واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: گزارشي از سفر مقام معظم رهبري به استان فارس (17)
شهر سلمان، شهر سبز
چون قرار است فردا رهبر انقلاب از كازرون ديدار كنند، پس ترجيح ميدهيم كه ديگر به شيراز برنگرديم و لذا حركت ميكنيم و از ممسني به سمت كازرون ميرويم كه كمتر از يك ساعت با هم فاصله دارند... راستي تا يادم نرفته بگويم كه در استان فارس، تا دلتان بخواهد امامزاده وجود دارد، اين امامزادهها نشانه آن است كه بسياري از صحابه و پيروان اهل بيت و بزرگان و نوادگان ائمه به اين منطقه ميآمدند و حتما حرمت ميديدهاند. پس ريشه ولايتمداري مردم اين ديار بسي كهن و مستحكم است. حتي در دل بيابان و در كنار جاده و در برهوت، منارههايي ديده ميشوند و امامزادههايي با ضريحهاي مختلف...
سر راهمان قبل از آنكه به كازرون برسيم، بعد از شهرك قائميه و بيشابور به تنگ چوپان ميرسيم. كوههاي اين منطقه بسيار ديدنياند. انگار كوه را نماكاري كردهاند.
سنگ چينهاي شگفتي در اين منطقه ديده ميشود و يك چمنزار وسيع و خوش آب و هوا هم در اطراف ديده ميشود. درست در زير پاي جادهاي كه در دامنه كوه قرار گرفته است. تنگ چوپان، منطقه تفريحي زيبايي است، شايد دليل اين نامگذاري اين باشد كه قبلا در اين منطقه مصفا و دلگشا بازيهاي چوگان هم انجام ميشده است. اما بيشترين شهرت اين منطقه به آثار باستاني شگفت آن است كه كتيبههاي زمان ساسانيان و نقوش برجسته سنگي بسيار زيبايي در آن ديده ميشود. هيچكدام از اين كتيبههاي سنگي و نقوش برجسته نه يك محافظ دارد و نه حتي يك تابلو راهنما و نه هيچ حصار و حفاظ مطمئني. ما كه به آنجا رسيديم تقريبا تنهاي تنها بوديم.همين طور اين يادگارهاي ارزشمند تمدني تقريبا بدون هيچ حفاظي به امان خدا رها شدهاند و اگر آدم مريض احوال يا دشمن نابكار و يا آدم نادان و داراي مشكلي بخواهد خداي ناكرده به آن آسيبي برساند مانعي بر سر راه نميبيند. تنها نردههاي كوتاهي دور آن ديده ميشود كه مانعي به حساب نميآيد. در دوردست و آن سوي دره بر دل سنگ هم نقوش برجسته ديگري از همين دور ديده ميشود. با توجه به اينكه اخيرا بيتوجهي به يك سنگ نوشته و كتيبه قديمي در خارك موجب بروز خساراتي به آن شده و نوشتههاي برجسته روي سنگ از بين رفته، فكر ميكنم سازمان ميراث فرهنگي بايد دقت بيشتري به خرج بدهد تا آثاري از اين دست كه نشانگر هويت تاريخي و تمدني اين سرزمين كهنسال است، در معرض آسيب قرار نگيرد وگرنه داد و قال و واويلاي بعد از تخريب، به هيچ كاري نميآيد.
در نگاهي به همين آثار شگفت شاهد نفوذ سوراخهايي در دل سنگ بودهايم كه به كتيبهها نفوذ كرده و زنگ خطر را به صدا درآورده است. در اين منطقه نشانههايي از قلاع قديمي هم ديده ميشوند و در طرف ديگر هم نخلستانهايي و سبزهزازي كه طبيعت قشنگ و زيبا و يك منطقه گردشگري كامل را پديد آورده است.
بعد از ظهر به كازرون ميرسيم. اين شهر نسبت به ممسني از فقر و محروميت به مراتب كمتري برخوردار است. بزرگتر و روبراهتر است.
پوسترها و پلاكاردها هم در اين شهر بيشتر شاعرانهاند. ردپاي شعر در كازرون و در همه جا ديده ميشود. شهري كه زندهياد نصرالله مرداني سالهاي سال در آن زندگي كرده و هرگز آن را فراموش نكرده و هميشه هم لهجه شيرين محلي آن را با خودش داشته است. تك بيتهاي بسياري در شهر ديده ميشود:
* افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن...
* رهبراي سازنده فرداي ما / رهبر اي خون تو در رگهاي ما
با آمدن رهبر گلها به چمن / امسال دو نوبهار دارد كازرون
* امير كشور عشقي و رهبر ايثار / يگانه فاتح اقليم ملك دلهايي
همه اين پلاكاردهاي شاعرانه نشان ميدهد كه چه دلي گره زدهاند اين جماعت باشعر و شاعري و چه تاثيري داشته است مرداني در اين شهر و ديار...
سري به مزار نصرالله مرداني هم ميزنيم كه در يك پارك بزرگ در كنار بلوار، آرامگاهي براي آن عزيز ساختهاند كه البته هنوز تمام نشده و نيمه كاره است.در وسط آن هم سنگ قبر او ديده ميشود.سري ميزنيم به گلزار شهداي كازرون كه در كنار بلوار شهيد براتي و قدمگاه امامزاده سيدمحمد واقع شده است. از امامزاده زيارت ميكنيم و قدم به گلزار شهدا ميگذايم كه مزار شهدا در رديفهاي منظم و در محوطهاي سرپوشيده قرار گرفته است. سنگ قبرها را ميخوانم و تعجب ميكنم. شلمچه چه كرده است با جوانهاي كارزوني... شلمچه چهها كرده است با جوانهاي ما البته... اما اينجا از هر 3 سنگ قبر دو سنگ در شناسنامه پيشاني خود نشاني شلمچه را ميدهند... شهداي عزيزي كه در اينجا سنگ مزارشان ديده ميشود خونشان را در شلمچه به پاي درخت اسلام فديه كردهاند:
كفاش، توفيقي، قندي، زارع، رحيمي، پرويزي، بهادراني، مزارعي، اسلامي، زارعي، جعفري، مستحفظي، دهقان، نصيري، راسته، يداللهي، صنعتي، شاملي، سليماني، نوبهار، محمدپور، كرمي، توانا، فروزنده، جوكار و...
اما تعدادي هم جديد به خيل شهدا پيوستهاند. جهانبخش ديور يكي از آنهاست كه در سال 61 در جبهه شرق بصره مجروح و سپس اسير ميشود. سالها درد و رنج اسارت را تحمل ميكند و سالها پس از آن نيز با درد جانبازي و شيميايي ميسوزد و ميسازد تا اينكه بالاخره در دي ماه سال 86 به همسنگران شهيدش ميپيوندد.
تعدادي از شهداي اين جمع هم در درگيري با اشرار به شهادت رسيدند و علي چوپان كه در سال 71 به شهادت رسيده از جمله آنهاست. البته از ديگر مناطق هم شهدايي در اين گلزار ديده ميشود. نوشتههايي از شهدا هم در كتيبههاي اطراف ديده ميشوند چند جمله را يادداشت ميكنم:
... به فرزندم بگوييد كه پدرت ترا خيلي دوست داشت ولي اداي وظيفه و تكليف از تو مهمتر و واجبتر بود. به او بگوييد كه پدرت گفته است فقط براي رضاي خدا كار كني. قسمتي از وصيتنامه شهيد پرويزي
... پدر و مادر عزيزم، ميدانم كه دوري فرزند براي شما سخت است اما چطور ميتوانم نداي رهبرم را كه فرياد ميزند جبههها را گرم نگهداريد نشنوم و به آن لبيك نگويم؟
شهيد قاسم خداشناس
... برادران و خواهران عزيز، استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمان دردهاست. هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد. قرآن بخوانيد كه رستگاري در همين دعاها و راز و نيازهاست...
اين آخري اما قسمتي از وصيتنامه شهيد هادي زهرايي است كه در سال 65 در 18 سالگي شهيد شده است. اين توجهات و اين دل نوشتهها اثر شگفت فضاي روحاني و ملكوتي دهه 60 و اثر نفس امام بوده است كه جوانان 18 ساله را چنين عارف و واصل كرده است. با اين روحيات و اين ميزان از خلوص و علو روح و ادراك ملكوتي و معنوي... ترگونه از گلزار شهدا به سمت شهر ميرانيم... كازرون هم شب غريبي دارد. غرق در نور و بيداري و انتظار، انتظار ديدار فردا... شهر بيدار است و اتومبيلها تصاويري براي خوشامدگويي به شيشهها چسباندهاند و موتورسواران هم دسته دسته در شهر رژه ميروند و پرچم و پوستر و عكس به سردست گرفتهاند و بعضي اتومبيلها هم بوق ميزنند. شب ديدار با انتظار گره ميخورد و جشن شب انتظار شهر، غرق در نور و جلوهگه تماشاست...
خوابگا همان در كازرون در مجاورت استاديوم ورزشي شهر قرار گرفته است و محل اقامت ما هم پررفت و آمد مثل هميشه... نزديك نيمه شب فرزند مرحوم نصرالله مرداني هم به جمع ما اضافه ميشود و خاطرات پدر را با او مرور ميكنيم. دو ويژهنامه هم توسط مطبوعات و ارگانهاي محلي چاپ شده است (گرچه فكر ميكنم خيلي بيشتر از اينها بوده اما اين دو نمونه را من ديدهام) ماهنامه شهر سبز با تصويري از رهبري و اين بيت با خط نستعليق: امير كشور عشقي و رهبري هوشيار، يگانه فاتح بيدار ملك دلهايي... كه از مرحوم نصرالله مرداني درباره رهبر انقلاب است. اين شعر موشح است و حروف اول مصرعها را كه با هم جمع كنيم ميشود
اين غزل زيبا با اين مطلع آغاز ميشود:
سلام ما به تو اي اسوه شكيبايي
يقين، تو روح خدايي كه باز ميآيي
اما درباره كازرون بد نيست بگويم كه به اين شهر به دليل مزارع كشاورزي و سرسبزي كه دارد شهر سبز لقب دادهاند. البته به آن شهر هم ميگويند و كازرونيها معتقدند كه صحابه پيامبر جناب سلمان، در اين شهر زاده شده است. درباره كازرون باز بد نيست بدانيم كه نزديك به 4200 كيلومترمربع وسعت دارد و منطقهاي است كوهستاني كه كوههاي آن از دو دسته تشكيل شدهاند و دشت كازرون و درياچه پريشان حدفاصل اين دو رشته است. نزديك هزار متر هم از سطح دريا ارتفاع دارد. اين شهر در ابتداي شهر شاپور كه در 20 كيلومتري شمال غرب كازرون واقع شده، قرار داشته و شهر فعلي در محل فعلي از توابع شهر شاپور حساب آمده.
بعد از خرابي شهر شاپور، فيروز پسر بهرام ساساني آن را به صورت شهر درآورده و بر اهميت آن افزوده و در زمان قباد آبادتر شده است و نام كازرون از اواخر قرن چهارم به آن اتلاق شده است. آثار باستاني آن جداي غار شاپور و خرابههاي شاپور، اماكن متبركه زيادي است از جمله امامزاده سيد محمدنوربخش، امامزاده شهيد حمزه، امامزاده سيدمحمد كاشي، امامزداده يحيي، بقعه سيد محمدزيد، امامزاده سيدنورمحمد و اماكن ديگري كه در شهر و اطراف آن وجود دارد. اقتصاد مردم منطقه هم كشاورزي و دامپروري است.
دوشنبه 3 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 256]