واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با هوشنگ توكلي بازيگر «مرگ تدريجي يك رويا» دورانديشي يك نسل آگاه
جام جم آنلاين: خانواده از اركان مهم و ستون استوار جوامع سنتي محسوب ميشود. پدران در راس هرم خانواده، آموزههاي جمعي و نحوه بده بستان افراد تحت پوشش خود را با منش، رفتار و درايتشان ترسيم ميكنند. هر نوع گسست و شكاف ميان پدران و فرزندان، بازخوردش در سطح خرد و كلان جامعه به هر روي نمود يافته و به انواع ناهنجاريهاي فردي و اجتماعي منجر ميشود.
در عصر حاضر با التفات به تغييرات بيكران در عرصه مراودات اجتماعي و نفوذ فناوري به تارو پود زندگي، روابط افراد بخصوص در كانوني چون خانواده به شمايل تازهاي رسيده است.
به هر حال در جوامع در حال گذار اين پدران هستند كه ميتوانند نقش حياتي خود را در پيوند يا گسست اعضاي خانواده نشان دهند. هوشنگ توكلي در سريال «مرگ تدريجي يك رويا» رداي پدري آگاه را به تن كرده است. اين پدر درصدد است كشتي خانواده خود را در امواج مصايب مانند ناخدايي با تجربه به ساحل آرامش هدايت كند. با اين هنرمند با سابقه در مجالي كوتاه هم داستان شديم.
آرامش و وقاري كه شما به شمايل بيروني شخصيت مرتضي يزدانپناه بخشيدهايد، ريشههايش در كجاست؟
به هر حال 2 خط فكري در جامعه وجود دارد، در فيلمنامهاي كه جناب جيراني تنظيم كردند اين دو جريان فكري بخوبي در آن ترسيم شده بود. ما خانوادهاي در سريال ميبينيم، در عين حال كه ديدگاه روشني نسبت به دنيا و زندگي دارند، از سنتها و اعتقادات ديني و مذهبي تبعيت ميكنند.
در مقابل، خانواده پريشان مارال را داريم كه به مدرنيته شتابزدهاي دچار شده است كه ميخواهد هويت خود را پيدا كند؛ موضوعي كه اغلب جوامع جهان سوم با آن دست به گريبان هستند. حالا طبيعي است كه اين پدر با يك متانت دقيقتري طرح پرسش كرده و آن ارزشهاي قديمي را به زبان هنر ارائه دهد. اين موضوع در واقع درون خود متن وجود داشت، بنده هم به اين قضيه توجه خاصي داشتم.
نخستين ملاقات مارال با پدر در بيمارستان با واكنش دوگانه پيرمرد همراه است، اما پس ازچند لحظه پدر رضايت خود را به حامد براي وصلت با مارال اعلام ميكند، اين چراغ سبز نشان دادن پدر خيلي سريع اتفاق نميافتد؟
پدر بهواسطه همان رمان يك شناخت اوليه نسبت به دختر پيدا كرده است. او وقتي ميبيند دختر صاحب عقيده و مستقل است، اعتماد به نفس قوي دارد و ميتواند در روابط اجتماعي خودش را خوب جا بيندازد. جنبههاي مثبت مارال را مورد توجه قرار ميدهد، مضاف بر اين براي اولين بار است پدر ميبيند حامد با دختر خانمي به بيمارستان آمده است.
در واقع پدر ميخواهد خاطرنشان كند ما روابط آزاد نداريم؛ اگر شما احساسي نسبت به اين خانم داريد يا خانم جوان متقابلا چنين احساسي دارد كه اينقدر صميمي به ملاقات پدر آمده، پيش از هر موضوعي تكليف خود را روشن كنيد. به همين خاطر پدر پيشنهاد ازدواج را مطرح ميكند. از آن سو پدر براي حامد نقش مادر هم ايفا ميكند چون همسرش را از دست داده و هميشه در خانه يزدانپناه نقش مادر كمرنگ بوده است. پدر از اين منظر به نوعي دورانديشي ميكند.
آيا مرتضي يزدانپناه به گونهاي ميخواهد با اين وصلت آرزوهاي از دست رفته و گذشته خود را در حامد جستجو كند؟
آرزوي پدر اين است جاي پاي پسرش محكم باشد، خانواده تشكيل دهد و صاحب فرزند شود. همان طوري كه مي بينيم پسر شغل پدر را ادامه داده و در حرفه خودش موفق است. شخصيت فرهنگي دارد، استاد دانشگاه است و به طور طبيعي براي تداوم آن زندگي نيازبه تشكيل خانواده دارد.
اصرار پدر براي بچهدار شدن مارال با مرام آزادانديشي او منافات ندارد؟
پدر دورانديشي ميكند، او پي برده كه اين دو نفر از طبقه و ديدگاه اجتماعي با هم تضاد دارند ولي معتقد است اگر آنها صاحب فرزند شوند، آن مشتركات عاطفي نسبت به فرزند يك مقدار زيادي جهشهاي ذهني مارال را ميتواند كنترل كند. اين موضوع در سنت ما وجود دارد.
چه دخترها و چه پسرها اگر ذهنشان خيلي متحرك شود و بيشتر از آنچه كه دارند مطالبه كنند، معمولا بزرگترها توصيه ميكنند اگر آنها صاحب فرزند شوند، بلندپروازي زوجهاي جوان در تربيت فرزند خلاصه ميشود. پدر وقتي با روحيات و ذهنيات مارال بيشتر آشنا ميشود، به اين نتيجه ميرسد يكي از راهحلهاي نجات مارال از سرگشتگي اين است كه صاحب فرزند شود.
شباهتهايي بين شخصيت دايي سريال زيرتيغ و مرتضي يزدانپناه ديده ميشود، گاهي به نظر ميرسد دايي آن سريال را دوباره در اينجا نمايش ميدهيد.
اگر در شيوه بازيگري بنده بخواهد اين اتفاق بيفتد، يك مقدار بعيد به نظر ميرسد؛ چون تلاش كردم از نقش دايي و ويژگيهاي شخصيت او فاصله بگيرم، دليلش اين است كه دايي نقش خاص دوگانهاي بود.
در عين حال كه نگاهي واقعگرايانه برنقش سوار بود يك نوع نگاه تيپيك هم براي اين آدم وجود داشت، يعني همان تيپها يا شخصيتهاي زندهاي كه در گذشته ما داشتيم؛ مثل پدربزرگها، ريشسفيدهاي محل يا بزرگان فاميل. در اين سريال با يك پدر روبهرو هستيم كه براي ارزشها احترام قائل است و اعتقاد دارد بايد اين ارزشها دانهدانه اجرا شود. شخصيت دايي زيرتيغ و پدر اين سريال در اعتقادات سنتي و قديمي ميتوانند در محتوا نزديك به هم باشند.
چند تن از بازيگران راديو در اين سريال نقش مقابل شما را ايفا ميكنند كه ارتباطشان با شخصيت پدر باورپذير در نيامده، در مراوده پدر با داماد و فرزندان، حضور شما بر شمايل كار سنگينتر است، اين مشكل از كجا نشات ميگيرد؟
به هر حال كار در راديو بدين منوال است كه بازيگر احساسش را متمركز كرده و از طريق صدا بيرون ميدهد. طبيعي است وقتي اين بچهها جلوي دوربين ميآيند، خيلي كارشان سخت ميشود. چون جدا شدن از عادت قديمي سريع اتفاق نميافتد، اين مشكل همه بچههاي راديوست. در اين سريال اين اتفاق كمتر افتاد، چون بچهها هم تجربه داشتند و هم جوان بودند. من اين بچهها را ميشناختم و پيش از اين با آنها كار كرده بودم.
به هر حال يك جوري سعي شده در سريال بازيها نزديك به همديگر باشند، يعني بازيگران تلاش داشتند زياد راديويي جلوه نكنند. به هر حال ميپذيرم كه معضل بازي راديويي كه به آن اشاره كرديد، وجود دارد؛ يعني اين ايراد براي بچههايي كه در راديو كار ميكنند و حتي دوستاني كه در صحنه حضور دارند، وقتي جلوي دوربين ميآيند با آنها همراه است.
افرادي كه در چاپخانه كار ميكنند، البته قديميترها به علت سرب موجود در فضاي چاپخانه از بيماري ريه رنج ميبرند و به طور معمول صداي گرفتهاي دارند، براي شخصيت مرتضي با توجه به پيشينه حرفهاي او به صدا، تيك يا رياكشن خاصي نظر نداشتيد؟
به اين دقتي كه شما ميفرماييد، خير! اما به طور كلي تلاش داشتم انديشههاي اين پدر محترمانه منتقل شود؛ چون اين افراد در جامعه ما روزبهروز نقششان در حال كمرنگ شدن است، در صورتي كه بخشي از ستونهاي محكم جامعه منتسب به حضور اين شخصيتهاست كه به اصطلاح پايي در سنتها و پايي در مدرنيته دارند، يعني نقاط پيوند بسيار محكمي هستند. من از اين منظر به شخصيت مرتضي يزدانپناه نزديك شدم.
پدر اغلب لباس تيره به تن دارد، در صورتي كه افكارش مثبت است و اغلب درصدد حمايت و هدايت اعضاي خانواده است. شما ريختار و شمايل اين آدم را چگونه ميديديد؟
تصورم اين است كه رنگها و پوششها در نظر گرفته شده براي اين كار مقبول درآمده، مضاف بر اين كه طراح صحنه به اين تركيب رنگي فكر كرده بود، نورپردازي هم خيلي به كمك تصاوير كار آمده، شما الان كه سريال را ميبينيد آرامش را در تركيببندي كار حس ميكنيد.
اين شيوه تدوين و تقسيم قاب به چند تصوير همزمان روي روند بازيها تاثيري داشته است؟
اين نوع برش زدن را اولين بار بود كه در تلويزيون ميديدم. يك پيشنهاد جديد براي سريالهاي تلويزيوني است. به نظرم به بازيها صدمه نزده است، اگر يك جاهايي بازيها در تضاد بودند، با اين شيوه برش تضادش كمتر شده است.
چه ميزان اجازه بداههپردازي در كار داشتيد؟
در ارتباط با نقش خودم زياد معتقد به بداههپردازي نبودم، چون كادرهاي جيراني كاملا از قبل تعيين شده است، داخل آن قاب بازي كردن به تمركز ديگري احتياج دارد. به طور طبيعي اگر بازيگر بخواهد بداههپردازي كند به ساختار كار لطمه ميزند. جيراني خودش هم اين قضيه را ميدانست. من اولين بار بود كه با ايشان كار ميكردم، ديدم چقدر مطلع است و كارش را ميشناسد. با وجود اين بازيگر آزاد است كه بتواند نقش خودش را خوب ارائه دهد.
مرگ تدريجي يك رويا در كارنامه بازيگري شما چه جايگاهي دارد؟
سريال خوبي است، خوشحال هستم كه بعد از زيرتيغ نقش ديگري بازي كردم كه حداقل بخشي از قابليتهاي بازيگري من ديده شد.
علي احساني
سه شنبه 4 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2515]