تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815338667




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

احترام؛ چيزي كه اين روزها كمتر مي‌بينيد


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: احترام؛ چيزي كه اين روزها كمتر مي‌بينيد خانواده- مرضیه مهدوی: ساده است؛ آن قدر ساده كه ديگر دارد پيش پا افتاده مي‌شود. آن‌قدر پيش پا افتاده كه ديگر دلمان نمي‌خواهد راجع به آن حرف بزنيم. به همديگر احترام نمي‌‌گذاريم واقعا نمي‌گذاريم. از خودمان نمي‌پرسيم، چرا به همديگر احترام نمي‌گذاريم؟ در واقع ديگر به زماني كه بي‌اهميت بشود،‌نزديك شده‌ايم. وقتي پاي حرف موسفيدها مي‌نشينيم هنوز مي‌شنويم كه؛ ما در مقابل پدر و مادرمان، پايمان را دراز نمي‌كرديم. ما در مقابل پدر و مادرمان با صداي بلند حرف نمي‌زديم. با آنها يك و دو نمي‌كرديم. به آنها احترام مي‌گذاشتيم. جالب است كه نسل فعلي يا لااقل تعداد زيادي از بچه‌هاي نسل سوم، وقتي چنين حرف‌هايي را مي‌شنوند فقط به همديگر نگاه مي‌كنند و در كمال متانت و ادب پوزخند مي‌زنند. بچه‌هاي جوان و نوجوان، بارها اين قصه و حكايت‌هاي تكراري مثل اين را از دهان امثال من و شما شنيده‌اند. ديگر به نظرشان اين قصه‌ها كهنه و قديمي شده است. آنها جوانند و مي‌خواهند چيزهاي جديد و نو بشنوند. ديگر الان همه مي‌دانند كه در دوره «گذار» هستيم. داريم از «سنت» به طرف «مدرنيته» حركت مي‌كنيم و در واقع زندگي‌هايمان ملغمه‌اي از سنت و مدرنيته است. شايد اين زندگي قاطي‌پاطي شده ما،‌مال اين باشد كه تكليفمان با خودمان روشن نيست. نمي‌دانيم كه دلمان مي‌خواهد سنتي باشيم يا مدرن بودن را مي‌پسنديم؟ جالب است كه هر دو بخش، جذابيت‌هايي دارند. مي‌خواهيم با افكار سنتي، زندگي مدرن و لوكس داشته باشيم و حتي برعكس با افكار مدرن،‌دو دستي به سنت‌هايي چسبيده‌ايم كه براي بعضي‌هايش هيچ توجيهي نداريم و نمي‌دانيم براي چه به آنها چسبيده‌ايم؟ چند مثال، موضوع احترام گذاشتن را روشن مي‌‌كند. دلمان مي‌خواهد هميشه احترام ببينيم. گمان مي‌بريم كه به ديگران احترام مي‌گذاريم. وقتي در يك هواي سرد پاييزي كه آفتاب كمرنگي، سوز هوا را مي‌شكست به يك بيمارستان بزرگ مجهز و معروف تهران رفتم با انواع احترام گذاشتن و بي‌احترامي مواجه شدم. مي‌خواستم نزد پزشك عمومي بروم جهت معاينه و مشاوره بايد در صف طويلي مي‌ايستادم كه خب، ماها بعد از اين همه سال اگر در كاري حرفه‌اي شده باشيم!‌آن هم ايستادن توي صف است! ايستادم. اما جالب است كه به نظر مي‌آمد، فقط به نظر مي‌آمد كه چند نفري بيشتر جلوي من نيستند تا به مقصد برسم. چون مدام آدم‌هايي مي‌آمدند و مي‌ايستادند و مي‌گفتند: من اينجا بودم يا من اينجا جا گرفتم يا اين آقا پشت سر من بود يا من جلوي اين خانم ايستاده بودم و... واي به حال آنكه پير بود دردمند يا جوان بود، و رنجور. چون بعد از تمام اين مكالمات و مكاشفه تعيين جاي هر كس! بالاخره به اين بحث مي‌رسيديم كه؛جوان‌هاي امروزي اصلا نمي‌دانند احترام گذاشتن يعني چه؟ بزرگتري و كوچكتري يعني چه؟و... بحث در زمينه احترام گذاشتن بالا مي‌گرفت تا اينكه همه با هم در يك نقطه مشترك، متحد مي‌شدند و آن هم اين بود كه مسئول پذيرش و تعيين وقت، مقصر است. چون به جاي اينكه پاسخگوي مردم دردمندي باشد كه مدتي است توي صف ايستاده‌اند، به همكارانش وقت مي‌دهد كه دفترچه‌هاي بيمه را مدام زير دستش سر مي‌دهند كه لابد براي آشنايان و اقوام و بستگان وقت بگيرند! نكته جالب اين است كه در قسمت‌هاي مختلف بيمارستان، روي در و ديوار،‌اعلاميه‌هايي چسبانده‌اند مبني بر اينكه پرسنل نبايد براي فك و فاميل‌هايشان پارتي بازي كنند وگرنه توسط مديريت توبيخ مي‌شوند. جالب‌تر اينكه مديريت اصلا به هيچ اعتراضي توجهي نمي‌كندو هيچ آدم معترضي را به محل كارش راه نمي‌دهد! اينجاست كه بايد بپرسيم پس موضوع «طرح تكريم ارباب رجوع» يعني چه؟ باور كنيد بنده در سازمانها و ادارات مختلف، اين كاغذ را كه به ديوار چسبانده‌اند آن هم با گل و بته كامپيوتري ديده‌ام اما به غير از مخلصم‌ يا چاكرم چيزي نشنيده‌ام و هميشه هم گفته‌ام كه اي كاش مخلصان و چاكران، كمي احترام مي‌ديدند تا احترام مي‌گذاشتند. در همان بيمارستان كذايي، وقتي نوبت ويزيت به خانمي همراه دخترش رسيد و به داخل هدايت شد، اول يك نفر از پرسنل بيمارستان همراه يك بيمار - لابد فاميلش بود- داخل مطب دكتر رفت و برگشت، آن خانم و دخترش هم چنان منتظر بودند تا بتوانند به دكتر بگويند چه بيماري دارند، پرستاري همراه 3 نفر بيمار كه يكي از آنها يك آقاي سر حال بود كه سرم به دست داشت وارد اتاق شدند. گويا صبر خانم لبريز شد كه اعتراض كرد و صداي بد و بيراه گفتن بلند شد. خانم پرستار يك سيلي به دختر آن خانم زد و با خونسردي آمد بيرون و مامور انتظامات را صدا كرد.خانم بيمار معترض شد كه اين چه وضعي است كه در مقابل اعتراض، به ما سيلي هم مي‌زنند، مامور هم مي‌آيد كه ما را بيرون كند؟! او نرفت كه نرفت. مدام دست‌هايش را مشت كرد و به هم مي‌چسباند و مي‌گفت: با دستبند ببريدم، نمي‌آيم،‌بيمارم، بايد معاينه بشوم، منتظر مانده‌ام و حالا هم نوبتم است. حقم ضايع شده حالا بايد تاوان پارتي بازي پرستار را هم من بدهم!! بالاخره با پادرمياني پليس ، او را به اتاق مديريت هدايت كردند، از آنچه بعداً بر او گذاشت اطلاعي در دست نيست چون وقايع پرهيجاني را پيش‌رو داشتيم. بعد از پايان اين غائله، آقاي دكتر بعد از 45دقيقه معطل نگهداشتن خلايق بيمار، كيفش را برداشت و موقع بيرون رفتن از اتاق گفت: اين خانم به من بي‌احترامي كرده. ديگر نمي‌توانم تحمل كنم! به همين راحتي، نتوانست بي‌احترامي را تحمل كند و گذاشت و رفت. باور كنيد به همين راحتي به حدود 15 نفر بيمار منتظر را كه چند نفرشان واقعا حال بدي داشتند و حتي يك نفر كه روي برانكار دراز كشيده بود، بي‌احترامي كرد و رفت. باور كنيد به همين راحتي اين كار را كرد. هرچه منتظر مانديم دكتر از قهر بيايد بيرون نيامد. بعد هم يكي از خدمه را ديديم كه يك سيني غذا همراه نوشابه براي آقاي دكتر برد كه لااقل حالا كه قهر كرده ضعف نكند! سرتان را درد نياورم دكتر آنقدر از اعتراض بي‌احترام آن بيمار ناراحت شده بود كه حاضر نشد لااقل به خودش احترام بگذارد و بپذيرد او مقصر است كه به مريض منتظرش احترام نگذاشته و حرف همكارش را پذيرفته است، بپذيرد كه اگر بلد بود به خودش احترام بگذارد يا به حرفه‌اش يا لااقل به لباسي كه پوشيده، بايد به آن همه بيمار كه منتظر بودند هم احترام بگذارد و كارش را ادامه دهد و واقعا اگر آن دكتر از آن خانم پرستار،‌ احترام ديده بود به ياد مي‌آورد كه اين شغل ، از آن شغل‌هاي بسيار محترم است كه يك سرش به مردم وصل است؛ همان مردمي كه بيمارند، رنجورند و متاسفانه حضورشان در چنين بيمارستان‌هايي، نشانه بي‌پول بودنشان هم هست و اينها همان مردمي هستند كه به امثال او نه فقط با ديده احترام مي‌نگرند بلكه در عمل نيز با احترام رفتار مي‌كنند اگر واقعا بلد بودند كه به خودشان احترام بگذارند بدون شك مي‌فهميدند كه مردم با آنها همچنان با احترام رفتار خواهند كرد و در نهايت آن كه با خودشان آشتي مي‌كردند. صديقه خانم يكي از همسايگان بسيار قديمي و ميانسالي است كه هرازگاهي با قلب پرمهرش با چشماني پراشك منزل ما را مزين به قدم‌هاي خسته‌اي مي‌كند كه گواهي از قلب شكسته نازكش مي‌دهند. هروقت از او مي‌پرسم! حال شما چطور است؟ اشك مي‌ريزد اما با لبخند مي‌گويد: آمدم از بي‌احترامي بچه‌ها درد دل بكنم و شروع مي‌كند به گفتن حرف‌هايي كه خيلي قشنگ نيست؛ قصه‌اي تكراري كه شنيدنش زجرآور و تكرارش ملال‌آور است. اما هربار چنان با دقت گوش مي‌كنم كه گويي اولين بار است قصه بي‌احترامي بچه‌هايي را مي‌شنوم كه حالا ديگر خودشان پدر و مادر شده‌اند و به اصطلاح پا به سن گذاشته‌اند. قصه دختري كه از بيمار بودن طولاني پدرش خسته شده و زير لب گفته! پس چرا نمي‌ميري؟ حكايت پسري كه مدام به مادرش مي‌گويد: فكر كرديد كي هستيد؟ براي ما چه كار كرده‌ايد؟ اول اينكه هر كاري كرده‌ايد وظيفه‌تان بوده، دوم اينكه وظيفه‌تان را هم درست انجام نمي‌دهيد! البته بي‌احترامي كردن فقط خاص رفتارهاي افراد درون خانواده با همديگر نيست. شايد اعضاي خانواده، هر كدام به شكل متفاوتي محق باشند. شايد يكي از دلايل را بتوان ظرفيت‌هاي متفاوت افراد دانست. شايد زياد احترام گذاشتن قشنگ نيست، شايد نوع احترام گذاشتن را در رفتارهايمان مشخص نكرده‌ايم. مادري را مي‌شناسم كه مدام فرزند كوچكش را با القاب بي‌عرضه، تنبل و... صدا مي‌زند، اما از اعضاي فاميل انتظار دارد كه به پسر كوچكش احترام بگذارند و شخصيت او را ناديده نگيرند. كودك هم هاج و واج مانده كه مفهوم احترام گذاشتن يعني چه؟ وقتي كه مدام موردهجوم بي‌احترامي است! وقتي سؤال مي‌كند احترام گذاشتن چگونه است؟ و به چه كسي بايد احترام بگذارد؟ جواب شايسته‌اي دريافت نمي‌كند؛ چون در خانواده‌اي كه اعضاي آن با تظاهر به ديگران مي‌خواهند بگويند رفتاري محترمانه و محبت‌آميز نسبت به يكديگر دارند، اما اين فقط ظاهر و رويه زندگي است و نه آنچه بايد باشد، كودك ما چگونه مي‌تواند درك صحيحي از معناي احترام داشته باشد؟! در يك ميهماني فاميلي و يا دوستانه كه همه به لطف محبت ميزبان دور هم جمع شده‌اند بيش از آنكه صداي گفت‌وگو شنيده شود، صداي زنگ‌هاي متنوع موبايل و ارسال S.M.S و جوك براي همديگر كه فضا را اشغال كرده ، شنيده مي‌شود. يك روز نوجواني پرسيد: وقتي شما جوان بوديد و ما الان قصه‌اش را مي‌شنويم ميهماني‌ها چگونه بود؟ واقعا تكنولوژي باعث شده آدم‌ها از همديگر دور بشوند؟ اين جواب را شنيد؛ مردم در گذشته به همديگر قلبا احترام مي‌گذاشتند و از بودن با همديگر لذت مي‌بردند، الان به لطف تكنولوژي، زندگي كردن را فراموش كرده‌ايم. يادمان رفته است چگونه بايد با يكديگر رفتار كنيم. اما همه‌اش تقصير تكنولوژي نيست. دلمان خواست زندگي‌اي را كه غربي‌‌ها سال‌هاست مي‌خواهند كنار بگذارند، تجربه كنيم، از همديگر دور شويم و رفتارهايي را كه سابقاً مهم وحتي قشنگ و بامعني بود با رفتارهايي عوض كنيم كه بعد با حسرت از آن ياد كنيم. ديشب توي شيريني فروشي، آقايي ناگهان پرسيد: چرا بچه‌هاي ما به ما مدام بي‌احترامي مي‌كنند؟ اگر در مقابل خواسته غير منطقي‌شان مقاومت كنيم كم مانده است دست‌رويمان بلند كنند. پسرم به من مي‌گويد: به تو احترام مي‌گذارم كه نمي‌زنمت وگرنه حقت است! من مانده‌ام كه چي حقم است؟ چرا نسل من كه حتي هنوز با بزرگان و پدر و مادرش با احترام حرف مي‌زند و با احترام رفتار مي‌كند بايد از جواناني كه نسل فعلي هستند، مدام بي‌احترامي ببيند. شيريني فروش مي‌گفت: چون به بچه‌هايمان زياد بها داد‌ه‌ايم.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 577]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن