واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: در اولين فيملش « هويت» حال و هواي آدم هاي جبهه را به تصوير کشيد اما نه در ميدان جنگ و داخل سنگرها که در فضاي بيمارستان. سه سال بعد «ديده بان» را ساخت؛ فيلمي ساده از بطن جنگ، منتقديني که آن را ديدند، پيش بيني کردند که فيلم بعدي اش پخته تر و آگاهانه تر باشد و بود: «مهاجر» اما جنگ صرفاً در جبهه ها و پشت خاکريزها، جريان نداشت، بمباران و موشکباران ها جنگ را به مناطق مسکوني هم کشاند و ساکنان شهرها را با آن درگير ساخت، پس در «وصل نيکان» به اين موضوع پرداخت.
«ازکرخه تا راين» را به پيامدهاي جنگ و مسأله مصدومين شيميايي اختصاص داد. بازي کم نظير علي دهکردي در نقش سعيد و فرياد اعتراض او در کنار رودخانه راين و گريم عالي مسعود ولد بيگي، کافي بود که آن را به يکي از بهترين هايِ جنگ بدل کند و در خاطرها ماندني سازد. يک کارگردان نبايد از اسراء و مفقودين و خانواده هاي چشم انتظار و شوق بازگشت آزادگان غافل بماند و نماند و «بوي پيراهن يوسف» را با همين مضمون به پرده سينماها برد. در «خاکستر سبز» باز هم به سراغ جنگ رفت، اما اين بار نه جنگ هشت ساله که جنگي ديگر و در کشوري ديگر: بوسني در «برج مينو» با کشاندن مينو و موسي در حساس ترين لحظه زندگي شان( ماه عسل) به خطه جنوب و جزيره مينو و در فضاي نمادين و عرفاني ، خيال روزهاي گذشته را در واقعيت روزمره زنده ساخت. «آژانس شيشه اي» وضعيت حال جبهه رفته ها، آرايش نيروهاي سياسي و موقعيت همسنگران سابق را در جايگاههاي متفاوت زندگي در بر مي گرفت. نظر خيلي ها نسبت به آن مثبت بود. و بعضي ها هم نه. آنها که نپسنديدند از اين بابت بود که منطقي دو قطبي و ديدي مطلق گر را بر آن حاکم ديدند. در «روبان قرمز» اما، خودش مرزبندي هاي گذشته را شکست و از وانهادن گذشته به گذشته و البته صلح دم زد. «موج مرده» شکاف بين نسل پيش و پس از جنگ را بررسي مي کرد. فيلم، هم حکايت آنها بود که با اتمام جنگ، احساس تنهايي و تک افتادگي مي کنند و هم روايت نسل جواني که کاري ندارند پدران شان چه کرده اند و گله دارند که چرا در کودکي بالاي سرشان نبوده اند. حاتمي کيا در ارتفاع پست به آناني پرداخت که خوشبختي و آينده را در گرو رفتن به آن سوي مرزها مي دانند و گرچه با اين کار از جنگ فاصله گرفت، اما شايد مي خواست به اثرات اقتصادي جنگ و از جمله بيکاري ناشي از آن، اثري ارائه کرده باشد. سريال «خاک سرخ»، چندان اقبالي نيافت و انتقاداتي را بر انگيخت .شايد به قول خودش به اين علت که عادت کرده بود باکش را به اندازه نود دقيقه پُرکند ولي حالا بايد هفته ها در فضا مي ماند و همين کار را قدري سخت کرده بود.
سا ل83 هم غير جنگي ساخت و هم راجع به نيازها و همين خط شکني « به رنگ ارغوان» را به محاق توقيف انداخت. سال بعدش «به نام پدر» توليد و اکران شد. در اين اثر به حواشي جنگ نظر داشت اما اين بار از زوايه اي ديگر: مسأله مين هاي ضد نفر و خطرات ناشي از عدم پاکسازي آنها و در سطحي عميق تر، گذشته اي تاريخي که بر دوش نسل جوان سنگيني مي کند. چاشني فيلم در يک جمله جاسازي شده بود. آنجا که راحله به پدرش مي گويد: «جنگ انتخاب شما بود و من که انتخاب نکردم آسيب ديدم» . به طور کلي انديشه هاي صلح طلبانه که در روبان قرمز ارائه شده بود، در اين اثر تداوم يافت و آن را بدل به اثري ضد جنگ نمود. در «دعوت» نگاه دوربين را نه متوجه مردان، که متوجه زنان کرد. اثري کاملا غير جنگي، اپيزوديک و اجتماعي درباره سقط جنين ارائه نمود. اين فيلم موجي از انتقادات را هم به لحاظ کيفيت و محتوا و هم به خاطر پشت کردن به گذشته، به دنبال داشت. پاسخ او به همه اين انتقادات تنها يک چيز بود:« من حق دارم سراغ هر موضوعي که دوست دارم، بروم» زمستان 88 سرانجام و در جريان جشنواره فيلم فجر، «به رنگ ارغوان» توفيق نمايش يافت. اما حتي مجوز نمايش هم از حساسيت ها کم نکرد چرا که فيلم، ماجراي عشق يک مأمور اطلاعاتي را به تصوير مي کشيد و در بيان اصلي: تقابل عشق و عقل. برآيند نتايج حاصل از بررسي فيلم هاي حاتمي کيا، چنين نشان مي دهد که وي در طول فعاليت سينمايي او به سمت واقعگرايي نسبي ميل کرده است. به علاوه و به خصوص پس از نمايش فيلم دعوت، او ثابت کرده که از انتقادات نمي هراسد اما نمي خواهد براي او تعيين تکليف شود که چه بسازد و مهمتر اين که اگر فرد يا گروهي به اسم انتقاد به اصطلاح خودش بخواهند فيلمش را له کنند، هرگز برنمي تابد. شهامت وي در آثار متأخرش از جمله روبان قرمز، به نام پدر، دعوت و البته به رنگ ارغوان در خور تحسين است.
اميد که موفق باشد خواه جنگي بسازد و خواه غير جنگي. سعيده زاد هوش /1002
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]