واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: دختر شرق
. زمان حكومت ضياء مردم بيچاره لياري بسيار رنج كشيده بودند. ما نقاط مشترك بسياري داشتيم. من همچنين فكر ميكردم اگر فرزندم در آنجا متولد شود، مردم لياري اعتماد بيشتري به پزشكان و خدمه آن پيدا خواهند كرد و براي انجام مراقبتهاي پزشكي به آن جا خواهند رفت. اما آنان چگونه فهميده بودند كه من در بيمارستان هستم؟ آيا ونهاي اطلاعاتي كه هنوز مرا تعقيب ميكردند به سازمانهاي مختلف دولتي خبر داده بودند؟ پرستاران روي صورت مرا با ملافه اي پوشاندند تا هنگام بردن من به اتاق عمل كسي مرا نشناسد. در اتاق كناري، مادر آصف و چند نفر ديگر از اعضاي خانواده مشغول خواندن سوره مريم قرآن كريم بودند، آياتي كه به لحاظ سنتي و تفكّر ما درد را تسكين ميداد.
آصف خيلي دوست داشت كه يك پسر داشته باشد. تقريباً همه كساني كه در اين هشت ماه ملاقات كرده بودم، به من گفته بودند كه پسردار خواهم شد. فكر ميكنم بيشتر به خاطر اين بود كه بيشتر مردم پاكستان پسر را خوش يمن ميدانستند. پدرم سه نوه دختر داشت، اما او هنوز يك نوه پسر نداشت. فرزند من اولين بچه از خانواده بوتو خواهد شد كه در پاكستان متولد ميشود. هنوز من در مقابل همه صحبتهايي كه از پسرها ميشد، مقاومت ميكردم. اعتراض كردم: «مگر دخترها چه ايرادي دارند؟» اما صحبتها ادامه داشتند.
پس از يك جلسه قرآن خواني در منزل دختر عمويم در چند ماه قبل، احساس كردم كه چيزي روي سرم ريخته شد، در حالي كه سعي كردم آن را از روي صورتم كنار بزنم، پرسيدم: «اين چيست؟»
زنان فرياد زدند: «تبريك، فرزند تو پسر خواهد شد.»
پرسيدم: «از كجا ميدانيد؟»
گفتند: «ما از پشت سر روي سرت نمك پاشيديم. و تو اول به لبهاي خود دست زدي كه نشان دهنده سبيل و يك پسر است، اگر به چشم يا پيشاني خود دست ميزدي، بچه دختر ميشد.» همه اين فرضيهها صبح روز 21 سپتامبر خاتمه يافت. وقتي لحظه اي به هوش آمدم، همسرم با احساس غرور و رضايت گفت: «ما صاحب يك پسر شده ايم. او درست شبيه من است.» من دوباره به خواب فرو رفتم و با صداي شليك تبريك آميز كه از بيرون بيمارستان آمد، بيدار شدم، با صداي طبلها و فريادهاي «زنده باد بوتو!». بلند آوازهترين و از نظر سياسي جنجاليترين بچه در تاريخ پاكستان متولد شده بود.
از قصد تاريخ پيشبيني شده براي به دنيا آمدن بچه را مخفي نگه داشتيم، پيشبيني ميكرديم كه ضياء تاريخ انتخابات را حول بستري شدن من اعلام كند. براي مشخص كردن تاريخ دقيق، طبق آنچه گزارش شد، مأموران امنيتي حكومت سعي كرده بودند تا به پروندههاي پزشكي من دسترسي پيدا كنند. اما من آنها را همواره كنار خود نگاه ميداشتم. بيست و چهار ساعت پس از اين كه مأموران حكومت به اشتباه حساب كردند كه تولد بچه روز 17 نوامبر خواهد بود، ضياء اعلام كرد كه تاريخ برگزاري انتخابات 16 نوامبر است.
اما بچه از همه ما پيشي گرفت. نه تنها ضياء يك ماه عقب ماند ـ زيرا بچه در واقع اواسط اكتبر قرار بود دنيا بيايد ـ بلكه خداوند با به دنيا آوردن پنج هفته زودتر او به ما لطف كرد. در اين صورت من يك ماه فرصت داشتم تا توان خود را قبل از شروع مبارزات انتخاباتي در اواسط اكتبر دوباره به دست آورم.
اگرچه بچه از من و برادرهايم هنگام تولد ريزهتر بود، اما قوي و سالم بود، خدا را شكر. درست پس از تولدش، آصف در گوشش اذان گفت. آصف شيفته پسرمان شده بود و از اتاقش بيرون نميرفت. خوشحال بودم كه بچه همانند خودم مطمئن از عشق يك پدر بزرگ ميشود.
كليفتون 70 غرق در هزاران تلگراف، نامه و كارت تبريك شده بود. مغازههاي شيريني فروشي و گل فروشي همه شيرينيها و گلهاي خود را فروخته بودند. بسياري از صدها كيكي كه به خانه آورده شد، با رنگهاي قرمز، سبز و سياه PPP پوشيده شده بودند. من بسياري از اين كيك و شيرينيها را براي زندانيان سياسي در زندان كراچي، براي پرستاران و بيماران بيمارستانها و به خانه خانوادههاي شهيدان فرستادم. آصف بقيه را به يتيمخانهاي كه در نزديكي زمين اسبدواني كه او در آن جا چوگان بازي ميكرد قرار داشت، فرستاد. داستانها و كاريكاتورهاي بسياري در مورد بچه در روزنامهها وجود داشت - بچه اي كه رئيس جمهور را فريب داد ـ من اين روزنامهها را براي او نگه داشتم.
همه از جمله مطبوعات غربي خواستار تصوير بچه بودند. اما آصف دوست نداشت، شكايت ميكرد كه هيچ چيز در زندگي ما خصوصي نيست. وقتي درخواستها از همه جاي دنيا ادامه يافت، آصف سرانجام تسليم شد و ما يك عكس رسمي گرفتيم. وقتي براي اولين بار به لاركانا پرواز كردم، يكي از مسافران به طرفم آمد تا بگويد كه چقدر از به دنيا آمدن بچه خوشحال شده است. او كيف پولش را درآورد و تصويري از بچه در آن وجود داشت.
چون بچه زودتر متولد شده بود، هنوز نامي براي او انتخاب نكرده بوديم. بسياري از نامههايي كه به دستم رسيد، پيشنهاد كردند كه اسم پدرم را روي او بگذارم. اما در پاكستان حق گذاشتن اسم پدر روي بچه به خانواده پسر ميرسيد و من ميخواستم به اين سنت و تداوم خانواده در پاكستان احترام بگذارم.
دوشنبه 3 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]