تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835060714
- مردم فیلم سالم خانوادگی می خواهند
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون : فیلم "آلزایمر" آخرین ساخته احمدرضا معتمدی است که از دو روز گذشته با بازی مهدی هاشمی، فرامرز قریبیان، مهتاب کرامتی، مهران احمدی و....به اکران عمومی در آمده است. این فیلم در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد و در بخش سینمای ایران و بین الملل جوایزی را نصیب خود و کارگردان اثر کرد. در این گفتگو با معتمدی درباره شرایط اکران "آلزایمر"، میزان رضایت وی از این زمان، پروسه نگارش فیلمنامه، شکل گیری ایده، انتخاب بازیگران و....گفتگو شده است. * چقدر از شرایط اکران فیلم راضی هستید و آیا زمان فعلی را برای نمایش "آلزایمر" مناسب می بینید. - احمدرضا معتمدی:بیشتر علاقمند بودم فیلم پاییز اکران عمومی شود که بیشتر فصل دانشجویی است. چون بهترین تبلیغ دهان به دهان است. اگر قشر نخبه یا بخش پیشتاز جامعه که همان دانشجویان یا افراد فرهیخته جامعه هستند از فیلم خوششان بیاید قطعا خانواده ها و آن حوزه ای که زیر نظر محصول فکری اینها قرار می گیرند، جذب اثر می شوند. این بهترین شیوه تبلیغی .برای یک فیلم است تا اینکه از شیوه های مرسوم تبلیغاتی استفاده کنیم. در حال حاضر دوستان در بخش پخش و یا تهیه فیلم به من تذکر می دهند که اشتباه می کنم حالا زمان بهتری است و این شبهای رمضان مردم از فیلم ها استقبال می کنند. طبیعتا یک مواردی هم در این بخش وجود دارد که من بلد نیستم. به هر حال "آلزایمر" در نوبت قرار گرفت و این زمانی است که رسیده و نمی توانم احساس نارضایتی کنم. تا ببینم چه پیش می آید آیا پیش بینی من درست است یا این اتفاقی که در حال حاضر شکل گرفته است. *با این وجود به اکران فیلم امیدوار هستید؟ - ما چند حادثه در زمان جشنواره برایمان اتفاق افتاد. که یکی سایت برنامه هفت بود. ما تا شب آخر انتخاب اول مخاطبین بودیم 24 ساعت سایت بسته شد و بعد باز شدن، انتخاب چهارم بودیم! اگر این انتخاب چهارم هم درست باشد باید جز چند فیلم پرفروش امسال باشد. مخاطبین در زمان جشنواره خیلی خوب رای می دادند. می دیدیم همه در صندوق بهتر رای خود را می انداختند. تقریبا نمی دیدیم که کسی صندوق دیگری را انتخاب کند. دوم اینکه طنز فیلم به خوبی انتقال داده شده است. هر بار که با مردم فیلم را می دیدم، سکانسهایی که فکر می کردم باعث خنده مخاطبین شود این اتفاق می افتاد. مخاطبین از کمدی های سخیف خسته شدند که حجم زیاد آن در تله فیلم ها و یا کارهایی است که در فیلم ویدئویی اتفاق می افتاد. آنها به دنبال طنز فاخر تری هستند. فیلم سالم خانوادگی می خواهند و طنزی عمیق تر از این کارهای سخیف و سطحی که اتفاق می افتد. من معتقدم اگر تبلیغات خوبی شکل بگیرد و مخاطبین در جریان فضای فیلم قرار بگیرند اتفاق خوبی می افتد. * فضای فیلم های شما فضای ذهنی خاصی می طلبد. مخاطبی که قرار است فیلم شما را ببینند باید به فضای ذهنی شما نزدیک باشد و یا بشناسد. شما در این فیلم به سمت روایت روان تری رفتید قصه خیلی ساده برای مخاطب تعریف می شود و برخلاف فیلم های دیگر شما ازدیالوگ های ثقیل و سنگین استفاده نشده است با جود این ویژگیها جدا از قشر فرهنگی و فرهیخته مخاطبین عام نیز با آن ارتباط برقرار می کنند و این به نوعی متفاوت از فیلم های قبلی شما است. - من معتقدم فقط فیلم "دیوانه از قفس پرید" از دیالوگهای ثقیلی برخوردار است. فیلم "هبوط" که اصلا دیالوگ نداشت. "زشت و زیبا" یک فیلم تاریخی با دیالوگهای منصوب به یک دوره تاریخی خاص خود است. در فیلم "قاعده بازی" دیالوگها محاوره ای بود به طوریکه که کمتر کسی متوجه شد که فلسفه پست مدرن را مطرح می کند. چند تا از منتقدین که مطالب آنها را زمان اکران "قاعده بازی" خواندم، مطالبی که عنوان کرده بودند بیشتر درباره دیالوگ نویسی خوب این فیلم نوشته بودند. در این فیلم هم با اینکه می خواستیم یک روایت کاملا ساده و ملموسی که ممکن است در یک شهرستان کوچک در گوشه کشور و یا هر جای دنیا اتفاق بیافتد بگوییم، نمی خواهیم وارد فاز دوم فیلم، یعنی آن بطن درونی فیلم شویم. افراد دارند خودشان را بازتاب می دهند. آن شخصی درباره حاکمیت کمیت گرایی علم تجربی امروز صحبت می کند با یک دیالوگ گویی ساده حرف خود را می گوید. به طور نمونه آن روحانی در فیلم می گوید "این امیر قاسم که گم شده اگر بخواهد برگردد آقا نعیم (فرامرز قریبیان) که باید زودتر از شما وی را بشناسد. 30 سال برادرش بوده شما دو سال زن وی بودید" این دیالوگ کاملا محاوره ای است. ولی ضمنا دارد آن دیدگاه حاکم کمیت گرایی معاصر که ناشی از این علم پوزیتویستی است که ما آن را پذیرفتیم. ما در دورانی زندگی می کنیم، که این امر را پذیرفتیم از سوار شدن هواپیما تا نشستن پای رسانه ها و ... بنابراین افراد قرار بود خودشان باشند. در "زشت و زیبا" هم نمی توانیم یک دیالوگ فلسفی پیدا کنیم این فیلم هم به لحاظ ساختار خیلی به اینکار نزدیک است. اما "آلزایمر" معاصر و "زشت و زیبا" تاریخی است. به همین دلیل "آلزایمر" ملموس تر به نظر می رسد. * گویا شما برای نگارش فیلمنامه آلزایمر از یک ایده کار را شروع کردید؟ - شما یک ایده دارید می خواهید در یک سمفونی یا تابلوی نقاشی آن را عرضه کنید وقتی با هنر سینما روبرو می شوید شما موسیقی دارید همه عناصر نمایش ، داستان گویی، میزانسن، عناصر بصری و... را دارید. نور، رنگ و... شما باید یک ایده را به یک صورت تبدیل کنید و بعد صورت به ساده تبدیل شود. صورتها موقعیت نمایشی و ساختار قصه شما است و ماده کار شما عبارتند است از، موقعیتها که عناصر و پیکان نهایی که به سمت مخاطب پرتاب می شوند و شخصیت ها هستند . آخرین مرحله مقابله آن تفکر و ایده هستند با مخاطب و همچنین سایر عناصر بصری از طریق نور و فضا سازی به کمک می آیند. یک زمانی است که شما از یک حادثه شروع می کنید که به طور نمونه داستان یک دختری که فرار کرده و اتفاقات مختلفی برای او افتاده است . یک موقع ممکن است یک موقعیت نمایشی برای شما جذاب باشد. موقعیت هملت، اتللوجذاب است که می توان در یک موقعیت و داستان معاصر قرار داد که در آن حسد و خیانت در هم می آمیزند و چقدر موقعیت خوبی است. یا گاهی وقت ها در جذب شخصیت هستید. شخصیتی مثل پیغمبر، حضرت یوسف، مختار و ...را انتخاب می کنید. یعی از شخصیت شروع می کنید . یک زمانی هست که شما به هیچ کدام از اینها متمسک نمی شوید. چون از خود داستان هستند. از یک ایده و تفکر شروع می کنید. به طور نمونه عنوان می شود که کتابی از های لگرو گادامر را خواندم این ایده به ذهنم رسید و حالا می خواهم درباره ایمان حرف بزنم و یا ... وقتی شما از یک ایده خالص اندیشه ای شروع می کنید تقسیم بندی بحث ایده یابی وجود دارد. شما از شخصیت، موقعیت، یا موضوع علمی بهره می گیرید مثل زمانی که کامپیوتر آمده بود فیلم هایی در این ارتباط ساخته می شد و یا فضا وقتی شما از یک ایده فلسفی شروع می کنید کار دشوار است ترجمان ایده به شخصیت و موقعیت خیلی دشوار است. * شما ایده ای داشتید که از همان عنوان فیلم می آید "آلزایمر" و بر اساس آن به شخصیت ها و موقعیت ها رسیدید؟ - ما یک نفر را متهم می کنیم که آلزایمر دارد ولی بعد متوجه می شویم که بلکه تمام کسانی که این فرد را متهم به این بیماری می کنند به فراموشی اساسی تری گرفتار هستند. ما از یک فراموشی همگانی صحبت می کنیم. * به همین دلیل فکر می کنم با توجه به ایده ای که شما مطرح کرده اید فیلم به شدت جهان شمول است زیرا ما در فیلم نیز زیاد دچار زمان و یا مکان مشخصی نمی شوم. از جامعه کوچکی صحبت می کنیم که همه را در بر می گیرد. - ما درباره این موضوع در نمایش فیلم در جشنواره تائورمینا ایتالیا هم صحبت کردیم . وقتی جلسه پرسش و پاسخ با هیئت داوران که از اندیشمندان اهل سینما و فرهیخته بودند، داشتیم. مفصل صحبت کردیم و مقوله ای بود که آنها برای خودشان می دانستند و آنها در هم درباره این موضوع حرف زدند و یک گفتگو تمدن ها شکل گرفت. از میراث فرهنگی و اندیشه خودمان که مقوله فراموشی را چگونه می بینیم. این باوری که این زن متذکر آن می شود. اگر ایده کاملا محو شود و در قالب شخصیت ها و موقعیت ها نمایشی خودش را نشان دهد آن ایده ای که در ذهن شماست و می خواهید به مخاطب منتقل کنید دگیر هیچ اثری در فیلم از آن وجود نداشته باشد و ما فقط با موقعیت ها، شخصیت ها و ماجرا روبرو باشیم. این نهایت کمال یک اثر است. یک اثر توانسته علت غایی خود را در قالب شخصیت ها و موقعیت ها مستحیل کند و مخاطب فقط با همین شخصیت ها و موقعیت ها روبرو است. درام عاشقانه را می بینید درگیر موقعیت طنز می شود و جستجو می کند. بعد درگیرمی شود و در طول درگیری های ذهنی خود در روزهای آینده که فکر می کند به فیلم ممکن است به تدریج از طریق تفکر عمیق تر خود به لایه های باطنی مواجه شود. آن مواجه که بر اثر مکاشفه مخاطب حاصل می شود آن غایت کمال اثر هنری است. * شما در فیلم تمام شخصیت ها و یا آدم هایی که اطراف آسیه هستند را به گونه ای نمایش می دهید که به یک فراموشی همگانی رسیدند. اما این فقط آسیه است که با باور و ایمان خود می ایستد و این حرفها را قبول ندارد. حتی با این باور به نوعی همه را از پای در می آورد وقتی حاضر می شود دوباره به تیمارستان برگردد. زیرا تنها کسی است که بر باور خود ایمان دارد. - من در این بخش می توانم درباره لایه دوم فیلم با شما صحبت کنم. ما داریم درباره حاکمیت تفکر معاصر، تفکر زمانه خودمان صحبت می کنیم. بعد رنسانس آنچه غلبه پیدا کرد همین علم پوزیتویستی است. یک علم حصولی است و به فارسی علمی که از طریق سند، مدرک و واسطه دنبال اثبات می گردد. این حاکمیت علم حصولی از طریق سند، مدرک و واسطه دنبال حقیقت هستند در صورتی که آسیه در جهان خود که زندگی می کند به تمام اجزا و حیات خود علم حضوری دارد. ما خودمان به خودمان علم حصولی نداریم، ما نسبت به خود علم حضوری داریم. آسیه متذکر است. این فقدانی که برای ما اتفاق می افتد، چیزی را گم می کنیم و بعد دچار فراموشی می شویم نتیجه تفکر علم حصولی است. وقتی روحانی نتیجه ازمایش را جلوی آسیه می گذارد و می گوید من در قبال این چه چیزی می توانم بگویم. آسیه می گوید من چیزی که می بینم حضور دارد در مقابل من چطور می توانم انکار کنم، چرا باید از طریق سند و مدرک دنبال آن بگردم. این به نظر من مسخ انسان معاصر ست که در آثار کامو و کافکا دید می شود. در متن غلامحسین ساعدی وجود دارد که به فیلم "گاو" تبدیل شده است. در حقیقت نتیجه این است که حاکمیت را پذیرفتیم به همین دلیل این آدم به نظر ما عجیب می رسد به خاطر همین به آسایشگاه روانی تبعیدش می کنم در صورتی که او فقط به ما می خواهد بگوید من علم حصولی نیستم. اما علم حصولی در جایگاه خودش علم حضوری هم درجای خودش. * این تصور در میان مخاطبین حتی در زمان جشنواره هم به وجود آمده که آسیه فقط می خواهد باور کند که امیر قاسم (مهدی هاشمی) همسر وی است و اگر هم شخص دیگری هم باشد می تواند همین باور را داشته باشد چون به دنبال گم شده خودش است. - من در تصور مخاطبین دخالت نمی کنم. ایده فیلم فراموشی است و می خواهم بگویم عشق، باور و ایمان می تواند ما را در حضور نگه دارد. به همین دلیل برای آسیه هیچ وقت فقدانی وجود نداشته است . اگر مخاطبی با این تصور ببیند آن چیزی که اصالت دارد خود عشق و باور است. و ما به متعلق عشق و باور در حال حاضر کاری نداریم. با این برداشت هم مخالفت نمی کنم . حقیقتا تمرکز اصلی فیلم بر روی اصل عشق است و روی متعلق عشق و آنچه که مصداق قرار بگیرد. زیاد کار نداریم اگر مخاطبی احساس کند این یک گم شده ای است که از راه رسیده و می آید و متعلق این عشق قرار می گیرد. با این تفسیر هم مخالفتی ندارم چون پایان فیلم باز است . مخاطب هرگونه که می خواهد با این اثر زندگی کند. * وقتی شخصیت مهدی هاشمی از قصه بیرون می رود ما آسیه را می بینیم که در حال شعبده بازی است کاری که حرفه مهدی هاشمی در فیلم بود. وقتی امور غیبی بر ما ظاهر می شود. امور غیبی حاضر هستند- حرف من این است که امور غیبی بر ما ظاهر می شوند . من راجع به حضورشان کاری ندارم. حضور یک حقیقت دائم است. که همه جا هست اما گاهی وقت ها به دلیل فقدان باورمان امر غیبی از دیدگان ما دور می شوند و می گوییم غیبت. وقتی این امر غیبی ظاهر می شود مثل روح انبیاء و یا اولیا. وقتی ظاهر می شوند افراد برای اتصال اینها به عالم غیب معجزه می خواهند و از اینها درخواست می کنند سندی نشان بدهد که اتصالی به عالم غیب دارند. اصل این سئوال غلط است. مومنین هیچ گاه معجزه از آنها نمی خواستند نیازی نداشتند چون بیش از این در باور آنها این موضوع حل شده است. وقتی انبیاء معجزه می کنند حضرت عیسی مرده را زنده می کند یا حضرت موسی. اینها تعبیر سحر را به کار می برند. یک مرز باریکی بین شعبده با معجزه وجود دارد که ما برای مواجه با عالم غیب از این دو واژه استفاده می کنیم. اگر باور داشته باشیم می گویم معجزه و اگر باور نداشته باشیم می گویم شعبده . اما یک نکته مهمی وجود دارد وقتی ما به دیدن شعبده بازی می رویم بیشتر این بچه های کوچک این شعبده ها را باور می کنند. ما با دیده تردید نگاه می کنیم. اتفاقا می خواهم بگویم همان شعبده را هم باید باور کرد. همان شعبده متعلق به باور است. * چرا چنین تاثیری بر روی آسیه می گذارد؟ آسیه اصلا دنبال این قضیه نمی گردد. اولین مواجه با این موضوع همان سروان پلیس است در میدانی که وی در حال شعبده بازی است در ابتدای فیلم که معرکه گرفته است از وی می خواهد دوباره کاری را انجام دهد، متوجه می شود آن سیگاری که خاموش می کند و بعد غیبش می کند در یک سوزاندنی است که داخل آن پرتاب می شود. سروان متوجه می شود اما مردم نه. اولین نگاه متمدن امروزی که سابقه در دیروز هم دارد. همان نگاه تشکیک آمیز به این قضیه است. این مرز بین شعبده و معجزه در حال رخ دادن است. این است که ما نمی دانیم که این آدم امیر قاسم هست یا خیر. که من این تعلیق در پایان قصه حفظ کردم. وقتی جاکلیدی را می بینم که با جاکلیدی اولی فرق می کند چون آن عکسها سوخته است ولی این گونه نیست. و ما باز فرض می کنیم که شاید این جاکلیدی در پیراهنی بوده که آسیه به وی داده است و یا نکند باز شعبده بازی است. اینها مواردی بوده که من در قصه در ایهام مطرح کردم. در این فیلم دو باور در برابر هم قرار گرفته است . باور به علم حضوری و باور به علم حصولی. دو تا از جنس باور است ما ایمان را در برابر علم و عقل قرار ندادیم. آدمها با هم می جنگند آدمها باور دارند یکی باور قوی دارد و دیگری ضعیف. آسیه دنبال این نیست. هیچ انسان باورمندی به دنبال این نرفته که معجزه از پیامبر بخواهد. این آدم با ساک شعبده می آید و این پرسش وجود دارد که اگر خودش باشد باید سندی با خود بیاورد و یعنی این شعبده باید تبدیل به معجزه شود. آخر فیلم می بینیم آسیه خودش همان شعبده را می کند. در حقیقت می گوید مومن در ایمان خود استحاله می شود. همانگونه ایمان و باور وارونه دور از انسان را گاو و یا کرگردن می کند. مانند نمایشنامه "کرگدن" یونسکو یا آثار کافکا یا کامو. در نقطه مقابل هم همین اتفاق می افتد. یک عاشق در معشوق خود یگانه می شوند در حقیقت عاشق با معشوقش به یگانگی می رسد. * اما همین کار آسیه باعث می شود اطرافیان فکر کنند که وی دیوانه شده است و دوباره وی را به تیمارستان می برند. - ما در جهانی زندگی می کنیم که اگر کسی متذکر ایمان و باور به ما شود اگر خطری نداشته باشد کاری به وی نداریم. اما اگر این بشر امروز احساس کند این جنون برای عقل خطرناک است و دردسرساز است او را به بند می کشد . حتی اقدام به درمان آنها می کنیم. ما در دیدگاه عرفانی خودمان معتقدیم خود عقل است به مرحله عشق می رسد. عقل به مرتبه بالاتری به عشق می رسد. دعوای عشق و عقل بیشتر یک دعوای نمادین در مکتب ما است. * ترکیب بازیگر این فیلم خیلی هوشمندانه بوده است. در کنار بازی خوب تمام بازیگران یکی از ویژگی های این فیلم بازی فرامرز قریبیان است. - ازهمان ابتدا قریبیان در لیست ما بود. از قدیم دوست داشتم با وی کار کنم. قریبیان خیلی بازیگر خاصی هستند ولی متون متفاوت خیلی کم به ایشان پیشنهاد شده است. در مقطعی عمدتا در فیلم های اکشن و یا پلیسی حضور داشتند و هر بار در فیلمی هنری حضور پیدا می کردند، واقعا درخشیدند. ایشان بازیگر بسیار تکنیکی هستند. قریبیان در سن 70 سالگی هنوز ظرفیت های بیشتری دارد و متون های خوب می تواند ظرفیت های ایشان را از بالقوه به بالفعل تبدیل کند. این شخصیت را خیلی نزدیک دیدم. من حتی دیالوگ آخر هم نمی خواستم وی عنوان کند و سکوت او را دوست داشتم. اما خیلی ها متذکر شدند که باید این دیالوگ را بگوید تا کسی فکر نکند او لال است ایشان با نگاهش دیالوگ آخر را می توانست به مهران احمدی منتقل کند. نکات مثبت بازیگری به خود ایشان است و اگر مشکل دیگری وجود دارد ما نتوانستم و به ضعف نوشتاری و کارگردانی من برمی گردد. مهدی هاشمی هم استثناء بودند در این نقش و فکر نمی کنم بازیگر دیگری را غیر از این برای این نقش پیدا می کردم. زیرا معتقدم ایشان تا به حال نقش مشابه اینگونه نداشتند. وی مجموعه کار جدی دارند با آقای عیاری و یک نقش طنز که ازهمان سلطان و شبان شروع شد. در بعضی آثار ایشان این بخش کمتر یا بیشتر ادامه پیدا کرد. شخصیتی که اینجاست اصلا طنز نیست . فردی است که به دلیل یک ضربه مغزی بخشی از حافظه اش را از دست داده است و کاملا جدی است و در موقعیت طنز قرار می گیرد. بازتابهای این آدم از ویژگی های پنهان هاشمی بوده است و اگر ایشان لطف نمی کردند و نمی پذیرفتند ما این فیلم را نداشتیم. بسیار راضی هستم با هاشمی کار کردم. اگر با بازیگر دیگری بود به این نتیجه نمی رسیدیم. آن جنس باور و ایمانمان که برخاسته از یک عشق باشد که باید یک کاراکتر زن باشد و نزدیک شدن ما به خانم کرامتی بخشی به مطالعات من در بازیهای ایشان بر می گردد و یادداشت هایی که درباره شناسنامه کاری بازیگران دارم. در آن ایام فکرم این بود که تا یک مرزهایی خانم کرامتی در این نقش ها نزدیک شده ولی تا انتهای آن نرفته است. این باور متعلق است که می تواند به دیگران دیکته کند. بازیگری که مدام توسط دیگران در حال تحقیر شدن است . میزانس هایی داریم که برادرش تا دو سه طبقه چادرش را می کشد و سیلی به صورت وی می زند ولی این موجود تحقیر نمی شود. یک صلابتی در فرم ایست و نگاه ایشان هست وقتی سیلی می خورد صورتش تکان می خورد ولی