واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: «دختری که در یک مزون زنانه کار میکند، ربوده میشود. پرنگ، پســـر ویدا (صاحب مزون) در یک درگیری به زندان میافتد. شیوا (خواهر ویدا) وکالت مردی را که زن و فرزندش را به قتل رسانده به عهده میگیرد. در این میان جنازه مانکن دیگری به اسم چیستا پیدا میشود...» اینها معماهایی است که حامد عنقا در شروع سریال گنجاند تا داستان اولین سریال شبکه خانگی ایران متفاوتتر از آن چیزی باشد که فکرش را میکردیم. خالق قلب یخی از اقبالی که سریالش پیدا کرده است، بینهایت ذوق میکند، او عاشق دنیای پر رمز و راز ادبیات پلیسی – جنایی است که در آن دلهره حرف اول را میزند. قلب یخی در سه فصل 12 قسمتی در حال ساخت است که هنوز کسی نمیداند بر سر شخصیتها چه میآید و داستان ما را به کجا خواهد برد. بخشهایی از گفتگوی همشهری سرنخ شماره 67 با نویسنده اولین سریال ویژه شبکه نمایش خانگی که به تازگی قسمت نهم آن به بازار آمده است را در ادامه میخوانید:
• چند سال قبل در یکی از شهرستانهای دور بودم. یک شب داشتم به قصه دو خواهر فکر میکردم، یکی از آنها وکیل بود و وکالت یک قاتل را برعهده داشت که رفته رفته به او علاقهمند شده بود، اما بعد از مدتی فهمید خواهرش با آن قاتل ارتباطاتی دارد. قرار بود من این قصه را برای تلویزیون بسازم اما مدام کار پیش میآمد و این پروژه به تعویق افتاد تا اینکه بخش خصوصی از ما خواست که یک سریال کار کنیم. آنها فکر میکردند که زوج من و حسین لطیفی بهترین گزینه است برای اولین سریال بخش خصوصی که بتواند خارج از تلویزیون ساخته شود. همان موقع هم به آنها گفتم دلم میخواهد سریالی بسازیم که از سادهپسندی و سادهانگاری دور باشد، برای همین قصه قلب یخی را با یک نگاه دیگر، شخصیتها و فضای متفاوت ساختیم. من میدانستم که قرار است برای تماشاگرانی سریال بسازیم که در حال حاضر بهصورت غیررسمی و از طریق شبکههای زیرزمینی میتوانند به وفور سریالهای خارجی ببینند، برای همین دلم نمیخواست که با سریالی مقایسه شویم و قلب یخی را پیشنهاد دادم. • بیننده اگر بخواهد این مسابقه را ببرد باید حتی یک پلان را هم از دست ندهد تا بتواند به آن لذت و حظی که ما دلمان میخواهد برسد. دیگر گذشته آن زمان که مردم فرق کار خوب با کار دم دستی را ندانند. • ما من عاشق این گرهها هستم. خب روابط آدمها ساده نیست که من بخواهم در سریالم ساده به آن نگاه کنم و هیچ گرهای در آن ایجاد نکنم. یک زن و یک مرد به شکل خیلی اتفاقی با هم دیدار میکنند و این رابطه اصلا ساده نیست. حامد و ستاره در قصه ما هزار نوع پیچیدگی دارند، این گرهها لازم بود. • واقعیت این است که من از همه چیز تاثیر میگیرم؛ از اتفافاتی که در خیابان میافتد، قصههایی که پدرم در کودکی برایم خوانده، صفحات روزنامهها و خیلی چیزهای دیگر. من به ادبیات چرک یا به قول شما جنایی خیلی علاقه دارم، شخصیت مورد علاقه من از همان زمان کودکی شرلوک هولمز بوده همیشه در اتاق کار من یک پوستر بزرگ از این آدم است و همه اینها باعث شده من نسبت به ژانر جنایی یکسری تعلقات فکری داشته باشم، مثلا وقتی در دادگاه میبینم زنی شوهرش را کشته، از یک بعد دیگر به این قضیه نگاه میکنم و برایش قصه میسازم. • تریلر نویسی (تریلر گونهای از ژانر جنایی است که در آن تعلیق و دلهره حرف اول را میزند) را دوست دارم. به نظر من قلب یخی جزو معدود کارهایی است که در این ژانر ساخته شده است. من از کودکی گرفتار ادبیات پلیسی بودم.
• صفحه حوادث روزنامهها جزو اولین صفحاتی نیست که میخوانم اما معمولا از آن رد نمیشوم. بعضی از پروندههای خوب مثل پرونده شهلا جاهد را دنبال کردم حتی در دادگاهش هم حضور داشتم و شاهد محاکمه بودم. من در رشته حقوق درس خواندم و یاد گرفتهام که به سهولت درباره آدمها قضاوت نکنم. اگر روزی قرار باشد این قصه را بنویسم، قصه زندگی یک عاشق را مینویسم که در زندگیاش پاگیر یک قتل شده است. • یک بخشی از داستان قلب یخی درباره قاچاق دختران به دلیل سودجویی، به کشورهای عربی است. در سریال به وضوح به این مساله اشاره نمیکنم چون غیرت ایرانی بودنم اجازه این کار را به من نداده است اما این اتفاق تلخ افتاده و پروندههای واقعی وجود دارد. پرونده گروههای زیرزمینی که در ایران فعالیت میکنند را خواندم چون میخواستم در قلب یخی به آن اشاره کنم، گروه فراماسونری از این نوع بودند،اما نمیدانم چرا بقیه به این موضوعات نمیپردازند. • الان که هرکدام از شبکههای تلویزیونی را باز میکنید راجع به آخرالزمان و مستندهای شیطانپرستی حرف میزنند، پس خط قرمزی برای هشدار دادن وجود ندارد. آدمها بدون دلیل دست به قتل نمیزنند، یک نفر باید به مرزی از ویرانی برسد که دست به قتل بزند، ما میخواهیم در این سریال هشدار بدهیم که آدمها به ته خط نرسند. هرکدام از شخصیتهای این سریال را که دنبال کنید میبینید که ظواهرشما را به کجا ممکن است برساند. جوانهای قلب یخی نمایندههای واقعی جامعه ما هستند. نباید مثل کبک سرمان را توی برف کنیم و مدام بگوییم ما عالی هستیم و مشکلی نداریم. بعضی از ما مشکلاتی هم داریم، چرا نباید اینها را نشان بدهیم. • قلب یخی نه قرار است پاسخ دهد، نه راهحلی برای مشکلات ارائه بدهد نه مثل خیلی از سریالها با شعارزدگی دیگران را نصیحت کند، قلب یخی میخواهد سوال ایجاد کند و بعد بینندگان خودشان سعی کنند جواب بگیرند. • مشغول نوشتن فیلمنامه فصل دوم هستم. هر روز هم یک ایده تازه برای سریال دارم، سرنوشت شخصیتهایم را مشخص کردهام. من با شخصیتهای فیلمنامهام زندگی میکنم، آنها را من آفریدهام و خودم هدایتشان میکنم تا به سرانجام برسند. • قلب یخی اسم اولیهای بود که انتخاب شد، من میخواستم صندل آبی و خانه عروسک را جایگزین کنم اما تهیهکنندگان و دوستانمان در تصویر دنیای هنر احساس کردند قلب یخی موفقتر است، من هم قبول کردم. قلب یخی یک تعارض دارد؛ قلب منبع گرماست و یخ منبع سرما، این اسم میخواهد بگوید قلب آدمها وقتی آن گرمی خاص خودش را از دست میدهد سرد میشود و یخ میزند و آنوقت است که همه چیز وحشتناک میشود. شخصیتهای قلب یخی، رفته رفته تبدیل به انسانهایی میشوند که قلبی از یخ دارند. • مردم خوب ما نباید فکر کنند داستان قلب یخی یک داستان دور از دسترس است که اتفاق نمیافتد، این اشتباه است. من به همه میگویم اگر صفحات روزنامه یا همین سرنخ را میخوانید و چشمتان به حادثههای دردناک میخورد، باور کنید که این حادثهها در کمین شما هستند و مرگ فقط برای همسایه نیست. خودتان را برای یک لحظه جای آنها بگذارید. اگر درسریال قلب یخی میبینید که یک نفر زنش را میکشد، یا دختری دست به کار خطا میزند، این اتفاقها ممکن است برای ما هم رخ دهد. پس باید همیشه با چشم باز زندگی کرد. 999 منتظر اخبار ، انتقاد وپیشنهاد شما هستیم:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]