واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بررسي امكان يا امتناع علم ديني/ 12نظريه «گزيدهگويي دين» در باب علم ديني، نسبت به نظريات ديگر در اين حوزه معقولتر است
گروه انديشه: نظريه «گزيدهگويي دين» نسبت به نظريات «حداكثري دين»، «هرمنوتيكي» و «قبض و بسط» از معقوليت بيشتري برخوردار است.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، بررسي علم ديني از حيث مفهوم و امكان تحقق در گرو دريافت هويت علم و دين قرار دارد؛ يعني در ابتدا بايد بفهميم كه معناي علم و دين در اين اصطلاح چيست؟
مقصود از علم در تعبير علم ديني، علم تجربي است. از اينرو اين تعبير ناظر به روابط محتملي است كه پژوهندگان، ميان شاخههايي ازعلوم تجربي و دين برقرار ميكنند و از تعابيري چون روانشناسي اسلامي، جامعهشناسي اسلامي، تربيت اسلامي و مانند آنها سخن به ميان ميآورند.
ممكن است قيد اسلامي ممكن است با قيود ديگري چون مسيحي، يهودي و جز اينها جايگزين شود. همچنين عناوين علمي نيز ممكن است محدود به علوم تجربي انساني نباشد و علوم تجربي طبيعي را نيز در بر گيرد. بحث علم ديني ميتواند همه اين موارد را زير پوشش آورد.
سخن گفتن از علم ديني، تا آنجا كه به عنصر دوم آن، يعني دين مربوط ميشود، مستلزم داشتن تصور روشني از مسائلي است از اين قبيل كه متون ديني چگونه فهميده ميشوند و دين عهدهدار تبيين اموري براي انسان است و بر اين اساس نگرشهاي متفاوتي وجود دارد. يكي از اين ديدگاهها نظريه حداكثري از دين است. بر اساس اين نظريه دين حاوي همه حقايق هستي و پاسخ به همه نيازهاي آدمي است و متون ديني همچون نسخه كاملي است كه در بردارنده اين حقايق و پاسخ به حوائج آدمي است.
بر اساس اين نظريه جهان آفرينش و شريعت متناظر با يكديگر نگريسته ميشوند، چنانكه هر حقيقتي از جهان آفرينش جلوه و بياني در شريعت يافته است. به سخن ديگر ميتوان از كتاب تكوين و كتاب تشريع چنان سخن گفت كه يكي ترجمان ديگري است، آنچه در كتاب تكوين با وجود و موجودات نگاشته شده در كتاب تشريع در قالب حروف و كلمات آمده است.
در حاليكه نظريه حداكثري در پي آن است كه علوم و دانشهاي مختلف را تابع دين و به بيان دقيقتر مندرج در دين لحاظ كند دو نظريه ديگر؛ يعني نظريههاي هرمنوتيكي و قبض و بسط در مقابل آن بر آن هستند كه معرفت ديني را تابعي از علوم و دانشهاي بشري در نظر آورند. با توجه به چنين قطببندياي ميتوان گفت كه نظريه گزيدهگويي در نقطهاي در ميانه آن دو قرار ميگيرد.
اين هم به خاطر اين هست كه به بيان مختصر اين نظريه بيانگر آن است كه دين نه زبان به بيان همه حقايق هستي گشوده است، نه زبانش چندان صامت است كه جز از طريق علوم و معرفتهاي بشري ياراي سخن گفتن نداشته باشد. اساس اين تلقي گزيدهگويي دين است و دين سخن خاص خود را به زبان ميآورد نه از هر دري سخن ميگويد نه از هر سخني باز ميماند.
اگر همانگونه كه در نقد نظريه حداكثري مطرح هست بپذيريم كه دين را جامع همه حقايق هستي دانستن به تعطيل عقل و ابطال حكمت الهي در تقسيم كار ميان عقل و شرع ميانجامد و اگر همان گونه كه در نقد نظريه هرمنوتيكي مطرح است و بپذيريم كه معرفت ديني در شكل تابعي به اسم بيمسمايي بدل ميشود و اگر همانگونه كه در نقد نظريه قبض و بسط مطرح است بپذيريم كه كلگرايي تند و كثرتگرايي آييني، نه تنها با مشكلاتي معرفتشناختي رو به رو هستند، بلكه در عرصه معرفت ديني ويژگي تابعي به آن ميبخشد و امكان حقيقتجويي و حقيقتافزايي بينالادياني را از بين ميبرند.
