تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه گرفتن در گرما، جهاد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816544871




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

- روزی که شهید مطهری از شهید باهنر عصبانی شد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

راسخون: به گزارش خبرآنلاین این روزنامه نوشته است: مرحوم رضا برقعی سال‌های سال در آموزش و پرورش و در تدوین کتاب‌های درسی با پدرم همکاری می‌کردند. در اواخر عمرشان به سراغ ایشان رفتم. مرا که دیدند، سخت گریستند و گفتند: «من و پدرت 15 سال با هم در یک اتاق کار می‌کردیم و حتی یک بار هم پیش نیامد که ایشان عصبانی شود یا برخوردی با هم داشته باشیم. من گاهی اوقات از صبر و شکیبایی زیاد ایشان عصبانی می‌شدم. ایشان بسیار کم حرف و صبور بود.» خاطره دیگر مربوط به دوره وزارت ایشان می‌شود. در دوره پاک‌سازی‌ها، روزی پدرم در معیت چند نفر از همکارانشان به وزارتخانه می‌روند. یکی از خانم‌هایی که پاک‌سازی شده بود، در حالی که حجاب درستی هم نداشته، پیش می‌آید و از پدرم می‌پرسد: «شما وزیر را می‌بینید؟» پدرم لبخندی می‌زنند و می‌گویند: «بله می‌بینم. » آن خانم حرف‌های تندی می‌زند و حتی فحاشی می‌کند و می‌گوید که او را بیهوده پاک‌سازی کرده‌اند. دوستان پدرم می‌گویند هرچه به چهره ایشان دقت کردیم، اثری از عصبانیت در آن ندیدیم. نکته جالب این بود که هر چه لحن خانم تندتر می‌شد، در چهره شهید آرامش بیشتری می‌دیدیم. وقتی حرف‌های خانم تمام شد، پدرم گفتند: «وزیری که می‌گویید من هستم. طبیعی است که در این غربا‌ل‌ کردن‌ها، گاهی خالص و ناخالص درهم آمیخته می‌شوند. من رسیدگی می‌کنم و اگر حقی از شما تضییع شده باشد، آن را باز می‌گردانم. » آن خانم بسیار شرمنده شد و معذرت خواست. خاطره سوم من به زمانی مربوط می‌شود که جلسه شورای انقلاب در منزل ما تشکیل شده بود. پدرم عادت داشتند همه تلفن‌ها را جواب بدهند. در فاصله جلسه، تلفن زنگ زد و پدرم را پای تلفن خواستند. پدر آمدند و به تلفن جواب دادند. من در اتاق بیرونی قدم می‌زدم که بعد از مدتی دیدم شهید مطهری برآشفته و عصبانی بیرون آمدند و گفتند: «می‌شود برای چند لحظه ملاحظه کسانی را که تلفن می‌زنند، نکنید و بیایید به کارمان برسیم؟»     1002





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن