واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: با فارسي حرف زدن نصفه و نيمه اش، شايد جمله ها را درست نمي توانست ادا کند، اما منظورش را خوب مي شد فهميد. خليل آگوستين 31 ساله، حالا سه سالي است که مسلمان شده و مذهب شيعه را اختيار کرده و براي اينکه پاسخ سوالات بي جواب ذهنش را پيدا کند، به ايران و شهر قم سفرکرده و به قول خودش تا به حال جواب خيلي هايش را هم گرفته است. بهانه آشنايي و هم صحبتي ما با او، سفر مقام معظم رهبري به قم بود. ماجرا از آنجايي شروع شد که در يکي از چندين مراسم ديدار مردم با رهبري، خليل به جمع مردم رفته بود و خيلي دلش مي خواست با ايشان صحبت کند. آمار او را که درآورديم و فهميديم اهل آرژانتين است و تازه مسلمان، کنجکاويمان بالا گرفت و نتيجه شد همين گزارش اختصاصي از اين طلبه آرژانتيني. مدرسه المهدي(عج) قم، مثل اين طلبه آرژانتيني، محصل خارجي کم ندارد. داخل مدرسه که قدم بزني، طلبه هايي از کشورها و نژادهاي مختلف به چشم مي آيند که هر کدام از يک گوشه دنيا، اينجا جمع شده اند. بعد از کلي چانه زدن که اجازه ورود به مدرسه را پيدا کرديم، گوشه اي دنج از مدرسه، گپي زديم با خليل. کنجکاوي او از اينکه چطور مي شناسيمش و شماره اش را از کجا آورده ايم، بهانه آغاز گفت و گويمان شد. لهجه نيم بند فارسي اش بامزه بود ولي باور کنيد سرهم کردن و مکتوب کردن اين جملات شکسته آگوستين، کار ساده اي نبود ولي لذت خاصي داشت. شما هم مثل ما که مضمون حرف را دريافتيم، وارد گود شويد! سوال هاي بي پاسخ اکثريت کشورش را مسيحيان کاتوليک تشکيل مي دهند ديني که خود او هم تا همين چند سال پيش بر آن بوده. اما ماجراي گرايش اش به اسلام خواندني است و به چندين سال قبل برمي گردد که ذهنش براي پيدا کردن سوال هايش حسابي کنجکاوي پيشه کرد؛ تمام 12 سالي که در مدرسه کاتوليک ها درس مي خواند، سوالاتش را کسي نمي توانست جواب بدهد. «اين برايم جاي سوال بود که چرا آنهايي که بيشتر از همه مردم را به مذهب کاتوليک دعوت مي کنند، سرمايه دارترين هستند؟ اصلا چرا طوري حرف مي زنند که مردم فقط حرف آنها را گوش کنند، يعني در حالت مقايسه بين تفکرها و آزادانه دين شان را انتخاب نکنيد؟ سوالاتي مثل اين، که برايم بي پاسخ مي ماند کم کم از مسيحيت زده ام کرد.» همين ها رفته رفته از دين کنوني نااميد و خسته اش مي کند. به 18 سالگي که مي رسد، در رشته انسان شناسي دانشگاه بوينس آيرس قبول مي شود. رشته اي که به قول خودش قرار بود آنها را با تمام فرهنگ ها و اديان جهان آشنا کند: « گفتم بلکه در اين رشته پاسخ هايي براي سوال هايم پيدا کنم ولي همه چيز بدتر شد! آنجا هم همه اش مي خواستند ثابت کنند که ما خوبيم و بقيه بدند. کشورهاي اروپايي و آمريکا خوبند، کشورهاي ديگر نه. مي توانم بگويم آنجا بود که ديگر از کليسا بريده شدم، با پدرهاي روحاني ارتباطم قطع شد و خلاصه اگر کسي از من دينم را مي پرسيد، نمي گفتم مسيحي.» اينکه آنجا براي دين هاي ديگر و فرهنگ هاي ديگر ارزش قائل نبودند. آزارش مي داد. کنجکاوي هاي خليل هر روز بيشتر مي شد تا اينکه گذارش به کتابي از «رنه گنان» افتاد. کتابي که در آن تحقيق مفصلي از همه دين ها آورده بود و منصفانه قياسي بين دين ها کرده بود. از مذهب کاتوليک و پروتستان مسيحي ها گرفته تا يهود و بودا و حتي تشيع و تسنن. اين کتاب مقدمه اي مي شود براي آشنايي او با اسلام و شيعه.« به نظرم دين مسيحي خيلي براي سعات انسان ها راه گشاست، اما کامل نيست و به خصوص با دخل و تصرف هاي سياسي کليساها، چهره واقعي آن هم به دست ما نرسيده است. مثلا يکي اش اينکه در مسيحيت اگر کسي بخواهد به خدا نزديک شود و تقوا پيشه کند، بايد از دنيا کاملا ببرد، راهي روستايي، دخمه اي، جايي شود و فقط عبادت کند و از همه لذت هاي دنيا چشم بپوشد. در حالي که در اسلام اين طور نيست. لذت هاي دنيا و نعمت هايش، وسايل و مقدماتي هستند براي پيشرفت و قرار نيست کسي براي سعادت، چشم از آنها بپوشد.» مدتي هم با صوفي ها آشنا مي شود و لي آنجا هم برايش جاي سوال بود؛ اينکه راه رسيدن آنها به خدا بيشتر يک سري تمرينات و اعمال به خصوص بود و بس! تحقيقاتش در باره صوفيسم که تمام مي شود و به نتيجه نمي رسد، با شيخي از همشهري هايش آشنا مي شود. اتفاقا سرگشتگي او هم از جنس همه دغدغه هاي خليل بوده است. آن دوست، اول مسيحي بوده، مدتي صوفي شده و در نهايت سال هاست که به شيعه گرويده: «زياد سراغش مي رفتم. با او از ريز و درشت اديان مختلف حرف مي زدم و او از معلومات و تجربياتش برايم مي گفت. بعد از انقلاب اسلامي، با امام خميني (ره) آشنا شده بود و سفري به ايران داشت. برايم بخش هايي از کتا ب هاي آقاي مطهري و علامه طباطبايي را مي خواند و روز به روز علاقه ام به اسلام بيشتر مي شد.» اين اتفاقات سه سال پيش براي او مي افتد. همين آشنايي، کتاب ها و راهنمايي ها مسير زندگي اش را تغيير مي دهد؛ چند ماهي هم طول نمي کشد که با شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيامبر(ص) و امامت حضرت علي(ع)، شيعه مي شود. نام «ديگو» را هم کنار مي گذارد و مي شود «خليل آگوستين». همان موقع ها هم در کلاس قرآني در مسجد بوينس آيرس شرکت مي کند و هم قرآن را بهتر درک مي کند و هم با دين تازه اش بيشتر و بهتر آشنا مي شود. اردوي پربرکت! اينکه پاي او چگونه به ايران و قم باز شد. براي خودش حکايتي دارد: «در همان کلاس قرآن که مي رفتم، روزي به ماگفتند که قرار است. منتخبي از شاگردان اينجا را به يک اردوي دو ماهه به ايران ببرند. من هم انتخاب شدم و تقريبا 11 ماه پيش همراهشان آمدم. شيراز، تهران، اصفهان و مشهد را نشانمان دادند. خيلي عالي بود! ايران واقعا زيباست. آخرهاي اردو که بود، گفتند کساني که بخواهند در ايران بمانند و دروس اسلامي را ادامه دهند، برايشان شرايطي فراهم است. از جمله همين مدرسه المهدي (عج) قم را معرفي کردند و من هم از داوطلباني بودم که اينجا ماندگار شدم.» در آن 12 سال مدرسه رفتنش نقاشي ياد گرفته بود. مجسمه سازي و گچ کاري هم مي کرد. اتفاقا حسابي هم ماهر شده بود و از اين راه کار هم مي کرد: « به ايران که آمدم، اين کارها را رها کردم و اينجا ديگر وقتش را نمي کنم. به نقاشي و هنر خيلي علاقه دارم. اگر فرصت کنم، حتما ادامه مي دهم ولي چه کنم که وقت اضافه کم دارم.» خليل مي گويد که حالا بعد از مسلمان شدنش کمي در کارهايش تغييرات ايجاد شده ؛ مثلا ديگر اژدها و پرنده هايي که براي تزئين مي ساخت و به نوعي نمادي از بت به حساب مي آمد، نمي سازد؛ «خيلي دوست دارم اگر فرصت کنم، مجسمه آدم هاي معروفي را که در به دست آوردن دين جديدم ياري ام کردند، بسازم. شايد اينجوري از همه شان تشکر کنم.» ايران بهترين خاطره ام آگوستين همان اول تکليف را معلوم مي کند که اينجا براي تحصيل آمده، نه زندگي. براي دانستن آمده، نه ادامه دادن. اما از راحتي هايش در اينجا مي گويد و از اينکه غربت چند هزار کيلومتري و دوري از وطنش را کمتر احساس مي کند. از اينکه دوستان جديدش جاي برادارنش در آرژانتين را گرفته اند: « اينجا آدم هايي هستند که با هر روشي که بتوانند کمکت مي کنند؛ مثلا هر وقت اراده کني، اطلاعاتي در مورد اديان مختلف و بخصوص دين اسلام در اختيارت قرار مي دهند. اين همه دانشمند، عرفا و علما که در ايران هستند و در دنيا مشهورند، سرمايه هاي تمام نشدني اينجا به حساب مي آيند. مردم اينجا همه اهل اذيت نيستند. مخصوصا وقتي بدانند غريبي، سربه سرت نمي گذارند و کمکت مي کنند. اينجا که آمدم به انتخابم مطمئن شدم. فهميدم شک هايي که قبلا کرده بودم، درست بود. يکي از چيزهايي که در زمان مسيحيتم زياد مي شنيدم، ديکتاتور بودن و تروريست بودن مسلمانان بود. در حالي که اينجا از ترور خبري نيست، کسي اينجا به من زور نمي گويد: ايران مطمئنا براي هميشه يک خاطره شيرين و خوب براي من خواهد ماند.» مي گفت و قتي به کشورش برگردد، حتما از فرهنگ پر قدمت و بزرگ ايران برايشان خواهد گفت. از مهمان نوازي ها، امکاناتي که در اختيارش بود و خاطرات شيرينش، ايران کمکش کرد تا مطمئن شود که اين راه، او را به هدفي که مي خواهد، خواهد رساند: «در کشور و بسياري کشورهايي که در موردشان مطالعه کردم، از جمله در مورد خود من پيش از مسلمانيم، مردم هميشه احساس خلأ مي کنند. انگار هميشه يک جاي قلبشان خالي است. براي همين هم هميشه به تفريحات زودگذر و خوشي هايي که معمولا اين خلا را بزرگ تر مي کند، روي مي آورند. هر روز تعداد مراجعان به روان شناس ها بيشتر مي شود. با اينکه ابزار رفاه رو به افزايش است. اما احساس مي کنم که اين مشکل در ايران کمتر است. چرا که دين شان کمک شان کرده تا قلبشان را با يک لذت تمام نشدني به نام خدا پر کنند.» جاي خالي قلبم، پرشده همه اين ماجراها هم براي اين بود که خيالش را راحت کند و قلبش را آسوده: «حالا که مسلمان شدم، بزرگ شدنم را لمس مي کنم. مي فهمم که دارم پيشترفت مي کنم. سوال هايي را که حتي آنقدر برايم عجيب بود که نمي توانستم به زبان بياورم، خود به خود جوابش را پيدا مي کنم.» خليل دوستان زيادي در آرژانتين دارد. از برادرها و اعضاي خانواده اش هم که مي گويد، به خلاها و سوالاتي که در ذهن آنها هست هم اشاره مي کرد. اميدوار است که تجربيات و معلوماتي که مشکل او را الان حل کرده، مشکل آنها را هم حل کند: «تا حالا زياد با آنها صحبت کرده ام. برايشان جالب است که من از مشکلات قبلي ام رها شده ام. براي همين به حرف هايم گوش مي کنند. يکي از دوستانم به جايي رسيده بود که مي گفت خدا وجود ندارد. اما وقتي با او صحبت کردم، نظرش عوض شد. گاهي با آنها سر پوچ گرايي آدم هاي امروز حرف مي زنيم و آنها استدلال هاي من را قبول مي کنند.» يکي از تاثيرات اسلام آوردنش را تغيير نگاهش مي داند. حالا ديگر به هيچ چيز و حادثه اي سرسري و بيهوده نگاه نمي کند. همه چيز و هر اتفاقي را آيه و نشانه اي از خدا مي داند. نشانه هايي که اگر نتيجه درست از آنها بگيري، به سعادت ايده ال انسانيت نزديک تر مي شود و اگر بيهوده از آن بگذراي يا نتيجه غلط بگيري، سر از همين پوچ گرايي ها و بي هدفي ها در خواهي آورد. براي همين هم از اين اسلام آوردنش سرخوش است. اسلامي که با تحقيق به دست آمده. 999 منتظر اخبار ، انتقاد وپیشنهاد شما هستیم:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 441]