واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > اروپا - یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه سابق آلمان 15 نوامبر 2008 برای همیشه در یاد و خاطر مردم جهان ماندگار خواهد بود چرا که در این روز فصل تازه ای در روابط بین المللی ظاهر شد. در چنین روزی برای نخستین بار گروه جی بیست متشکل از 20 قدرت برتر اقتصادی جهان در واشنگتن پایتخت ایالات متحده گرد آمدند تا برای تمامی بحران های اقتصادی سرتاسر دنیا و ورطه های مالی بسیاری که کره خاکی را در بر گرفته است چاره ای بیندیشند. اگر چه این نشست جز صدور چند قطعنامه اجرایی و دو سه پیشنهاد نه چندان کارآمد کاری از پیش نبرد ولیکن باز هم می توان آن را در جوانب مختلف نقطه عطفی در تاریخ دیپلماتیک کشورها نام برد. در حالی که جهان با عمیق ترین بحران مالی و اقتصادی خود از سال 1930 میلادی تاکنون رو به روست اما کشورهای صنعتی غربی که روسیه را نیز می توان در میان آنها نام برد به رغم تمامی استیلا و حکمرانی همیشه شان بر اقتصاد جهانی تا به حال نتوانسته اند راهکاری موثر برای این بحران همه گیر ارائه دهند. در این میان فروکش شدن آهسته بحران های اقتصادی در جهان باعث سربرآوردن قدرت های نوظهور در گستره بین المللی شده است که سردمدار آنها چین نام دارد. چنان چه جهان بتواند خود را از مخمصه بحران های اقتصادی کنونی نجات دهد دیگر نباید انتظار داشت که دنیا مانند سابق باشد. از آن پس است که غرب در معنای آمریکا و اروپا روز به روز رو به افول می پیماید و قدرت های نوظهور آسیایی و آمریکای لاتین پیروز میدان روزهای سخت اقتصادی خواهند بود. در این میان آمریکا تا حدودی سعی کرد تا با انتخاب نخستین رییس جمهوری سیاه پوست قدرت رو به زوال خود در عرصه جهانی را تا حدودی بهبود ببخشد و چهره ای نوین پیش چشم جهانیان ترسیم کند. آمریکا تلاش کرد تا در کشاکش یکی از بزرگ ترین بحران های تاریخ خود این گونه به جهانیان وانمود کند که هر لحظه که اراده کند قدرت بازسازی و نوآفرینی خود را خواهد داشت که البته کاملا روشن است که این تصمیم آمریکا در درازمدت برای آنها سه دستاورد درخشان را به دنبال خواهد داشت. در وهله نخست انتخاب یک رییس جمهور سیه پوست خط بطلانی بر تاریخ سیاه برده داری در آمریکا و جنگ های داخلی طولانی آن خواهد بود. این روزها دیگر مساله رنگ پوست، شکل چشم ها و حتی جنسیت نمی تواند محدودیت و معذوریتی برای رسیدن به درجات عالی حکومتی و دولتی محسوب شود. انتخاب باراک اوباما بازگوی این حقیقت بود که از این پس سیاست های آمریکا بارتابی از خواسته های جامعه درونی آن است ، خواسته ای برگرفته از خواهش تک تک مردم آمریکا که طی آن دیگر فقط سفید پوست ها نیستند که سرنوشت میلیون ها سیاه را تعیین می کنند. دوم این که روی کار آمدن جوان محبوب سیه چرده دموکرات به آمریکا برای جهت گیری و تبیین دوباره مواضع خود در زمینه سیاستهای خارجی بسیار موثر بود. اوباما همه تندوری ها و یک جانبه گرایی های آمریکا را که در سالهای ریاست بوش به اوج رسید نرم تر و میانه رو تر می کند. به خصوص که این روزها کشورهای آن سوی اقیانوس اطلس به سیاستهای خارجی آمریکا دقت بسیاری دارند، چه آن که این موضوع در گذشته هم به برای آنها دارای اهمیت فراوانی بوده است. و در نهایت این که با سکونت باراک اوباما در کاخ سفید واشنگتن تمامی بازبینی ها و تنظیم های درونی سیاست های آمریکا که دورنمای عملکرد آنها را نیز ترسیم می کنند برپایه ارزش و قدرت شرق و غرب طرح ریزی خواهند شد، مساله ای که طی هشت سال گذشته کمتر به آن توجه شده است. چین، ژاپن و کره جنوبی به عنوان بزرگ ترین قدرت های جنوب آسیا هم اکنون عمده ترین سهام داران آمریکا هستند به طوری که هر روز با افزایش دامنه بحران های اقتصادی میزان بدهی های آمریکا نیز به قدرت های شرق دور افزایش می یاید. با یک برآورد سطحی می توان به راحتی پیش بینی کرد که مناسب ترین فرصت های رشد و ترقی در منطقه آسیا جای دارد که از این رو آمریکا به دلایل ژئوپلتیکی و اقتصادی به هر طریقی راه به سوی عرصه های مختلف کشورهای منطقه اقیانوس آرام می برد چرا که صرفا دراین صورت است که می تواند حیات سیاسی و اقتصادی خود را در آینده تضمین کند. البته تمامی آنچه که آمریکا و کشورهای آسیایی در جهت تعامل با هم در پیش دارند برای اروپایی ها حامل پیام نه چندان خوبی است چرا که روزی در نهایت همه بحران های مالی پایان می یابند و اروپاییها از اهمیت فرو می افتند. در این میان متاسفانه سران قاره سبز نه فقط برای حل این معضل کاری انجام نمی دهند بلکه با رفتارها و آداب سیاسی خاص خود به این روند نزولی سرعت می بخشند. جهان چند قطبی با انتخاب باراک اوباما آمریکا به سوی دنیایی چند قطبی با همه پدیده های جهانی خود چرخید گو این که آمریکا به یکباره با آنچه که در جهان جریان داشت روبه رو شد. این در حالی است که اروپا بی توجه به آموزه های گذشته خود همچنان به عملکردهای تک بعدی و انحصاری هر یک از کشورهای خود در هنگامه سخت بحران های اقتصادی ادامه می دهد. مساله ای که پیش از این نیز عواقب نامناسبی برای اروپایی ها به همراه داشت . اروپایی ها به رغم همه ناکامی ها همچنان به منافع ملی کشور خود بیشتر توجه دارند تا سودمندی اتحادیه کلان شان. پیش ازاین نیز لایحه قانون اساسی اروپا به همین دلیل رد شد، پیمان لیسبون هم با رد مردم ایرلند در نطفه خفه شد و با عدم توافق های همیشه فرانسه و آلمان، بزرگ ترین قدرت های اقتصادی اروپا از دایره عمل خارج شدند. البته نحوه واکنش کشور های اروپایی و خودفرمایی هر یک از آنها جندان هم مبهم و غیرقابل تصور نیست چرا که آنها این روزها به جای آن که سعی در یکپارچگی اهداف اقتصادی و سیاسی خود داشته باشند تلاش می کنند تا در مسیری خاص همه خلاهای دورنی درونی شان را اصلاح کنند. البته تاکنون همکاری های بسیاری میان اعضای اتحادیه کلان اروپا وجود داشته که اکثر مواقع به موفقیت های درخشانی نیز دست یافته است اما بدون نهادهای قدرتمند اروپایی ادامه چنین دستاوردهایی امکان نخواهد داشت. این روزها اروپا در خطر بزرگی قرار گرفته است چرا که آنها هنوز از مساله چندقطبی جهان غافلند و هر یک سعی دارند رویه منحصر خود را در پیش بگیرند که البته به زودی بهای سنگینی برای این یکه تازی می پردازند. بعد از برگزاری نشست واشنگتن لازم است تا تمامی کشورهای اروپایی حتی در دورافتاده ترین مناطق قاره سبز در مورد مساله بهبود و اصلاح تمامی استراتژی های خود عمیق تر فکر کنند و به این مساله توجه داشتند که همین حالا زمان عمل است. اگر اروپایی ها نتوانند به این حقیقت واقف شوند که دیگر قرن نوزدهم به پایان رسیده است باید به زودی منتظر قافله مسافران قرن بیست و یکم باشند که بدون آنها راه سفر به سوی آینده را طی می کنند. ترجمه: لیدا هادی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]