تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در حقيقت خداوند جهاد را واجب گردانيد و آن را بزرگداشت و مايه پيروزى و ياور خود قرارش ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827712808




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دست نوشته هاي من ...


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : دست نوشته هاي من ... Hidden-H15-07-2007, 02:43 AMدست نوشته ای از خودم: روزها در پی هم می گذرند و سرزمین من همچنان سرد و خشک است. سرزمین من دیگر حتی رنگ شقایق های وحشی را نیزبه خود ندیده است. گرم است و من غرق در سرما! دیگر مرا یارای رفتن نیست. حتی دیگر توان گفتن اینکه نمی توانم بگویم را نیز ندارم. سرزمین من دیر گاهیست مرده است. سرزمین من دیگر سرزمین نیست! سرزمین من بیابانیست غرق در شن های روان و سراب هایی بیشمار که می کشاند مرا به سویش و می خندد به من آنگاه که در برابرش زانو می زنم. گاهی وقتها به سرزمینت حسودی می کنم. گاهی وقتها به سرزمین سبز و سرشار از عشقت غبطه می خورم و با خود می گویم گرچه سرزمینش را نشناخته اما سرزمینش چه زیبا و دوست داشتنیست. کاش سرزمینم را یارای سبزی بود تا سرزمینت خنده ای هر چند از روی شیطنت به روی سرزمینم می زد و سرزمینم اینچنین مرگ را تجربه نمی کرد. سرزمین من قلب من است. حامد جیلانی Hidden-H15-07-2007, 02:45 AMدست نوشته ای خودم: نزدیک صبح باران نه هوای شرجی و گرم بیرون! سرمای دور وسرد کولر!سکوت ترسناک اتاق وصدایی که آرام آرام می گوید: تنهایی همیشه تنهایی. باران نه برف! هوای سرد بیرون ! گرمای سوزنده ی بالای سر! صدای ترسناک ماشینهایی که از روبرو می آیند و صدایی که بلند می گوید: جاده برفیست مجبوریم توقف کنیم. عبور خاطره ها از فراسوی ذهن رژه ی جملات و حرفهای مرده نگاه فراموش گشته و اشکهایی که نریخته خشک شدند! انگشتانی که بخار شیشه ی پنجره ی اتوبوس را آرام آرام کنار می زند و چشمانی که اشک باران خیره بر برفهای نشسته بر جاده تنایی را می اندیشد. چه می خواند؟ باید بروی و بدانی که مرده ای بیش نیستی! صدای پیانو!با فشار هر کلیدی از آن اشک می جهد و دل خون می بارد و عشق ناجوانمردانه می میرد. تکرار صدای در آمده از ساز تنهایی یادآور تکرار تکرار گذشته است. آنگاه که در کنارش راه می روی و بادام زمینی می خوری به چه می خندی؟ آنگاه که بر چشمانش زل می زنی و دستانش را در دستانت محکم می فشاری به چه دلشادی؟ آنگاه که از دوریش اشک باران می شوی به چه امید داری؟ تو مگر نمی دانی...؟؟ تو مگر نمی دانی که این بغض آسمان شمال برای ناجوانردیه ناجوانمردان دارد می شکند؟ تو مگر نمی دانی به این نوشته ها نیز دیگر ایمانی نیست؟ تو مگر نمی دانی؟؟ چشمان خیره ات را به چه دوخته ای؟ اندوهت را می بینم! اما... اما ای کاش می دانستی که هیچ آسمانی برای غرور حرفهایت نخواهد گریست. ای کاش می دانستی نفرت چیست! ای کاش...! چشمان پر از بغضت را می بینم! دستان سرد و لرزانت را نیز همی! نمی دانم چرا اما احساس می کنم مرده ای! مثل من! برای زل زدن به برف جاده و گریستن بی درنگ دیگر دیر شده است! حالا فقط هوای شرجیه بیرون را داری و سکوت اتاق و خاطراتی را که....! حامد جیلانی MEHR IMAN05-10-2007, 01:16 AMياد باد روزهايي كه گام هايم پيرو ارزوهايت بود بهار چون طفلي شيرخوار گريه سر داده بود و ارام نمي گرفت . جاده لباس سكوت بر تن داشت گويي سال هاست كه به خود عابري نديده من زمهريري از احساس بر تن داشتم، طراوت در وجود من گم مي شد . درختان به شكوفه نشسته بودند و تو بعد از سال ها كوبه دلي را نواختي كه روزگار فراموشش كرده بود . با اولين لبخندت همه قفل ها شكستند و كينه ها فرو ريختند . عاشق تر از ديروز مي نگريستمت سلام كردي و من ياد اولين سلامي افتادم كه در كوچه پس كوچه هاي دور اشنايي سرگردان هو مي كشيد . دست دراز كردي به حكم هميشه - اما من گرفتار سكوت بودم - پس زدي . نگاهت شوق غمگيني داشت سراغ ريشه هاي ديرين گرفتي و من اندكي از استانه در فاصله گرفتم تا فرود ايي و به يمن قدوم تو خلوت سنگينم بشكند . حسرتي با حيرتي اميخت وقتي شكسته تر از دوران وارد كلبه رنگ پريده ي ما شدي و شاخه هاي پير بي توجه به حضور تو بي پروا از معصوميت عشق سخن راندند . گويي براي اولين بار مي ديدمت زير الاچيق احساس كنار حوض دلم نشستي دست تو در تلاطم امواج رقص ماهي ها و نور ..... سراغ نجابت ايام از من گرفتي گفتم شور جواني ام را سال ها پيش در قعر ترين نقطه دور مدفون ساختم تا احساس چلچله هاي بي اواز را دريابم تا تنهايي بلبلان را حس كنم و بدانم پرستو ها بدون بال هايشان چگونه پرواز مي كنند . گفتم هزاران بار به خون خواهي دل هاي شكسته پيش تو امدم امدم تا از تك تك غم هاي عالم با تو سخن گويم و بپرسم به كدامين گناه در مهمان سراي تو مصلوب گشته ام ؟ اما افسوس در همه ان هزاران بار لب خاموشم اجازه گستاخي نداد . عزم رفتن كردي اما من سر تا پا التماس ماندنت بودم . ترسيدم رنجيده همه گله هايم باشي گفتمت شرمنده دلم هستم كه هيچ نگفته ام چقدر خاطرتو مي خوام . گفتم اگر با تو هزاران راه رفته بپيمايم باز در انتهاي مسير مشتاق شروعي دوباره خواهم بود مگر مي شود تو باشي و من در پس هر لحظه اي شكر گذار وجود تو نباشم ؟ اري التماست كردم به ماندن گفتم" پير مرد خسته را عاشق بايد كرد و دخترك دلشكسته را تسلي داد !" گفتي :داغ دلت ؟ گريه كردم و گفتم ارام گرفت ..... MEHR IMAN05-10-2007, 01:18 AMحرفي بزن ، چيزي بگو بگذار مهر كلام تو سوداگر خيال من باشد . من مرهمي براي زخم هاي گشوده مي خواهم دلخسته من ، نوشداروي من تويي بيا و ارامم كن . سكوت كنم يا فرياد زنم دگر قاصدك ها ياريم نمي كنند گويي زمان مرا از ياد برده است . مدت هاست كه ترنم نگاه تو نوازشگر وجود من نيست نظري كن بگذار لطافت به شوق كرشمه تو جان گيرد . دل من شكسته لحظه هاست مرا اينك درياب همين دم نه پس از ان . diana_198908-10-2007, 01:09 AMتو رفتی و ناراحتی من بیش از این باشد که چرا رفتی این است که چرا آنگونه ... ناگهان و غریب و سرد و رویایی!تو رو به غروب و من رو به تو تو پشت به من و من پشت به ارزوهای با تو بودن! من دست به دامان تو بودم و تو دست به سوی خورشید تو میرفتی و مرا میکشیدی ناگهان از دستم رها شدی به هر حال جدا شدیم ..تو از من و من از یک دنیا امید من اشک میریختم که برگردی .....من پریشان و پر از درد چهره ات هنگام رفتن یادم است دیده به جاده ای دوخته بودی که رو به خورشید میرفت آغازش من بودم و پایانش خورشید ارغوانی رنگ و خط وسط جاده جای پای طلایی تو بود تو رفتی انقدر که در انتهای جاده همراه خورشید غروب کردی و رفتی.....!!! امروز که به ان جاده نگریستم دیروز به یادم امد دیروز که زمزمه کوچ سر دادی و رفتی من این رفتنت را هرگز فراموش نمی کنم چرا که مرا تنها میان غمها و تاریکیها رها کردی و رفتی چرا رفتی؟ چرا آنگونه بی رحمانه رفتی؟ diana_198908-10-2007, 01:09 AMمن با خاطرات تو زنده خواهم ماند چه غمگین از این رفتن و از این روزهای یرد تنهایی شاید باور نکنی از من فقط همین کلمات که با شوق به سوی تو پر میکشند باقی میماند وشاید یک روز که خواستی احوال مرا بپرسی عکسم را در آلبوم سفر کرده ها ببینی تمام دغدغه ام این است که ایا بعد از این سفر محتوم میتوانم همچنان با تو سخن بگویم؟ آیا دستی برای نوشتن و دلی برای تپیدن خواهم داشت دوست دارم به حیات کلمه ای نجیب دست یابم تا رهگذران غمگین صبحگاهان زیر آفتابی نارس مرا زمزمه کنند میدانی که خسته ام پس بگذار کلماتم دمی روبه رویت بنشیند و نگاهت کند تا به حقیقت این جمله درآیی که میگوید : مرا از یاد خواهی برد نمیدانم؟ ولی میدانم که از یادم نخواهی رفت diana_198908-10-2007, 01:10 AMدوباره تنها شده ام .دوباره دلم هوای تو را کرده است خودکارم را از ابر پر میکنم و برایت باران مینویسم به یاد شبی افتم که تو را میان شمع ها دیدم دوباره میخواهم به سوی تو بیایم میترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بماند میترسم نتوانم بنویسم و اخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد و تازه ترین شعرم به تو هدیه نشود دلم میخواهد همه دیوارها پنجره شوند و من تو را در میان چشمهایم ببینم دوباره شب .... دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته است دوباره شب .... دوباره تنهایی..... دوباره سکوت و دوباره من و یک دنیا خاطره. diana_198908-10-2007, 01:13 AMلحظه لحظه تمام حرفهایش بر وجودم لرزه می افکند کلمه به کلمه حرفهایش تمام وجودم را در هم میشکند خدای من..........؟؟؟!!!! آرزوی دیدن لبخند زیبایش بر دلم مانده آرزوی خیره شدن چشم هایش من حتی وازه ای از آن را در نیافتم حتی لحظه ای چشم هایم ندید نگاهش چه میخواهد حتی برای ثانیه ای نشنیدم صدای لرزانش چه میگوید من همانند دریایی خروشان من همانند کبوتری بی بال جوابی در مقابل آن همه دل دادگی ندادم جز سکوت تلخ diana_198908-10-2007, 01:14 AMمن لحظات بارانی زیادی دارم همه شان پر بود از جرعه جرعه هق هقش نمناکی دستانش را بر روی گونه هایم لمس میکنم من از چشمانش راز تنهایی را خواندم من با سکوتش شعر مهربانی را گفتم من حلقه ای بودم در انگشتانش اما روزی خود را جدا دیدم تنهای تنها در کوچه پس کوچه های غربت نگاه عاشقی میخواستم که تو مرا نگریستی گویی زندگی را در افق نگاهت یافتم من را به فلک ببر این بار تنهایم بگذار تا ثانیه ای احساست کنم من را به قصر دریایی ها ببر به جایی که فقط من باشم و تو diana_198908-10-2007, 01:15 AMروزهایم گذشت تباهی در بینشان بود ظلمت در لحظه لحظه های خاطراتم فریاد میکرد آشفتگی لحظه ای این قلب دربه درم را آرام نگذاشت من تنهایی خواستم اما نه این چنین من ارامش خواستم اما در کنار تو.... خاطرات درون سینه ام بوی تو را خواهد داد و نگاهم منتظر لحظه ی نگاه کردنت خواهد بود من دیگر قلبی ندارم برای چند ثانیه قلبت را به من بسپار RohAm Ram208-10-2007, 01:28 AMبه تنهایی خود کرده ام خو جفت چشانم میکند سوسو چشمان قرمزم میخ گشته بر در کسی هست آیا بر من زند سر؟ magmagf08-10-2007, 05:26 AMسلام در این تاپیک فقط نوشته های نثر خودتون را قرار بدهید اشعار خود را در تاپیک زیر بگذارید !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! ممنون S.A.R.A09-10-2007, 01:58 PMمن اکثر نوشته هام کوتاه هستن نمی دونم مناسب این تاپیک هست یا نه ... به سلامتی آدم ایمان دارم حتی اگر خدا هم آدم را به زمین تبعید نمی کرد آدم آنقدر خدا را می پرسید که تاب دیدن ناامیدی خدایش را نداشت و خود را به زمین محکوم می کرد حتی اگر مجبور می شد خودش زمین را بنا کند ... S.A.R.A09-10-2007, 02:02 PMبه سلامتی آخرین دیکته مشترک ! وقتی که گفتم " خداحافظ " از خودم نگفتم ... از روی دست تو نگاه کردم ... نمی دونم شاید عمداً دستتو باز گذاشته بودی ! cityslicker09-10-2007, 02:13 PMسهم من ازاین دنیاست میتوانم آنراتقدیم تو کنم میتوانم هروقت بخواهم آنرا طلب کنم زلال است بی منت میاید وآرام میکند روح خسته مرا من دوستش دارم وتومیفهمی که دلگیرم تنهاوبیکس صورتم راگرم میکندومحتاج نوازش ودستان تو آرامم میکند تنهاییم رامی گیردازمن وتپش حیات می بخشد دوستش دارم این تنها سهم شیرین من ازروزگاراست اشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــک وخدادیده گانم رابدان محتاج نمود تادرحسرت بازگشتن به آسمان همیشه بگـــــــــــــــــــــــ ـریم چون میگریم آسمان ازدرون چشمانم به زمین میچکد آسمان ازمن می آیدنه من از آسمان مهرداد cityslicker18-10-2007, 02:51 PMدیگرنخواهم نوشت،صدایم رانخواهی شنید وقت رفتن است ،تمام شد تصویرم بجامانده ،قلمم بردفتر،نگاهم به آسمان توپلکهایم رامی بندی،ومن ازآسمان به تومینگرم تومیخوانی،وبارهابه عکسم خیره می شوی،باورنمیکنی؛ من نیستم خاطرات زبانه میکشد،حالا صدایم چون نسیم میماندودل رامیلرزاند آخ کاش وقتی که بود.......وامروز من هستم تنفس خاکی میکنم پس مثل همانروز مراببین،صدایم رامیشنوی؟ کلمات دفترم به همان شیرینی است؟ کاش افسانه حیات را باورمیکردیم،آیاخوابهایمان به پایان خواهد رسید؟ مهم نیست ،جدی نگیر فقط بخوان من ازآسمان به تومینگرم تاتونیزبه آسمان بیایی مهرداد CITY SLICKER cityslicker18-10-2007, 04:04 PMگاهی فقط یک کلمه ماه بکش ، خونه بکش ، بگو خوشی سبزه بکش ، گل بکش ، بگو شادی راه بذار بیراه بذار کمون بیار سفید بذار ، زرد بذار ، قوس بیار جنگل ، آب ، آبشار درخت ، برگ ، کوهسار راستی چی میخواستی بگی؟ جنگ ، بابا ، شهید بابا سوسوی فانوس ، موج موج دریا دل دل عاشق ، ناز ناز یار آب بیار ، آتش بیار ، زمین بیار گلاب بپاش ، عطر بپاش ، گل بپاش زمزمه کن ، شعر بخون هلهله کن ، ساز بزن ابر بپاش ، نقل بپاش ، باران بپاش راستی چی می خواستی بگی؟ جنگ، بابا ،شهید، بابا چادر بزن ، کوچ بکن ، در بزن ، جاده واکن نور بیار ،سبدبیار ، نبات بیار عسل بیار ،باده بیار ، می بیار قدم بزن ، آبله کن تاول بزن ،زخم کن عرق بپاش ، شرم بریز ، حوصله کن راستی چی می خواستی بگی؟ جنگ ، بابا ، شهید ، بابا شعر نگو ، یار نخواه ، ناز نیا ، غم بخور ، سوز بخواه ، ناله بیار تشنه بشو ، کام نگیر ، آه بکش رسوایی ، غریبی ، بی همنوایی عاشقی ، بی سامانی ، در به دری روح ، جسم، باد ، خاک عذاب ، دوزخ ، خلوت ، نگاه راستی چی می خواستی بگی؟ جنگ ، بابا ، شهید ، بابا دیگه نرو ، بی ما نرو دیگه نیا ، با ما نیا دیگه نخواب ، بی ما نخواب دیگه نبین ، ما را نبین فاصله کن ، سقوط کن اوج تویی ، قافله کن ساز بخواه ، طرب بخواه، هروله کن راستی چی می خواستی بگی؟ جنگ ، بابا ، شهید ، بابا کلام من ، سکوت من ، شعر من ، غزل من خوب من ، بد من زشت منم ، یار منم ، غار منم ساز منم ، ناز منم ، عشق منم سوز تویی ، روز تویی ، جان تویی سبزه تویی ، وصل تویی ، آخر تویی نا کام ، بی محتوا ، سرگردان راستی چی می خواستی بگی/ جنگ ، بابا ، شهید ، بابا کلاغ پر ، زمین پر ، دریا پر روح پر ، خوب پر ، گل پر عسل پر ، عشق پر ،سبزه پر آب پر ، آبشار پر ، جنگل پر درخت پر ، برگ پر ، کوهسار پر گلاب ، ساز پر ناز پر جنگ پر ، شهید پر ، بابا پر راستی چی می خواستی بگی ؟ جنگ ، بابا ، شهید ، بابا ، مهرداد CITY SLICKER سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 521]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن