تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه نفس از لذتهاى دنيوى سودمندترين روزه‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799006165




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

محمد علی بهمنی


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: god_girl01-02-2008, 10:42 AMشبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم حتی اگر به دیده رویا ببینیم من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش که زیبا ببینم شاعر شنیدنی ست ولی میل توست آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم این واژه ها صراحت تنهایی من اند با این همه مخواه که تنها ببینیم مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی بی خویش در سماع غزل ها ببینیم یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم در خود که ناگزیری دریا ببینیم شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست اما تو با چراغ بیا تا ببینیم god_girl01-02-2008, 10:45 AMمحمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت [تندیس خورشید مهر[به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید. محمدعلی بهمنی در فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول[ به دنیا آمد. شعر بهمنی نیز البته شاید با خود او متولد شده باشد، گرچه بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست. نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، به چاپ رسید. مجموعه های اشعار [باغ لال "]در بی‌وزنی عامیانه‌ها "]گیسو، کلاه، کفتر گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود غزل[ "]عشق است "]شاعر شنیدنی است ]نیستان "]این خانه واژه‌های نسوزی دارد "]کاسه آب دیوژن، امانم بده[/ god_girl01-02-2008, 10:50 AMامشب ز پشت ابرها بیرون نیامده ماه از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت ‚ چرا امشب ؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتی ز برگی هم نمی اید صدا امشب امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام کوچه ها را ‚ یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی آرم ‚ تو که می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم ‚ بی تو ‚ تا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب god_girl01-02-2008, 10:51 AMاو سرسپرده می خواست من دلسپرده بودم من زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شرمده بودم یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم god_girl01-02-2008, 10:51 AMدلم برای خودم تنگ می شود اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می شود آری همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم نشد جواب بگیرم سلام هایم را هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟ اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم دل تنگم18-02-2008, 03:39 AMسلام دوست عزیز محمد علی بهمنی یکی از بسیار شاعرانی ست که تیر زا به قلب زده است... اما، گمان نمی کنید که اگر غزل هایش را کامل بنویسید..مجموعه ای نفیس خواهیم داشت؟ من هم هستم... روی من هم می توانی حساب کنی ------------------------- خون هر آن غزل كه نگفتم بپاي تست اينجا براي از تو نوشتن هوا كم است دنيا براي از تو نوشتن مرا كم است اكسير من نهاينكه مرا شعر تازه نيست من از تو مي نويسم و اين كيميا كم است دريا و من چه قدر شبيهيم گرچه باز من سخت بيقرارم و او بيقرار نيست با او چه خوب مي شود از حال خويش گفت دريا كه از اهالي اين روزگارنيست امشب ولي هواي جنون موج ميزند دريا سرش به هيچ سري سازگار نيست اي كاش از تو هيچ نمي گفتمش ببين دريا هم اينچنين كه منم بردبار نيست دل تنگم18-02-2008, 03:43 AMخوشا هر آنچه كه تو باغ باغ ميخواهی زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست كه دوست جان كلام مناست در همه حال قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيزنهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي بگو رسيده بيفتم به دامنت يا كال؟ اگر چه نيستم آري بلور بارفتن مرا ولي مشكن گاه قيمتي ست سفال بيا عبور كن از اين پل تماشايي به بين چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال ببين بجز تو كه پامال دره ات شده ام كدام قله نشين را نكرده ام پامالتو كيستي؟ كه سفركردن از هوايت را نمي توانم حتي به بالهاي خيال god_girl18-02-2008, 05:24 PMممنون گلم حیف انسانم ومی دانم تا همیشه تنها هستم تیکه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم حال دریا آرام و آبی است حال جنگل سبز سبز است من که رنگم را باران شسته است در چه حالی ایا هستم ؟ قوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز حیف انسانم و می دانم تا همیشه تنها هستم وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز من ولی در کار جان شستن از غبار فردا هستم صفحه ای ماسه بر می دارم با مداد انگشتانم می نویسم من آن دستی که رفت از دست شما هستم مرغ و ماهی با هم می خندند من به چشمانم می گویم زندگی را میبینی بگذار این چنین باشم تا هستم god_girl18-02-2008, 05:25 PMما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها تپش تبزده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم هیچکس مثل تو ومن به تفاهم نرسید خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید منکه حتی پی پژوک خودم می گردم آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید god_girl18-02-2008, 05:25 PMاینه در جواب من باز سکوت می کند این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو ایینه در جواب من باز سکوت می کند باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را در همه حال خوب من با تو موافقم بگو پک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا شاعر مرده ام بخووان گور علایقم بگو با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش منظره های عقل را با من سابقم بگو من که هر آنچه داشتیم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو یا به زوال می روم یا به کمال می رسم یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو god_girl18-02-2008, 05:26 PMهی مترسک کلاه را بردار قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم ساخت ما را همو که می پنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم هی مترسک کلاه را بردار ما کلاغان دگر عقاب شدیم ما از آن سودن و نیاسودن سنگ زیرین آسیاب شدیم گوش کن ما خروش و خشم تو را همچنان کوه بازتاب شدیم اینک این تو که چهره می پوشی اینک این ما که بی نقاب شدیم ما که ای زندگی به خاموشی هر سوال تو را جواب شدیم دیگر از جان ما چه می خواهی ؟ ما که با مرگ بی حساب شدیم دل تنگم18-02-2008, 10:42 PMمحمدعلی بهمنی در فروردين سال ١٣٢١ در شهر دزفول به دنيا آمد. --------------------------------- برای محمدعلی بهمنی شعر چون موجودی جاندار است که شکل و قالب، لباس های آن را تشکيل و به آن شخصيت میدهند. با اين همه، محمدعلی بهمنی شيفتهی غزل است و غزل گفتن و غزل خواندن و غزل سرودن. او می گويد: «غزل، نه تنها در شعر امروز، بیترديد در شعر تمام فرداها جايگاه ويژهای خواهد داشت. غزل هستی ايرانی است و خواهد بود. آنچه که مهم است، اين است که اين امانت حساس را به نسل های آينده تحويل دهيم.» -------------------------------- اگرچه به رغم تمام اين علاقه به غزل گفتن، بهمنی غزل را هرگز قالب نمیبندد. او می گوید: «چون قالب يعنی محدوديت و هنر را نمیتوان محدود کرد و به خاطر اين حرفم بارها زير تهمت ها رفته ام.» در ديدگاه محمدعلی بهمنی، غزل يک شکل است که میتواند با روزگار خود و با شرايط جديد تغيير کند. برخی از مجموعه اشعار وی عبارتند از: باغ لال (١٣٥٠)، در بیوزنی (١٣٥١)، عاميانه ها (١٣٥٥)، گيسو، کلاه، کفتر (١٣٥٦)، گاهی دلم برای خودم تنگ می شود (١٣٦٩)، غزل (١٣٧٧)، عشق است (١٣٧٨)، شاعر شنيدنی است (١٣٧٧)، نيستان (١٣٧٩)، اين خانه واژه های نسوزی دارد (١٣٨٢)، کاسه آب ديوژن، امانم بده (١٣٨٠). دل تنگم18-02-2008, 10:47 PMبارانی با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پريشانی ام طاقت فرسودگی ام هيچ نيست در پی ويران شدنی آنی ام دل خوش گرمای کسی نيستم آمده ام تا تو بسوزانی ام آمده ام با عطش سال ها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دريا شدم تا که بگيری و بمي رانی ام خوب ترين حادثه می دانمت خوب ترين حادثه می دانی ام؟ حرف بزن! ابرِ مرا باز کن دير زمانی است که بارانی ام حرف بزن، حرف بزن، سالهاست تشنه ی يک صحبت طولانی ام ها... به کجا می کشی ام خوبِ من ها... نکشانی به پشيمانی ام دل تنگم18-02-2008, 10:51 PMدريا دريا شده است خواهر و من هم برادرش شاعرتر از هميشه نشستم برابرش خواهر سلام! با غزلی نيمه آمدم تا با شما قشنگ شود نيمِ ديگرش می خواهم اعتراف کنم هر غزل که ما با هم سروده ايم جهان کرده از بَرَش خواهر! زمان، زمانِ برادرکشی ست باز شايد به گوشها نرسد بيت آخرش با خود ببر مرا که نپوسد در اين سکون شعری که دوست داشتی از خود رهاترش دريا سکوت کرده و من حرف می زنم حس می کنم که راه نبردم به باورش دريا! منم! هم او که به تعداد موج هات با هر غروب خورده بر اين صخره ها سرش هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها خون می خورند از رگ در خون شناورش خواهر! برادر تو کم از ماهيان که نيست خرچنگ ها مخواه بريسند پيکرش دريا سکوت کرده و من بغض کرده ام بغض برادرانه ای از قهر خواهرش دل تنگم18-02-2008, 11:06 PMمصاحبه زیر در تاریخ چهارشنبه 4 آبانماه 1384 انجام شده، اما بد ندیدم اینجا داشته باشیم. خبرگذاری مهر: محمد علی بهمنی - غزلسرای معاصر، گفت : "ماه رمضان و روزه شاید در ادبیات کلاسیک عینیت ملموس تری داشته باشد و در این زمینه با نمونه های بسیاری نیز مواجه هستیم، منتهی اگر در ادبیات جدید ما کمتر به این موضوع پرداخته شده، دلیل بر این نیست که جایگاه رمضان و روزه در ادبیات امروز کم رنگ تر شده است، زیرا عبادات الهی یک امر درونی است." این شاعر، در گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، با بیان این مطلب افزود:"عزیزانی رادر محافل خصوصی می بینیم که اصلا باور نداریم که چنین آثاری را خلق کرده باشند و ما از شنیدن اشعارشان شگفت زده می شویم و این به دلیل خلوصشان است که وارد این حوزه شده اند و در خلوت خود آثار بسیار شگفتی را خلق کرده اند." وی خاطرنشان کرد:"درخصوص ادبیات کلاسیک بخشی از شاعران در این حوزه کار کرده اند و به آن پرداخته اند که می توان به نمونه و نشانه هایی نیز اشاره کرد، منتهی خلوص بیشتری را در ادبیات و شعر امروزایران می بینم، بر خلاف باوربعضی ها که می گویند:<امروز پرداختن به این موضوعات کمتر شده ، به نظرمن که این گونه نیست.>" او تصریح کرد:"درحوزه کارهای عبادی و عاشورایی تنها خلوص درون شاعران مهم است که می تواند حق مطلب را ادا کند نه ساخت و تولید یک اثر، خلوص یک امرذاتی است و عینیت ندارد و اگر کسی بخواهد خلوص را نشان دهد تظاهر خواهد شد و فکر می کنم که آثار بسیار ارزشمندی در این زمینه وجود داشته باشد." سراینده شعر گاهی دلم برای خودم تنگ می شود، درادامه افزود:"ورود هرگونه نهاد و سازمانی را به حوزه ادبیات دینی و آیینی مخرب و بازدارنده ارزیابی می کنم، درکارهای هنری نباید نهادی وجود داشته باشد، درغیراین صورت باید آثاردر خاص آن نهاد تولید شود ودر نتیجه با آثاری ضعیف و فرمایشی روبرو خواهیم شد و مخاطب دلش می سوزد که چرا چنین آثاری خلق شده و آن را یک توهین می داند." این شاعر معاصر که در بندرعباس زندگی می کند، به مهر یادآور شد:"هنر امری درونی و جوششی است و هرگاه از این جوششی بودن گرفته شود مسلما فرمایشی خواهد شد مانند اتفاقاتی که در کنگره ها و ... می افتد و در نهایت می بینید که یک شعر خوب هم نتوانسته اید بشنوید، چون این محافل موضوع خاصی دارند و از افتتاحیه تا اختتامیه همان موضوع خاص دنبال می شود." وی در ادامه افزود:"هیچ گاه نشر نمی تواند بدون مشکل باشد و به نظر من هر اثری که منتشر شود خوب است، حتی اگر یک کار مضر هم تولید شود به خاطر نفس نشر باید به آن احترام گذاشت و خوشحال شد که کتابی تولید شده است و پاسخ این که کتاب خوب است یا بد به عهده خوانندگان و مخاطبان است." محمد علی بهمنی درپایان گفت و گو با مهر گفت:"هر چیزی که انتشار پیدا کند با ارزش است حال اگر اثری بی ارزش باشد و هیچ وقت نباید گفت که چرا چاپ شده زیرا این آثار باید تولید شود تا در پاسخ، مخاطبان روشنگری کنند." دل تنگم18-02-2008, 11:10 PMدر آتش تو زاده شد ققنوس شعر من در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست اينسان نمي يابي ز من حتي نشان اي دوست من در تو گشتم مرا در خود صدا مي زن تا پاسخم را بشنوي پژواك سان اي دوست در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من سردي مكن با اين چنين آتش به جان اي دوست گفتي بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی حالا لالم خواستي پس خود بخوان اي دوست من قانعم آن بخت جاويدان نمي خواهم گر مي تواني يك نفس با من بمان اي دوست يا نه تو هم با هر بهانه شانه خالي كن از من من اين برشانه ها بار گران اي دوست نامهرباني را هم از تو دوست خواهم داشت بيهوده مي كوشي بماني مهربان اي دوست انسان كه مي خواهد دلت با من بگو آري من دوست دارم حرف دل را بر زبان اي دوست دل تنگم21-02-2008, 12:35 AMگفتگو مي پرسد از من كسيتي ؟ مي گويمش اما نمي داند اين چهره ي گم گشته در آيينه خود را نمي داند مي خواهد از من فاش سازم خويش را باور نمي دارد آيينه در تكرار پاسخ هاي خود حاشا نمي داند مي گويمش گم گشته اي هستم كه در اين دور بي مقصد كاري بجز شب كردن امروز يا فردا نمي داند مي گويمش آنقدر تنهايم كه بي ترديد ميدانم حال مرا جز شاعري مانندمن تنها نمي داند مي گويمش مي گويمش چيزي از اين ويران نخواهي يافت كاين در غبار خويشتن چيزي از اين دنيا نمي داند مي گويمش آنقدر تنهايم كه بي ترديد مي دانم حال مرا جز شاعري مانند من تنها نمي داند مي گويم و مي بينمش او نيز با آن ظاهر غمگين آن گونه مي خندد كه گويي هيچ از اين غم ها نمي داند دل تنگم21-02-2008, 12:38 AMاين غزل ها همه جانپاره ي دنياي منند پيش از آني كه به يك شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صداي غمشان هر غزل گر چه خود از دردي و داغي مي سوخت ديدني داشت ولي سوختن با همشان گفتي از خسته ترين حنجره ها مي آمد بغضشان شيونشان ضجه ي زير و بمشان نه شنيدي و مباد آنكه ببيني روزی ماتمي را كه به جان داشتم از ماتمشان زخم ها خيره تر از چشم تو را مي جستند تو نبودي كه به حرفي بزني مرهمشان اين غزل ها همه جانپاره هاي دنياي منند ليك با اين همه از بهر تو مي خواهمشان گر ندارد زباني كه تو را شاد كنند بي صدا با دگر زمزمه ي مبهمشان شكر نفرين به تو در ذهن غزل هايم بود كه دگر تاب نياوردم و سوزاندمشان god_girl21-02-2008, 07:05 AMhttp://www.persian-language.org/Group/Images/768.jpg نگاهی به چند غزل از محمد علی بهمنی ، شاعر دلتنگی ها ... " غزلسرایی " به سبک " نیما " خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب : چندی پیش مراسم بزرگداشت شاعر معاصر " محمد علی بهمنی " در زادگاهش - بندرعباس - برگزار شد . آنچه در پی می آید بررسی اجمالی بخش هایی از سروده های این شاعر است که به قلم شاعری دیگر که با بهمنی فاصله ی نسلی قابل توجهی نیز دارد ، به رشته ی تحریر در آمده است . نام " محمد علی بهمنی " مخاطب شعر جوان امروز را به دنیای صاف و صمیمی شاعری دریایی رهنمون می کند که نامش با غزل گره خورده است و اگر کارنامه اش را مرور کنیم ، بیش از آنکه بخواهیم او را " سپیدسرا " یا " ترانه سرا " بخوانیم ، از این شاعر به عنوان غزلسرایی تمام عیار یاد می کنیم . با این همه وی در عالم غزل به جهان امروز بی توجه نیست و غزلسرای نسلی است که سعی دارد خود را به رودخانه ی پر آب " نیما " متصل سازد که این رودخانه وصل به دریاست و دریا مخاطب بهمنی است: دریا و من چقدر شبیه ایم اگر چه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگار نیست "گاهی دلم برای خودم تنگ می شود-ص156" *** در بررسی کارهای بهمنی غزلسرا،بیش از همه به تاثیر آرای نیما درباب غزل به اشعار وی برمی خوریم.اگرچه بهمنی در پیشانی نوشت " گاهی دلم برای خودم تنگ می شود " غزل در روزگار ما خصوصن پس از نیما را بیشتر شبیه به لجبازی می داند (گاهی دلم ... – ص9) اما صراحتا در غزل نخست همین دفتر ، غزل خویش را متاثر ازعصر نیما می داند: اینک آن طفل گریزان دبستان غزل بازگشته است صمیمانه به دامان غزل چتر نیماست به سر دارد و می بالد لیک عطشی می کشدش از پی باران غزل گاهی دلم ... – ص 13 یا در غزلی دیگر ، در مقابل فرم کلاسیک غزل به مثابه ی جسم ، محتوای کارش را به مثابه ی روح ، نیمایی می داند: جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است در آینه ی تلفیق این چهره تماشایی است گاهی دلم ... ­– ص15 *** بهمنی شاعر " من " ها و " زبان حال ها" ست. شعر وی ، شعری برآمده از تجربه های اوست و اگر در دفتر گاهی دلم برای خودم تنگ می شود، اکثریت قریب به اتفاق شعرها ، راوی اول شخص دارند، به همین دلیل است که وی ، خواهان ارائه ی تجربیات شخصی خویش در قالب شعر است. اگر چه گاهی به نظر می رسد، " من " شعر بهمنی ، منی محدود و منفرد است: گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام حتا اگر به دیده ی رویا ببینی ام من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش که زیبا ببینی ام شاعر شنیدنی است – ص257 اما بلافاصله با آوردن بیتی عمیق تر و مضمونی وسیع تر ، من درونی شعر را توسعه می بخشد، تا آنجا که من و شمای مخاطب به راحتی می توانیم خویش را در ضمیر اول شخص شعر شریک کنیم : شاعر شنیدنی است ولی میل میل توست آماده ای که بشنوی ام یا ببینی ام شاعر شنیدنی است – ص258 این رویکرد شاعر ، از وی فردی اجتماعی و شاعری متعهد به آرمان های مشترک جامعه می سازد و این تفکر در غزل های او نمود خاصی می یابد : امسال نیز یکسره سهم شما بهار ما را در این زمینه چه کاری است با بهار از پشت شیشه های کدر – مات مانده ام کاین باغ رنگ کار خزان است با بهار شاعر شنیدنی است – ص233 البته بهمنی خود نیز به " من " ها در شعرش نگاهی خاص دارد: های ... ای آیینه! تصویرم مکن آنچه می خواهد " من " پیرم مکن های ... ای آیینه! حاشا کن مرا گم کن و آزاد پیدا کن مرا شاعر شنیدنی است – ص210 دقیقا پس از همین اشاره به من است که به تفاوت " من " های گونه گون عالم شاعری و حتا بشری اشاره دارد و سعی می کند این مفهوم را در شعرش نیز دنبال کند : با " من " دریایی من موج باش در حضیض من – هوای اوج باش می توانی – می توانی – " آن " من بازگردانی " من " انسان من شاعر شنیدنی است – ص210 حاصل این شناخت چیست ؟ به نظر می رسد حاصل این شناخت بیش از همه تلاش بهمنی است برای تصویر کردن مفاهیم بشری و انسانی اصیل در شعرهایش . وی از آنجا که من فردی و من اجتماعی و من بشری را می شناسد ، سعی می کند شعری " توسعه یافته " در مفهوم و محتوا ارائه دهد و به همین دلیل است که در شعرهایش من و مای فردی و اجتماعی را به من و مای انسانی و بشری توسعه می دهد : شیخ ما دیری ست شب ها با چراغ دیگر از انسان نمی گیرد سراغ الفتی تا ما چراغ او شویم خانه در خانه سراغ او شویم شاعر شنیدنی است – ص211 رویکرد به مسایل عام بشری ، البته بهمنی را از نگاه به جامعه ای که در آن زندگی می کند باز نمی دارد، مثلا جنگ یکی از مسایل عمده ی جامعه ی ما در سالیان گذشته و خصوصن دهه ی 60 - زمان بالندگی و شهرگی شعر بهمنی - بوده است: او مرد کوه بود که خود کوه وار بود مصداق صادقانه ای از کوهسار بود تنها به خواب می شد از او باج جان گرفت مرگ از گشاده رویی او شرمسار بود امروز مثل واقعه حرف مدام ماست هرچند مثل حادثه در استتار بود گاهی دلم برای ... - ص50 یا در این شعر که به زیبایی فضای شب های جنگ و بمباران را به تصویر می کشد و از جمله زیباترین تصویر سازی ها برای این مفهوم است . شعری که مقطع قابل توجهی دارد: نه ... شیطان ترین بچه های جهان هدف رفته و شیشه ها را زدند چرا خون به گهواره ماسیده است؟ چه می دانم این جا چرا را زدند * چراغی در این خانه بیدار بود که خفاشیان روشنا را زدند گاهی دلم برای ... - ص 64 *** بهمنی اما نگاهی عمیق و دقیق به سنت های بومی و خرده فرهنگ های ملی و ادبی دارد. این مساله گاه در قالب تلمیحات شاعران� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 778]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن