تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 31 خرداد 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801489174




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بسته پيشنهادي براي شعر امروزايران!


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بسته پيشنهادي براي شعر امروزايران!


‌‌كوتاه سخن:‌

اكبر اكسير در چهارم اسفند 1332 در محله آبروان شهرستان مرزي آستارا به دنيا آمد. تا زمان بازنشستگي، با مدرك ليسانس ادبيات فارسي، دبير دبيرستان‌هاي آستارا بود. اولين شعرش در سال 47 در يكي از نشريات وقت چاپ شد كه به قول خودش چون تمام نسخه‌هاي آن نشريه را خريد، كسي از چاپ آن مطلع نشد!

او در كنار پرداختن به شعر، نقد، طنز، روزنامه‌نگاري و طراحي‌آرم را هم پي گرفت. شعر را تا سال 72 با چاپ اولين مجموعه‌اش در سال 61 با عنوان (انتشارات اميركبير) ادامه داد و از سال 72 تا 82 سكوت اختيار كرد و به تعبير خودش به پرداخت.‌

او در اين 10 سال، دست به شعر نزد تا آن كه در سال 82 با مجموعه (انتشارات نيم ‌نگاه) به دنياي شعر برگشت و در همان سال نيز مجموعه شعر ديگري را با عنوان (انتشارات ابتكار نو) روانه بازار كتاب و علاقه‌مندان به نوعي ديگري از شعر طنز كرد.‌

او با معرفي با شعرشويي و شعر كليشه‌اي و تكراري مواجهه نمود و با طرد دوم شخص مفرد مؤنث از شعر، توجه به اشياء و محيط زيست و ميراث فرهنگي را در شعر امروز به چالش كشاند و به زبان مردم از درد مردم گفت.‌

مجموعه در دست انتشار ، تازه‌ترين دفتر شعر اكسير است كه به زودي توسط عرضه خواهد شد.‌

آنچه در پي مي‌آيد، گفتگويي مبسوط و مفصل با اين شاعر و منتقد صميمي و با صفاي حلقه شاعران آستارايي است كه به لطف و همت دوست محقق و شاعرمان جناب آقاي تهيه و تنظيم شده است. زحمت عكسبرداري از استاد هم با عكاس فرانو(!) جناب بوده است.

‌* آقاي اكسير، سكوت 10 ساله جنابعالي در دهه هفتاد كه دهه شكوفايي و يك نوع آزادي نگرش شعري بود،‌ آيا مبناي خودآگاهانه و مصلحتي بوده و يا جبر و ناشي از مراقبه ناخودآگاهانه؟

--- سياهي لشكرها با آنكه هستند اما نقشي ايفا نمي‌كنند. مثل اجتماع گوسفندان در يك رمه. من معتقدم در جهاني با اين همه گرگ اگر قادر نيستيم نقش چوپان را بازي كنيم حداقل به سگ بودن رضايت دهيم. سياهي لشگر بودن تحقير شعور آدمي است. بويژه آدمي كه نام هنرمند را يدك مي‌كشد. به‌نظرم سه دهه سياهي لشكر بودن براي من كافي بود تا همراه با تحولات اجتماعي دهه شصت نقشي هر چند اندك در عرصه شعر داشته باشم. دهه شصت دوره انتقال و دهه هفتاد، دهه آزمون و خطا در شعر بود. دهه‌اي كه تقدس نام‌هاي بزرگ با يورش جوانان جسور و شعورمند زير سؤال رفت و شعر محافظه كارما از سيطره نام‌ها فارغ‌ شد.

مطبوعات ادبي نيز اجباراً به تنوع انديشه بها داد و دريچه‌اي براي نمايش نبوغ و سلايق ادبي گشود. من نه جسارت صادق هدايت را داشتم كه بوف كورها را بينا كنم و نه شعور نيما را كه قالب شكن باشم.

شيطنت روحي من به تمام قالب‌ها سرك كشيده بود و ناآرام و بي‌شكيب در پي فرصتي بود تا از كليشه و تكرار درآيد و گلويش را به آوازي نابهنگام بگشايد. در دهه هفتاد براي خوب نگريستن و متفاوت ديدن بازيهاي جوانان شاعر، خود را كنار كشيدم. آبها كه از آسياب افتاد شعر مورد نظرم را با توجه به نكات مثبت شعر دهه هفتاد، نياز زمان، سليقه مخاطب ايراني ارائه كردم. اين سكوت نه آگاهانه بود و نه ناآگاهانه، مقتضاي نياز زمانه بود براي تخليه ذهن و زبان از شعر مقتدر معيار و يك خانه تكاني در آستانه بهاري متفاوت كه قرار بود از درخت چنار ادب هزار ساله سيب بچينيم!

‌* نظر برخي از شاعران مركزنشين در مورد تحولات اخير شعر آستارا، مقيم شدن بيژن كلكي در اين شهر و توجه خاص از طرف شاعران پرآوازه به اين جغرافياست. آيا شما اين تأثيرپذيري را مي‌پذيريد؟

--- بيژن كلكي هرچند بزرگ بود اما بزرگواري منوچهر آتشي مقيم بوشهر را نداشت. بيژن كمتر كسي را به خود راه مي‌داد. او همفكر و يا حتي شاگرد نمي‌خواست. به آدم‌هايي توجه داشت كه مدام برآنها تسلط داشته باشد، در صورتي‌كه ما او را از انزوا بيرون كشيديم و پايش را مجدداً به مطبوعات ادبي گشوديم. به اندازه‌اي كه منوچهر آتشي در معرفي شعر جنوب و شاعران جوان بوشهري كوشيد، او هيچ كمكي به معرفي ما نكرد. او فقط در منيت و عناد خاص خود بود و با تمام خست‌هايي كه از اين بابت داشت شاعري سترگ بود. ظرفيت و ظرافت شعر سپيد را مي‌دانست، يك زرگر تمام عيار بود كه در تراش واژه و تركيب‌سازي‌هاي بديع استاد بود و دست كمي از معبودش شاملو نداشت. بيژن شخصيتي نا آرام و متزلزل داشت لذا يك دوست براي خود نيندوخت. بيژن براي غيرشاعر، انساني روشنفكر، مبادي اخلاق، صميمي و براي شاعران يك نيماي عصبي بود. حضور او اما براي من مغتنم بود از لابلاي خاطرات جسته گريخته‌اش با اهالي دهه چهل بيشتر آشنا شدم. او به نگرش شعري من از نظر چگونه ديدن و چگونه سرودن غيرمستقيم تأثير داشت.