در اين صورت نظريه گزيدهگويي دين ديدگاهي جلوه خواهد شد كه از معقوليت بيشتري برخوردار است؛ زيرا در اين نظريه كوشش بر آن است كه برخلاف نظريه حداكثري از حوزه معيني براي ديدن دين سخن گفته شود.
در نظريه متعادل ميان ديدگاه حداكثري و حداقلي از دين، ديدگاه گزيدهگويي مطرح هست. در نظريه گزيدهگويي تصور بر اين است كه دين عهدهدار بيان هر سخني و طرح هر گونه معرفتي نيست، بلكه سخن معيني براي گفتن دارد، اما در بيان اين سخن به شيوهاي روش و مشخص سخن به ميان آمده است، نه با ابهام و ايهامي كه توان تحمل هر گونه تفسيري را داشته باشد.
حاصل كلام آنكه دين در نظريه گزيدهگويي چنين تصور ميشود كه سخن و پيام معين را گزيده است و خود در باب آن و نه در هر بابي سخن ميگويد و منتظر پرسش پرسشگران نميماند.
متناسب با نظريه گزيدهگويي ميتوان گفت كه آنچه در متون ديني اسلام و به ويژه قرآن آمده به يك اعتبار به سه منطقه تقسيم ميشود: منطقه مركزي، منطقه مياني و منطقه مركزي. منطقه اول منطقه مركزي است كه شامل آموزههاي اصلي دين است. اين آموزهها، اعتقادات، ارزشها و احكام ديني را در بر ميگيرد. در اين منطقه محتواهاي اصلي دين قرار دارند و دين بودن دين به آنها بستگي اساسي دارد.
منطقه دوم، منطقه مياني است كه مطالب جانبي را در بر ميگيرد. اين گونه مطالب خود در شمار آموزههاي اساسي دين نيستند، بلكه به منظور تبيين و تحكيم آن آموزهها مطرح ميشوند. از اينرو اين گونه مطالب همراه يا مطرح ساختن آموزههاي اساسي به ميان ميآيند.
منطفه سوم منطقه مرزي است. دليل آن كه اين منطقه را مرزي ميناميم، آن است كه اين منطقه چون قلمروي مشترك ميان متون ديني و دنياي مخاطبان اين متون است. اين منطقه مشتمل بر باورهايي از نوع عقل سليم همراه با استدلالهاي عقلي است. در اين منطقه با تكيه بر باورهاي عمومي مردم و با توسل به برخي از استدلالها از حقانيت آموزههاي اساسي مربوط به منطقه اول دفاع ميشود.
كاركرد اين منطقه از متون ديني بسيار درخور توجه است و همچون زبان گوياي دين عمل ميكند. اين منطقه با تكيه بر عقل سليم و شيوههاي استدلالي مورد قبول آن همچون برزخ يا منطقه مشتركي ميان آموزههاي ديني از سويي و باورهاي غيرديني مردم از سوي ديگر است.
از مهمترين كاركردهاي منطقه سوم متون ديني تبيين ضرورت وجود دين، تبيين آموزههاي اساسي مورد نظر دين، ايجاد تزلزل در بنيانهاي باطل فكري و پاسخ به چالشهاي فكري رقيبان است.
در تعبير علم ديني واژه علم را با دو قيد به كار ميبريم: نخست اينكه علوم تجربي مورد نظر است، نه علم به مفهوم اعم كلمه و ديگر اينكه از علوم تجربي تنها علوم تجربي انساني در كانون بحث قرار دارد. بنابراين در بكارگيري تعبير علم ديني به مواردي چون روانشناسي اسلامي يا جامعهشناسي اسلامي نظر داريم.*
*منابع: خسرو باقري، هويت علم ديني، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1382؛ سيدمحمدتقي موحد ابطحي و ديگران، امكان يا امتناع علم ديني، چاپ سوم، 1387، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
جمعه 31 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]