واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: همه جا خانه عشق است
اي در حرم و دير، ز تو صد آهنگ
بيرنگي و جلوه ميكني رنگ به رنگ
خواننده تو را مؤمن و ترسا، شب و روز
در مسجدِ اسلام و كليساي فرنگ!
هاتف اصفهاني كه در اين رباعي، مسجد و كليسا را به هم دوخته و دست در دست هم خواسته، پيشتر و بيشتر ميتوان گفت كه از عارفان مسلمانِ ايران الهام گرفته است. اين همان احساسِ الهام گرفته و انديشهي وام گرفتهاي است كه در ترجيعبند معروف هاتف، به اوج شكوه شكلي و معنايياش رسيده است. بسياري از عرفاي تاريخ اسلام و ايران، در مقام مقايسهي مذاهب و اديان، از شاخ و برگهاي متفاوت الميوه(!) عبور ميكردند و به ريشههاي عميق مشترك المباني ميرسيدند. درست است كه تفاوتهاي موجود در ظاهر و باطن شرايع و احكام و به عبارت ديگر شكل و محتواي متفاوت در جمال و كمالِ اديان را نميتوان انكار كرد، امّا اين ظاهر و باطن و اين شكل و محتوا از نظرگاه عارفان حقيقي بر باطن عميقتري استوار است كه اشتراكات جوهري مذاهب از آن منبع نشأت ميگيرد. آن باطن عميقتر و آن جوهر مشترك لطيفتر كدام است؟ آيا همان نيست (يا يكي از تعبيراتش همان نيست) كه در زبان حافظِ عاشق و عارف آمده است؟ همان حقيقتي كه تجلّي تكرارياش نيز تكراري نيست. هرچند "لاتكرار فيالتجلّي" را معناي ديگري هم قائل باشيم.
همهكس طالب يارند چه هشيار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كنشت
ما، در تاريخ اسلام و ايران چنين نگاهي هم داشتهايم و چنين نظرگاهي. (البته تاريخ تعصّب و خامي و تنگنظري هم داشتهايم و انكار نميكنيم). پس با چنين پشتوانهاي متعجّب نخواهيم شد اگر ببينيم كه مسيحيان ارمنستان نيز مسجد مسلمانان ايراني را در ميان ارمنيان همينگونه نگريستهاند. مسجدي كه بزرگترين و تنها مسجد ايروان است و از نيمه دوم قرن هيجدهم ميلادي (برابر با نيمه اول قرن دوازدهم هجري شمسي) تا امروز متّكي و مطمئن به ميزباني ارامنه، همچنان سربلند و سرافراز برجاي و برپاي مانده است. مسجدي كه در خانه غيرمسلمانان، غريب نبوده و احساس غربت نكرده است. برعكسِ مسجدي كه ممكن است حتّي در خاك مسلماني نيز به غربت باطني غريب مانده باشد!
براي "دريچه"اي كه ادّعا و آرزو دارد كه به روي همه فرزندان فضيلت در هر زمان و هر مكان روزنه مهرورزي بگشايد، چشم گشودن به چهره مسلمانان و مسيحياني كه در مجلس مشترك به گفتگو نشستهاند، معلوم است كه مطلوب است. در اين مجلس، حلقه وصل، "مسجدِ مهمان" بود. نه به قول مولانا: "مسجد مهمان كُش"، كه داستانش در مثنوي آمده است. البته مسجد مهمانكش يا به تعبير ديگر مسجد عاشقكشِ مولوي هم در حقيقت مسجد مهماننواز بوده است؛ مسجدي كه مهمان حقيقي يعني عاشق حقيقي ميتوانست راز طلسمش را بگشايد و به جاي خونريزي، به زَر ريزياش وادار كند.
به هرحال حضور در مجلس انس ايراني و ارمني، آنهم در وضعيّت ويژهاي كه "تنها مسجد" ايروان، نقطه پيوند و حلقه وصل اهل مجلس است، مغتنم است. "ماكت ظريف و زيبا و هنرنما"ي مسجد ارمنستان، كه با قطعات اصيل و تاريخيِ بازمانده و برگرفته از همان بناي باستاني ساخته شده، جمع مهمانان را به كارواني تبديل ميكرد كه در گذر زمان و در جادههاي بيانتهاي تاريخ تاريك، جستجوگر سوسوي چراغي است كه بر فراز مأذنه (گلدسته)ي مسجد، راه مينمايد و روشنايي ميدهد و به خود يعني به خدا ميخواند. آقايان باستاني پاريزي و روحالاميني از دانشگاه و آقايان خسروشاهي و حجّتي كرماني محمّدي و معاديخواه از حوزه،گردهمايي مليّتها و نژادها و زبانها و دينهاي گوناگون را اگرچه در مقياس محدود شهادت ميدادند. سفير ارمنستان و مهندس طرّاح ماكت نيز. آمدن لوريس چكناواريان (رهبر اركستر) را هم انتظار ميكشيدند كه نتوانست بيايد. به طنز گفتم جمع كردن اينهمه روحاني و ارمني در كنار يكديگر و بر سر يك ميز تميز، خودش هنري است كه نميتوان از آن بيذكر خير گذشت. اجتماع ارامنه و كرامنه (كرمانيها) همكه ديگر جاي خود دارد.
امّا مسجد. مسجد معبد است. معابد در طول تاريخ بشر صرفنظر از ايّامي كه ابزار سوءاستفادهي سلطهگران و دنياپرستان ميشدهاند، جايگاهي بلند و برازنده داشتهاند. مسجد و كليسا و كنيسه، پناهگاه هم بودهاند. پناهگاه نيازمندان، پناهگاه گناهكاران، پناهگاه راندهشدگان. مرحوم مهندس بازرگان، روزي كه روزگار غربت مساجد بود و مُد بود كه روشنفكران مسجد را فراموش كنند، فصلي تمام از كلام مكتوب خويش را به طرح و شرح اين حقيقت اختصاص داده بود كه: مسجد، خانه خدا و خانه مردم ـ هر دو ـ ست. خانهي خدايي كه خانه مردم هم هست. خانه مشترك خدا و مردم. تاريخ اسلام درصدر طلوع خويش، اين جايگاهها و كاركردها را به مسجد داده بود: مجلس شورا، هيأت دولت، مدرسه علمي، پادگان، پرستشگاه، نيايشگاه، مجلس وعظ. و حالا ميتوان گفت: مركز توانبخشي و بازسازي، حمّام روح، ورزشگاه روحاني، مهمانخانه عمومي، حجلهي جان، جايي براي معاشقه با خدايي كه دوستش ميداريم، خانه دوست، دارالتّربيه، مركز دايره توسعهي شهر و روستا، محور گردهمايي بازار و مدرسه و گرمابه و گلستان، پارك روح، بوستان تفرّج معنوي.
هاتف اصفهاني در ترجيعبند معروفش كه يكي از شاهكارهاي ادبيّات عرفاني ايران است، جوهر مسجد و كليسا و كنشت و معبد را يكي ميداند و يكي ميبيند. او نه تنها از گلدسته مسجد، بلكه از ناقوس كليسا هم "اذان وحدت" ميشنود. و البته گوشهاتف بايد داشت تا توانست صداي هاتف را شنود كرد! بشنويد:
در كليسا به دلبر ترسا
گفتم اي دل به دام تو دربند
ره به وحدت نيافتن تاكي
ننگ تثليث بريكي تا چند
لب شيرين گشوده با من گفت
وز شكر خنده ريخت از لب قند
كه گر از سرّ وحدت آگاهي
تهمت كافري به ما مپسند
در سه آيينه شاهد ازلي
پرتو از روي تابناك افكند
سه نگردد بريشم ار او را
پرنيان خواني و حرير و پرند
ما در اين گفتگو كه از يك سو
شد زناقوس، اين ترانه بلند
كه يكي هست و هيچ نيست جز او
وحده لااله الّاهو
انگار ترجيعبند هاتف را صدايي كه با تحرير و ترجيع فرشتگان همراه بود، از بام بلند مسجد تك منارهي ايروانِ ارمنستان ميخواند. ما ميشنيديم و گروه "كُر" ميخواند.
چهارشنبه 5 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 232]