هیچ گونه لطمه ای به شخصیت وی وارد نمی شود. اینها را خیلی خوب خانم کرامتی می تواند بروز دهد و من از این انتخاب راضی هستم. ایشان در بخش بین الملل و داخلی جشنواره جایزه گرفته، البته جایزه بین الملل به مجموعه بازیگران اهدا شد. درباره مهران احمدی خیلی باید صحبت کنم وی یک برگ برنده ای است که به عرصه بازیگری سینما اضافه شده است . سبک بازیگری ایشان کاملا حسی است هوش بسیار خوبی دارد. ارتباط سریع برقرار می کند با نقش و شخصیت را مال خود می کند. امیدوارم متون خوب در اختیار وی قرار بگیرد. من همینجا باید از داود فتحعلی بیگی که بزرگ ما هستند یاد کنم که خیلی خوب نقش روحانی را بازی کردند. حمید ابراهیمی از استعدادهای تئاتر که حوزه سینما را خوب می شناسند و به کلانتری فضای متفاوتی داده بود. کلانتری فضای تشکیک و تردید بود. ایشان فضای تشکیک را خیلی خوب دامن زدند. شاه علی سرخانی هم همین طوربود. البته ما دوچهره معرفی کردیم خانم هدی ناصح و علی خازنی که نقش سروان استوار که خیلی خوب بودند. کار مجموعه بازیگری خیلی قابل قبول بود. خانم دژاکام هم همین طور. ترکیبی از با تجربه ها و کم تجربه ها که اتفاق خوبی شکل داد. * نورپردازی، تصویربرداری، فضا و مکان را در این از ما می گیرد. چگونه به این شکل رسیدید؟ - ما با تمام عوامل فیلم صحبت کرده بودیم از چند سال پیش با هوتهم، لقمانی،روح پروری و... در تماس بودم. ت صمیم گرفته بودیم در حوزه بخش خصوصی فیلمی بسازیم ولخرجی نباید می کردیم . من از نسخه اولیه متن را در اختیار آنها قرار داده بودم. ترکیب یک دستی رقم زده بودیم. خیلی مقاومت کردم اینها باشند. فیلم های زیادی با هم دیده بودیم از لحاظ برخی مباحث فلسفی که قصد بیان آن را داشتیم رنگ و نوری که بتوانیم به یک بی مکانی و زمانی برسیم که حرف عام فیلم منتقل شود. همکاری خوبی داشتیم و همچنین آقای ملکان که کار ایشان قبلا دیده بودم. برای "فرزند صبح". وقتی آقای سعدی پیشنهاد دادند من استقبال کردم. ما پول نداشتیم خانه خوب پیدا کنیم که سه خانواده در آن حضور داشته باشند. این خانه که در فیلم دیده می شود نصف آن دکور است ولی خیلی کار ظریفی آقای روح پروری انجام دادند. آنجا را تبدیل به لوکیشن کردیم. کسی حس نمی کند نصف خانه دکور است. نوع نورپردازی که اتفاق افتاد تمام فضاهای داخلی دکور بود.درباره جزئیات نور و رنگ ما با هم صحبت می کردیم. بارها قوطی رنگ همراه ما بود و به دیوار می زدیم که کدام رنگ مربوط به هویت فیلم و یا این گمشده و یا اتاق می شود. روی همه کار شد. یک هماهنگی از قبل بود. من از تمام کادر فنی که متاسفانه کارشان در جشنوره مورد توجه قرار نگرفت. تشکر میکنم. فیلم موسیقی ندارد. 110 دقیقه مخاطب فیلم را بدون موسیقی تحمل می کند. ما وقت گذاشتیم حدود چهار ماه کار کردیم خوشبختانه آقای جلوخانی از نظرات من استفاده می کردند. من از همه همکارانم راضی هستم . کار جمع و جوری بود ولی این هماهنگی خوب شکل گرفت. منبع:خبرگزاری مهر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 584]
-
گوناگون
پربازدیدترینها