محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827893646
درنشستبنيادگرايي وشريعتيمطرح شد: شريعتي هنوزمحبوبترين روشنفكر است از شريعتي به فهم دموكراتيك دين ميرسيم باتوجه بهنياز روز،شريعتي را به جوانان ارائه كنيم
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: درنشست"بنيادگرايي وشريعتي"مطرح شد: شريعتي هنوزمحبوبترين روشنفكر است از شريعتي به فهم دموكراتيك دين ميرسيم باتوجه بهنياز روز،شريعتي را به جوانان ارائه كنيم
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ
بهمناسبت سي و يكمين سالگرد درگذشت دكتر علي شريعتي، نشستي با عنوان "بنيادگرايي و شريعتي" در دفتر حزب مشاركت با حضور دكتر عليرضا علوي تبار، حسن يوسفي اشكوري و دكتر هادي خانيكي برگزار شد.
به گزارش خبرنگار تاريخ ايسنا، دكتر علويتبار اظهار داشت: اميدوارم شريعتي نه به عنوان نقطه پايان بلكه به عنوان منزلگه رشد و انديشه تلقي شود. داشتن اين ديد به شريعتي مستلزم اين است كه ما گاه بايد علاوه بر تحليل به نقد آن نيز بپردازيم، از تحليل و نقد توامان ميتوان گامي برداشت در مسيري كه شريعتي يكي از منزلگاههاي آن به شمار ميرود.
وي با اشاره به ريشههاي بنيادگرايي در جهان مسيحيت، اولين استفاده از اين عنوان را در جهان اسلام توسط "دكتر نصر" معرفي كرد و گفت: تعريف كلي نميتوان از بنيادگرايي ارايه كرد اما در تعريف مشروع از آن ميتوان گفت دفاع سنتي از سنت است در جهاني كه زمينه دفاع سنتي از بين رفته است.
وي بنيادگرايي را داراي سه ويژگي در انديشه "نصر" دانست و گفت: نصر از طريق استقراء اين سه ويژگي را معرفي ميكند. يكي اينكه بنيادگراها بين روح ديني و ظاهر ديني تفكيك قائل نميشوند و دوم اينكه بنيادگراها براي عقل نقش مستقلي قائل نيستند و سوم اين كه بنيادگرايان با پلوراليزم ديني مخالفند يعني با تعدد و چندگونگي اديان مخالفت ميكنند اما در عمل بنياد گرايان با پلوراليزم سياسي هم مخالفند و از تنوع سياسي دفاع نميكنند.
علويتبار اظهار داشت: بنيادگراها معتقد به همزيستي با حكومت غيرديني و ضدديني نيستند و معتقدند در حكومت ضدديني و غيرديني به معناي جامع كلمه نميتوان ديندار بود و نوعي ستيزه عليه حكومتهايي دارند كه نسبت به دين موضع خنثي يا ضديت دارند و مهمترين بخش دين در نگاه آنها فقه و احكام شريعت است و ميزان التزام به احكام و فقه ديني فرد ديندار را از غير ديندار جدا ميكند. همچنين بنيادگرايان با پديده مدرنيته هم از بعد مادي و هم از بعد نهادي مثل انتخابات، رياست جمهوري و مجلس مخالفند و نيز با فلسفه، حقوق و ارزشهاي مدرن مخالفت ميكنند.
علويتبار در ادامه خاطر نشان كرد: بنيادگراها مدعي هستند كه با هر دو جنبه مخالفت ميورزند ولي در عمل به اين قاعده پايبند نيستند و سلاح مدرن را ترجيح ميدهند و هم اينان هستند كه با اين نگاه خود فاجعهي 11 سپتامبر را شكل ميدهند كه از جهت سازماندهي و استفاده از سلاح بسيار قوي است يعني در عمل آنها از دستاورد مدرنيته بسيار بهره ميگيرند.
علويتبار از سخنان خود نتيجه گرفت: بنيادگرايان مجموعهاي از اين خصوصيات و نوع خاصي از رهيافت و نگاه به دين خصوصا در ارتباط با متون ديني و تفسير آنها هستند.
وي، نسبت بنيادگرايان را با دكتر شريعتي سوالي دانست كه علت پرسش از آن نسبت به شريعتي با مدرنيته است و اظهار داشت: هيچ قاعدهاي جز حفظ قدرت بر رفتار بنيادگرايان حاكم نيست و دو جريان شريعتي را بنيادگرا ميدانند؛ اول آناني كه مدعي هستند شريعتي زمينه ضديت با مدرنيته را فراهم كرد و دوم كساني كه معتقدند ذخاير نظري را فراهم كرد تا بنيادگرايي بتواند آراي خود را عليه مدرنيته به كار بگيرد و او را در عمل هر دو جريان بسترسازي براي بنيادگرايان ميدانند.
وي افزود: بنيادگرايي نوعي واكنش به مدرنيته است و در انديشه شريعتي نقد نسبت به دنياي مدرن در سه مجموعه حمله به تجدد در برابر تمدن، نقد صورت تحقق يافته مدرنيته در غرب و نقد عقل خودبنياد و نقاد به عنوان گوهر مدرنيته وجود دارد كه هيچكدام از اين نقدها بنيادگرايانه نيست و در آراي شريعتي نقد مدرنيته، جهان مدرن و نوعي مدرنگرايي است اما اين نقد از جنس بنيادگرايي نيست. انديشه زماني كه پديد ميآيد ظرفيت آن را دارد تا براي پديد آوردنده هم مشخص نباشد كه به چه جرياني بينجامد.
به گزارش ايسنا، در ادامه اين نشست حسن يوسفي اشكوري گفت: 31 سال پس از درگذشت يك شخصيت مساله فقط نبايد در حد تحليل باشد، بايد فراتر رفت. خود شريعتي در ارتباط با دعا ميگويد «دعا بهانهاي است براي حرف زدن و حرفها نزدن». اينگونه جلسات بايد فرصتي باشد براي حرف زدن و حرفها نزدن دربارهي واقعيات موجود جاري ما كه يكي از اين واقعيات موجود كل جهان اسلام، پديدهي بنيادگرايي اسلامي است.
وي با اشاره به اينكه جريانهاي اسلامي را ميتوان به شكلهاي مختلفي طبقهبندي كرد، گفت: در يك سطح كلان و عام جريانها را ميتوان درون جنبش اسلامي به سه جريان كلي سنتگرايي، بنيادگرايي و نوگرايي تقسيم كرد و در درون خود اينها شايد بتوان جريانهاي فرعي را شناسايي كرد. از نظر علمي و عيني آنچه در واقعيت جاري جهان اسلام بيش از همه مطرح است جريان دوم يعني بنيادگرايي است.
يوسفي اشكوري در تعريف بنيادگرايي گفت: بنيادگرايي اصطلاحي است كه غربيها به شاخهاي از جنبشهاي اسلامي اطلاق كردهاند. اين اصطلاح در غرب در آغاز به پروتستانها و به خصوص لوتر و لوتريستها گفته ميشد زيرا بنيادگرا يعني كسي كه اگر در ارتباط با دين قرار گيرد، معتقد است بايد به اصول، بنيادها و اعتقاد خالص توجه كرد و به خصوص در مسيحيت بازگشت به متن مقدس آن هم با تعبير شخصي نه تعبير پاپ و كليسا مطرح بود.
وي در ادامه به مولفههاي اصلي بنيادگرايي اشاره كرد و گفت: محور اول مرجعيت انحصاري كتاب و متون مقدس است كه بنيادگرايان معتقدند فقط متون است كه منشا فهم ديني است و حجيت شرعي دارد. محور ديگر گذشتهگرايي است كه از محورهاي فكري و شعارهاي اساسي آنها بازگشت به گذشته است زيرا عزت و قدرت را در گذشته ميبيند و معتقدند فهم اسلام براي فهم سنت سلف صالح است.
يوسفي اشكوري، محور ديگر را شريعتمداري عنوان كرد و گفت: بنيادگراها عليالاصول معتقد به اجراي كامل شريعت هستند. مولفه ديگر اقتدارگرايي است. اقتدارگرايي يعني اولويت احراز قدرت سياسي بر هر چيز ديگري. محور ديگر يكي بودن يا آميختگي دين و دولت است. محور بعدي نيز تحقق حاكميت الله در زمين. آنها هرمي تشكيل ميدهند كه در راس آن حاكميت الله در ذيل آن رسول و در ذيل آن مومنان و خليفه است.
وي، مولفهي ديگر را احياي خلافت اسلامي در شكل احياي امت و امپراطوري جهان اسلام دانست و گفت: بنيادگراها عمدتا معتقدند كه بايد يك امپراطوري اسلامي تشكيل شود. مولفهي ديگر باور به رهبر فرهمند است كه همواره بايد يك رهبر جامع، كامل و بزرگ با ويژگيهاي يك انسان متعالي وجود داشته باشد. مولفهي ديگر برخورد با مدرنيته است. بنيادگرايان محصولات مدرنيته را به طور اساسي نفي ميكنند و محور آخر جهادگري بر ضد دشمنان اسلام به ويژه غرب است و معمولا غرب را تمدن جديد و آن را با استعمار يكي ميگيرند و غربستيز هستند.
يوسفي اشكوري در ادامه گفت: بنيادگرايي يك پديدهي كاملا جديد است و شايد اگر ريشههاي آن را نگاه كنيم به سي چهل سال اخير برميگردد و محصول دنياي مدرن است.
يوسفي اشكوري با اشاره به اينكه برخي بنيادگرايي را با اسلام سياسي مساوي ميگيرند، گفت: اين دو با هم ملازمه ندارند هر چند ممكن است در جاهايي رابطه برقرار كنند، بهم برسند يا همپوشاني داشته باشند. بسياري از نوگرايان ما هم قبل از انقلاب اسلامشان اسلام سياسي بوده است و اقبال پدر نوانديشان مسلمان است.
وي ادامه داد: برخي بنيادگرايي را با تندروي يكي ميگيرند. هر بنيادگرايي عليالاصول نوعي تندروي دارد اما هر نوع تندرويي بنيادگرايي نيست. بنيادگرايي با ديد تاريخي و جامعهشناسي محصول دنياي جديد است و در يك نگاه تاريخي ميخواهد به معضل عقبماندگي جوامع اسلامي پاسخ دهد.
يوسفي اشكوري افزود: در 150 الي 200 سال اخير ممالك اسلامي زير سلطهي استعمار بودند و مسلمانان در مواجهه با غرب متوجه عقبماندگيشان شدند و در پاسخ به آن جنبشهاي اسلامي به مفهوم عام آن به وجود آمدند. در نحوهي مقابله با اين معضل عدهاي سنتگرا، عدهاي نوگرا و عدهاي بنيادگرا شدند و همه ميخواهند عقبماندگي را به نوعي جبران كنند و غربيها را از تجاوز بازدارند.
وي با اشاره به اينكه در سال 1924 خلافت عثماني سقوط كرد، عنوان كرد: پس از آن جهان اسلام به جز شيعه دچار بحران شد. اين حادثه در قرن هفتم و پس از حملهي مغول نيز اتفاق افتاد اما پاسخها به عقبماندگي ممالك اسلامي متفاوت بود. در سال 1928 اخوانالمسلمين تاسيس شد كه مهمترين و موثرترين جماعت اسلامي بودند. بنيادگرايان احساس كردند زير سلطهي بيگانه هستند و از طرفي مظهر اقتدارشان از بين رفته است و راهحلي كه پيدا كردند راهحل بنيادگرايانه است و در اينجاست كه مسالهي اقتدار و رهبر فرهمند پيدا ميشود، تمدن و تجدد و غرب و استعمار در اينجا بهم ميآميزد و به يك راهحل تند راديكال بنياد براندازانه ميرسد.
يوسفي اشكوري در ادامه با اشاره به اينكه بنيادگرايي هماكنون تبديل به يك فحش شده است، گفت: گاهي فضاي غلبهكننده بر افكار ساخته ميشود كه اگر كسي بگويد با بخشي از آن موافق يا مخالف است با همان چماق بر سر او زده ميشود. بايد منطقهي خاكستري را همواره در نظر گرفت.
وي با بيان اينكه شريعتي را با مجموعهي مولفات فكرياش نميتوان بنيادگرا دانست، گفت: يكي از مشكلاتي كه با شريعتي داريم برخورد موردي با افكار اوست و انديشههاي ايشان با رمانتيسيسم خاص انقلابي، اجتماعي و ادبي آميخته است. من در انديشههاي او غربستيزي نميبينم. برخي حرفها، جملات و كلمات تندي دربارهي غرب در انديشهي شريعتي وجود دارد اما نبايد فقط يك كلمه را در نظر گرفت بلكه بايد مجموعهي فكري ايشان را بررسي كرد و اگر به مجموعهي افكار و انديشههاي شريعتي برگرديم اين موضوع استنباط نميشود. هر چند برخي از ادبيات شريعتي ميتواند مقوم بنيادگرايان باشد.
يوسفي اشكوري در ادامه با اشاره به اينكه نقاط اشتراك بسياري بين نصر و شريعتي وجود دارد، عنوان كرد: سه نكتهاي كه ميتوان از آنها دريافت كه شريعتي بنيادگرا نيست عبارتند از اينكه شريعتي معتقد به تقدم آگاهي بر نظام اجتماعي و سياسي يا تقدم ايدئولوژي بر فرهنگ بود. همچنين معتقد به اصلاح ديني بود و در ميان مصلحان مسلمان به شاخهي بازسازي انديشهي ديني متعلق بود. شريعتي معتقد بود كه مشكل عقبماندگي مسلمانان در درون خود آنان است و تقريبا همهي بنيادگرايان جهان اسلام يا علت تامهي عقبماندگي را در سلطهي خارجي ميدانند يا آن را علت اصلي تلقي ميكنند.
وي در پايان عنوان كرد: شريعتي خود به هيچوجه بنيادگرا نبود اما برخي از افكار او به طور اصولي و به طور تجزيهاي ميتوانند به ادبيات بنيادگرايي كمك كنند.
به گزارش ايسنا، در ادامه اين نشست نيز دكتر هادي خانيكي در ابتداي سخنان خود علت برگزاري اين جلسه را هدف جبهه مشاركت براي بسط حلقههاي مباحث اينگونه دانست و اظهار داشت: پيدا كردن متغيرهاي بنيادگرايي را ميتوان با توجه به حوزه علايق و اساتيد در حوزههاي علوم اجتماعي، علوم سياسي و فلسفه پيدا كرد اما زاويه ديد من از منظر ارتباطات است.
وي افزود: بنيادگرايي را با سنتگرايي نبايد يكي دانست و بايد اين دو را تفكيك كرد. اجماعي درباره بنيادگرايي وجود دارد كه آن را متعلق به دوران مدرن و خصوصا دوران مدرنيته متاخر ميكند.
اين استاد دانشگاه علامه طباطبايي اظهار داشت: آنچه كه به لحاظ تكنولوژيك و همچنين به لحاظ فرهنگ يعني هم از لحاظ سخت افزار و هم از لحاظ نرم افزار باعث شكل گيري جامعهي شبكهاي شده است، فشردگي مكان، زمان و فضاست و اين پديده به گفته صاحب نظران پنج روند قابل مشاهده ايجاد كرده است. جهان، جهانيتر، منطقهايتر، مليتگراتر، محليتر و در پايان معنويتر شده است. رويكردها از سويي جهانيتر و از سوي ديگر محليتر شده است و نه تنها هر كدام از اين جريانها با ديگري در تعارض است بلكه در درون خود نيز تعارض دارد.
خانيكي در ادامه خاطر نشان كرد: در كليت اين روندها دو روند شمولگرايي و انحصار گرايي قابل مشاهده است. گرايشهاي معنوي به سمت برجستهتر شدن هويتهاي ديني رفته و به سمت دربرگيري و گفتوگو حركت كردهاند.
اين استاد دانشگاه علامه طباطبايي در ادامه افزود: بخشي كه به سمت گفتوگو رفته است زمينه بنيادگرايي را فراهم نميكند اما بخشي كه به انحصارگرايي سوق پيدا كرده زمينه بنيادگرايي را فراهم ميكند در اين گرايشها هويت سرچشمه معناست و هرچه مرزهاي جداكننده برجستهتر شود از درون آن غيريتسازي معنادارتر ميشود.
وي افزود: هويت در بستر روابط قدرت ايجاد ميشود و در درون قدرت متن و حاشيه ساخته ميشود و در متن ابزار نرم و سخت ايجاد ميشود كه بخشي را به حاشيه ميرانند و بخشي را در قدرت نگه ميدارند.
خانيكي با اشاره به انديشه كاستلرز در كتاب جامعه اطلاعاتي اين جريانها را سازندهي سه هويت مشروعيت بخش، مقاومت بخش و برنامهدار دانست و اظهار كرد: كيستي و چيستي فرهنگ و انديشه در حالت اول يا توسط نهادهاي قالب قدرت مشروعيت بخش يا توسط نيروهاي در حاشيه با عنوان هويت مقاومت يا اينكه به صورت اصلاحي و در فرآيندهاي مسالمت آميز توليد ميشود و وضع جديدي را ميسازد.
وي افزود: هويت مقاومت در اين بين زمينهي بنيادگرايي را ميتواند در برابر هويت برنامهدار بسازد و هويت مشروعيت بخش ميتواند به هويت مقاومت و برنامهدار تبديل شود.
خانيكي در زمينهي نسبت شريعتي با بنيادگرايي ديني اظهار داشت: براي پاسخ به اين مساله بايد علت اين سوال را در آنچه كه بر شريعتي گذشته است يافت. پرونده شريعتي باز است و دموكراتيكترين پرونده انديشه در ايران است و هر كسي ميتواند از هر زاويهاي به او نقد كند و كرده است كسي در ايران به اندازه شريعتي در معرض نقد و نفي و تخطئه قرار نگرفته است. او به رغم اينكه در يك جا انديشمند انقلابي و در جاي ديگر كسي است كه نه صاحب انديشه و همكار با ساواك است. شريعتي در يك سو منتسب به خشونت گرايي و در سوي ديگر متهم به رمانتيسم انقلابي است. وقتي از عرفان، برابري و آزادي سخن ميگفت حرفهاي او مرسوم در متن انقلاب نبود و براي همين مورد اتهام واقع ميشد و امروز ما به گونهي ديگري فكر ميكنيم كه او عناصر خشونتزا را وارد تفكر مذهبي و سياسي كرده است. در سه دهه بعد از انقلاب ميتوان ديد كه در دهه پنجاه و شصت شريعتي متهم است كه جنبه قدسي دين را كم رنگ كرده است و جنبههاي اجتماعي آن را برجستهتر كرده است.
وي افزود: يك نگاه، شريعتي را به اقلي كردن دين و ديگري به حداكثري كردن دين متهم ميكند، نگاه ما به شريعتي شايد اشكال دارد و متدولوژي ما در اين راه به تشخيص عناصر مقوم خشونت يا ليبراليسم يا صوفي گرايي ميانجامد.
خانيكي در دفاع از شريعتي گفت: شريعتي خود جزو منتقدان خود است و بهترين سند او وصيتنامه اوست. بهشتي نيز در اين باره ميگفت هر نظري به آراي او داريد پاورقي بزنيد به جاي اينكه از تفكر او چيزي را حذف كنيد.
وي، اين نوع نگاهها را مقوم نقد بنيادگرايي دانست و گفت: از پرورش يافتگان مكتب او هم كساني بودند و اين افراد كم نبودند كه شريعتي را يك بنيادگرا ميديدند با اين وجود حتي در ايران نيز مانند ساير كشورها آمار نشان داده كه شريعتي هنوز محبوبترين روشنفكر است.
دكتر خانيكي افزود: به نظر من بايد گزينشگرايانه برخورد كرد و شريعتي را با توجه به نياز امروز به جوانان ارائه كنيم. با فهم گفتمان شريعتي ميتوان فهميد شريعتي مقوم فهم مدرن به معناي فهم نو از دين بوده است.
وي دو راه براي فهم گفتمان شريعتي ارائه كرد و افزود: به دو طريق ميتوان شريعتي را دريافت؛ اول آنكه عناصر فهم غير بنيادگرايانه را درك كنيم و دوم اينكه به تجربه شريعتي بپردازيم.
خانيكي با تاكيد بر خاطرات و تجربه شخصي خود در هجده سالگي در ديدار با شريعتي اهميت تجربه شريعتي را براي نسل خود امري مشخص در تعيين جايگاه او و انديشهاش در جامعهي ايران دانست و گفت: رابطه برابر با شريعتي براي من با هيچ كس ديگر تكرار شدني نيست؛ بايد شريعتي را به صورت جامع و يك مجموعه ديد. شريعتي به گفتهي خود در كنار اجتماعيات، دينيات و كويريات دارد كه بايد آنها را در كنار هم ديد و به همين ترتيب ميتوان شريعتي را فهميد.
وي افزود: مساله شريعتي مساله گشودگي انديشه ديني در ايران، باز شدن انديشه ايران در برابر جامعه مدرن و جامعه در حال تغيير ايران بود.
اين استاد دانشگاه علامه در پايان سخنان خود نقد شريعتي از جهان را به نقد بر جامعه، جهانبيني، اقتصاد و جامعه سياسي بسته دانست و نكته مهم نقد او را نقد از بسته بودن علمي جامعه و تاكيد بر انعطاف پذيري به معناي نقد انعطاف ناپذيري با عنوان سنت پرستي دانست و گفت: اينها عناصري است كه نه تنها ميتوان دريافت كه نميشود از شريعتي به بنيادگرايي رسيد بلكه ثابت ميكند ميتوان از شريعتي به نقد و نفي بنيادگرايي و اساسا به فهم دموكراتيك از دين رسيد.
انتهاي پيام
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]
-
گوناگون
پربازدیدترینها