واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: ساخت منطقى جهان كارناپ
هانس رايشنباخ/ مترجم: رضا مثمرساخت منطقى جهان اثرى در سنت فلسفه تحليلى از فيلسوفى اثبات باور است. نسخه اوليه كتاب چنان كه مؤلف آن، رودلف كارناپ، مى گويد در فاصله سال هاى ۲۵-۱۹۲۲ نوشته شده است اما صورت نهايى آن در سال ۱۹۲۸ ( يك سال پيش از انتشار بيانيه حلقه وين) به چاپ رسيده است. يادداشت زير بررسى كوتاهى است كه هانس رايشنباخ در سال ۱۹۳۳ بر اين كتاب نگاشته است. كتاب ساخت منطقى جهان شرحى جامع از آراى كارناپ در منطق و معرفت شناسى بلكه بيش از آن، تقريرى كامل از فهم علمى اعضاى حلقه وين از جهان است. «سوى گيرى اصلى و خط فكرى اين كتاب چيزى نيست كه نويسنده آن خود به تنهايى بدان رسيده باشد. رويكرد حاكم بر اثر نماينده فضاى علمى اى است كه نه كسى آن را پديد آورده است و نه استمرارش به وجود فردى بازبسته است. انديشه هايى كه در اين كتاب خواهيد يافت نه تنها نظرات من، بلكه آراى مختار اعضاى فعال و غيرفعال گروهى از همكاران نيز هست. مهمترين ويژگى اين گروه گرايش علمى حاكم بر آن است. اين كه اعضاى گروه همگى از فلسفه سنتى روى گردان هستند ما را تنها به ويژگى سلبى و منفى گروه آگاه مى كند اما آن چه مهمتر است ويژگى هاى ايجابى و مثبت گروه است. توضيح اين ويژگى ها دشوار است اما خواهم كوشيد طرحى ولو اجمالى از آنها ترسيم نمايم. فلسفه جديدى برآمده است كه در ارتباطى تنگاتنگ با علوم خاص و بويژه رياضيات و فيزيك قرار دارد. اعضاى گروه بر خلاف فيلسوفان سنتى كه فلسفه شان بيشتر شعر بوده است تا فلسفه، دقت و تعهدى دانشمندانه را سرلوحه كار فلسفى خويش قرار داده اند. اين رويكرد تازه نه تنها سبك انديشيدن را دگرگون خواهد كرد بلكه سنخ مسائلى را هم كه درباره آنها بحث خواهد شد، تغيير خواهد داد. ديگر هيچ كسى بيهوده خيال تأسيس نظام فلسفى جامعى را در سر نخواهد پروراند و تنها دغدغه اش كار در حوزه تخصصى خود، در بدنه علم يكپارچه خواهد بود. اين موضوع براى فيزيكدانان و مورخان موضوع جاافتاده اى است اما در فلسفه همواره شاهديم كه انبوهى بى پايان از نظام هاى متعارض فلسفى يكى پس از ديگرى و پهلو به پهلوى هم سر بر مى آورند. كسى كه رويكردى علمى داشته باشد چنين چيزى را تاب نمى آورد. اگر در فلسفه هم مانند علوم خاص هر كسى كارى مشخص، ولو محدود و جزئى، انجام دهد آينده روشن ترى پيش روى فلسفه خواهد بود چرا كه كاميابى چيزى است كه تنها با ساختن آرام آرام و يك به يك انديشه ها حاصل مى شود. همكارى فيلسوفان با هم تنها از طريق داد و ستد دانسته هاى توجيه پذير و تأييدشدنى ممكن مى گردد. اين گونه خشت بر خشت نهاده مى شود و عمارت ايمنى بنا مى شود كه نسل هاى بعد خواهند توانست در آن كار را پيش برند. » كارناپ در اجراى اين برنامه بلندپروازانه از منطق بسيار دقيقى كمك مى گيرد كه در دهه هاى اخير ذيل عنوان منطق رياضى بسط يافته است، يعنى منطقى كه به جاى رياضيات زبان صورتبندى ها و برساختن دقيق مفهوم ها و انبوهى از نتايجِ حاصل را نشانده است. او با در نظر داشتن تنوع احتمالى خوانندگان اثر و با علم به آن كه زياد شدن حجم منطق رياضى كتاب حاصلى جز گريز ايشان نخواهد داشت نمادپردازى منطقى بسيار كمى به كار بسته است. با اين حال معرفى نمادهاى منطقى در مقدمه كتاب باعث شده است متن اثر چنان روشن و فهميدنى گردد كه بتواند حتى توضيحى سرراست از بنيادهاى منطق جديد فراهم بياورد. امروزه به سختى مى توان اثرى در معرفى منطق جديد يافت كه هم سنگ اين تحليل ژرف انديشه باشد. با اين همه كتاب چيزى بيش از منطق صرف است. كتاب به پى افكندن نظريه معرفت شناختى اى همت گمارده كه به درستى به نو- اثبات باورى منطقى شهرت يافته است. اين نظريه معرفت شناختى در واقع بسط منطقى روايت متقدمى از اثبات باورى است كه در آراى ماخ و راسل ريشه دارد. هر دو گرايش بر اين باور بنياد دارند كه كل شناخت ما به واقعيت از تجربه هاى ادراكى اى سرچشمه مى گيرد كه همچون دفتر ثبتى [ براى حقايق] شالوده علم را مى سازند. اين تجربه هاى ادراكى را ماخ « حس يافته» نام داده است، راسل «داده» و كارناپ « عناصر اصلى» يا « تجربه هاى پايه». از آنجا كه تنها شناخت ما به جهان را اين تجربه هاى پايه مى سازند شناخت علمى نيز نمى تواند از چيزى ديگر نشأت بگيرد. شناخت علمى و شناخت هاى روزانه مان هر دو صرفاً حاصل تبديل هاى منطقى گزاره هاى پايه اى هستند كه تنها به دفتر ثبت پشت گرم اند. هدف اصلى كتاب كارناپ توصيف فرايند تبديل منطقى است. او اين فرايند را «ساخت» مى نامد و نشان مى دهد چگونه فرايند ساخت در طول مراحل مختلف، مفاهيم را از تجربه هاى پايه برمى سازد. از بالا به پائين مرحله اعيان روانى شخصى، در زير آن مرحله اعيان فيزيكى و در نهايت مرحله اعيان روانى ديگران و اعيان ذهنى قرار دارند. اين مراحل چنان اند كه مثلاً گزاره هاى مربوط به اعيان روانى ديگران و اعيان ذهنى از گزاره هاى مربوط به اعيان فيزيكى ساخته مى شوند. فرايند «ساخت» كارناپ كه در واقع بسط فرايند راسلى «تعريف از طريق كاربرد» است به جاى مجموعه هاى به غايت به هم پيچيده اى از مفاهيم پايه، اختصار ها يا نمادها را مى گذارد و گزاره هاى علم و جهان روزمره را چنان گزاره هاى اختصارى اى معرفى مى كند. اگر به عكس، بخواهيم معنى اين گزاره هاى اختصارى را بفهميم بايد به سرچشمه بازگرديم و آنها را به گزاره هاى پايه تبديل نماييم. معنى هر گزاره منفردى كه درباره اشياء واقعى سخن مى گويد در نهايت گزارشى است كه درباره تجربه هاى پايه حرف مى زند. آنچه كه كارناپ در كتابش به نحوى منطقى و دقيق بيان كرده است جانِ سخن اثبات باورى است. وى ايرادهاى معمولى را كه عليه اثبات باورى طرح شده است (مانند اين كه اعيانى كه به ادراك درمى آيند بايد نخست وجود داشته باشند تا سپس ادراك شوند) بى وجه مى كند و نشان مى دهد كه مى توان درباره گزاره هايى از اين دست نيز تعريفى از طريق كاربرد به دست داد. اين گزاره ها هرگز چيزى بيش از گزارش هايى از تجربه هاى پايه نيستند. در اين اثر براى نخستين بار با نظام اثبات باورانه درون سازگارى مواجه مى شويم كه سازگارى منطقى اش را همه كسانى كه در ساخت منطقى نظام وارد شده باشند تأييد خواهند كرد. على رغم همه آنچه گفته شد هرگز مدعى نيستم كتاب به همه نقد هاى معرفت شناختى ممكن بر اين نظام پاسخ گفته است. مهمترين پرسش معرفت شناختى مطرح اين است كه آيا يك چنين تفسير ى از گزاره هاى مربوط به واقعيت همان چيزى را مى گويد كه ما با گفتن آن گزاره ها در نظر داشته ايم. اگر نظام كارناپ را پاسخى همه جانبه به اين سؤال معرفت شناختى بشماريم پايه محكمى براى شناخت بنا كرده ايم، پايه اى كه گزار ش هايى از تجربه هاى پايه بى واسطه و اصول منطق ناب آن را بر زمين سفت كرده اند. با اين حال خود من ترديد دارم كه چنين فروكاهشى به گزار ش هاى ادراكى و منطق ناب حق مطلب را ادا كند و آنچه را كه در اظهارات مان درباره واقعيت در نظر داشته ايم به درستى نشان دهد. كافى است اندكى به كاربرد مفهوم احتمال در علوم تجربى بينديشيم. اگر همانند كارناپ فروكاهش اظهارات علمى را بپذيريم بايد اين اصل بنيادى و بى چون و چرا را كه « چنين اظهاراتى تنها گزارش هايى از تجربه هاى ادراكى گذشته نيستند، بلكه پيش بينى هاى تغييرناپذيرى از تجربه هاى آينده به دست مى دهند» قربانى كنيم. به نظر من هنوز روشن نيست كه چگونه نو- اثبات باورى منطقى خواهد توانست گزاره هاى احتمالات را در نظام خود وارد كند. فكر نمى كنم اين كار جز با تخطى از اصول اوليه اثبات باورى منطقى امكان پذير باشد. براى پاسخگويى به اين سؤال ها به پژوهش هاى علمى بيشترى نياز است. به اعتقاد من به اين پرسش ها همچون ديگر پرسش ها در فضاهاى علمى اى مى توان پاسخ گفت كه كتاب كارناپ تنها جزئى از آنها است. خوشبختانه امروزه اين فضاى علمى را در مراكز متعددى مى توان يافت كه حلقه وين تنها يكى از آن همه است. گفت و گوهاى پيوسته اين مراكز متفاوت با يكديگر نتايج چشمگيرى به بار آورده است. بارى، اين رأى كه اظهارات فلسفى هم مانند اظهارات علمى اند و بايد از چيزى سخن بگويند كه ادراك شدنى باشد، اصل وحدت بخشى است كه از سويى هر توسعه اى در انديشه هاى كارناپ كاملاً بدان بازبسته است و از سويى ديگر با توافق بر آن، خود به خود سؤالهاى به اصطلاح فلسفى اى كه هنوز نقش مهمى در ديگر دستگاه هاى فلسفى ايفا مى كنند از دور خارج مى شوند. بى آنكه مدعى باشيم وى ما را به پاسخ همه سؤال هاى فلسفى رسانده است بايد اذعان كنيم كتاب او شناخت فلسفيِ علمى را گامى مهم به پيش برده است. از جهتى دست يابى به پيشرفت هاى بيشتر جز با اتخاذ صورتبندى اى سازگار از مفاهيم، از آن دست كه در اين كتاب آمده است، ميسر نخواهد بود و از جهتى ديگر روايت به غايت باشكوهى كه كارناپ در اين اثر از اثبات باورى به دست داده است هميشه يكى از مهمترين گزارشهاى ارائه شده از فلسفه علمى شمرده خواهد شد.
سه شنبه 4 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 597]