واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: عـقـدة حـقـارت
آلفرد آدلر، روانشناس بنام اتريشي، معتقد است كه انسان با حقارت زاده ميشود، براي آدلر، حقارت نه تنها بخشي از ذات و هستي انسان است، بلكه عامل تعيينكننده در تعريف هويت او قلمداد ميشود. آدلر پس از آزمايشات بسيار به اين نكته پي برد كه 95 درصد از مردم، خود را در مقايسه با ديگران بيكفايت ميبينند.
او دريافت كه نگاه انسان به خود و يا به عبارت ديگر، ارزشيابي از خويش حالتي منفي دارد. انسان در توصيف خود در اكثريت موارد، نكات ضعف، منفي و تاريك وجودش را ميبيند و از اين رو خود را حقير و درمانده مييابد. اما بجاست كه ريشههاي حقارت را برشماريم و به پيامدهاي آن بپردازيم و در نهايت از خود بپرسيم كه چگونه ميتوان برخوردي منطقي با آن داشت.
*ريشههاي حقارت
*روابط والدين با فرزندان:
كودكاني كه در محيطي پر از شماتت و نكوهش بزرگ شدهاند از حس حقارتي عميق رنج ميبرند. آنان به علت جملات سرزنشآميز مداوم والدين، در اين باور تثبيت شدهاند كه ديگر ارزشي ندارند.
اعتقاد به بيارزشي و عدم كفايت همچون بيماري سرطان به تمام ابعاد وجود فرد منتقل ميشود و شخص حتي به هنگام بلوغ سني و فكري باز بر اين باورست كه بيارزش است. لازم به يادآوري است كه گاه والدين ميتوانند با محبت افراطگونه خود چنان محيط استريلي براي كودك بسازند كه او هرگز مجال رويارويي با زندگي واقعي را نداشته باشد.
در واقع محبت بيش از حد والدين، چشمان كودك را بر حقايق زندگي ميبندد و به كودك ميقبولاند كه دست يافتن به هر چيز، ساده است. پرواضح است كه به هنگام تجربه، چنين مدينة فاضلهاي فرو ميپاشد و شخص خود را كاملاً عاجز، ناتوان و حقير مييابد.
*باورهاي غلط
اگر ما «كسب قدرت»، «داشتن ثروت» و «برخورداري از توانايي» را ارزش قلمداد كنيم و زندگي خود را حول به دستآوردن آنها جهت دهيم، لاجرم در نرسيدن به چنين اهدافي، احساس حقارت ميكنيم، بايد بدانيم كه چنين ارزشهايي در واقع ضد ارزشند، چون ريشههاي حقارت و عدم كفايت را در ما تقويت ميكنند.
*گناه
برخي از روانشناسان بر اين باورند كه جدايي انسان از خدا و دور شدن از سرچشمه محبت و فيض الهي عامل اصلي حقارت انسان است. انسان با ناديده گرفتن خدا، خود را از بزرگترين منبع لطف و تاييد جدا ميسازد و در فضايي عاري از خدا تنها نظارهگر عدم كفايت خود در قياس با ديگران ميگردد.
*تاثيرات حقارت
ـ انزوا و احساس عدم ارزشمندي: فرد به علت داشتن عقده حقارت، ميانديشد كه كسي مشتاق ارتباط با او نيست و او دائم در حال تحميل كردن خود به ديگران است.
ـ احساس ضعف بسيار: شخصي كه از حقارت رنج ميبرد، حس ناتوانايي عميقي دارد و اعتماد به نفسش به شدت پايين است.
ـ خلاقيت پايين: حقارت اجازه نميدهد كه تواناييها و استعدادهاي شخص تجلي يابند.
ـ حساسيت بالا و زود رنجي: شخص حقارت زده مرتب از ديگران ميرنجد زيرا فكر ميكند كه آنها با رفتار و جملات خود در پي آزار او هستند. او جهان را محيطي نا امن مييابد كه بايد در برابر آن، هميشه حالت دفاعي داشت.
ـ باور نكردن تعريف و تمجيد ديگران: حقارت باوري نميگذارد كه ما تحسين ديگران را از خود باور كنيم چرا كه عميقاً خود را بيارزش ميپنداريم.
ـ هميشه تسليم ديگران بودن: حقارت، باوري نميگذارد كه ما نظر خود را ابراز كنيم، زيرا براي آن ارزشي قائل نيستيم.
*برخورد با حقارت
ـ نگرش واقعبينانه به خود:
هيچ انساني تنها مجموعهاي از ضعفها و نكات منفي نيست.
اگر ما خود را صرفاً ضعف و شكست ميبينيم، بايد ديدگاه خود را با واقعيت منطبق سازيم. واقعيتي كه نكات مثبت ما را نيز ميبيند.
ـ نياز به مشاوره: گاه نيازداريم كه با شخص آگاهي درباره حقارت خود سخن بگوييم و گرههاي دوران كودكي و يا تجارب ناگوار خود را براي او باز گوييم.
مشاوره درست به ما كمك ميكند تا به اصلاح اطلاعات غلط دريافتي خود بپردازيم و شروعي تازه را تجربه كنيم.
ـ نياز به تعلق گروهي: شخصي كه درگير حقارت است، نميتواند بر مشكل خود در انزوا و تنهايي غلبه يابد.
او بايد به جمعي متعلق باشد كه در آن محبت و تشويق را تجربه كند.
نويسنده كلوين كلر
مترجم افشين لطيفزاده
مجله الكترونيكي بهار ايران
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]