحزبي ذكر كرد؛[62] هرچند از اين نكته غافل بود كه خود وي با اخراج گروه جفرودي، باني و عامل تشديد اين اختلافات گرديد. البته ناگفته نماند كه عامري نيز همان راه كني را پيمود. او نيز به انتقاد شديد از دولت برخاست و در اولين موضعگيريهاي خود به مسائلي نظير شهريه مدارس، انقلاب اداري و وضعيت دادگستري اعتراض كرد. اين موضعگيري بلافاصله افكار عمومي را متوجه او ساخت. ازاينرو وي نيز به سرنوشت كني دچار شد و در 8 بهمن 1353 از دبيركلي حزب مردم عزل گرديد اما با اين تفاوت كه سرنوشت تلخي براي او در انتظار بود. عامري مدت كوتاهي بعد طي تصادفي در گيلان كشته شد. افكار عمومي دولت را به قتل وي متهم نمود. يكي از نويسندگان امريكايي در اين باره نوشته است: "عامري محدوديتهاي انتقاد واقعي را تجربه كرد و در چند مورد از سياستهايي انتقاد نمود كه كاملاً به شاه مربوط ميشدند، پاسخ شاه را ميشد پيشبيني كرد. عامري از حزب اخراج شد و مدت كوتاهي پس از آن در يك تصادف اتومبيل به قتل رسيد. مردم فكر ميكردند كه حادثه قتل عامري تصادف نبوده است."[63] بعضي از نويسندگان داخلي نيز كشته شدن وي را "مرموز" تلقي كردند،[64] بهطوريكه اين واقعه وحشتي در ميان اعضاي حزب مردم بهوجود آورد و هيچيك از فعالان حزبي، كه تا اين زمان براي تصدي دبيركلي حزب سر و كله ميشكستند، در آن زمان حاضر نبودند اين سمت را بپذيرند، زيرا آن را براي آينده خود "نامطمئن" ميدانستند.[65] بالاخره بعد از رايزنيها و گفتوگوهاي متعدد، شوراي عالي حزب موفق شد در تاريخ 22 بهمن 1353 محمد فضائلي[66] را به دبيركلي حزب منصوب نمايد.
فضائلي از اعضاي با سابقه حزب مردم بود كه طي سالها سمتهاي مختلفي را در اين حزب بر عهده داشت؛ از جمله عضويت هيأت حل اختلاف كارگر و كارفرما در اين حزب بود. همچنين قبل از تصدي دبيركلي حزب، رئيس شوراي عالي آن در دوره عامري بود. ازاينرو فضائلي به اوضاع داخلي حزب كاملاً واقف بود و از سرنوشت دو دبيركل سابق (كني و عامري) نيز آگاهي داشت؛ لذا از همان آغاز، برنامه كاري خود را تفاهم با حزب حاكم اكثريت اعلام كرد و خاطرنشان نمود: "چون هويدا نخستوزير دوازده ساله مملكت است و نسبت به انتقاد شديد حساسيت دارد چه بهتر كه با وي از طرف حزب مردم ايجاد حسن تفاهم نمايد... . چرا در روزنامهها مطالب حاد عنوان گردد كه هم به امر تحزّب لطمه بزند و هم موجب كدورت نخستوزير شود كه بههرحال براي حزب اقليت نتيجه مطلوبي ندارد و دليل آن هم رويه دولت با دبيركلهاي سابق (كني و عامري) است."[67] با اين اعلام موضع، فضائلي از دولت خواست كه مشروط به ابقا در مقام دبيركلي حزب مردم، از انتقاد عليه دولت هويدا و حزب اكثريت خودداري خواهد كرد. اما اعضاي حزب نسبت به اين موضعگيري عكسالعمل نشان دادند و اين رويكرد را "تباني فضائلي با دولت جهت انحلال حزب مردم" دانستند.[68] گروه جفرودي (اصلاحطلبان حزب مردم)، كه از مخالفان سرسخت عامري محسوب ميشدند، در اين دوره نيز با اين ادعا كه با توجه به سابقه فضائلي در دولت دكتر محمد مصدق 1330 ــ 1332)، نميتوان به صداقت وي نسبت به شاه اطمينان حاصل كرد،[69] با وي به مخالفت برخاستند.
