واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون : در اين گونه نوشته ها، برخي از عناصر ساختاري داستان، مثل ماجرا، تعليق و توصيف، اهميت فراواني مي يابند، و مضاميني همچون عشق، خشونت، وفاداري، جنايت و خباثت در همه آنها عموميت دارد. نقش آفرينان اين قصه ها، افرادي تک بعدي، يکدست سياه يا مطلق سفيد هستند و کاملا در دو جبهه جدا از هم صف بسته اند. عده اي به سفيدي برف، و سرشار از صداقت، نجابت، انسانيت و صفات مثبت هستند و گروهي ديگر به رنگ زغال و آکنده از رذالت، پستي، پليدي و خوي هاي زشت و رفتار ناشايست مي باشند. به وجود آورندگان اين آثار، فاقد انديشه ژرف هستند و در يک کلام احساسي بي تفکر را در اختيار مخاطب مي گذارند..
احمد بيگدلي، برنده ي کتاب سال 85 و چند جايزه معتبر ديگر، در اين باره بيشتر توضيح مي دهد: «اين نوشته ها، تهي از معناي واقعي زندگي اند و تخيل صرف بر آنها حاکم است اين قصه ها با توهم آميخته اند. هيچ مشکلي در آنها نيست که به سادگي حل نشود. حوادث و اتفاقات، مصنوعي هستند و آدم ها هم تصنعي اند. نتيجه گيري، بسيار آرامش بخش، و برآورده کننده آرزوهاي نهفته در آنهاست.» وجود اين همه سطحي نويسي و سطحي انديشي، اين دسته کتاب ها هنوزطالب دارند حال اين سوال اساسي پيش مي آيد که با وجود اين همه سطحي نويسي و سطحي انديشي، چرا اين دسته کتاب ها اين قدر طالب دارند؟ ناگفته پيداست که توليد چنين محصولاتي با بروز و رواج برخي از پديده ها و هنجارهاي غيرمتعارف در جامعه ارتباطي دوسويه دارند. به طور مثال نگين، حسابدار شرکت، زني 24 ساله است که با وجود داشتن يک دختر چهار ساله، به تازگي طعم تلخ جدايي را چشيده است. او که در 16 سالگي با پسري طرح دوستي ريخته بوده، پس از چهار سال، با وجود مخالفت شديد خانواده ي پسر، به عقد او درمي آيد. شوهر براي فرار از درگيري هاي ناشي از دخالت هاي اطرافيان، به مواد مخدر روي مي آورد و سرانجام، طلاق توافقي، بين آنها فاصله مي اندازد. نگين، هر زمان که فرصتي بيابد اين کتاب ها را مي خواند و درباره علت اين کار مي گويد: «چون آدم هاي اين رمان ها هم مثل من فرصت آزمون و خطاهاي بزرگ را دارند.» سليماني که خود با نوشتن سه کتاب، بازار چنين رمان هايي را تجربه کرده، ناآگاهي نوقلمان و نويسندگان جوان را با اين امر، مرتبط مي داند: «کتاب هاي من همگي فروش خوبي داشتند و به چاپ چندم رسيدند، تا اين که با راهنمايي صاحب کتابفروشي انديشه، پايم به انجمن ها و دوره هاي مختلف داستان کشيده شد، الان با وجودي که هفت، هشت سالي است در انجمن ها و دوره هاي مختلف داستان نويسي شرکت مي کنم، حس مي کنم در ابتداي راه هستم. ديگر نمي خواهم کتابي چاپ کنم؛ چون متوجه شده ام هنوز کارهايم آن پختگي لازم را ندارد، به علاوه اهل فن توصيه کرده اند اگر چنين قصدي را پيدا کردم، حتما با اسم مستعار کار کنم مبادا مخاطبان خيال کنند به شيوه گذشته عمل کرده ام.» اما برنده کتاب سال 85 نظر ديگري دارد: «دهه چهل يکي از درخشان ترين سال هاي ادبيات ايران محسوب مي شود. در دوران نوجواني ما هم يعني سال 1340 به بعد، همزمان با شکوفايي ادبيات داستاني در ايران، کتاب هاي زرد وجود داشت. مثلا شيرازه و اشک يتيم رواج فراواني يافته بود و بسياري از هم سن و سال هاي من کتاب خواندن، تأکيد مي کنم کتاب خواني را با خواندن آنها ياد گرفتند. پيش از آن هم کتاب هاي زرد وجود داشته، مثل امير ارسلان نامدار، حسين کرد شبستري و يوسف و زليخا. اما خواندن اينها توقع آدم هاي علاقه مند به هنر داستان و ادبيات را برآورده نمي کند. يادم هست يک بار در تاکسي نشسته بودم، جواني که بغل دست من نشسته بود، چنان سرگرم خواندن يکي از اين کتاب ها بود که دم چهارراه تختي يادش آمد انقلاب پياده مي شده و مجبور شد مسير را برگردد. اين رمان ها فقط سرگرم کننده اند و نسل معاصر ما که از اينترنت و بازي هاي کامپيوتري خسته شده اند، براي ايجاد نوعي تنوع، و فراموشي دل آزردگي ها و ملال خاطرها به اين کتاب ها رو مي آورند.» محمد رحيم اخوت، منتقد، داستان نويس و برنده جايزه ادبي ، اين نوع گرايش را نه خاص کتابها، که در مورد مجلات، فيلم هاي سينمايي و سريال هاي تلويزيوني هم صادق مي داند و سرگرمي با آنها را به آدامس جويدن تشبيه مي کند: « اين کتاب ها، راحت الحلقوم هستند. نياز به انديشه ندارند. جدي نيستند. براي پرکردن اوقات فراغت خوانده مي شوند. طوري نيستند که ذهن را درگير کنند و در آن بمانند و بطلبند که دوباره خوانده شوند. جوانان و خانم هاي خانه دار، وقتي از کار فارغ مي شوند، اينها را مي خوانند تا هم به لحاظ جسمي و هم به لحاظ روحي استراحت کنند و ريلکس شوند. چون درگير نمي شوند و نيرو ازشان گرفته نمي شود. من بارها گفته ام اينها مثل آدامس جويدن هستند و ورزش فک است. چيزي پايين نمي رود. آنها که مي خوانند دل شان خوش است که کتاب خوانده اند. کسي راه مي رود که به جايي برسد، يکي براي ورزش کردن راه مي رود. اينها مخصوص عوام هستند. مردم آنها را مي بلعند. بنابراين مرتب تجديد چاپ مي شوند. البته «بامداد خمار» که مثال زديد، کمي فرق مي کند. گرچه رمان به معناي واقعي نيست، ولي نثر خوبي دارد. نثرش، نثر پيش پاافتاده اي نيست. سرگذشت خودش است و ارزش هاي ابتدايي و اوليه را دارد، پرخواننده است. خوانندگان خاص، کارهايي را انتخاب مي کنند که جدي تر باشد خوانندگان خاص، کارهايي را انتخاب مي کنند که جدي تر باشد. نويسنده اش را بشناسند. با کتاب به قول جوانان امروزي حال کنند. آناکارنينا و جنگ و صلح را دوباره و چند باره مي خوانند.» مدير انتشارات مشعل، نبود آشنايي کافي با حساسيت ها و قابليت هاي زبان و ادبيات فارسي را علت تامه ي چنين گرايش هايي مي داند: «سواد فارسي کم شده، مردم رمان هاي سنگين را نمي خوانند. به نظر من زبان محاوره اي حالا با سي سال پيش خيلي فرق کرده، اينها هم همانطوري مي نويسند که مردم حرف مي زنند حتي مستعان که در چنين مايه هايي مي نوشت، بهتر از اينها زبان و ادبيات فارسي را مي شناخت. انتشاراتي ها کاري ندارند که اينها توليدات ضد ادبي هستند، چون خوب مي فروشند، سرمايه گذاري مي کنند. اما اين که چرا قبلا يک ر. اعتمادي داشتيم حالا هزارتا، چون رسانه ها، به خصوص راديو و تلويزيون ضعيف عمل کرده اند. بايد از منتقدين خوب دعوت شود و جامعه را از آسيبي که متوجه فرهنگ آن است، آگاه کنند.» مصور، طنزپرداز و کارشناس ادبي، مثل بسياري ديگر از منتقدين، علت گرايش روز افزون به اين کتاب ها را در پايين آمدن توليدات حرفه اي جست و جو مي کند و مي افزايد: «خوانندگان اين قبيل داستان ها، به دنبال تکنيک و کار فني نيستند، به دنبال حادثه اند. بنابراين طرفدار اين نوشته ها مي شوند. اصولاً عوام، حوصله ي خواندن رمان هاي مشکل را ندارند، چون بايد ذهن شان را به کار گيرند تا حقيقتي را کشف کنند. البته در همه ي کشورها، حتي در آمريکا که فعلا کانون ادبيات داستاني نوين جهاني است، نويسنده ي عام و خاص داريم؛ اما اين که چرا اين روزها گرايش به رمان هاي زرد، تا اين حد بالا رفته، چون نويسندگان بايد با هزينه ي شخصي روي کارشان سرمايه گذاري کنند و غالبا حق التأليف نگيرند. نشريات و انجمن هاي ادبي، به خاطر مسايل اقتصادي تعطيل مي شوند. در واقع ما جريان ادبي نداريم و خبرگزاري ادبي به آن صورتي که در ساير کشورها معمول است در ايران وجود ندارد. بسياري از نويسنده هايي که در حوزه ي ادبيات خاص کار مي کنند، در اين سال ها به خارج، مهاجرت کرده اند. همه ي اين عوامل در افزايش کتاب خوان هاي غيرحرفه اي تأثير دارند.» به سرغ کتابدارها رفتيم بسياري از کتاب دارهايي که مورد پرسش قرار گرفتند، خود مواقع بيکاري چنين کتاب هايي را خوانده بودند و خواندن آنها را به ديگران هم توصيه کرده بودند. تنها در يکي از سالن هاي مطالعه کتابداري اظهار کرد که هر وقت جواني چنين کتاب هايي را درخواست مي کند، کتاب ديگري مي آورم و مي گويم اين از آن که خواسته بودي بهتر است و اگر سالن خلوت باشد، او را متعاقد مي کنم که با خواندن اينها نتيجه مطلوبي عايدش نمي شود. به هر حال اميدواريم خانواده ها، قشر جوان و همه ي کساني که در توليد و توزيع کتاب نقش مؤثري دارند، متوجه زيان هايي که خواندن رمان هاي زرد در پي دارند، باشند، چرا که ما هم با بيگدلي هم عقيده ايم که: ـ اين يکي از گرفتاري هاي نسل معاصر است. چون تأثير نامطلوبي که اين کتابها دارند، اين است که جوان ها و خوانندگان شان را آسان پذير، سهل انگار، ساده لوح و ساده انديش بار مي آورند و زحمت هر نوع تفکر و انديشه ي سازنده اي را از آنها مي گيرند.»1039/2759
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]