محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845177809
جهان - خاورميانه در عبور از ايدئولوژي
واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: جهان - خاورميانه در عبور از ايدئولوژي
جهان - خاورميانه در عبور از ايدئولوژي
دياكو حسيني: اين روزها بيش از هر زمان ديگري خاورميانه در صدر اخبار و گزارشهاي خبري قرار گرفته و از شبكههاي تلويزيوني گرفته تا روزنامهها و موسسات تحقيقاتي همگي بر مناقشات و تحولات كنوني خاورميانه متمركز شدهاند؛ از صلح گروههاي معارض لبناني تا ادامه خشونتها در عراق و تنشهاي هرازگاه همسايگان خليج فارس. البته تاريخ بزرگنمايي تحولات خاورميانه قدمت درازي دارد كه به نحوي با نوشتههاي مربوط به شكلگيري كشورهاي نوين از دل امپراتوري عثماني تا نقش كشف نفت در سواحل خليجفارس در نخستين دهه سده بيستم تنيده است. اما واقعيت وجودي خاورميانه بيشك با دگرگونيهاي جغرافياي سياسي خاصه در بال شرقي مديترانه و شكلگيري اسرائيل آغاز شد. شايد به زبان دقيقتر از آن هنگام كه «سر هربرت سيموئل» نخستين كميسر عالي بريتانيا در امور فلسطين انديشه فلسطين يهودي را مطرح كرد و به طور كاملتر «لرد پيل» در 1929 تقسيم فلسطين به دو كشور را پيشنهاد داد.
از آن هنگام تاكنون بسياري خاورميانه را سرزمين مادري خويش پنداشتهاند و امنيت سرزميني خود را پيوسته با امنيت فلسطين و سرزمينهاي مجاور اسلامي آن ديدهاند. از جنگ 1948 تا قيام عمومي اعراب در 1967 گويي كه هر آسايشي را بايد در سرنوشت مشترك با اسرائيل بجويند. غرض از خاورميانه در طول اين سالها همواره متغير بوده است. عدهاي آن را در توصيف جغرافيايي پهناور از شبه قاره هند تا شمال آفريقا به كار بردهاند و جمعي در توضيح مناقشه عربي- اسرائيلي ميدانند و عدهاي ديگر خليج فارس و شبهجزيره عرب را بدان متصف ميكنند. بيشتر از آنكه غربيان كه مبدع خاورميانه بودهاند، شرقيان به دوام آن اصرار دارند و با دم خويش تنور خاورميانه را گرم كردهاند. بنيادهاي مطالعات خاورميانه، بيانيههاي وزارت امور خارجه و حتي روزنامه الشرق الاوسط كه ترجمه نعل به نعل خاورميانه است، مويد اين واژه ساختگي و جغرافياي خيالي بودهاند. در سياره كروي كه خاور و باختر تنها به يمن قرارداد انسانها برقرار شده است، در سيارهاي كه از هر سو بدان بنگريم خاور و باخترش يكي است، اينچنين بازار خاورميانه كه بر اساس خود محوري غرب و تصور آغاز جهان از آمريكا و اروپا بنيان گرفته داغ شده است. خاورميانه چنان تنوع و گستردگي مفهومي داشته كه اكنون پيش از آغاز هر سخني بايد بگوييم كه خاورميانه چيست؟
خاورميانه منطقه مكاني متشكلي قلمداد شده است كه شامل قريب به 16 الي 21 كشور به مثابه منطقهاي جغرافيايي كه اعضاي آن داراي اشتراكات مرسوم در تعاريف شايع از منطقه هستند. در حالي كه منطقه اصطلاحي جغرافيايي با مشخصات اساسا فيزيكي و رواني ملموس و جداكننده با ديگر مناطق هويت بخش است، خاورميانه منطقهاي جغرافيايي نيست. چنانكه در بهرهگيري از اين تك واژه «منطقه» دقت بسيار بايد داشت كه تنها عوامل جغرافيايي و فيزيكي سبب تحقق منطقه نميشود و تنها عوامل رواني و ذهني همانند زبان و فرهنگ و نژاد مايه وجود منطقه نميگردد، بلكه مجموعهاي از عوامل مادي و روحاني است كه منطقه را عينيت ميبخشد. منطقه جغرافيايي البته منطق سياسي هم دارد و بدون ملاحظه بايستههاي سياسي نميتوان به درك آن رسيد. اما از جانب ديگر منطقه نوعي هويت كلان سياسي را مشعشع ميكند كه كشورهاي درون آن خود را به لحاظ سياسي و اقتصادي و گاه فرهنگي متعلق به يك مكان مشخص ميدانند و آن مكان را از آن خود تصور ميكنند و آن را سرفصل جدايي خود از ديگري ميدانند و بدين ترتيب فضا را سازماندهي ميكنند. تعلق به يك منطقه جغرافيايي چنانكه عضويت در يك واحد شهري، استاني يا كشوري به فرد يا افراد با ويژگيهاي مشترك و مشابه هويت و تشخص اين جهاني عطا ميكند، يك قوم، طايفه يا ملت را از پا درهوايي و بيساماني فضايي رها ميسازد. يك منطقه جغرافيايي همواره در قياس با ديگر مناطق شناخته ميشود همانطور كه يك ملت در قياس با ملل ديگر معنا مييابد و اين خود نشان ميدهد كه منطقه در وهله اول شكلي از هويت و هستي جغرافيايي است. در ادبيات سياسي فراوان با اين مسئله برميخوريم كه جمعي از كشورها خويشتن را متعلق به منطقهاي ميدانند و انتظار دارند تا ديگر كشورهاي خارج از منطقه از دخالت در امورات آنها اجتناب كنند يا مجموعهاي از كشورها ميكوشند در داربست منطقهاي به تفاهم سياسي و اقتصادي نائل شوند و باني همگراييهاي منطقهاي باشند تا بدين واسطه بر گسلهاي هويتي ميان خود فائق آيند و بر نقاط اشتراك هويتي خود با ديگران صحه بگذارند. اينچنين است كه اتحاديههاي منطقهاي همچون اتحاديه اروپا، سازمانهاي منطقهاي مانند اتحاديه آفريقا و يا اتحاديه پان آمريكن، به ترتيب گوياي هويت اروپايي و آفريقايي و آمريكايي است.
در شكلگيري مناطق جغرافيايي برخورداربودن از مشخصات همگونكننده زباني، فرهنگي و نژادي و مذهبي البته تسهيلكننده است اما تعيينكننده نيست. چهبسا در اين صورت بايد بريتانيا، كانادا و استراليا كه در سه قاره مختلف اما با زبان و نژاد و دين و فرهنگ مشابه ميزيند را اعضاي يك منطقه واحد بناميم. يا آلمان و فرانسه بهرغم همسايگي و افتراقات زباني و نژادي و فرهنگي به دو منطقه متفاوت متعلق بدانيم. به طور كلي شكلگيري يك منطقه جغرافيايي همانند كارائيب، حوزه مديترانه، شمال آفريقا و... متاثر از قرابت جغرافيايي و محاط شدن بهواسطه ويژگيهاي طبيعي مانند قرار گرفتن در اطراف يك دره، كوه، رودخانه، درياچه و يا ديگر خصيصههاي جغرافيايي همچنين اضافه شدن مشتركات فرهنگي و... است كه ميتواند كيان يك منطقه جغرافيايي و متعاقبا فهم همسان از سياستهاي اقتصادي و نظامي مشترك را قوام بخشد. ويژگيهاي جغرافيايي از اين رو مهم شمرده ميشوند كه معمولا مزيد بر خلق مخاطرات و فرصتهاي پيونددهنده، سرعت بخش روابط فرهنگي وسياسي و اقوام و طوايف و ملتهاي دو سوي اين خطوط طبيعي هم محسوب ميشود. چنانكه قرارگرفتن حول يك دريا همانند كشورهاي حوزه بالتيك، درياي سياه يا درياي مانش ميان بريتانيا، فرانسه و بلژيك سبب افزايش گريزناپذير مراودات تجاري و دادوستد فرهنگي و بالطبع موضوعات امنيتي مشترك در امتداد تاريخ مدرن شده است. كافي است به تاريخ جنگهاي بينالمللي در سدههاي ماضي توجه كنيم تا معلوم شود كانون نبردهاي نظامي با صورتبنديهاي جغرافيايي انطباق داشتهاند.
خاورميانه به مثابه مجموعه امنيتي
البته در وقوع جنگها بايد از مجموعههاي امنيتي نيز سخن گفت كه به سبب پيوندهاي امنيتي يعني آن دست از انگيزههاي رفتار كه موجب ميشود تا كشورهايي كه به دلايل سياسي، اقتصادي يا فرهنگي از يك سلسله تهديدات واحد رنج ميبرند و يك نگرش به محيط سياسي و امنيتي خويش دارند به قرار گرفتن هرچند ناخواسته در يك مجموعه امنيتي نيز رضايت دهند. بديهي است كه مجموعههاي امنيتي چنانكه قاطبه انديشمندان بدان وقوف داشتهاند، ميتواند نظامي (ناتو) اقتصادي(آ. سه. آن) و حتي سياسي و فرهنگي همانند اتحاديه اروپايي متشكل از مناطق گوناگون در قاره اروپا باشد. از آنجا كه پيشكشيدن مفهوم منطقه نهايتا به مقصود تجزيه و تحليل روابط بينالمللي معنا مييابد، پوشيده نيست كه مجموعههاي امنيتي را نيز كه اول بار اصحاب مكتب مشهور به «كپنهاگ» مطرح كردند، به واقع بايد برآمده از شكلگيري مناطق جغرافيايي فهميد. به همين دليل است كه باري بوزان، صاحب اصلي نظريه مزبور «مجموعههاي امنيتي منطقهاي» را با تاكيد اكيد به واژه «منطقه» به كار برده است اما با كمدقتي بينظيري گمان ميبرد كه منطقه به معني شبهسيستم مشخصي از روابط امنيتي بين مجموعهاي از كشورهاست كه از نقطه نظر جغرافيايي به يكديگر نزديك باشند. درست است كه امنيت و امنيت ملي را بدون توجه به ماهيت چسبناك آن با كشورها هنوز به دشواري ميتوان در روابط بينالمللي به كار برد (البته هستند ناظراني كه شتابزده با مشاهده تغييراتي در زمينههاي اقتصاد نظام جهاني و جهاني شدنهاي اقتصادي از پايان عصر كشور- ملتها سخن ميگويند و تصور ميكنند كه مطالعات امنيتي نيز بايد به واحدهاي كوچكتر از ملت حتي بزرگتر از ملتها هم توجه نشان دهد) اما فروكاستن مشكل امنيت به كشورهاي مجاور در رهگذر درك منطقه به مثابه «موجوديت امنيتي» و تعريف منطقه به واسطه شكلبنديهاي امنيتي به واقع بدفهمي مفهوم كاربردي منطقه و خلط غيرضروري امنيت و منطقه است. از سويي، پروفسور باري بوزان به درستي فرض ميگيرد كه «مجموعههاي امنيت منطقهاي» صرفا گوياي نگرشي تحليلي است و نبايد در پهنه گيتي به دنبال عينيت مادي آن بود. بنا به همين فرض است كه الصاق «مجموعههاي امنيتي» و «منطقه» (چنانكه گفتيم مفهومي مادي و عيني است) تحت عنوان «مجموعههاي امنيتي منطقهاي» نقضغرض و تناقضگويي است. در جهت رفع اين مشكل در اين مقاله ميان دو مفهوم «مجموعههاي امنيتي» و «منطقه» قائل به تمايز ميشويم و ميكوشيم خاورميانه را نه در بستر منطقه كه مجموعه امنيتي و لاجرم پويشهاي آن را نيز در همين داربست تحليل كنيم.
از منازعه هويتي تا رقابت سرزميني
لفظ خاورميانه اگر نخستين بار از سوي دريانورد آمريكايي «آلفرد تاير ماهان» در آستانه سده بيستم با مقالهاي در نشريه «نشنال ريويو» با عنوان «خليج فارس و روابط بينالملل» به كار برد و پيشنهاد داد تا ايالات متحده در قامت بزرگترين قدرت دريايي روزگار منافع فرامنطقهاي خود را نسبت به كشورهاي حاشيه خليج فارس كه از رهگذر درياي عمان به اقيانوس هند راه مييابند و در حفاظت از منافع جهاني آمريكا و چشمداشت قدرتهاي دريايي مهم شمرده ميشوند سياست واحدي اتخاذ كند اما شكلگيري مجموعه امنيتي خاورميانه آشكارا در نيمه سده بيستم و همگام با تولد اسرائيل معنا گرفت. پويشهايي كه كشورهاي اين مجموعه به واسطه مسائل امنيتي مشابه همانند نزاع عقيدتي ميان اسلام و صهيونيسم از يك جانب كه دوره زماني 1948 تا 1967 را در بر ميگيرد و همچنين نزاع سرزميني با شكست اعراب از اسرائيل در جنگ شش روزه و از كف دادن سرزمينهاي سوريه و مصر و فلسطين تعريف ميشود، در حقيقت گوياي گذار از نبرد ايدئولوژيك به نبرد سرزميني يا به بيان ديگر گذار از آرمانگرايي به واقعگرايي بود. اما آنچه در اين ميان مهم به نظر ميرسد، محوريت منازعه اعراب و اسرائيل به مثابه عيار تشخيص مجموعه امنيتي خاورميانه است. چنانكه بسياري كوشيدهاند كشورهاي عرب شاخ آفريقا همانند سودان و ليبي و الجزاير و حتي تونس و مراكش را با توسل به پيوندهاي كم و بيش قومي و مذهبي و جاي داشتن در كانون تحولات اسرائيل و اعراب به مجموعه امنيتي خاورميانه ارتباط دهند. چنانكه معمر قذافي فلسطين را جزء جداييناپذير جهان عرب ميدانست و سلطاننشين مراكش، فلسطين را بازتاب هويت عربي خود قلمداد ميكرد. بيشك آراي پانعربي كه نغمههاي آن از دهه دوم قرن بيستم به گوش ميرسيد، نقش مهمي در تشكيل خاورميانه عربي همچون زمينه پيوستگيهاي امنيتي ايفا كرد. نقشه اتحاد ممالك عربي را ملك فيصل طرح كرد و ميخواست اتحاديهاي از كشورهاي سوريه و فلسطين و شرق اردن و حجاز به رياست خود تشكيل دهد. در همان حال كه رقابتهاي دو خاندان هاشمي و سعودي دشمنيها و رقابتهاي ابتدايي را در خاورميانه تشكيل داد، حمايت بريتانيا از شيوخ عربي تا بدان جا رفت كه در دهه 1930 از شايعه خلافت اسلامي با مركزيت قدس يا مكه و با خلافت مصطفي كمال پاشا يا عباس حلمي پاشا قوت گرفت. نكته مهم و مغفول ماجرا تغيير شكل مجموعه امنيتي خاورميانه پس از تحولات 1967 و سير رويدادها به سوي منازعه سرزميني و نه ايدئولوژيك با اسرائيل بود. پيمان صلح مصر و اسرائيل و توافق مادريد و صلح اردن و اسرائيل و از طرفي انحلال شوروي و پديداري جماهير آسياي مركزي و گرايش تركيه به هويت اروپايي كمپ ايدئولوژي ضد صهيونيستي را درهم پاشيد. مغرب، تونس، مصر و اردن زودتر از ديگران به صلح با اسرائيل تن دادند. دهه 90 ماه عسل كشورهاي حاشيه خليجفارس با جلوداري قطر و عمان در تنشزدايي با اسرائيل بود. گسترش مراودات تجاري اين كشورها با اسرائيل و همكاريهاي نظامي تركيه و اسرائيل سمت وسوي رقابتهاي مليتي و گاه طايفهاي را به سوي رقابت در نزديكي بيشتر با اسرائيل سوق داد به طوري كه اتحاديه عرب به طرز حيرتانگيزي لحن بيانيههاي خود را خطاب به اسرائيل ملايمت بيشتري بخشيد. به هر حال با توجه به ساختار امنيتي شناور خاورميانه به وضوح پيداست كه هم اكنون خاورميانه عربي از پيگيري منازعات ايدئولوژي به سمت منازعه سرزميني حركت منطقي را آغاز كرده است. بنابراين نبايد از مذاكره سوريه و اسرائيل پيرامون بازپسگيري بلنديهاي جولان و احتمال مماشات سوريه علوي با اسرائيل صهيونيست شگفت زده شد. همان طور كه مصر و عربستان و اردن رقابتهاي رهبري بر جهان عرب مقابل را به دور انداختهاند و رهبري كشورهاي خود را در رقابت بر سر نزديكي و همكاري فزاينده با اسرائيل پيشه ساختهاند. اگر تا پيش از نبرد 1967 اعراب و اسرائيل كه به نقطه عطف تغيير مسير از ايدئولوژي و آرمانگرايي به منافع ملي و واقعگرايي تعبير ميشود، اعتقاد به اصالت ايدئولوژيهاي اسلامگرايي و پانعربيسم باور داشت كه بايد جنگ را تا پيروزي ادامه داد، اكنون معامله در بستر واقعگرايي ممكن و حتي ضروري مينمايد. مجموعه امنيتي خاورميانه از شبهقاره هند تا شمال آفريقا به دهها منطقه تقسيم شده و هريك خود را به منافعي جداي از نتيجه مناقشه اعراب و اسرائيل پايبند ميدانند.
نبايد از نظر دور داشت كه هر روز امكان تبديل شكل مناقشه سرزميني كنوني به رقابتهاي كشور- ملتي چنانكه در ديگر نقاط جغرافيايي و ديگر مجموعههاي امنيتي جهان وجود دارد، افزايش مييابد. روزي كه اسرائيل و فلسطين و سوريه و اردن در كنار هم شروع به رقابتهاي اقتصادي و سياسي كنند. بازار مشترك اعراب و اسرائيل همان آرزوي ديرينه اسرائيل كه دهه 1990 را در پي تنشزداييهاي سريالي اعراب و اسرائيل تسخير كرده بود، واقعيت ببخشد. ايالات متحده و متحدان اروپايي آن به سبب منافع تاريخي و پايگاههاي خاورميانهاي خود سرتاسر قرن بيستم را در كنار مجموعه امنيتي خاورميانه به سر بردند در حالي كه عضوي از منطقه جغرافيايي شامات و مديترانه محسوب نميشدند. بديهي است كه در صورت عبور از آرمانگرايي مبتني بر ايدئولوژي و سياستگذاري بر شالوده منافع جمعي منطقهاي اين بازيگران فرامنطقهاي ناچار به خروج از زدوبندهاي امنيتي منطقه خواهند بود. دستور كار صلح اسرائيل و فلسطين، برقراري صلح سوريه و اسرائيل و نقشآفريني روزافزون اردن و عربستان اين واقعيت نزديك را هر آيينه نزديكتر نيز ميكنند.
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]
-
گوناگون
پربازدیدترینها