كاش شكست‌هاي عظيم روحي و اوضاع روزگار و زود رنجي‌هاي بيژن مجال مي‌داد تا او استادي دلسوز براي ما باشد. به هرحال تأثيرشخصيت ادبي و شعرهاي جانانه‌اش قابل كتمان نيست. اگر چيزي به ما نياموخت اقلاً سعادت آن را داشتيم كه با مهمانان بزرگوارش چونان شاملو، براهني و... عكسي به يادگار داشته باشيم. خدايش بيامرزاد و به ما رحم كناد!

‌* يك نوع تجدد و تحول در گوشه‌هايي از اشعار اوليه‌تان در سوك سپيداران به‌نظر مي‌رسيد. به‌خصوص شعر تقريباً بلند بازار شيك. آيا اين تجدد، جرقه‌هاي اوليه تحولات مدرنيستي شما گرديده؟

--- بازار شيك كه مربوط به سال 55 مي‌شود نمونه‌اي از همان شيطنت روحي يادشده است كه اگر مطبوعات ادبي از آن استقبال مي‌كردند شايد من طنز را بيشتر جدي مي‌گرفتم. نمونه‌هاي اين زبان ساده و طنزآلود در كارهايم فراوان بود اما دهه پنجاه، دهه حاكميت استعاره بود. خفقان حاكم برجامعه، شاعران و روشنفكران را به انزوا كشانده بود و اكثريت نشريات ادبي تعطيل بودند. شايد ده شب شعر گوته، آخرين گلوله اين بزرگان بود كه برقلب سكوت و مميزي در سال 56 شليك شد. لذا رسالت مبارزه در نبود آزادي احزاب و مطبوعات مستقل به شاعران و هنرمندان واگذار شده بود كه نهايتاً به شعر استعاري و چريكي منتهي شد. شاعران شهرستاني در بي‌خبري كامل با مجلات گل و بلبل مغازله مي‌كردند و من نيز فارغ‌ از اين حركت گله‌اي نبودم، با آن‌كه تجربيات اندكي داشتم و نمونه‌هايي از شعر اجتماعي سروده بودم.‌

‌* آيا هنوز به ارائه بيست بندي، مانيفست پيشنهادي فرانو بعد از گذشت 5 سال پافشاري و يقين داريد؟

--- البته، همچنانكه آدرس خانه ما در اين 5 سال تفاوتي نكرده است، آن 20 مورد راهنماي شعر فرانو نيز بدون تغيير پا برجاست. القاي نام مانيفست بر آنها كمي بي‌انصافي است. در لفافه اكثر شكلات‌ها تركيبات و افزودني‌هاي مجاز و در كاتولوگ اكثر محصولات، نحوه‌ استفاده آنها را چاپ مي‌كنند تا مصرف كننده با آشنايي كامل به سراغ آنها بروند. اين بيست مورد نيز حكم همان نوشته‌ها را دارد تا مخاطب با حوصله و دقت به سراغ اين شعرها برود، در سپهر متن قرار بگيرد و به لذت متن برسد.

اگر شما اين بيست مورد را طرز تهيه شعر فرانو قلمداد كنيد بايستي بعد از عمل به دستورالعمل آن، افزودني‌هاي مجاز را وارد كنيد. در اين صورت اين 20 مورد با كتاب مستطاب راهنماي آشپزي فرقي نخواهد داشت. پس از اين انشاء نتيجه مي‌گيريم كه با مانيفست و اساسنامه و اعلاميه نمي‌توان به شعر رسيد، بل تمام اين موارد ما را به خوب خواندن و درك صحيح از شعر مي‌رساند و شعر خود حديث ديگري است كه در هزاره سوم هيچ بخشنامه‌اي را نمي‌تابد جز هوشياري شاعر در لحظه بيهوشي!

‌* آيا شعر فرانو را شعر مختص اكسير مي‌دانيد يا نوعي نگرش و مكتب و حلقه؟

--- ژن‌فرانو در هزار سال ادب فارسي جريان داشت. در دهه هفتاد از پدر و مادري به نام زمان و زبان شكل گرفت و در دهه هشتاد توسط من نامگذاري شد و توسط من و دوستان به توليد انبوه رسيد. شعر فرانو مكتب نيست، يك بسته پيشنهادي براي شعر امروز ايران است. يك چشم به نوعي ديگر نگريستن، يك زبان به نوعي ديگر گفتن، يك دعوت به نوعي ديگر انديشيدن است. از حلقه ادبي آستارا معرفي شد و در كل نوعي تفكر است براي به كار انداختن‌ ذهن‌هاي مستعدي كه از فرط ‌تكرار بي‌استعداد ديده مي‌شوند. شعر فرانو مختص تمام انديشه‌هاي شگرف، روح‌هاي ناآرام و انسان‌هاي كنكاشگري است كه مي‌خواهند قبل از آن كه بميرند اشتباهات شاعران گذشته را جبران نمايند و خلاصه اين كه فرانو شعر مختص من نيست، هرچند من خود را مختص آن نموده باشم.

* پافشاري شما در سرودن اين نوع شعر توسط شاعران بعضاً جوان آستارايي شبهه‌اي ايجاد نموده كه مثلاً اكسير توجه و يا نيم‌نگاهي به شعر كارگاهي دارد؟ نظر شما چيست؟

--- در طول مدتي كه با دوستان حلقه فرانو بوده‌ام همواره كارم نه دادن ماهي بلكه ياد دادن ماهيگيري، فراهم كردن لوازم ماهيگيري، نشان دادن محل ماهيگيري، شناساندن انواع ماهي و طرز پخت و حتي معرفي محل عرضه آن بوده است. فقط نوعي ماهي را به ذوق و ذائقه آنها گذاشته‌ام. اگر اهل ماهي خاوياري‌اند بروند وسط خزر، اگر به اردك‌ ماهي و قورباغه و سگ ماهي قانع‌اند بروند مرداب و اگر طالب شعر آسان هستند به حوضچه‌هاي پرورش ماهي يا فروشگاه‌هاي شيلات سري بزنند. ‌

من خود زخمي نوچه بازي و نوچه‌سازي هستم.‌ 30 سال معلمي ادبيات به من آموخت كه شاگردانم را دوست بدارم و آنچه را صلاح خود مي‌دانم از آنها مضايقه نكنم. تأكيد مي‌كنم شعري كه من از آن طرفداري مي‌كنم محصول كار نيست، حاصل گاه است و باشعر كارگاهي فرق دارد. اگر دوستان جوان، گاه فرانويي را درك نمايند، به شعر امروز رسيده‌اند. در ضمن در روزگاري كه بچه مرشدها فراتر از مرشدان خود عمل مي‌كنند رئيس كارگاه شدن مزيت نيست و كج‌كلاهي نشانه قلندري نيست، به سر بينديشيم نه كلاه، دوست شاعر من!‌

‌‌* حذف تو مؤنث مرسوم و يا عشق و آرايه‌هاي عاشقانه يا فلسفه ذهني و خيال‌انگيز از شعر، آيا فرانو را دچار يك نوع جموديت، ‌ضد شاعرانگي و محدوديت يا تكرار نمي‌كند؟

- تجربه سه دهه كليشه و تكرار به من آموخت كه براي متفاوت نوشتن، زبان، لحن، فرم، واژه و سوژه متفاوت لازم است. بزرگان به حد كافي در اين موارد قلمفرسايي كرده‌اند.

به طوري كه از هر زبان كه مي‌شنوم تكراري است. لذا از هزار سال شعر فارسي كه آلوده به دروغ و ريا بود و حتي معشوقش مذكر و مخنث و از شعر معاصر كه آلوده به شعار و ماليخوليا بود گذشتم تا براي اولين بار شعر را از آسمان به زمين بكشانم و آن تقدس پوشالي‌اش را بشكنم و به جاي الهه شعر از كيسه زباله الهام بگيرم تا بوي واقعي محيط پيرامونم را به دماغ جهان برسانم. ‌

حال به جاي چشم و ابروي مصنوعي يار فرضي به معضلات محيط‌زيست؛ به جاي خيال‌پردازي‌هاي يك بعدي عرفاني باسمه‌اي، به ميراث فرهنگي؛ به جاي انسان شيك و آرماني روشنفكران كافه‌نشين، به مردم گرسنه و مجروح جهان خود مي‌پردازم و اين آغاز شكفتگي شعر فرانو است، نه عامل جموديت و محدوديت آن. جناب‌ پوررستم! يك مريم حيدرزاده براي هفت پشت ادبيات عاشقانه ما كافي است! روزگار من روزگار آخ و اوخ و اوا عزيزم نيست. براي نوشتن از مصائب انسان امروز ديگر كلمات فاخر و ذهنيات عليل جواب نمي‌دهند. ‌

‌* نظرتان راجع به فتوريسم و شباهت‌هاي فرماليست‌ها با فرانو چيست؟

---- فرانو كوششي است آگاهانه براي تلفيق شعر فارسي با مؤلفه‌هاي نوين شعر امروز جهان. لذا در اين رهگذر اگر به خاطر زبان غيراحساسي و مكانيكي و فرم و نحوه‌ اجراي آن شباهت‌هايي با مكاتب‌ ادبي جهان دارد و يا به نظر بعضي از منتقدين نوعي شعر پست‌مدرن تلقي مي‌شود، اين تفكيك و تشخيص‌ها وظيفه منتقدين ادبي و نقد فني است و اظهارنظر من جز نماياندن خودخواهي و ساده‌لوحي من نتيجه‌اي نخواهد داشت. من بدون اين كه تعمدي در نزديكي اين شباهت‌ها داشته باشم شعر خاص خود را سروده‌ام. شعري كه با سليقه مخاطب امروز همخواني دارد، شعري است در ادامه منطقي گزارش نيما يوشيج از نوگرايي. ‌

مكاتب ادبي با گذر زمان كهنه مي‌شوند و تن به جايگزيني مي‌دهند. آنچه در نظر من بوده است شعري است بدون تاريخ انقضاء كه همقدم انسان امروز رشد مي‌كند و نيازهاي آن را با زباني قابل فهم ارائه مي‌كند. اين نوع شعر نه قالب خاصي را بر مي‌تابد و نه مي‌تواند در بند مكتب و ايسم خاصي بماند. فرانو لحن وحشي شعر امروز ايران است كه مي‌تواند در بحبوحه بحران مخاطب به آشتي آن برخيزد. فرانو يك شعر كاملاً ايراني است با ويژگي‌هاي جهاني. ‌

‌* كاربرد طنز، فرم، ايجاز و چيدمان در فرانو؟

---- تمام موارد ذكر شده بالا هر يك به نوعي در متفاوت نشان دادن اين نوع شعر مؤثرند. در شعرهاي من طنز در خدمت پيام است. شعر به دلپذيري و تلخي واقعيت‌ها در لايه‌هاي آن به شيريني گزنده‌اي مي‌رسد. فرم به اقتدار زبان خاص آن كمك مي‌كند. ايجاز در بند بند آن با هوش ربايي تمام، مخاطب را غافلگير مي‌سازد و چيدمان كلمات كه در نهايت فرم را مي‌سازد از انديشه آگاهانه انتخاب كلمات براي رساندن منشوري از مفاهيم خبر مي‌دهد و خيلي از موارد دست به دست هم مي‌دهند تا از وراي چند سطر ساده غيرشعري به فينالي غيرمترقبه برسيم، به طوري كه در يك قطعه شعر فرانويي از عنوان شعر گرفته تا كلمه پايان، هيچ واژه‌اي خودسر اجازه حضور نمي‌يابد. تك‌تك كلمات هر شعر مسئوليتي را به عهده دارند كه با آگاهي تمام به كار گرفته شده‌اند. بايد اضافه كنم كه موارد فوق در هر نوع شعري منجر به فرانو نمي‌شود. ذوق و تجربه شاعر در اجراي آن و به كارگيري نوع كلمات و ساير منسوبين! از ضروريات اين شعر است.‌

‌* در شعر تركيه سه شاعر، مثلث عجيب را بنيان نهادند: اكتاي رفعت، مليح جودت و اورهان ولي. به نظر شما فرانو چه تشابه يا نسبتي با اين جريان دارد؟ چون اين مثلث هم در واقع در توازي و بهم زننده شعر فخيم و معيار ايجاد شده بود.

هر حركتي بالاخره از جايي بايد شروع شود. تمام جريان‌هاي ادبي و حتي علمي از نقطه‌اي شروع شده‌اند. تحول ادبي با تحولات اجتماعي و گذشت زمان و احساس نياز مردم آن جامعه به طور ناملموس شروع و به مرور شكل مي‌گيرد. تشكيل حلقه و انجمن و مثلث و مربع اين كار را تسريع مي‌كند. از ميان اين تشكل‌ها و فعاليت‌ها و پيگيري‌هاي مداوم است كه حركت‌هاي اوليه به شكل‌گيري سبك و مكتب و... مي‌انجامد. مقايسه فرانو با حركت‌هاي بزرگ ادبي كمي خوشباورانه است؛ چون نه من اورهان ولي هستم، نه دوستان جوانم رفعت و جودت! براي كارهاي بزرگ، مردان بزرگ لازم است كه تمام دغدغه‌ زندگي‌شان هدفشان باشد. شايد فرانو شباهت‌هايي از نظر فرم، زبان و لحن و طنزآميزي و نحوه اجرا با شعرهاي اورهان ولي داشته باشد اما به هيچ وجه حلقه ادبي آستارا با مثلث تركيه قابل مقايسه نيست. شاعران جوان آستارايي، از جمله جنابعالي، داراي استعدادهاي شگرفي در شعر امروز هستيد كه اگر قدر خود را بدانيد و به مطالعه پيگير ادامه دهيد بعيد نيست روزي بالاتر از اورهان ولي و ديگران بايستيد.‌

* در كار شما يك تبعات تبليغ و يا ژورناليسم، هميشه مشهود هست، آيا براي اشعار خود اين تبعات زماني و يا تاريخ مصرف مشخصي را در نظر داريد؟

--- تبليغات و ژورناليسم زاييده زندگي امروز است و به نوعي در اين مجموعه شركت دارد. اگر گاهگاهي شعر من ناخنكي به اين مقوله مي‌زند هدفش وارد كردن بخشي از واقعيت‌هاي جامعه امروز در شعر است. شعري كه مي‌خواهد فرزند زمان خود باشد تا همراه هجو آن پديده مذموم به روال طبيعي شعر كمك كند، كاربرد اين چنيني مسائل روز نامش تاريخ مصرف نيست بلكه ثبت تاريخ شيوع آن پديده است كه بعدها به درد جامعه شناسان مي‌خورد. يادمان باشد در شعر طنز براي خروج از يكنواختي و تكرار، طنزپرداز از تمام لوازم موجود براي پيشبرد اهداف كمك مي‌گيرد تا القاي پيام كند. شعري متهم به تاريخ مصرف است كه راوي مسائل حقير روزمره باشد و با فراموش شدن سوژه و مرور زمان، مفهوم خود را از دست بدهد. در دهه چهل فروغ، پپسي و سينماي فردين را بين مردم تقسيم كرد و هنوز مارك تاريخ مصرف بر آن متصور نيست. نحوه كاربرد واژه در سوژه مهم است، نه صرف انتخاب چند واژه روز آمد.

* آيا دوري از خيال و ذهن و يا ماليخولياي مرسوم و واژه‌هاي جوهري و شاعرانه و گنجاندن اشيا و واژه‌هاي غيرجوهري در شعر و شاعرانه بخشي بدان‌ها، عمر شعر را كوتاه نمي‌كند؟

---- عمر شعرها به حضور واژه‌هاي خاص منحصر نمي‌شود، اگر چنين بود بايستي تمام شعرهاي خيال پردازانه و ذهني ماندگار مي‌شدند. در حالي كه چنين نيست. نه اشيا مي‌توانند شعر را نجات دهند، نه رويا و ماليخوليا.

صحبت من در طرح سوژه و زبان روز مخاطب است كه به جاي پرداختن به موضوعات ذهني وارد مقولات عيني بشويم. زير پايمان را ببينيم و به اشياي حقير، هويت جديدي بدهيم و اين جابه جايي واژگان و مفاهيم را براي يكبار هم شده آزمايش كنيم. آن وقت شاعر، جامعه‌اش را مي‌بيند و در فضايي صميمي با مخاطب ارتباط برقرار مي‌كند و شعرش در سبد مصرف روزانه مخاطب مي‌نشيند. مهارت و خلاقيت شاعرانه در اجراي موفق يك شعر به موارد ديگري نيازمند است كه بحث عيني - ذهني جزيي از آن است.

* براي شعر آيا مي‌توانيد جغرافياي بومي را مدنظر بگيريد؟ مثلاً شعر آستارا؟

---- در بحث شعر، من اعتقادي به شعر جنوب و شمال يا آستارا - آبادان ندارم. شعر در وهله اول بايد شعر باشد و بعد تقويم و نقشه و نمودار. من اما در شعر به جغرافيا توجه مي‌كنم. معتقدم از وراي شعر بايد محيط زيست و اقليم شاعر ديده شود. اين به صميميت شعر مي‌افزايد و ما را با موقعيت شاعر آشنا مي‌كند. شعر جنوب نه به خاطر شرجي و نفت و خرما مطرح است و شعر شمال نه به خاطر باران و شالي و درخت و سبزه‌اش. تيزهوشي و زبان خاص و مهارت شاعران است كه ارزش شعر را نشان مي‌دهد. منظور من از شعر آستارا، معرفي حركت جمعي شاعران جوان ماست كه با نوگرايي و ذوق و استعدادي شكوفا در گوشه‌اي از اين مرز پرگهر فعاليت مي‌كنند. نيما مي‌گفت از يك ده‌كوره هم مي‌شود جهاني شد. منظور نيما هم ده‌نشيني شاعر نبود بلكه جهان‌بيني و كلي نگري شاعر را گوشزد مي‌كرد. شعر آستارا اگر قرار است يك تيتر براي محافل ادبي ايران باشد بايد تمام انرژي ها در واقعيت بخشي به اين عنوان آرماني بسيج شود. بچه‌هاي ما بايد خود را باوركنند تا به آرزوهاي بزرگ خود برسند.

* آيا شما اعتقاد به مراقبه درون يا الهام شعري داريد، يا براي شعر پيش‌فرض‌هاي فرميك و مكانيسم غيرثابتي قائل هستيد؟

---- بحث مراقبه و الهام و كشف و شهود يا حركتهاي مكانيكي و به طور خلاصه شعر سازي با توجه به مصائب امروزه بشر دستخوش تغييرات اساسي شده است. اگر عارف بيكار از دنيا بريده ديروز در گوشه‌‌اي اعتكاف مي‌كرد و فراغتي و كتابي و گوشه چمني داشت و قصيده‌هاي كيلومتري مي‌ساخت، شاعر جوان امروزي همان كار را در صفحه موبايل خود در كمترين فرصت انجام مي‌دهد. شرط اصلي نه پيش زمينه اين فعاليت‌ها بلكه حاصل و نتيجه اين تلاش است كه چه از آب درآيد. شعري كه شما ارائه مي‌دهيد، براي من نامعلوم است كه ده سال رويش زحمت كشيده‌ايد يا ده ثانيه. نتيجه آن مورد نظر است.در مورد من بايد عرض كنم تا جرقه‌اي از يك سوژه ناب در ذهنم نچخد(!) شعري مرتكب نمي‌شوم. هيچ فرقي نمي‌كند شما شعر را در خلوت خود بسراييد يا در ترافيك آن را بسازيد و يا خواب نما شويد و الهه الهام به شما رو بياورد، نتيجه كار مهم است. چه بسا شاعران پير سالي كه زحمات فرشته الهام را بر باد داده‌اند و چه بسا معماران جواني كه با يك تكه كلوخ، كاخ ساخته‌اند. مقوله مرگ مولف و حاكميت و اقتدار متن را بايد در نظرگرفت. تنها هنري كه به نظر من به سن شناسنامه‌اي هنرمند مربوط نمي‌شود شعر است و اكثر شاعران، شعرهاي معروف خود را در جوانسالي روحشان نوشته‌اند نه در پير سالي جسم!

* در مورد بحران رهبري نقد چه نظري داريد؟ آيا در فقدان نقادان حرفه‌اي و نقدهاي شاعران براي يكديگر اولويت و حكميت علمي قابل قبولي قائل هستيد؟

---- نقد فني و اصولي در هر زمينه‌اي كارساز است و مي‌تواند در ارتقاي فكر هنرمند ومخاطب موثر باشد. ضعف و قوت كار را بنماياند و راه را از چاه نشان بدهد و سپهر تازه‌اي در برابر رويش بگشايد. نقد فني باعث شكفتگي روح هنر مي‌شود. در جامعه ادبي ما منتقدين ويژه يا توليد نشده‌اند يا اندكند و اين عده اندك نيز براي عرصه اثرشان جاي مناسبي ندارند.

آنچه امروزه در اكثر نشريات ادبي به نام نقد چاپ مي‌شود، نيم نگاه، معرفي كتاب، تعريف يا تخريب نويسنده است نه نقد اثر. نقد دوستانه يا مغرضانه هيچ يك مؤثر نيست و نوعي آب در هاون كوبيدن است. نقد نويسي شاعران نيز به مجموعه‌هاي همديگر گاهش تاثير دارد چون از نوعي شعر حرف مي زند كه مورد قبولشان است و در آن نوع شعر تبحر دارند، اما اين چاره كار نيست. براي معرفي حركتهاي نوين ادبي، به ويژه شعر، بايد منتقدين آگاه و منصف همان نوع شعر تربيت شوند.

* در مورد رهبري شعر چطور؟ آيا معتقد هستيد در شعر به نوعي تكثير يا فرديت‌مندي ضد غول آسايي شاعر رسيده‌ايم؟

--- تا اولايل دهه شصت بحث رهبري شعر و بحران رهبري، سوژه داغ صفحات ادبي بود. مصاحبه معروف اينجانب با دكتر رضا براهني كه در دنياي سخن و جلد سوم طلا در مس آمده است نمونه‌اي از آن بحث است. اما با گذر از دهه شصت و آغاز دهه هفتاد اين بحث از رده خارج شد. چرا كه دهه هفتاد دهه فوران شعر و شاعران فهيم و جسور بود و شعر از قيموميت نام بزرگان، خارج‌شد و عرصه شعر بدون سلطه نام‌ها با تكيه بر جسارت‌هاي فردي به صداهاي گوناگون و متنوعي واگذار شد كه حرفي براي گفتن داشتند. در كنار تنوع ادبي و سلايق شعر امروز، غزل نو نيز پا گرفت و به رشد شگفت‌انگيزي رسيد كه هنوز هم ادامه دارد. اغلب اين صداها در غبار هياهوي صفحات ادبي گم شد. نبود ستاد رهبري بحران مديريت و منتقدين كاربلد و صفحات ادبي با مشاورين متخصص از جمله مواردي بود كه انبوه كتابهاي شعر دهه هفتاد را به بوته فراموشي سپرد. دهه هشتاد، دهه تكوين و تثبيت نوعي از شعر امروز است كه بر ويرانه‌هاي شعر و تجربيات شاعران دهه هفتاد بناد شده است. شعري كه سرزنده و شوخ و هر شاعري با صدايي مستقل و زباني ساده شعرهاي كوتاه خود را به گوش جهان خواهد رساند. آنجاست كه شعر آستارا و تلاش شاعران جوانش مشخص خواهد شد و شعر آستارا مرحله پيش دانشگاهي شعر دهه نود تلقي خواهد شد. تحقق اين آرزو بعيد نيست. من يقين دارم!‌

‌*‌ نظرتان در مورد زبان شعر مدرن با طنز چيست؟

-----‌ زبان شعر همگام با زبان جامعه رشد مي‌كند، پير مي‌شود، مي‌ميرد و دوباره متولد مي‌شود. زبان با هيچ بخشنامه‌اي قابل كنترل نيست. انبوه اصطلاحات خفن(!) بچه تهروني‌هاي دهه هفتاد در اندك مدتي سراسر ايران را فرا گرفت كه همان زبان مخفي بود كه مقوله‌اي خودجوش است. زبان شعر نيز از اين استثنا خارج نيست. اگر ما به دركي منطقي از مدرنيته رسيده باشيم، زبان شعرمان نيز مدرن خواهد شد و اگر از مدرن بگذريم به پست مدرن خواهد رسيد. شرط تحول، گريز از زبان فاخر رسمي ادبيات راكد هزارساله بود كه بايد تحولي در آن رخ مي‌داد. اخوان ثالث و احمد شاملو هرچند به شكوه شعر معاصر افزودند ولي با رجوع و بهره‌گيري از متون كهن فارسي، اين رشد را سال‌ها به تعويق انداختند. حال سالها زمان لازم است تا مخاطب تنبل و پخته خوار شعر امروز آن را بپذيرد و رشد دهد.

اما رابطه شعر مدرن با طنز يك رابطه پرسنلي است كه از دهه هفتاد همراه با تئوري‌هاي ترجمه‌اي وارد شعر به اصطلاح مدرن و پست مدرن شد. آن هم با ترفندهاي گوناگون و شاعران جدي و جوان با جابه‌جايي كلمات، آوردن ايهام و جناس و پارادوكس و فعل‌هاي لولايي، كژتابي و بازي‌هاي زباني به طنز رمق رسيدند كه به خوانش متن كمك مي‌كرد و در جلب مخاطب تأثير داشت. طنز به مفهوم مطلق بايستي در سوژه و چهارچوب فكري شعر روان باشد نه در سطر و تركيبات مياني آن. شيطنت‌هاي زباني بعضي از شاعران جملات شعر را در موقعيت طنز قرار دادند كه وظيفه‌اش اكسيژن‌رساني به ريه‌هاي شعر مسلول بود.‌

‌*‌ ‌ در مورد شعر كارگاهي بگو ييد.

-----‌ شعر كارگاهي در حكم كلاس‌هاي دانشكده ادبيات فقط مي‌تواند فنون و روشهاي رسيدن به آن را بياموزد و انديشه‌هاي خام را شكل دهد و از ما يك كارشناس شعر يا منتقدي آگاه بسازد. به هيچ وجه صرف شركت در كارگاه‌هاي شعري و شنيدن سخنان گهربار اساتيد نمي‌تواند به توليد شاعر درجه يك بينجامد، اما يادمان باشد آقاي سعدي فرموده استعداد بدون تربيت حيف است و تربيت بي‌استعداد، ضايع كردن عمر. اگر استعدادهاي درخشاني وارد اين كارگاه بشود شايد در رشد فكري و ارتقاي انديشگي شاعر مؤثر باشد و خيلي زود راهش را براي رسيدن به استقلال شعري پيدا كند. ذكر اين تكمله نيز ضروري است كه در كارگاههاي شعر، مسئول كارگاه نقش حياتي دارد. او بايد از نوچه‌پروري و زيراكس و فتوكپي برابر اصل بپرهيزد و در ضمن روشنگري منصف و خيرخواه باشد و در كنار آموزش شعر به پرورش منتقد و حتي مخاطب اقدام نمايد و اگر به علل مختلف از شعري خاص دفاع مي‌كند بكوشد تا ويژگي خاص آن را تشريح كند و انتخاب را به عهده آنان بگذارد.‌

‌*‌ چرا شعر مدرن فارسي در جهان يتيم مانده است؟

----- شعر مدرن مانند هر پديده نويني اگر يتيم ديده مي‌شود به زمان، مترجم آگاه، پخشي و ناشر و منتقدين خاص خود مربوط مي‌شود. چرا كه براي تبليغ و تبيين و حتي تحميل آن به ذوق و ذائقه پارينه سنگي مخاطب بايد تلاش كرد و براي پرورش مخاطب خاص از آن شيوه‌هاي نوين بهره‌ برد. زمان زيادي لازم است كه ذهن غزلكوب ايراني از حال و هواي وزن و قافيه و شعر نيمايي بگذرد و به سپيد و مدرن و فرامدرن برسد. در سرزمين ما كه حداقل نيم قرن از شعر جهان و حركت‌هاي ادبي آوانگارد فاصله دارد و در دانشگاه‌هايش خبري از شعر مدرن و شاعران نوگرا نيست، صبر ايوب مي‌طلبد تا مخاطب چنين شعرهايي فراهم شود. اگر علت مهجوري شعر مدرن در ايران را بدانيم ديگر به يتيمي آن در جهان نمي‌انديشيم. جهان به زبان مادري حرف مي‌زند ما به زبان جهاني اين طنز غمناكي است.‌

