واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سه تيپ رنجور بيماری- سميه شرافتي: شخصيت روان رنجورانه را تا چه اندازه ميشناسيد؟ تا چه حد با نگرشها و رفتارهايي اين افراد آشنا هستيد؟ نگرشها و رفتارهايي كه بيانگر تمايل به سوي مردم است، عليه مردم حركت ميكند و يا اين كه از آنها فاصله ميگيرد. «كارن هورناي»، يكي از روان تحليلگران و كسي كه سالهاي اوليه كودكي را در شكلگيري شخصيت انسان بسيار مهم ميداند معتقد است: نيروهاي اجتماعي در كودكي بر رشد شخصيت تأثير دارند نه نيروهاي زيستي. به نظر هورناي، مردم نه به وسيله پرخاشگري بلكه به وسيله نياز به ايمني و محبت برانگيخته ميشوند. نظريه شخصيت او شرح ميدهد كه چگونه كمبود محبت در دوران كودكي، اضطراب و خصومت را پرورش ميدهد. اين كه كودك احساس امنيت و فقدان ترس كند، در تعيين بهنجار بودن رشد شخصيت او با اهميت است. هورناي، تصور ميكرد كه نياز ايمني بر كودك حاكم است. منظور او، نياز به امنيت و رهايي از ترس بود. امنيت كودك كاملاً بستگي به اين دارد كه والدين چگونه با او برخورد كنند و اين كه كودك را دوست بدارند و او را بخواهند. هنگامي كه امنيت تضعيف شود، خصومت به وجود ميآيد. ممكن است كودك به خاطر احساس درماندگي، ترس از والدين، نياز به محبت والدين و يا احساس گناه ناشي از نشان دادن خصومت، آن را سركوب كند. سركوب كردن خصومت منجر به اضطراب بنيادي ميشود به نوعي كه فرد احساس ميكند در دنياي خصمانه، تنها و درمانده است. اين اضطراب پايهاي است براي به وجود آمدن روان رنجوريهاي بعدي. با اين مقدمه حال ميتوانيم به انواع گرايشهاي روان رنجوري مثل اختلال شخصيت وابسته، شخصيت پرخاشگر و شخصيت منزوي بيشتر بپردازيم. شخصيت مطيع مهمترين ويژگي اختلال شخصيت وابسته، نداشتن اطمينان برخود، وابستگي كامل به ديگران، رفتار تسليم جويانه، كمرويي و ترديد و پرهيز از مسئوليتها است. نياز بيش از حد شخصيت وابسته براي اين كه تحت حمايت و حراست قرار بگيرد، سبب ميشود تسلط ديگران را به راحتي بپذيرد. ترس وي از جدايي موجب ميگردد رفتاري تسليم جويانه و مقاومتآميز در برابر ديگران پيش گيرد. اين رفتارها از ابتداي جواني ظاهر ميشود و در زمينههاي گوناگون تجلي پيدا ميكند. شخصيت وابسته در تصميمگيريهاي معمولي روزانه هم مشكل دارد، قادر به «نه» گفتن نيست و در هيچ مورد نميتواند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان كند. اين افراد ديدي منفي، بدبينانه و مردد نسبت به خويش دارند و تواناييهاي خود و حتي آنچه را كه مالك آن هستند را ناچيز ميشمارند. روابط اجتماعي آنها محدود به افراد معدودي ميشود كه فرد به آنها وابسته است. اين افراد معمولاً به يك شخصيت سلطهگر (دوست يا همسر) نياز دارند كه آنها را سرپرستي و راهنمايي نموده و از آنها حفاظت كند. همچنين براي رسيدن به اهدافشان مقابل ديگران مخصوصاً والدين به گونهاي رفتار ميكنند كه ديگران آنها را جالب يا دلنشين بيابند. شخصيتهاي مطيع آشتي جو هستند و اميال شخصي خود را تابع اميال ديگران ميكنند. هرگز جسور، انتقادي و يا پرتوقع نيستند و نسبت بر خودشان همواره نگرش ضعف و درماندگي دارند. هر گونه نشانه طرد (واقعي يا خيالي) براي آنها وحشتناك است و به افزايش تلاش براي به دست آوردن محبت مجدد شخصي كه آنها را طرد كرده، منجر ميشود البته منشأ اين رفتارها برميگردد به خصومت، احساس عميق نافرماني و انتقامجويي سركوب شده كه فرد وابسته آنها را به صورت وارونه نشان ميدهد. اين اختلال ميتواند ناشي از رفتار والديني باشد كه بيش از اندازه حمايتي و خودكامه هستند. اين والدين وابستگي را در فرزندان خود ترغيب ميكنند و اين رفتار وابسته، حس مراقبت تسلي بخشي را براي والدين به ارمغان ميآورد. در صورت پايان يافتن يك رابطه نزديك، افراد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته ممكن است به سرعت در پي رابطه ديگري باشند كه نياز به مراقبت و