واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: با فوتبال آمپولى مخالفم!
سرمربى تيم فوتبال صنعت نفت آبادان گفت: پسر جوانى داشتم كه دو سال قبل از دست دادمش و در واقع، از آمريكا فرار كردم. احمد طوسى پس از اينكه در سال 1363 مربيگرى در تيم اميد را ترك كرد، به آمريكا رفت و پس از سالها، فصل گذشته به فوتبال ايران بازگشت. وى كه فرهنگ متفاوتى از مربيگرى را در آبادان دنبال كرد، در گفتگو با فارس درباره تفكرات خود حرفهاى جالبى زد. متن اين مصاحبه را در زير مىخوانيد:
در اين همه سال چرا خبرى از احمد طوسى نبود؟
هميشه بودهام؛ چه در ايران و چه در خارج. در سالهايى كه ايران نبودم، قلبم اينجا بود. افراد هميشه دنبال فرصتى هستند تا براى آنهايى كه دوستشان دارند، كار كنند؛ من هم اولين فرصتى كه پيدا كردم، برگشتم.
سابقه بازيگرى شما خيلى زياد نيست؟
بازيكن در سطح بالايى نبودم. مربيگرى را هم از تيمهاى دسته سه و تيمهاى جوانان آغاز كردم و تا سطح ملى هم رسيدم.
اينطور كه مىدانيم، مسير دشوارى تا امروز طى كرديد؟
آنچه اهميت دارد، اين است كه گذشتهمان را فراموش نكنيم. بدانيم به كجا تعلق داريم و ريشه مان كجا است. در آمريكا خيلى موفق بودم. افشين قطبى بهتر از هر كس مىداند. رقابت در اين كشور وحشتناك است و شما هر روز بايد ثابت كنيد كه هستيد. در ايران همه چيز را از صفر شروع كردم.
هميشه خواستهايد به روز باشيد؟
يك مربى امروزى نيازى به رواديد ندارد. مىتوانيد با يك دكمه، با همه جا ارتباط برقرار كنيد. زمان شتاب دارد و براى اين كه جا نمانيد، بايد سخت كار كرد. مربيان ما بايد سطح علمى خود را بالا ببرند. يك مربى حتما بايد زبان دوم را بلد باشد.
ظاهرا در دانشگاه هم استاد موفقى هستيد.
زمانى كه در دانشگاه شهيد بهشتى استخدام شدم، اين انگيزه وجود داشت كه راه را براى جوانترها پيدا كنم. دانشجوهاى شهرستانى وقتى متوجه مىشدند مربى بانك ملى هستم، از من خواستند كه كمكشان كنم. آنها آدمهاى موفقى هستند. اين خيلى اهميت دارد كه به عنوان يك معلم، شاگردان خوبى داشته باشى تا بتوانى روى آنها تكيه كني. خيلى خوشبختم كه شاگردان خوبى دارم.
چرا به فكر سفر از ايران افتاديد؟
نمىتوانيد كسى را براى يك زندگى بهتر متوقف كنيد. يك روز احساس كردم در فوتبال ايران اشباع شدم.
يعنى چنين روزهايى را در ايران پيشبينى مىكرديد؟
هيچوقت مسئلهاى را پيشبينى نمىكنم؛ اما فكر مىكردم بايد بروم چون كاملتر مىشدم.
در سالهايى كه خارج از ايران بوديد، به لحاظ فوتبالى به آنچه مىخواستيد، رسيديد؟
هميشه فوتبال ايران را تعقيب مىكردم. رابطههاى عاطفى است كه آدمها را به هم پيوند مىدهد. همين قطبى يك پسر بچه 14 ساله بود كه رفت؛ اما چون دوست داشت به ايران برگشت. در اين سالها كلاسهاى متعددى داشتم. هر بار با افتخار مىگفتم كه ايرانى هستم و بارها هم خارجىها مىگفتند كه بهتر از آنها هستم.
و همين صحبتها شما را قانع مىكرد؟
نبايد به همين راحتى متوقف شوي. نبايد به آنچه هستي، قانع باشي. يكى از دلايل رفتن من در همين زمينه بود. هميشه بايد حركت كني؛ يعنى 24 ساعت كم مىآوري. در هر حال، خوشحالم كه برگشتم.
فوتبال ايران همان چيزى بود كه در تصور داشتيد؟
هميشه پيگير بودم؛ حتى براى برخى روزنامهها مطلب مىنوشتم. به هر حال، زندگى حركت است.
فكر نمىكرديد ممكن است در فضاى جديد پس بخوريد؟
دليلى نداشت پس بزند. وقتى يك چيزى مىداني، نبايد نگران باشي. رنجى كه كشيدم، كسى در ايران نمىداند. در فوتبال ما مشكلات زياد است كه بايد درست شود. يك روزى فدراسيون چهار اتاق داشت؛ اما حالا يك ساختمان پنج طبقه است.
فقط يك ساختمان پنج طبقه است و بس.
بله، همين را مىخواستم بگويم. كارآيى آن 4 اتاق بيشتر بود. على كريمى مىگويد اين فوتبال خوب نيست؛ آن هم به زبان خودش. او را محروم مىكنند. اين درست نيست.
بايد چكار كرد؟
بايد به كاپيتان بگويم، حرف تو ارزش شنيدن دارد. بزرگتر اين فوتبال بايد او را كنارى بكشد و بگويد عزيزم، چرا من خوب نيستم. چرا ضعيف هستم؟ بايد فرصت حرف زدن را به آنها بدهيم.
روش مربيگرى شما و افشين قطبى با ساير مربيان فرق دارد؛ اما در فوتبال ما مربيانى موفق هستند كه هياهو داشته باشند.
به اين مربيان احترام مىگذارم؛ اما واقعيت نيست. يك معلم بايد سعى كند حس بچهها را بكار گيرد. مىگويم سه حس داريم. اول چشم كه مىبينيم، دوم گوش و سوم لمس كردن. بايد به بازيكنان ياد بدهى چطور از آنها استفاده كند.
اتفاقاتى كه در فوتبال ما رخ مىدهد، شما را به نوع ديگرى از مربيگرى دور نمىكند؟
چه فايدهاى دارد كه با حقهبازى ببريم. روز ديدار برابر مس كرمان يكى از بازيكنان آمپول زده بود. به او گفتم محال است بگذارم بازى كند. روزى كه به آبادان رفتم با كادر پزشكى جنگيدم و گفتم حق نداريد آمپول به بازيكنان بزنيد. آنها گفتند اين آمپولها ضد التهاب است.
شما باچه تفكرى در آبادان مشغول به كار شديد؟
با جو آنجا بيگانه نبودم. قبل از هر كلامي، بايد از زحمات قاسمپور تشكر كنم. بدون ترديد هيچ كدام نمىخواستيم تيم سقوط كند. آبادان شهرى است كه تازه در حال قد علم كردن است و بايد صبر به خرج داد. اين شهر نياز به آموزش دارد.
انگار نفت مربى ساقط كن است.
مردم در آبادان هنوز با خاطره ها زندگى مىكنند. هرگز بزرگان گذشته را فراموش نمىكنند. زمانى آبادان به همه جاى ايران بازيكن مىداد؛ اما حالا چي؟
از حالا بايد منتظر باشيم چه تصميمى مىگيريد؟
از اينكه برگشتم، خوشحالم؛ همانطور كه روزى از رفتنم خوشحال بودم. دنبال جنجال نيستم و فقط مىخواهم كار كنم؛ همين.
چهارشنبه 5 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]