‌*‌ آيا اعتقاد داريد كه رمان بعد از انقلاب از شعر پيشي گرفته‌ است؟

---- در دهه هشتاد داستان و رمان‌ از شعر پيشي گرفت، به طوري كه تجديد چاپ كتابهاي داستان و رمان اين نظريه را ثابت مي‌كنند. شعر ما نتوانست پا به پاي داستان پيش برود و علت اصلي آن بحران زبان شعر امروز ماست؛ در حالي كه زبان داستانهاي امروز همان زبان آدميزاد است و بس. مخاطب ايراني هوشيار و حسابگر است. اگر از متني سر در نياورد كنار مي‌گذارد. چرا كه تحقير مي‌شود و چون براي فهميدن و درك آن وقت ندارد، به رمال و فالگير رجوع كند و زبان يأجوج مأجوج را دريابد تغيير مسير مي‌دهد و از شعر به قصه مي‌رود تا لحظات خود را پر كند.‌

تلاش اصلي من و دوستان در معرفي شعر فرانو رسيدن به زباني ساده بود كه هر دو قشر عام و خاص را پوشش دهد، اما بزرگان و صاحبان اتحاديه تريبون داراي شعر مركز هنوز اين صدا را نگرفته‌اند و مدام در خبرگزاري‌ها از كمبود مخاطب و تيراژ كم كتابهاي شعر و بحران آن حرف مي‌زنند و به كافه‌نشيني خود مي‌بالند.‌

‌* آيا تلفيق رمان با شعر مي‌تواند پيآمد درخوري باشد؟

----‌ تلفيق رمان با شعر اگر ناشيانه صورت پذيرد مي‌شود پيوند درخت بلوط با گل سرخ! كه هيچ ثمري نخواهد داد و اگر منظورتان شاعرانه كردن متن رمان باشد كاري است دل‌انگيز و جذاب، اما به نظرم منظور جنابعالي رمان كردن شعر است؛ يعني كش دادن شعر بلند تا حد رمان كه تعريف اصلي‌اش را از جناب در شعر بلند خوانده‌ام و اين كاري است جانكاه اما شوق‌انگيز. شعر نمايشگاه شما نمونه‌اي از اين موضوع شعر بلند است كه در بلندي و تنوع اولين نمونه در سطح ايران است. تكه‌هاي جالبي كه از آن شنيده‌ام با آن زبان خاص و گيرا اين شعر را موفق خواهد كرد. بايد عرضه شود تا نظر منتقدان را بشنوم. شعري كه منظومه نيست و در عين بلندي، بلند نظر است و دلچسب مثل رمان ما را به هزار توي مفاهيم شگفت‌انگيز پيرامون و جهان امروز مي‌كشاند تا آخر سر بگوييم: كجاي دنياي قشنگ نيست؟ بگو!‌

‌*‌ انتخاب كتاب به عنوان كتاب برگزيده طنز سال از طرف دفتر طنز حوزه هنري تهران و همچنين نامزدي كتاب‌سال، چه‌پيامد روحي‌ورواني براي شما دربر داشت؟

- انتخاب زنبورهاي عسل ديابت گرفته‌اند به من آموخت كه هستند كساني كه به كارهاي خوب نمره مي‌دهند و طنز شريف را مي‌شناسند. جايزه هرچه باشد در تشويق هنرمند تأثير دارد. در شناساندن شاعر مؤثر است. در فروش كتاب سهمي دارد و چاپ دوم نشان اين حقيقت بود كه مردم شعر خوب را تشخيص مي‌دهند و مي‌خرند و با جان و دل مي‌خوانند. بعد از اين انتخاب، من از وحشت لرزيدم؛ چرا كه بايد رو به جلو گام بگذارم و از پل طنز به مفهوم مطلق به سلامت بگذرم.

بعد از حدود 40 سال شور و شيدايي و فعاليت در شعر، اين جايزه شوق و شوري در من ايجاد كرد كه من با تمام نيرو در سرودن شعر خوب بكوشم.

تحسين اين كتاب تائيد حركت ما و تحسين شعر آستارا و فرانو بود. تثبيت صدايي كه از ساحل خزر مي‌وزد با جواناني پرشور و اين تعهد من و دوستان جوانم را سنگين كرده است.‌

‌* از كارهاي در دست اقدامتان چه خبر؟

----- مجموعه شعر با 64 قطعه شعر كوتاه طنز، يك مقدمه و يك مصاحبه تدارك ديده‌ام كه توسط انتشارات مرواريد جهت اخذ مجوز به اداره كتاب ارسال شده است. بعد از چاپ و پخش اين مجموعه در نظر دارم گزيده اشعار فرانويي‌ام را از بين سه كتاب تحت عنوان به دست چاپ بسپارم. ضمنا‌‌CD صداي شاعر را توسط حوزه هنري استان گيلان با نمونه‌هايي از شعرهاي فرانويي آماده پخش دارم.

‌* برگشت برخي از شاعران فرانو سرا به سياق‌هاي مرسوم يا گذار در خود را چگونه برآورد مي‌كنيد؟

---- در حلقه فرانو ما با كمك همديگر راه فرار از كليشه و تكرار را گوشزد كرده‌ايم و راه را نشان داده‌ايم و به نوعي ديگر انديشيدن و سرودن تأكيد داشته‌ايم. به هيچ وجه بخشنامه صادر نكرده‌ايم كه بنا به سليقه من شعر مورد نظر مرا بگوئيد. اين عده آنقدر فهيم و خوشفكر هستند كه از انديشه نو استقبال كرده‌اند و در اندك مدت ره صدساله پيموده‌اند. حال اگر كسي به غزل و رباعي و مثنوي و نيمايي مي‌پردازد يا شعر عاشقانه معمول مرتكب مي‌شود، اين لازمه جوانسالي است كه بايد به سلامت ازين مرحله بگذرد. تأكيد بيشتر من گذر از اين جوانسالي و رسيدن به استقلال زبان و پرداختن به شعر معيار جهان است. بنظرم به موفقيت‌هايي نيز رسيده‌اند.‌

‌* نظرتان در مورد شعر مدرنيسم و پست مدرن چيست؟

---- شعر مدرن و پست مدرن يك ضرورت است كه بايد پذيرفت. حال اگر من به درك آن نرسيدم نبايد به رد آن برخيزم، چرا كه عدم درك من از سمفوني دليل بر بي‌ارزشي آن نيست. شاعر امروز بايد خود را به شعر روز جهان مجهز كند تا به زبان جهاني، دردهاي بشري را بسرايد. هرچند جامعه ما هنوز به مدرنيسم نرسيده باشد. در تمام پديده‌هاي روز جهاني نكات مثبتي يافت مي‌شود كه با ذوق فرهنگي - ادبي ما سازگار است. وظيفه شاعر امروز شناخت اين نكات و تلفيق آن با شعر بومي خود است و از اين راه بايد در ارتقاي فرهنگ شعري جامعه بكوشد. براي رسيدن به اين هدف تلاش مترجمين آگاه و منتقدين و ناشران و شاعران خوشفكر ضروري است.

‌* جو و جريان رهبري در تحول شعري (مثلاً فرانو) جوري هست كه بعد از مدتي تنها رهبر آن جنبش‌ها مي‌مانند و اقمار به نوعي فراموش مي‌شوند. نظرتان چيست و آيا در مصاحبه‌هاي اخيرتان هيچ نامي از حلقه فرانو نبرده‌ايد؟

---- بحث رهبري شعر اين روزها مفهومي ندارد، چون در دهه هفتاد اين عنوان و لقب از نام‌هاي بزرگ ساقط شد و به دموكراسي نام‌ها رسيديم. در شعر امروز هر كسي آقاي انديشه خود است و شعر خود را رهبري مي‌كند. در حلقه كوچك ادبي ما همه اعضا مدير جلسه بودند. حال اگر يكي در راس مي‌ايستد به سن و سال و تجربه و مهارت طرف برمي‌گردد. تمام اعضاء بايد بكوشند كه خود را بالا بكشند و صداي خود را به گوشها برسانند. فراموشي نام‌ها از خاموشي آنها سرچشمه مي‌گيرد. بايد در اين راه، شعر دغدغه اصلي‌ات، باشد. از روز نخست من در تمام مصاحبه‌ها شاعران لايق فرانو را نام برده‌ام، اما براثر كثرت معرفي اين شبهه براي بعضي‌ها پيش آمده است كه فلاني بقيه را شاعر نمي‌داند. لذا جهت پرهيز از اين سوءتفاهم كسي را معرفي نمي‌كنم. هرچند شاعران فعال ما خود را به محافل ادبي معرفي كرده‌اند و اين موفقيت كمي نيست!‌

‌* تخريب اكوسيستم يا انفجار جمعيت و تبعات زيست محيطي آيا مي‌تواند تحول شعري ايجاد كند؟

---- شعر چون با مردم و جامعه سروكار دارد، لذا هر معضل اجتماعي و محيطي و هر پديده و اتفاقي مي‌تواند سوژه شعر امروز باشد. معضلات زيست محيطي و آنچه بشر امروزي را تهديد مي‌كند در شعر جهان طرفداران فراواني دارد. پرداخت ظريف اين مسائل در شعر امروز مي‌تواند تحولي در خلق سوژه‌هاي بكر بيافريند و شكلي ديگر از دردهاي بشري را گوشزد كند. من خود علاقه وافري به طرح مسائل زيست محيطي در شعر امروز دارم. نمونه‌هايي نيز به چاپ رسانده‌ام كه بي‌اندازه مورد استقبال قرار گرفته‌اند.‌

‌* جو فعلي شعر ايران را چگونه برآورد مي‌كنيد؟

---- ركود بحث شعر و شاعري، عدم استقبال از كتابهاي شعر، شيوع بي‌سابقه رمان قابل تأمل است. به نظرم شعر امروز ايران خواب زمستاني خود را مي‌گذراند و تا پايان اين دهه اين حالت ادامه خواهد داشت. اما در دهه نود يقين دارم شعر امروز ايران با مخاطباني فرهيخته، حضور چشمگير خواهد داشت. داستان و رمان در بازگشتي ناگزير جايشان را به شعر امروز خواهند داد و شعر شريف ما از مرزها بيرون خواهد رفت. شاعران جوان ما بايستي از همين امروز خود را به انديشه‌اي نوين و مطالعه‌اي شگرف مسلح سازند تا در دهه نود حرفي براي گفتن داشته باشند. هرچند پيشگويي من درست از آب در نيايد!

‌* و صحبت پاياني براي شاعران جوان...

----- شاعران جوان با آن رشد رشك‌انگيز به جايگاهي رسيده‌اند كه مدرس پيران آبديده شده‌اند. من در مقامي نيستم كه پيرانه پند بدهم؛ چرا كه بدترين كارها پند دادن به شاعر است.

به شاعر امروز بايد به جاي پندهاي سنتي بينش و آگاهي داد. راه را نشان داد و چون منتقدي سختگير او را با جهان تازه كلمات آشنا كرد. از تكرار كليشه و نشخوار حرف همسايه دورش ساخت و به جسارت او تبريك گفت تا بتواند با اعتماد كامل حرف‌هايي بزند كه زبان الكن هزارساله شعر فارسي عادت به گفتن آن نكرده بود. و خلاصه اين‌كه شاعران جوان تا پير نشده‌اند كاري بكنند كارستان كه فردا خيلي دير است. اگر مي‌خواهند شاعر باشند و شاعر بمانند و شعرشان لحظه آفرين انسان مضطرب قرن باشد، بايستي همواره خلاف جريان آب شنا كنند، هرچند قورباغه‌هاي تماشا، ابوعطا بخوانند!‌




 پنجشنبه 30 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 498]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن