واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نگاهي به روابط پر فراز و فرود آمريكا و فرانسه - 1
خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا): پاريس - "جرج بوش" رييس جمهوري آمريكا هفته گذشته و در خلال آخرين سفر اروپايي خود در دوران حكمراني بر كاخ سفيد، به بيان برخي از محورهاي سياست خارجي واشنگتن در دوران پرتلاطم زمامداري هشت ساله خود پرداخت.
جرج بوش از جمله معدود سياستمداران امريكايي و بين المللي است كه پيش از جلوس بر مسند رياست جمهوري هيچگاه از كشور خود خارج نشده بود. از اين روي به اروپا تنها در دوران بر تخت نشستن خود در كاخ سفيد و از منظر رياست جمهوري امريكا نگريسته و از ديدار كرده بود. اروپايي كه بيشترين فرود و نشيب در رابطه با ايالات متحده امريكا در خلال پنج دهه اخير را در دوران جرج بوش تجربه كرده است.
در اين ميان، سفر رييس جمهوري امريكا به فرانسه و سخناني كه وي در اين كشور در خصوص روابط پاريس و واشنگتن بر زبان آورد بار ديگر توجه همگان را به مناسبات پيچيده دو كشور معطوف كرد.
وي جمعه شب گذشته و در حضور ميزبان خود "نيكلا ساركوزي" رييس جمهوري فرانسه خاطر نشان كرد: فرانسه نخستين دوست امريكا در جهان بوده و هيچ اختلاف نظري نتوانسته است به اتحاد دو كشور خدشه اي وارد آورد.
وي در ادامه سخنان خود به آنچه وحدت نظر تاريخي واشنگتن و پاريس در مناسبات خود در دوران حساسي چون دو جنگ جهاني ، جنگ سرد و دوران پس از 11 سپتامبر و به اصطلاح مقابله با تروريسم خواند اشاره كرد.
بسياري از كارشناسان مسايل سياسي دو سوي آتلانتيك، سخنان بوش را تلاشي بر اي تثبيت گشايش فصلي نوين در روابط واشنگتن و پاريس مي دانند كه پس از روي كار آمدن نيكلا ساركوزي به عنوان رييس جمهوري فرانسه در ارديبهشت ماه سال گذشته با چرخشي آشكار به سوي واشنگتن و نزديكي هر چه بيشتر روابط دوكشور همراه بوده است .
اما آياواقعيت روابط واشنگتن و پاريس بر مناسبات راهبردي واتحاد هميشگي فرانسه و امريكا در مناسبات جهاني حكايت دارد؟
نگاهي به تاريخ طولاني روابط دو كشور و به ويژه در نظر داشتن اين روابط در دوران هشت ساله زمامداري جرج بوش مي تواند گواهي بر پيچيدگي اين مناسبات باشد كه فارغ از زبان ديپلماتيك موجود، بر بسياري از ناگفته هاي اين مناسبات تاكيد خواهد داشت.
بدون ترديد فرانسويان در دوران رقابت استعماري خود با انگلستان در قرون هفدهم و هجدهم ميلادي ، هيچگاه از رويدادهاي قاره جديد غافل نبودند.
حضور واحدهاي ارتش استعماري فرانسه در بخش هايي از كانادا و به ويژه منطقه كبك جاي پاي محكمي براي پاريس در قاره جديد ايجاد كرده بود. با اين همه استعمارگران بريتانيايي بر بخش هاي گسترده تري از قاره جديد و ايالت هايي كه به زبان انگليسي سخن مي گفتند سيطره يافته بودند. منازعات فرانسه و انگليس در اروپا كه با درگيري ها و نبردهاي سنگين زميني و دريايي در اروپا و ديگر كانون هاي اختلاف و بحران در جهان همراه بود در نيمه دوم قرن هجدهم ميلادي به امريكاي شمالي گسترش يافت.
استقلال طلبان امريكا كه بر ضد استعمار انگليس بر ايالات خود مي جنگيدند، با بهره برداري از اختلافات پاريس و لندن گرايشي آشكار به فرانسه يافتند و فرانسويان كه از فروپاشي استعمار انگليس در ممالك امريكاي شمالي بيشترين بهره و رضامندي را مي بردند، به عنوان نخستين متحد سياسي و همچنين بزرگ ترين تامين كننده سلاح و جنگ افزار استقلال طلبان در نبرد با نيروهاي انگليسي شناخته شدند.
تاريخ نگاران، جنگ هاي استقلال امريكا در نيمه دوم قرن هيجدهم ميلادي جزييات حمايت پاريس از جنگ جويان امريكا در نبردهاي استقلال اين كشور بر ضد استعمار انگليس را به تفصيل ذكر كرده اند و بر اين نكته تاكيد دارند كه بدون ارسال منظم سلاح هاي فرانسوي به جبهه هاي نبرد و حمايت همه جانبه پاريس از امريكاييان، استقلال سيزده ايالت امريكا از استعمار انگليس بسيار دشواربه نظر مي رسيد.
با اين همه چرخ جهان سياست همواره بر يك مدار نمي گردد. منافع ملي كشورها و واحدهاي سياسي، دوستي و اتحادي هميشكي را رقم نمي زد و فراز و فرود هاي فراوان در مناسبات بين الملل در نهايت به سود مجموعه اي رقم خواهد خورد كه بهترين برداشت را از شرايط جهاني داشته باشد. اين امر اصلي انكار ناپذير در روبط واحد هاي سياسي در جهان است كه به طور طبيعي بر مناسبات فرانسه با امريكا نيز در دوران پس از استقلال آمريكا از استعمار انگليس حاكم بوده است.
ديگر سخن آنكه سياست حمايت پاريس از استقلال طلبان آمريكايي بر ضد رقيب سرسخت اروپايي آن يعني انگليس در نهايت با ميزان منافع ملي فرانسه تعريف مي شده است و رهبران آمريكا در دوران استقلال نيز با همين ميزان يعني منافع ملي كشور نوخاسته خود به تعامل با فرانسويان برخاستند. در چنين شرايطي، سخن از اتحاد دايمي آن گونه كه رييس جمهوري امريكا در آخرين سفر خود به فرانسه بيان داشت تنها به تعارفاتي سياسي و ديپلماتيك مي نمايد كه مجال چنداني در عرصه سياست واقعي در مناسبات بين المللي نداشته است.
از همين روي آمريكاييان كه در دوران جنگ هاي استقلال و به ويژه در سال 1776 با حمايت آشكار فرانسه گوهر استقلال كشور خود را به تملك درآوردند، تنها پس از گذشت چهار دهه به عنوان خصم پاريس بر سرزمين هاي تحت سلطه فرانسه در امريكاي شمالي تاختند.
رهبران ايالات متحده آمريكا كه از حضور گسترده فرانسويان در مرزهاي شمالي (كبك و كانادا) و جنوبي (ايالات لوييزياناي فرانسوي زبان در امريكا) خود ناخرسند بودند، همواره درانتظار فرصتي مناسب براي زدودن سايه قدرت فرانسه بر فراز كشور نوپاي خود بودند.
اين فرصت در دوران جنگ هاي خونين اروپا در دهه دوم قرن نوزدهم ميلادي فراهم شد.
فرانسويان كه خود انقلابي بزرگ را در سال 1789 تجربه كرده بودند و سوداي راهبري اروپا با ارزشهاي برخاسته از اين تحول بزرگ اجتماعي را داشتند، خود را روياروي ديگر قدرت هاي اروپايي يافتند كه به هيچ روي با تغيير وضعيت موجود اروپا در آن زمان نظري مساعد نداشتند.
جنگ هاي دوران ناپلئون بناپارت كه از سواحل اقيانوس اطلس تا قلب روسيه را دربرگرفته بود، تمام توان پاريس را منعطف به رويدادهاي اروپا و مقابله با دشمنان آن دراين قاره كرده بود.
هنگامي كه سپاهيان فرانسوي دراوج نبردهاي اروپا و در جبهه هاي متعدد كارزار مي كردند، رهبران وقت امريكا فرصت را براي اخراج نيروهاي پاريس از سرزمين هاي وسيع و گسترده لوييزيانا مغتنم شمردند.
ادامه دارد ....
جمعه 31 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]