واضح آرشیو وب فارسی:مهر: سفر به اعماق دل مردم با لباسي از جنس جمهور
در مملكت اسلامي همه يادشان رفته بود كه مولايشان گفته مبادا سخنگويي جز زبانتان بين شما و مردم و پردهاي جز صورتتان بين آنها باشد. هر چه رده بالاتر رفت، منبرها هم بلندتر شد و فاصلهها عميقتر. اما وقتي او آمد بار ديگر طعم عدالت، در رفتار و نگاهش، كام همه را شيرين كرد. برايش مهم نبود كه او عاليترين مقام اجرايي كشور است و بايد خيلي سرش شلوغ باشد، خيلي جلسه داشته باشد، منشيهايش زياد باشند و آنقدر غير قابل دسترس كه تبديل به آدمي هميشه دست نيافتني شود...او ميخواست كه رئيس "جمهور" باشد و بس...احمدي نژاد آمد تا ديواري به بلندي و مستحكمي چين، بين مسئول و مردم، فرو بريزد و اين باور دوباره در بين اقشار درد كشيده جان بگيرد كه مسئول هم ميتوانند مثل آنها بخورد و بپوشد و بگردد.
باشگاه جواني برنا/ مهران مصفا- ديگر براي همه جا افتاده بود اگر گذرت به ادارهاي ميافتد بايد كفش آهني بپوشي و صبر ايوب را پيشه كني و اميد به معجزهاي براي عمر نوح داشته باشي تا كارت راه بيافتد و شايد…
شايد بتواني رئيس دفتر اداره مربوطه را ببيني، رئيس اداره كه هيچ! آقاي رئيس اگر مثل روح نيايد و نرود و بتواني براي لحظهاي روي مباركش را ببيني، هماي سعادت بر شانهات نشسته است. مهم نبود رئيس ادارهاي يك طبقه، در شهري كوچك است يا اداره كلي در مركز، انگار از قبل در دستور كارشان آمده بود كه بايد در اتاق خود كنج عزلت بگيرند و مرتب بگويند: "جلسه دارم..." و از مردم دور باشند. آنقدر دور كه گمان كني تمام روءسا از كره ماه آمدهاند و بناست فقط در قله قاف اقامت گزينند.
اين اوضاي ردههاي پايين مسئولين اجرايي مملكت بود و هست(؟) هر چه بر درجه اين رده افزوده ميشد دوري از مردم و گوشه نشيني هم بيشتر ميشد. خانههايشان مخفيتر، در اتاقشان مستحكمتر، جلسات پايدارتر و " جلسهدارمها" بيشتر و عاديتر.
در مملكت اسلامي همه يادشان رفته بود كه مولايشان گفته مبادا سخنگويي جز زبانتان بين شما و مردم و پردهاي جز صورتتان بين آنها باشد. هر چه رده بالاتر رفت، منبرها هم بلندتر شد و فاصلهها عميقتر. رئيسهايي كه مرحله اول رياست را پوشيدن كت ميدانستند و داشتن پرستيژ، يادشان رفت مولايشان گفته بود پر و بالت را بر رعيت بگستران و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام كردن و اشاره كردن با همگان يكسان باش، تا زورمند در ستم تو طمع نكند و ناتوان از عدالت تو مايوس نشود...
اما وقتي او آمد بار ديگر طعم عدالت، در رفتار و نگاه، كام همه را شيرين كرد. برايش مهم نبود كه او عاليترين مقام اجرايي كشور است و بايد خيلي سرش شلوغ باشد، خيلي جلسه داشته باشد، منشيهايش زياد باشند و آنقدر غير قابل دسترس كه تبديل به آدمي هميشه دست نيافتني شود كه فقط ميتوان در اجلاسها و كنفرانسها و ديدارهاي مهم ديدش. برايش مهم نبود كه نگذارد در هر حالت و ژستي از او عكس بگيرند. براي مردم هم البته در ابتدا سخت بود كه باور كنند. اينكه او از جنس خودشان است، مثل خودشان لباس ميپوشد و مثل خودشان رفتار ميكند... او ميخواست كه رئيس "جمهور" باشد و بس.
مردمي كه ساعتها پشت در اتاق مسئولين ايستاده و چشم دوخته بودند به دري كه معجزه ميخواست باز شدنش، حالا از نزديك ميتوانند رئيس جمهورشان را ببينند و با او حرف بزنند، درد دل كنند و گلايه آن مدير پردهنشين را چشم در چشم رئيس جمهورشان بگويند... و چه لذتي بالاتر از اين كه مسئوليتي در يك نظام مقدس داشته باشي و وقتت را براي مردم هزينه كني...
مهم نبود كه او نمي تواند در ريزترين مشكلاتشان وارد شود و براي همهشان همان موقع چارهاي بيانديشد اما همينكه در كنارشان و رو در رو به گپ و گفت ميپرداخت برايشان كافي بود. همينكه مثل خودشان رفتار ميكرد، از تظاهر به دور بود و با زبان خودشان حرف ميزد، كافي بود. همينكه ادبياتش رئيسمابانه و متكلفانه نبود، حرفهايش شنيدني و فهميدني بود، كافي بود تا مرهمي باشد بر دلشان. همين كه كنارشان مينشست و نان و ماست محلي آن پيرزن خميده را به عنوان غذا ميخورد برايشان كافي بود.
دل پيرزنان و پيرمردان شهرهاي كوچك و دور افتاده، دل جوانان روستاهايي كه تا به حال رنگ مسئولي بالاتر از بخشدار و دهدار را نديده بودند، از آمدن او تپش دوبارهاي گرفت...
حالا او امده و همان اول كه از لباس و ظاهرش ايراد بني اسرائيلي ميگيرند، ميگويد كه براي خدمت آمده است و لاغير. و رايحه خوش خدمت است كه مشام مردمان شهر را نوازش ميدهد و آنان را چون سيل به سمت او روانه ميكند. خندهدار است كه فكر كني اينهمه جمعيت گرد او آمدهاند و ميخواهند در آغوشش بكشند همان لحظه از او طلب پول و كار و خانه كنند! آنها آمدهاند تا مورد نوازش رئيس جمهورشان قرار گيرند، آمدهاند تا آرامش بگيرند از حضور مردي كه نشان داد هنوز كساني هستند كه مردم برايشان مهم هستند و فراموش نشدني، ميامدند تا از نزديك حس كنند طعم رئيسجمهور مردمي را...
احمدي نژاد آمد تا ديواري به بلندي و مستحكمي چين، بين مسئول و مردم، فرو بريزد و اين باور دوباره در بين اقشار درد كشيده جان بگيرد كه مسئول هم ميتوانند مثل آنها بخورد و بپوشد و بگردد. رئيس جمهور هم ميتواند لباس ورزشي بپوشد و دنبال توپ بدود، زانو به زانوي مرد بختياري بنشيند و به حرفهايش گوش دهد و دست نوازشش را از پير و جوان و كودك دريغ نكند.
سوم تير، سالروز اقبال ملي به يك رئيسجمهور مردمي و محبوب مبارك باد!
***
در باشگاه جواني برنا ثبت نام كنيد: [email protected]
پيامك ارتباط با برنا: 10000313
دوشنبه 3 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]