حمايت آنها را ترغيب كند. اعتقاد آنها مبني بر اين كه قادر نيستند در غياب رابطهاي نزديك كاركرد مناسبي داشته باشند موجب ميشود به سرعت به شخص ديگري دلبسته شوند. اختلال شخصيت وابسته با ديگر اختلالات شخصيت به ويژه اختلالات شخصيت مرزي، اجتنابي و نمايشي همراه است. بيماري فيزيكي مزمن نيز ممكن است فرد را براي ظهور اين اختلال مستعد كند. اين اختلال در زنان بيشتر از مردان است. همچنين در فرزندان كوچكتر خانواده، احتمال آسيبپذيري بيشتري براي ابتلا به آن وجود دارد. بنياد درمان شخصيتهاي وابسته نيز متكي به رواندرماني و دارو درماني است. رفتار درماني، خانواده درماني و گروه درماني نيز تاكنون نتايج موفقيتآميزي داشتهاند. شخصيت پرخاشگر اين افراد عليه مردم حركت ميكنند. آنها به گونهاي خشن و آمرانه، بدون توجه به ديگران عمل كرده و براي به دست آوردن كنترل و برتري كه بسيار براي زندگيشان حياتي است، بايد همواره در سطح بالا عمل كنند و به وسيله ممتاز بودن و به دست آوردن شهرت از اين كه برتري آنها را تأييد ميكنند، ارضا ميشوند. اين افراد براي پيش افتادن از ديگران برانگيخته ميشوند و درباره هر كس برحسب استفادهاي كه از رابطه با آنها ميبرند، قضاوت ميكنند. آنها براي خشنودي ديگران تلاش نميكنند بلكه جروبحث، انتقاد و پافشاري ميكنند و هر كاري كه براي به دست آوردن و حفظ برتري و قدرت لازم باشد انجام ميدهند. آنها براي اين كه بهترين باشند سخت خود را تحريك ميكنند بنابر اين در شغلشان ممكن است موفق باشند. آنها از تواناييهاي خود مطمئن هستند و در نشان دادن و دفاع از خود بيپروا هستند. شخصيت اجتنابي افراد مبتلا به اين اختلال از تماس بين فردي به دليل ترس از انتقاد، عدم تأييد و يا طرد شدن دوري ميكنند و براي اين جدايي ميكوشند تا خود بسنده شوند. براي همين بر امكانات خودشان متكي شده و اعلام بينيازي ميكنند. برعكس افراد مبتلا به شخصيت وابسته، اين افراد از برقراري ارتباط جديد امتناع ميكنند مگر اين كه كاملاً مطمئن باشند بدون هيچ انتقادي مورد محبت و پذيرش آنها قرار خواهند گرفت. ميل زياد به تنهايي باعث ميشود كه تجربهاي مثل گوش دادن به موسيقي نيز اين افراد را آشفته كند. آنها بايد از هر گونه قيد و بند مثل جدول زماني، برنامه زمانبندي شده، تعهدات طولاني مدت و گاهي حتي فشارهاي بسيار كوچك در زندگي اجتناب كنند. آنها نياز به برتري دارند، اما نه به شيوه شخصيت پرخاشگر. چون نميتوانند بهطور فعال باديگران رقابت كنند. يكي از جلوههاي اين حس برتري، احساس بينظير و مجزا بودن و فرق داشتن است آنها جلوي تمام احساسات خود نسبت به ديگران، مخصوصاً عشق و نفرت را ميگيرند يا اين كه آنها را انكار ميكنند. اين افراد به خاطر محدوديت عواطفشان، تأكيد زيادي بر عقل، منطق و هوش دارند. رفتار اجتنابي اغلب در نوزادي يا كودكي همراه با خجالتي بودن، منزوي بودن و ترس از غريبهها و موقعيتهاي جديد شروع ميشود. اگر چه خجالتي بودن كودك يك پيش سير براي اين اختلال است، در بيشتر افراد با بالا رفتن سن به تدريج ناپديد ميشود. برعكس افرادي كه در شرف بروز اختلال شخصيت اجتنابي هستند ممكن است در خلال بزرگسالي و اوايل كودكي، زماني كه روابط اجتماعي با افراد جديد از اهميت خاصي برخوردار است بهطور فزايندهاي خجالتي و دوري گزين شوند. ديگر اختلالاتي كه معمولاً همراه با اختلال شخصيت اجتنابي هستند عبارتند از: اختلالات خلقي و اضطرابي. اين اختلال اغلب همراه اختلال شخصيت وابسته تشخيص داده ميشود به دليل اين كه افراد مبتلا به شخصيت اجتنابي به قليل دوستان خود خيلي دلبسته و وابسته ميشوند. بهطور كلي ميتوان گفت فرد روان رنجور براي كنترل اضطراب بنيادي خود، به وسيله اين گرايشها فكر و عمل ميكند. هر سه اين گرايشها به نظر هورناي در فرد وجود دارد منتهي هميشه يكي از آنها غالب است و دو گرايش ديگر با شدت كمتري وجود دارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]