يكي از وقايع عمده دوره دبيركلي فضائلي، برگزاري كنگره چهارم حزب بود،[70] كه شاه با ردّ درخواست ملاقات هيأت رئيسه كنگره مهر تأييدي بر پايان عمر حزب مردم زد.[71] بدينترتيب اين حزب بعد از قريب دو دهه فعاليت، همانطوركه از سوي شاه تأسيس شده و رسميت يافته بود، به دست او نيز منحل اعلام گشت و همراه ساير احزاب دولتي وقت، يعني حزب ايران نوين (1343 ــ 1353) و حزب ايرانيان ــ به دبيركلي فضلالله صدر ــ به بهاي تشكيل حزب واحد رستاخيز ملّت ايران منحل شد.
نتيجه:
حاصل سخن اينكه هرگونه تحليل و ارزيابي حزب مردم بايد با توجه به ماهيت وابسته آن به نظام باشد. سرنوشت دبيركلهايي كه راه انتقاد را در پيش گرفتند بر همگان فرمايشي بودن حزب اقليت را نمايان ساخت. انحلال دو حزب اكثريت و اقليت نشان داد كه هيأت حاكمه حتي توان و زحمت كنترل احزاب دولتي و وابسته را نيز ندارند.
بررسي سوابق اعضاي سرشناس حزب نشان ميدهد كه بسياري از اين افراد حزب را براي كسب مناصب شغلي بالا ميخواستند. عدهاي از اين افراد، كه بعد از تحصيلات عاليه در خارج، وارد كشور ميشدند، راه ارتقا و پيشرفت خود را از طريق احزاب دولتي جستجو ميكردند. همين طور، عضويت افراد متمكّن و متنفذ شهرستانها نيز براي كسب نمايندگي مجلس بود. همين افراد بودند كه با پرداخت حق عضويت خود تداوم فعاليت دفاتر و كميتههاي حزب در شهرستانها را باعث ميشدند.[72]
اين نكته نيز در پايان گفتني است كه عنوان "اقليت" براي حزب مردم از واقعيتي عيني، يعني در اقليت بودن در مقابل حزب اكثريت حاكم نشأت ميگرفت؛ چنانكه يكبار رقابت انتخاباتي دو حزب اقليت و اكثريت در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراي ملّي چنان شدت گرفت كه احتمال داده ميشد حزب اقليت (حزب مردم) در انتخابات پيروز شود، ازهمينرو حزب حاكم اكثريت (حزب ملّيون) به تقلب وسيع در آرا دست زد و بهرغم اعلام پيروزي اين حزب، شاه ناچار به لغو نتايج انتخابات گرديد. يكي از نويسندگان از اين رقابت با عبارت جان گرفتن "روحيه آزادي كه از زمان سقوط رژيم مصدق در 1953.م از بين رفته بود" سخن گفته است.[73]
خود شاه نيز تعمد داشت كه اين حزب را در اقليت نگه دارد، چنانكه طبق گزارش ساواك، يكبار وقتي بعضي از اعضاي منفرد مجلس شوراي ملّي از اسدالله علم تقاضاي عضويت در فراكسيون پارلماني حزب مردم را نمودند: "وي اين موضوع را موكول به كسب اجازه از پيشگاه ملوكانه كرده و بالاخره پس از شرفيابي، به نمايندگان مذكور پاسخ داد: متأسفانه درحالحاضر اعليحضرت همايون شاهنشاه، ورود هيچيك از نمايندگان منفرد به حزب مردم را صلاح نميدانند و معتقدند در اين صورت اقليت به صورت اكثريت درآمده و وضع دولت اقبال را متزلزل خواهد كرد."[74] اين حزب موظف بود اقليت باقي بماند و از اين راه از دولت انتقاد كند و به تعبير خود شاه "سر و صدا راه"[75] اندازد، اما اگر اين سر و صدا از مرز خط قرمز فراتر ميرفت، عامل آن به سرعت در نطفه خفه ميشد. شاه بعضاً در مقام پاسخ به اين وضعيت به تناقضگويي دچار ميگرديد و مدعي ميشد: "مخالفاني كه نيّت سازندگي دارند تشويق ميكنم... اما نكته جالب اين است كه در كشور ما امري براي مخالفت وجود ندارد."[76]
به اين ترتيب شاه درحاليكه در اواسط دهه 1330 از لزوم حضور دو حزب در صحنه سياسي كشور سخن ميگفت،[77] و حتي در كتاب "مأموريت براي وطنم" خود رژيمهاي تكحزبي را "فاشيستي" ناميده بود،[78] به يكباره در سال 1353 تغيير عقيده داد و از اهميت تأسيس حزب واحد رستاخيز ملّت ايران سخن به ميان آورد؛ زيرا حزب اقليت مردم نتوانسته بود نقش خود را بازي كند "و براي طبقه ناراضي مملكت در مقابل تحريكات و تبليغات بيگانگان تبديل به ملجأ و پناهگاهي" شده بود،[79] درحاليكه قرار بود هر دو حزب رسالت واحدي را بر عهده بگيرند و فقط نقش اقليت و اكثريت را بازي ميكردند. به تعبير يكي از روزنامههاي انگليس، "در ايران دو حزب داريم، حزب بله قربان، حزب البته قربان."[80]
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
* كارشناسي ارشد علوم سياسي.
[1]ــ پيتر آوري، تاريخ معاصر ايران، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي عطايي، 1368، ج 3، ص 72
[2]ــ نصرتالله كاسمي در سال 1288.ش در تهران متولد شد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در علوم طبيعي گذراند، سپس وارد دانشكده پزشكي شد و در 1314 دكتري گرفت. همزمان در موضوعات ادبي و تاريخي و حتي فلسفه مطالعه نمود و حتي از محضر استاداني چون خندقآبادي و شيخ مهدي نوري بهره جست و از اين طريق به انجمنهاي ادبي و از جمله فرهنگستان راه يافت. او از سال 1317 به تدريس در دانشكده دندانپزشكي روي آورد و سالهاي بعد سرپرستي و امور فني دانشكدههاي پزشكي، داروسازي و دندانپزشكي را به عهده گرفت. در مجلس مؤسسان سوم از مازندران و در دوره شانزدهم از ساري به مجلس شوراي ملّي راه يافت. از سال 1326 به دبيركلي سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي منصوب شد. در دولت اقبال وزير مشاور و دبيركل حزب ملّيون گرديد. اغلب ميتينگهاي حزبي را او با سخنرانيهاي پرشور اداره ميكرد. بعد از انحلال حزب مذكور به كار سابق خود در سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي برگشت.
[3]ــ محمود تربتي سنجابي، قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، تهران، آسيا، 1375، ص 295
[4]ــ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، صص 587 ــ 586
[5]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 155، ص 21
[6]ــ منوچهر اقبال، فرزند ميرزا ابوتراب مقبلالسلطنه خراساني، در سال 1288.ش در مشهد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در آن شهر گذراند، سپس وارد مدرسه دارالفنون در تهران شد و ديپلم گرفت. در 1306 به فرانسه رفت و بعد از پايان تحصيلات پزشكي در سال 1312 به كشور برگشت. مدتي بعد از اشتغال به پزشكي به ياري برادرش ــ علي اقبال ــ كه نماينده مجلس و از ياران احمد قوام بود، در 1321 به معاونت وزارت بهداري رسيد. در كابينه ساعد نيز چندماهي به كفالت همين وزارتخانه نايل آمد. در كابينه ائتلافي قوام، وزير پست و تلگراف شد. در كابينه هژير، وزير فرهنگ و مجدداً در كابينه ساعد به ترتيب وزير بهداري، كشور و راه گرديد. در دولت رزمآرا به استانداري آذربايجان و رياست دانشگاه تبريز گمارده شد تا اينكه در دولت مصدق از مشاغل دولتي كنار گذاشته شد. در سال 1332 به سناتوري و سپس به رياست دانشگاه تهران منصوب شد. در 1334 علاوه بر رياست دانشگاه تهران، به وزارت دربار منصوب گرديد كه از آن زمان درصدد كسب نخستوزيري برآمد. دوران چهارساله نخستوزيري او طولانيترين دولت بعد از شهريور 1320 محسوب ميشد كه شاه در واكنش به بحران سال 1339 (ابطال انتخابات مجلس) او را قرباني كرد. بعد از آن در انتخابات مجدد دوره بيستم مجلس از تهران به وكالت رسيد، ولي در دولت اميني مورد تعقيب قرار گرفت كه ناچار كشور را ترك كرد. پس از سقوط اميني، در پاريس به عنوان سفير ايران در يونسكو انتخاب شد تا اينكه در آبان 1342 به سمت مديرعامل و رياست هيأتمديره شركت ملّي نفت ايران منصوب گرديد و تا زمان فوت در 1356 در همين سمت باقي ماند.
[7]ــ امير اسدالله علم در سال 1290.ش به دنيا آمد. پدر وي امير محمد ابراهيمخان علم شوكتالملك، مالك صدها پارچه آبادي در منطقه قائنات و بيرجند بود. اين خاندان در شرق ايران نفوذ فوقالعادهاي داشتند و با تشكيل دولت مدرن پهلوي، در همراهي با رضاشاه، نفوذ خود را حفظ كردند. ازاينرو اسدالله علم نيز تحت اين حمايتها به سرعت پلكان ترقي را طي كرد و در دوره محمدرضاشاه، نزديكترين فرد به او محسوب ميشد. علم در طرح و اجراي انقلاب سفيد سهم بسزايي داشت. سمتهاي عمده او عبارت بودند از: نخستوزيري وزارت كشور، استاندار، رياست دانشگاه، نماينده مجلس، دبيركل حزب مردم، وزارت دربار.
[8]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 158، صص 96ــ95
[9]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 157، ص 4
[10]ــ علي بهزادي، شبهخاطرات، تهران، زرين، 1375، صص 147 و 145
[11]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 152، ص 14؛ همچنين شماره بازيابي پرونده 168، ص 184
[12]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 158، صص 251 ــ 237
[13]ــ همان، صص 230 ــ 226
[14]ــ خاطرات ارتشد سابق حسين فردوست (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي)، گردآورنده مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، اطلاعات، 1369، ص 257
[15]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 140، ص 36
[16]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 156، ص 141
[17]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 136، ص 38
[18]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 143، ص 482
[19]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 151، ص 102
[20]ــ همان، ص 159
[21]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 156، ص 16
[22]ــ همان، ص 88
[23]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 135، ص 34
[24]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 156، ص 126
[25]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 150، ص 19
[26]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 156، ص 28
[27]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 135، ص 24
[28]ــ جمشيد اعلم در 1284.ش در شهروان تركيه متولد شد. پدرش مكرم السلطان مقام ژنرال كنسول را به عهده داشت. وي تحصيلات ابتدايي را در مدرسه علميه تهران و قسمتي از دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون سپري كرد و سپس براي ادامه تحصيل عازم فرانسه شد و در شهر ليون در رشته پزشكي ادامه تحصيل داد و موفق به اخذ تخصص در رشته گوش و حلق و بيني شد. پس از بازگشت به ايران به طبابت مشغول شد تا اينكه در سال 1326 با انجام دادن عمل جراحي موفقي همراه پرفسور لومتر بر روي محمدرضاشاه، به عنوان پزشك مخصوص برگزيده شد و از اين زمان با دربار رابطه نزديكي يافت. وي سناتور دورههاي چهارم تا هفتم مجلس سنا شد. در انتخابات دوره نوزدهم مجلس (بهار 1335) از قزوين به نمايندگي مجلس شوراي ملّي برگزيده شد. در تصويب قانون كاپيتولاسيون سهم بسزايي داشت بالاخره با پيروزي انقلاب دستگير و در مهر 1358 اعدام گرديد.
[29]ــ محمد معتضد باهري، در خانوادهاي شيرازي متولد شد، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شيراز گذراند، سپس در رشته حقوق قضائي تحصيلاتش را در دانشگاه تهران ادامه داد. وي براي اخذ دكترا عازم فرانسه شد و از دانشگاه پاريس دكترا دولتي حقوق گرفت. بعد از مراجعت به فعاليتهاي حقوقي و قضايي مشغول شد و سپس در دانشگاه تهران به تدريس روي آورد. در تمام اين دوران فعاليتهاي سياسي و اجتماعي نيز انجام ميداد و پس از مدتي به عضويت در حزب توده درآمد. بعد از كودتاي 28 مرداد و تأسيس حزب مردم، كه علم درصدد برآمد اعضاي حزب توده را به حزب خودش جذب كند، باهري از اين درخواست استقبال كرد و از اين طريق به سرعت پلكان ترقي را طي نمود. در آغاز رهبري جناح چپ حزب مردم را به عهده گرفت و بعدها در كابينه علم، معاون نخستوزير شد. بعد از انحلال حزب مردم و تأسيس حزب واحد رستاخيز نيز به دبيركل اين حزب نايل آمد.
[30]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 154، ص 40
[31]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 152، ص 100
[32]ــ يحيي عدل در 1287 در تهران متولد شد، تحصيلات ابتدايي را در ايران و متوسطه را در فرانسه گذراند، سپس وارد دانشكده پزشكي پاريس شد و دكترا گرفت. در 1317 ديپلم جراحي را اخذ كرد و به عضويت مجمع كالبدشناسي پاريس درآمد در 1318 به ايران برگشت و بعد از مدتي در دانشكده پزشكي به عنوان استاد جراحي عمومي و همچنين رئيس بيمارستان ابنسينا مشغول به كار شد. او از دوستان نزديك علم بود كه از همين طريق پلكان ترقي را طي كرد و در دورههاي دوم تا هفتم مجلس سنا (به جز دوه چهارم) به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس سنا حضور يافت. وي از محارم نزديك و همچنين پزشك مخصوص شاه محسوب ميشد.
[33]ــ احمدعلي مسعود انصاري، پس از سقوط، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1371، ص 55
[34]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 162، صص 165 ــ 151
[35]ــ هلاكو رامبد در 1298 در طوالش در خانواده عميدالسلطنه سردار اسعد طالش متولد شد. بعد از طي تحصيلات عاليه، رياست شركت آليتاليا را به عهده گرفت. در دوره هيجدهم مجلس شوراي ملّي به مجلس راه يافت. از ابتداي دولت منصور، به رهبري گروه و فراكسيون اقليت حزب مردم در مجلس انتخاب شد. بعد از تأسيس حزب رستاخيز، نيز به عضويت اين حزب درآمد. در سال 1356 در كابينه آموزگار به سمت سخنگويي دولت تعيين شد، سپس به مقام زير مشاوري در امور پارلماني نايل گرديد. با پيروزي انقلاب از كشور خارج و در سال 1366 به رياست دفتر رضا پهلوي در امريكا برگزيده شد.
[36]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 162، صص 82 ــ 81
[37]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 154، ص 11
[38]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 162، صص 249 ــ 247
[39]ــ همان، صص 278 ــ 272
[40]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 166، ص 86
[41]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 168، ص 59
[42]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 145، صص 204 ــ 203
[43]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 168، ص 240
[44]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 163، صص 312 ــ 311
[45]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 168، ص 11
[46]ــ كني در سال 1305 در تهران متولد شد. پس از گذراندن دوره مقدماتي و متوسطه در ايران، عازم اوپا گرديد و تحصيلات خود را در رشته حقوق و علوم سياسي در سوئيس و انگلستان به پايان رساند. سپس به كشور بازگشت و به كار قضاوت مشغول شد. در زمان نخستوزيري علم، مدتي معاون نخستوزير بود و پس از آن سرپرست دانشگاه پهلوي شد. او بدها همچنين به عضويت كابينه جعفر شريفامامي در سال 1357 درآمد و بالاخره مديريت عامل بنياد فرهنگي رضا پهلوي را نيز به عهده گرفت.
[47]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 154، ص 43
[48]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 166، ص 40
[49]ــ همان، صص 48 ــ 47
[50]ــ همان، صص 65 و 58
[51]ــ اسدالله علم، گفتگوهاي من با شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، طرح نو، 1371، ص 352
[52]ــ جلال عبده، چهل سال در صحنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1367، ص 574
[53]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 164، ص 198
[54]ــ همانجا.
[55]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 163، ص 145
[56]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 167، ص 173
[57]ــ سوابق ناصر عامري نشان ميدهد كه وي بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهي از دانشگاه يوتا در امريكا، در سال 1333 به ايران بازگشت و در سازمان عمران كرمان ــ از سازمانهاي وابسته به اصل 4 كمكهاي امريكا به ايران ــ مشغول كار شد. در اين شغل سلسلهمراتب اداري و مديريتي را تا مديركلي امور اجتماعي و عمراني دهات در وزارت كشور طي كرد و بعد از آن به معاونت بانك مركزي ايران نايل آمد. سمتهاي دولتي ديگر وي در منابع عبارتاند از: رياست صندوق اعتبارات كشاورزي، رياست صندوق توسعه كشاورزي، مسئوليت پخش توسعه در وزارت كشور، رك: آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 150، صص 235 و 22، 205، 164؛ همچنين: اسناد لانه جاسوسي امريكا، احزاب سياسي ايران، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي امريكا، 1366، ص 42
[58]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 166، صص 235 ــ 234
[59]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 155، صص 11 ــ 8
[60]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 164، صص 222 ــ 221
[61]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 154، صص 81 ــ 69
[62]ــ همان، ص 79
[63]ــ ريچارد كاتم، ناسيوناليسم در ايران، ترجمه فرشته سرلك، تهران، نشر گفتار، 1371، صص 486 ــ 485
[64]ــ جلال عبده، همان، ص 574
[65]ــ مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1368، صص 545
[66]ــ سوابق محمد فضائلي نشان ميدهد كه وي در كودتاي 28 مرداد 1332 در سمت فرمانداري شيراز در طرفداري از دكتر محمد مصدق، مجسمه محمدرضاشاه را پايين كشيده بود، اما بعدها به طرفداران سلطنت پيوست و در دهه 1340 دو بار از طرف حزب اكثريت ايران نوين به نمايندگي مجلس شوراي ملّي انتخاب شد. شايعه بود كه وي همراه هلاكو رامبد از فراماسونها هستند. بههرحال بعدها او به حزب مردم پيوست. رك: آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 164، صص 235 ــ 224؛ همچنين همان، پرونده شماره 163، صص 8 ــ
[67]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 166، صص 222 ــ 121
[68]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 164، صص 205 ــ 204
[69]ــ همان، صص 251 ــ 250
[70]ــ همان، صص 220 ــ 219
[71]ــ همان، صص 203 ــ 201
[72]ــ همان، صص 238 ــ 237
[73]ــ سپهر ذبيح، تاريخ جنبش كمونيستي در ايران، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي عطايي، 1364، ص 362
[74]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 139، ص 39
[75]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 167، ص 51
[76]ــ همان، ص 50
[77]ــ همان، ص 51
[78]ــ همان، ص 50
[79]ــ همان، شماره بازيابي پرونده 155، ص 68
[80]ــ پيتر آوري، همان، ص 79
....................................................................................
منبع:ماهنامه زمانه ، شماره 66
چهارشنبه 5 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 418]
-
گوناگون
پربازدیدترینها