واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: يكي از تهيه كنندگان تلويزيون معتقد است در مسير زاينده رود تجربه كمابيش موفقي در نمايش دادن اصفهان زيباست! چه بسا ميشد داستان هر شبه اين سريال را با اندكي دستكاري در همين قصه و جابجايي همين شخصيتها در همين تهران نمايش داد و سر و ته قضيه را درز گرفت و تمام! به گزارش خبرنگار راديو و تلويزيون فارس، در حاشيه اظهارنظرهاي مختلف پيرامون لهجههاي به كار رفته در مجموعه تلويزيوني «در مسير زايندهرود»، رامين عباسيزاده كه تهيه كنندگي سريالهايي نظير شمس العماره، مردان كوچك، ديوار شيشهاي، تلخ و شيرين، راه شيري و پريدخت را در كارنامه خود دارد، در پاسخ به منتقدان اين سريال و خطاب به استاندار اصفهان نامهاي نوشته و نسخهاي از آن را در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است. بنابراين گزارش، متن كامل نامه عباسيزاده به شرح زير است: استاندار محترم اصفهان، نظرات مكتوب شما در نامه ارسالي به رياست محترم سازمان صداوسيما درباره مجموعه نمايشي، «در مسير زايندهرود» را ديده بر خود لازم دانستم نه در پاسخ به آن استاندار محترم، بلكه در دفاع از كوشش اصيل و فرهنگي هدفمند و استراتژيك و نوپا و در آغاز راه كه يكي از ثمرات آن در گامهاي نخست «سريال در مسير زاينده رود» است، نكاتي چند را به اختصار خدمت آن مقام محترم يادآوري كنم. از مأموريتهاي كليدي رسانههاي ديداري در تمامي جهان، طرح معاني بكر و بديع، در قالب فرمها و اشكال نو، روايتهاي دراماتيك و جذاب و قابل قبول، با وقايع خاص و ويژه، و نيز با طراحي داستانها و شخصيتهاي جالب و نمايش همه آنها در رويدادهاي بكر، بديع و تازه با نگاهي تيزبين و زيبايي شناسي بديع است! كه با هدف نهايي جذب مخاطب و خانوادهها و با هدف بنيادي تغيير در رفتار آنها انجام ميپذيرد. صد البته با اين تفاوت اساسي ميان ساير رسانههاي جهاني و رسانه در جمهوري اسلامي ايران كه امر مهم و راهبردي جذب مخاطب و تغيير در رفتار او به هر قيمت را روا ندانسته بلكه از عناصر جذاب مناسب با فرهنگ، درك و درايت و ذوق ملت ايران اين مهم را به انجام ميرساند. عوامل جذب مخاطب در رسانههاي جمهوري اسلامي بر خلاف ساير رسانهها كه از هر عنصر هيجان آور و محرك بهره ميجويند تا مخاطب را پاي گيرنده بنشانند، عناصري مشروع و عاقلانه و فرهنگياند كه ضمن جذب مخاطب، هم زمان وي را به شناخت جديد درباره تماميت سوژه نيز ميرسانند. در سالهاي اخير به ويژه در آثار نمايشي سيماي جمهوري اسلامي، عناصر فرهنگي آثار دراماتيك به حد غير قابل قبولي فروكاسته شده و اغلب اين آثار دست كم از حيث رويدادگاه تماما در خانهها و آپارتمانها فاقد روح و جذابيت، و وقايع و گفتوگوها و اغلب بين طبقاتي از مردم درگير در كلان شهر تهران به وقوع ميپيوندند كه با تمام تاسف حتي آثار توليد شده در شهرستانها نيز در اين زمينهها به آثار توليد شده در تهران تشابه بسيار يافتهاند. حركت محتوايي و در عين حال جسورانه شبكه اول سيماي جمهوري اسلامي در روايت داستاني دراماتيك بين چند خانواده ايراني، يكي ساكن تهران، ديگري تاجري اصفهاني و آن ديگري خانوادهاي كه هنوز بو و بهرهاي از سنت، فولكور و دانش مردمي، ميبرد، خود نماينگر ژرف انديشي شبكهاي تلويزيوني است كه عناصر خلق جذابيت خود را نه از ميان عناصر ديده فريب و سهل انگارانه بلكه از واكاوي ساختارهايي واقعي و در بطن و ژرفاي شهري تاريخي و بزرگ و نه مهاجران در پايتخت مسكن گزيده، برگزيده و ضمن بيان بصري هوشيارانه اين عناصر و مولفهها، هم زمان و به طور موازي، در حال رصد كردن و آسيبشناسي كردن حرفههاي بزرگي چون فوتبال حرفهاي امروز با حداقل گردش سالانه چند صد ميلياردي، زد و بندها و دلال بازيهيا مرتتب بر صنعت، ورزشي فربه، چون فوتبال، خصوصيات ويرانگر خود شيفته جوانگي كه يك شبه از طريق ثروتي بادآورده بلاساز شده، و در مقابلش پهلواني هم پا و هم سنگ نادرههاي دوران نه چندان دور را كه از خانواده سنتي و وابسته به آيين و مناسك برخاسته كه هنوز يك موي گنديدهاش به صد تا از آن پهلوان پنبهها ميارزد! و نيز تاجر مردي مومن و مسلمان كه همه هم و غم و دار و ندارش آبروست و مثل دامن آتش گرفتهها به آب و آتش توامان ميزند تا از اين ورطه بيرون بكشد رخت و بخت خويش اما در مييابد دست پرودهاش، برخلاف تصورش چون پسر نوح با بدان نشسته است و از آنسوي ديگر پيرمردي كه به دليل غفلت؛ فرزند خويش را به دليل گسست خانوادگي ناشي از مرگ مادر از خود رانده و به قصد تجديد فراش در تدارك است كه ناگهان با واقعهاي مهلك روبهرو ميشود كه فرش و فراش و زوج و ازدواج را از يادش ميبرد و به فكر انتقام كه نه لابد اگر كمي تامل كنيم چون رويههاي معمول سريالهاي ايراني با كمي صبر به فكر تاديب! جوانك نورسته و نوخاسته و نوسيبلي ميافتد كه گمان ميكند همه چيز را ميتواند با پول بخرد و اينها را در استاديومهايي فهميده است كه ديگر چون گذشته و همچون تشكهاي كشتي مردي و مردانگي نميآموزند. كشتيگير پهلوان خود مضروب و مصدوم روزنامههاي زرد است و از تشك كشتي به پشت كيسههاي آرد خزيده و به جاي تماشاي كشتي به مردم نان ميرساند، و مدام در برابر ذغال فروش و سياهكاريش ميايستد كه خود او نيز قرباني است والا رنگرز ميشد و جاي ذغال، خامه و نخ و تار و پود ميساخت و فرش ميفروخت! اينها گوشههايي از درخششهاي درون قصه در مسير زاينده رود است، كه اميدواريم پوست و پوستهاش مانع درك مغز و هستهاش نشود! اي برادر قصه چون پيمانهاي ست معني اندر او به سان دانهاي ست! اين سريال همان طور كه پيشتر اشارت رفت در آغاز راهي است كه در امتداد آن ميبايست مخاطب پنجاه شصت ميليوني ايراني، در ادامه اين راه، ضمن آنكه؛ داستان يا داستانهايي ميبيند و تماشا ميكند و درس ميآموزد، هم زمان، در پس تصاوير قهرمانان و ضد قهرمانان داستان؛ ايران را، فيالمثل، اصفهان و يا شيراز و يا همدان و تبريز و كرمان و كردستان و سيستان را نيز دوباره، از نگاه سرشار از غناي زيبايي شناسانه كارگرداناني كارآزموده ببيند! و چهها ميشود وقتي جوان و پير ايراني از وراي قصههاي پر جذبه نويسندگان، وطن مالوف خود را كه رشك و حسد دنيايي است دوباره و چند باره از دريچه دوربين هنرمندان شيفته وطن ببيند! در مسير زاينده رود تجربه كمابيش موفقي در نمايش دادن اصفهان زيباست! چه بسا ميشد داستان هر شبه اين سريال را با اندكي دستكاري در همين قصه و جابجايي همين شخصيتها در همين تهران نمايش داد و سر و ته قضيه را درز گرفت و تمام! آن وقت هيچكس از جمله شما استاندار محترم و بزرگوار و يا هر هموطن اصفهاني ديگر مجال و فرصت و دليلي نمييافت تا سازندگان سريال را به «تهمت تمسخر اصفهان و اصفهاني متهم كند» ولي آنوقت نمايش اين همه زيبايي اصفهان در پس تصاوير چه ميشد؟ آيا انصاف بود. اين انتقال رويدادگاهها از تهران به شهرهاي مختلف وطنمان، در درجهاي اول تمهيدي براي نمايش زيباييهاي هر شهر و استان است و در درجه دوم يك رويكرد فرهنگي عميق و حساب شده است و در نهايت ايجاد جذابيت براي روايت و داستان و اثر و هنري است، پس روا نيست با اشكالات و ايراداتي كه اغلب نيز واردند اين حركت بزرگ فرهنگي با چنين تعابيري كه نه منصفانه است و نه بهراي كوچك از واقعيت دارد تخطئه نمود! كدام ايراني منصفي ميپذيرد مردان و زنان علاقمند و شيفتهاي چون تهيهكننده يا نويسنده و كارگردان و بازيگران اين سريال كه همهگي از جوانان تحصيلكرده و دانشگاهي اين مملكتند قصد تمسخر كسي يا چيزي را داشتهاند، اين اتهام از كدام سند اعتبار گرفته و اين جرم بزرگ را با كدام جرأت به جمعي از عشاق اصفهان و ايران نسبت ميدهيد و مي دهند؟ بله ما هم با شما هم عقيدهايم كه... در اين مسير زاينده رود، برخي از بازيگران نتوانستهاند به خوبي لهجهي اصفهاني را ادا كنند و جمعي از بازيگران توانمند اصفهاني درگير سريالهايي بودند كه در شهر اصفهان در حال توليد است و در آن مقطع نتونستند همراه اين مجموعه باشند و از طرفي هم متوقف كردن يك پروژه بزرگ مناسبتي نيز به اين دليل كوچك به تدبير و عقل نزديك نبود بنابراين سريال ساخته شد و در نتيجه گهگاه و تنها نزد برخي اصفهانيهاي نكته سنج و نه همه مخاطبين اين سريال در سراسر كشور بزرگمان اين ايراد به چشم آمده و همان اوايل نيز دستاندركاران از اين ضعف نزد مردم هنر دوست اصفهان عذر تقصير آوردند و تمام! دامن زدن مدام به اين نقيصه و آن را مترادف با ذنب لايغفر دانستن از بيانصافي است و حاشا كه اصفهاني را بيانصاف دانستن! اگر در رسانهها اين اعتراضات و حجم آنها مورد بررسي قرار بگيرد خواهيد ديد كه اين حجم اعتراض و آن هم هر روز و مداوما به لهجه برخي بازيگران، حقيقتا موجب تعجب است! هنرمندي از همشهريان شما در روزنامهاي نوشته است «همشهريان بس كنيد»، بگذاريد از وراي تصاوير اين سريال يكبار با عشق تصاوير زيبايي را كه از شهرمان به ما نمايش دادهاند ببينيم و قصهاي را كه درباره ما و شهرمان نوشتهاند با حال و حوصله و بدون پيش داوري ... بشنويم! همه نگراني اهالي هنر دوست ايران آن است كه اين برخوردها سبب دل آزردگي هنرمنداني شود كه چند ماه شبانه روز تلاش كدرند در جهت اعتلاي فرهنگ غني و ناب ايراني و چه بسا در نتيجه اين برخوردها توليد اينگونه آثار متوقف شده و برنامهسازان دوباره به كنج آپارتمانهاي بيدردسر تهران پناه برند. خبرگزاري فارس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]